واضح آرشیو وب فارسی:فارس: یادداشت/
نوشدارو پس از مرگ «سهراب»
به راستی تا چه زمانی باید پس از مرگ «سهراب»های فرهنگ و هنر این مرز و بوم، به آوردن نوشداروی «تجلیل» دلخوش باشیم؟.
به گزارش خبرگزاری فارس از کاشان، هر ساله زمانی که نیمی از فصل شاعرانهها سپری میشود قلمها از نیام بیرون آمده و در وصف یکی از بزرگترین شعرای معاصر به تکاپو میافتند و تریبونهای فرهنگی و هنری حداقل در گستره منطقه با تک مضراب«بزرگداشت» به استقبال روز تولد سهراب سپهر شعر ایران میروند. اما به راستی شاعر« حجم سبز» چه حجمی از لبخند سبز مدیران فرهنگی زمان خویش را در دفتر زندگانی خویش ثبت شده میبیند؟ خالق «شرق اندوه» که تنها خواستهاش برخوردی متعارف با شاعری شرقی بوده است چقدر از چشمنازک کردنهای متولیان شعر و ادب در زمان حیات خود در پیش از انقلاب اندوهگین بوده است؟ آفریننده«مسافر» چرا نتوانست زندگی کارمندی را برای یک دوره طولانی تجربه کند و همواره ادارهچیها علت صندلی لرزانش را مسافرتهای متعددش عنوان میکردند. البته که سفرهای گاه و بیگاه این مارکوپولوی شعر ایران زمین، همانقدر که وسعت نگاه را به این بافنده کاشانی فرش شعر نو ارزانی داشته بود اما پای کابوس عدم ثبات را به رؤیاهای سراینده «زندگی خوابها» باز کرد؛ اما به راستی چرا از صاحب حق معنوی گالریهای متعددی که سالها در پاییتخت خودنمایی میکنند جز چند عکس محدود در آلبوم دوستان، نزدیکان و خویشاوندان تصاویر قابل اعتنای دیگری وجود ندارد؟ باز صحیح که خجالتی و منزوی بودن نگارنده«ما هیچ، ما نگاه» او را از چشم سیاه دوربینها برحذر میداشت تا جایی که حتی پس از مرگ نیز از ترک خوردن «چینی نازک تنهایی» خویش بیم داشت اما چرا حتی مقالههایی از اهل فن درباره «سر سوزن ذوق» محافظ آب زلال شعر در زمان حیات وی بر سینه روزنامهها و جراید نقش نبست؟. شاید هم در پاسخ این «چرا»های مکرر، بگویند این رسم غریبی نیست که هنرمندان و فرهیختگان دورانها در هر سرزمینی در سایه مهجوریت قرار داشته باشند و گوهر شعر نو نیز از بسیاری درهای نهفته در صدف گمنامی با ارزشتر نیست که باید در پاسخ با سر اذعان، آن را تأیید کرد. اما به راستی تا چه زمانی باید پس از مرگ «سهراب»های فرهنگ و هنر این مرز و بوم، به آوردن نوشداروی «تجلیل» دلخوش باشیم و حتی این فال نیک روزگار معاصر شعر را با زبان تفسیر خود معنا کنیم. چرا باید آن کسی که در شعر خویش با افتخار از «مسلمانی» خود سخن میگوید به بهانه چند سفر و کاربرد چند واژه، شیفته و پیرو «بودا» معرفی کنیم و حتی بر آن جامه مباهات نیز بپوشانیم. آن که حتی «گل سرخ»، «چشمه»، «نور» و «دشت» را برای مهیا شدن برای اقامه نماز سرشار از ذرات «متبلور» به عاریت میگیرد و کوک ساعت وضوی خویش را با «تپش پنجرهها» تنظیم میکند و آن نمازگزاری که«باد» را برای گفتن «اذان» و علف را برای «تکبیرةالاحرام» و حتی موج را برای «قد قامت» عبادت با احساس خود به تسخیر درمیآورد چگونه میتواند قلم انکار روی فرهنگ مسلمانی خود فرود آورد؟. آن کسی که به بهانه «سرو» یاد «گلدسته» سرای خالق میافتد و با دقت تمام آدرس حقیقی «کعبه» نمادین حجاز را «زیر اقاقیها» میداند و با ایمان تمام، تیرگی «حجرالاسود» را از سیاهی بندگان میداند و معترف است این هدیه آسمانی مثل «روشنی باغچه» پرتلألؤ است چگونه میتواند بنده مجسمه شیوا شود. چرا هنوز برخی پس از گذشت دهههای متعدد از آرمیدن نگارگر اثر«مرگ رنگ» در کربلای ایران و دانستن وصیت این شاعر برای دفن در این خطه مقدس، همچنان با برگزاری آیینهای نامتعارف و پوشاندن لباس هنر بر آن، سعی در انکار اعتقادات مذهبی شاعر میهمان مشهد اردهال دارند. تصوراتی که در زمان روشن بودن فانوس زندگی این مدافع «گل شبدر» وجود داشت و نیش کنایههایی که روح این مخالف پیشفرضهای موهوم را مجروح میساخت. بیشک سهراب سپهری نیز چون انسانهای دیگر برای از نقص و اشتباه نبوده است اما سخن آنجاست که نباید بگذاریم رستم «غفلت»، با چاقوی «انکار» به مصاف «سهراب»های زمانه برود چراکه شاید برای نوشداروی «دلجویی» کمی دیر شده باشد. ============== هادی قربانیان ============== انتهای پیام/2406/ش40
93/07/15 - 15:56
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: فارس]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 32]