تور لحظه آخری
امروز : پنجشنبه ، 14 تیر 1403    احادیث و روایات:  امام موسی کاظم (ع):هر که می خواهد که قویترین مردم باشد بر خدا توکل نماید .
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها

تبلیغات

تبلیغات متنی

اتاق فرار

خرید ووچر پرفکت مانی

تریدینگ ویو

کاشت ابرو

لمینت دندان

ونداد کولر

صرافی ارکی چنج

صرافی rkchange

دانلود سریال سووشون

دانلود فیلم

ناب مووی

رسانه حرف تو - مقایسه و اشتراک تجربه خرید

سرور اختصاصی ایران

تور دبی

دزدگیر منزل

تشریفات روناک

اجاره سند در شیراز

قیمت فنس

armanekasbokar

armanetejarat

صندوق تضمین

پیچ و مهره

طراحی کاتالوگ فوری

دانلود کتاب صوتی

تعمیرات مک بوک

Future Innovate Tech

آموزشگاه آرایشگری مردانه شفیع رسالت

پی جو مشاغل برتر شیراز

قیمت فرش

آموزش کیک پزی در تهران

لوله بازکنی تهران

میز جلو مبلی

هتل 5 ستاره شیراز

آراد برندینگ

رنگ استخری

سایبان ماشین

قالیشویی در تهران

مبل استیل

بهترین وکیل تهران

شرکت حسابداری

نظرسنجی انتخابات 1403

استعداد تحلیلی

کی شاپ

خرید دانه قهوه

دانلود رمان

وکیل کرج

آمپول بیوتین بپانتین

پرس برک

بهترین پکیج کنکور

خرید تیشرت مردانه

خرید نشادر

خرید یخچال خارجی

وکیل تبریز

اجاره سند

وام لوازم خانگی

نتایج انتخابات ریاست جمهوری

خرید سی پی ارزان

خرید ابزار دقیق

بهترین جراح بینی خانم

تاثیر رنگ لباس بر تعاملات انسانی

خرید ریبون

 






آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1804466496




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
 refresh

مناظره خواندنی امام باقر(عليه السلام) با اسقف اعظم


واضح آرشیو وب فارسی:آخرین نیوز: مناظره خواندنی امام باقر(عليه السلام) با اسقف اعظم
عالم نصراني كه از علم امام حيرت زده شده بود گفت: از من داناتر و بهتري را آورده‎ايد تا مرا رسوا نمائيد، به خداوند قسم، تا اين مرد دانشمند و بزرگوار در شام است من با شما نصاري سخن نمي‎گويم و از من چيزي نپرسيد؛
به گزارش آخرین نیوز، خود كامگي و غرور، خليفه اموي "هشام بن عبدالملك " را وا داشت كه امام محمد باقر ـ عليه‎السّلام ـ پيشواي پنجم شيعيان را از مدينه به شام تبعيد كند. امام باقر ـ عليه‎السّلام ـ در مدت اقامت خود در شام با مردم آنجا رفت وآمد داشت، روزي ديد گروهي از نصاري به سوي كوهي كه در شام بود مي‎روند، حضرت از همراهان پرسيد: "آيا امروز نصاري عيدي دارند كه اين طور با ازدحام به جانب كوه رهسپارند؟ "

در پاسخ گفتند: "خير امروز عيد نصاري نيست بلكه يكي از دانشمندان نصاري در آن كوه منزل دارد؛ مسيحيان مي‎گويند او زمان حواريون (شاگردان حضرت عيسي ـ عليه‎السّلام ـ) را درك كرده است و هر سال در چنين روزي به ديدار آن عالم مي‎روند ومسائل خود را از او مي‎پرسند. "

حضرت به همراهانش فرمود: "بيائيد ما هم به همراه آنان نزد آن عالم برويم. "

آنها اطاعت كردند و به همراهي امام باقر ـ عليه‎السّلام ـ به طرف منزل او حركت كردند.

او در درون غاري سكونت داشت؛ نصاري، فرشي را به درون غار برده او را بيرون آورده و بر روي تختي نشانيدند، در حالتي كه بسيار پير و سالخورده بود و از شدت پيري ابروهايش بروي چشمانش افتاده بود، پس ابروهايش را با حرير زردي به سرش بسته بودند.

حضرت و ساير مردم به گرد او حلقه زدند، وقتي كه آن عالم چشم باز كرد مجذوب و متوجه امام باقر ـ عليه‎السّلام ـ شد؛ رو به حضرت كرد و گفت: "آيا شما از نصاري هستيد يا از امّت مرحومه (اسلام) مي‎باشيد؟ "

امام ـ عليه‎السّلام ـ : "از امّت مرحومه و جزو مسلمانان مي‎باشم. "
عالم: "آيا از دانشمندان هستي يا از نادانان. "
امام ـ عليه‎السّلام ـ : "از نادانان نيستم. "
عالم: "شما سؤال مي‎كنيد يا من سؤال كنم؟ "
امام ـ عليه‎السّلام‎ ـ‎: "هر چه خواهي بپرس من آماده جوابم. "

آن عالم پير نصراني، رو به نصاري كرد و گفت: "اين مرد از امّت محمد ـ صلي‎الله عليه و آله ـ است و ادعاي دانش دارد و مي‎گويد: آنچه مي‎‎خواهي سؤال كن، من آماده جوابم، الحال سزاوار است كه چند مسئله از او بپرسم. "

آنگاه رو به حضرت كرده و چنين سؤال كرد:
"خبر بده مرا از ساعتي كه نه شب است و نه روز، آن چه ساعتي است؟ "
امام ـ عليه‎السّلام ـ: "آن ساعت، از طلوع فجر تا طلوع خورشيد است. "

عالم: "آن ساعت كه نه از شب است و نه از روز، پس از چه ساعت‌هايي است. "
امام ـ عليه‎السّلام ـ: "آن ساعت از ساعات بهشت است، لذا در آن ساعت بيماران به هوش مي‎آيند و دردها ساكن مي‎شوند و كسي كه شب را نخوابيده در اين ساعت به خواب مي‎رود و خداوند اين ساعت را در دنيا موجب علاقه كساني كه به آخرت رغبت دارند گردانيده و از براي عمل كنندگان آخرت دليلي واضح ساخته و براي منكرين آخرت حجتي گردانيده است. "

عالم: "درست گفتي اينك باز من سؤالي كنم يا تو سؤال مي‎كني؟ "
امام ـ عليه‎السّلام ـ: "آنچه مي‎خواهي سؤال كن. "

عالم رو به نصاري كرد و گفت: "اين شخص (امام باقر ـ عليه‎السّلام ـ) بر مسائل بسياري واقف است و سپس رو به امام كرد و پرسيد:
"خبر بده مرا از ساكنين بهشت كه چگونه غذا مي‎خورند و مي‎آشامند ولي تخليه ندارند، (هرگز به مستراح نمي‎روند) آيا نظيرش در دنيا و جود دارد؟ "
امام ـ عليه‎السّلام ـ: "مَثَل آنها بسان "جنين " است كه در شكم مادر مي‎خورد ولي بول و غائط از او جدا نمي‎شود. "

عالم: "كاملاً درست گفتي ولي باز من سؤال كنم يا تو سؤال مي‎كني؟ "
امام ـ عليه‎السّلام ـ: "سؤال كن آنچه را مي‎خواهي. "

عالم: "خبر دهيد مرا از آنچه مشهور است كه ميوه‎هاي بهشت كم نمي‎شود و هر مقدار كه از آنها خورده شود، باز به حالت اول خود باقي است، آيا در دنيا هم نظيري دارد؟ "
امام ـ عليه‎السّلام ـ: "نظيرش در دنيا شمع افروخته يا چراغ است كه اگر صد هزار چراغ از او روشن كنند نورش كم نمي‎شود و به حالت خود باقي است. "

عالم پير نصراني گفت: "درست گفتي و اكنون سؤالي مي‎كنم كه هرگز پاسخش را نتواني گفت و آن سؤال اين است: خبر دهيد مرا از مردي كه با عيال خود همبستر شد و سپس آن زن به دو پسر حامله گرديد و هر دو (بصورت دو قلو) در يك ساعت متولّد شدند و هر دو در يك ساعت از دنيا رفتند ولي يكي از آنها صد و پنجاه سال و ديگري پنجاه سال عمر كرد، آنها كيستند و قصه آنها از چه قرار است؟ "

امام ـ عليه‎السّلام ـ: "آن دو پسر، "عزيز " و "عُزَير " بودند؛ آن دو در يك ساعت متولّد شدند و با هم سي سال زندگي كردند، آنگاه خداوند "عُزير " را قبض روح كرد و يك صد سال در صف مردگان بود، ولي "عزيز " همچنان در دنيا زندگي مي‎كرد. پس از صد سال خداوند "عُزير " را زنده كرد و او را دوباره به دنيا برگرداند و او بيست سال با برادرش "عزيز " زندگي كرد و سپس هر دو با هم در يك ساعت از دنيا رفتند، روي اين حساب "عُزير " پنجاه سال عمر كرد ولي "عزيز " صد و پنجاه سال عمر نمود. "

عالم نصراني كه از علم امام حيرت زده شده بود حركت كرد و گفت: "از من داناتر و بهتري را آورده‎ايد تا مرا رسوا نمائيد، به خداوند قسم، تا اين مرد دانشمند و بزرگوار در شام است من با شما نصاري سخن نمي‎گويم و از من چيزي نپرسيد؛ اينك مرا به مسكنم باز گردانيد. "
او را به درون غار بردند و از آن پس هر چه سؤال داشتند از امام باقر ـ عليه‎السّلام ـ مي‎پرسيدند و جواب كافي مي‎گرفتند. منبع: الكافي - الشيخ الكليني - ج ۸ ص123
منبع: فرهنگ نيوز




پنج شنبه, 10 مهر 1393 ساعت 11:10





این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: آخرین نیوز]
[مشاهده در: www.akharinnews.com]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 41]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب







-


فرهنگ و هنر

پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن