تور لحظه آخری
امروز : شنبه ، 2 فروردین 1404    احادیث و روایات:  امام علی (ع):دوست ندارم كه در كودكى از دنيا مى رفتم و وارد بهشت مى شدم و بزرگ نمى شدم تا پروردگارم...
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها

تبلیغات

تبلیغات متنی

خرید پرینتر سه بعدی

سایبان ماشین

Future Innovate Tech

آموزشگاه آرایشگری مردانه شفیع رسالت

پی جو مشاغل برتر شیراز

خرید یخچال خارجی

بانک کتاب

طراحی سایت تهران سایت

irspeedy

درج اگهی ویژه

تعمیرات مک بوک

قیمت فرش

خرید بلیط هواپیما

بلیط اتوبوس پایانه

خرید از چین

خرید از چین

خرید محصولات فوراور

خرید سرور اچ پی ماهان شبکه

خودارزیابی چیست

رزرو هتل خارجی

تولید کننده تخت زیبایی

سی پی کالاف

دوره باریستا فنی حرفه ای

چاکرا

استند تسلیت

کلینیک دندانپزشکی سعادت آباد

پی ال سی زیمنس

دکتر علی پرند فوق تخصص جراحی پلاستیک

تعمیر سرووموتور

تحصیل پزشکی در چین

مجله سلامت و پزشکی

تریلی چادری

خرید یوسی

مهاجرت به استرالیا

ایونا

تعمیرگاه هیوندای

کاشت ابرو با خواب طبیعی

هدایای تبلیغاتی

خرید عسل

صندوق سهامی

تزریق ژل

خرید زعفران مرغوب

تحصیل آنلاین آمریکا

سوالات آیین نامه

سمپاشی سوسک فاضلاب

بهترین دکتر پروتز سینه در تهران

صندلی گیمینگ

سررسید 1404

تقویم رومیزی 1404

ویزای توریستی ژاپن

قفسه فروشگاهی

چراغ خطی

ابزارهای هوش مصنوعی

آموزش مکالمه عربی

اینتیتر

استابلایزر

خرید لباس

7 little words daily answers

7 little words daily answers

7 little words daily answers

گوشی موبایل اقساطی

ماساژور تفنگی

قیمت ساندویچ پانل

مجوز آژانس مسافرتی

پنجره دوجداره

خرید رنگ نمای ساختمان

ناب مووی

خرید عطر

قرص اسلیم پلاس

nyt mini crossword answers

مشاوره تبلیغاتی رایگان

دانلود فیلم

قیمت ایکس باکس

نمایندگی دوو تهران

مهد کودک

پخش زنده شبکه ورزش

 






آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1867718677




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
 refresh

شرکت هرمی، عامل مرگ پدر به دست پسر


واضح آرشیو وب فارسی:جام نیوز:



شرکت هرمی، عامل مرگ پدر به دست پسر
همه چیز تقصیر شرکت هرمی است.



به این مطلب امتیاز دهید

  به گزارش سرویس حوادث جام نیوز به نقل از جام جم، پسر خوب خانواده ‌بود، همه دوستش داشتند و اگر برای کسی مشکلی پیش می‌آمد، مهبد بود که کمک می‌کرد. حالا این پسر به اتهام جرمی در زندان به سر می‌برد که حتی بیان عنوان آن برایش سخت‌ است. او مرتکب قتل شده است. هر چند اولیای‌دم رضایت داده‌اند اما عذابی که گریبانش را گرفته رهایش نمی‌کند. مهبد که دو هفته قبل در شعبه 71 دادگاه کیفری ‌استان تهران محاکمه شده‌ از جزئیات قتلی می‌گوید که پس از آن دیگر نتوانست رنگ شادی را در زندگی‌اش ببیند.
اتهام قتل را قبول داری؟ توضیح بده چه کسی را کشتی و این حادثه چند سال قبل اتفاق افتاد؟ نزدیک هشت سال است که در زندان هستم. هنوز هم خجالت می کشم بگویم چه کسی را کشتم. ای کاش همان روز خودکشی می کردم و راحت می شدم. آدمی که پدرش را بکشد، لیاقت زندگی ندارد.   چرا پدرت را کشتی، اختلافی با هم داشتید؟ اختلاف داشتیم اما خیلی جدی نبود، می دانستم حل می شود اما آن زمان آن قدر حالم بد بود که اشتباه بزرگ را مرتکب شدم.   درگیری تو و پدرت به چه دلیل بود؟ من از پدرم پول قرض کردم و به دروغ به او گفتم می خواهم این پول را در کاری سرمایه گذاری کنم که درآمدش خیلی زیاد است اما بعد از مدتی پدرم فهمید دروغ گفته ام و پولش را خواست و من با او درگیر شدم. پول را خرج کرده بودم و چیزی نداشتم که بدهم. بعد هم پدرم را کشتم.   پول را خرج چه کاری کرده بودی؟ خرج عیاشی های خودم. اعتیاد داشتم و خرجم بالا بود. مجبور بودم از جایی مواد تهیه کنم.   چند سال بود مواد می کشیدی؟ به سال نمی رسید اما چون حتی سیگار هم نمی کشیدم و یکدفعه شروع به مصرف شیشه و کراک کردم، حالم خیلی بد شد و وضع روحی و روانی ام کاملا به هم ریخته بود.   چه مشکلی در زندگی ات داشتی که به سمت مواد مخدر رفتی؟ من فرد مومن و نماز خوانی بودم و در مسجد فعالیت می کردم، همه به من اعتماد داشتند و اهالی محل با هر مشکلی مواجه می شدند، از من کمک می خواستند، حتی در خانواده خودم هم آدم بسیار معتمدی بودم تا این که یک نفر به من پیشنهاد کرد در یک شرکت هرمی فعالیت کنم. او گفت این طوری پول خوبی به دست می آورم. با این که خیلی حلال و حرام برایم مهم بود اما شیطان گولم زد. از طرفی چون عده ای از دوستانم هم وارد این شرکت شده بودند قبول کردم که وارد این شرکت بشوم. جلسات زیادی برگزار می شد و ما هم در آن جلسات بودیم حتی از اعضای خانواده ام هم پول زیادی گرفته بودم. همه چیز خیلی خوب پیش می رفت. در آن شرکت سرمایه گذاری کرده بودیم. من حتی کسانی را دیده بودم که از این طریق خیلی پولدار شده بودند. من هم می خواستم از این راه به پول برسم اما چند ماه بعد شکست خوردم و به جایی رسیدم که همه زندگی ام را از دست دادم و بدهکار شدم.   یعنی همین شرکت هرمی باعث شد معتاد شوی؟ در واقع شرکت باعث شد. وقتی پول های ما را گرفتند و هیچ چیز هم ندادند، بدبخت شدم. چون هرچه در زندگی ام داشتم، برای این کار گذاشته بودم. وضع مالی خوبی هم نداشتم که جبران کنم. با دوستانی که در همان جلسات شرکت هرمی آشنا شده بودم، دور هم جمع می شدیم و صحبت می کردیم تا راهی پیدا کنیم. اما همه ما زندگی مان را از دست داده بودیم و بشدت تحت فشار بودیم و سعی می کردیم فشار را کم کنیم تا این که یک روز به من پیشنهاد کردند شیشه بکشم. می گفتند اگر شیشه مصرف کنی، حالت بهتر می شود. آن یک بار شیشه کشیدن مصیبت زندگی ام را آن قدر زیاد کرد که به تباهی مطلق افتادم.   خانواده ات از اعتیادت خبر داشتند؟ بعد از مدتی متوجه شدند. از آن زمان دیگر هیچ کدام از اعضای خانواده ام با من ارتباط برقرار نمی کردند و کسی دوستم نداشت. دوستان نزدیکم هم از من دوری می کردند و زندگی ام به طور کامل به هم ریخته بود. با این حال حاضر نبودم اعتیاد را کنار بگذارم. گاهی فکر می کنم شاید با این کار می خواستم خودم را تنبیه کنم.   ازدواج هم کرده بودی؟ بله ازدواج کرده بودم، اما زمانی که بازداشت شدم، همسرم از من طلاق گرفت و فرزندم را هم با خودش برد. من مدت هاست فرزندم را ندیده ام و خیلی دلم برایش تنگ شده است.   درباره قتل بگو، حادثه چطور اتفاق افتاد؟ پدرم اصرار می کرد پولش را بدهم و من هم چون پولی نداشتم بدهم، تصمیم گرفتم او را بکشم. با سلاحی که از قبل تهیه کرده بودم به محل کارش رفتم و او را به قتل رساندم.   یعنی سلاح خریدی تا پدرت را بکشی؟ سلاح را از قبل خریده بودم؛ چون خوشم می آمد سلاح داشته باشم. دچار توهم شده بودم و فکر می کردم سلاح می تواند کمکم کند تا بتوانم در آرامش زندگی کنم. وقتی با پدرم دعوا کردم، سلاحم را برداشتم و در حالی که دچار توهم شیشه بودم تصمیم گرفتم او را بکشم و با شلیک گلوله او را به قتل رساندم.   گفتی در محل کار پدرت، او را کشتی، کسی جلوی تو را نگرفت؟ کسی متوجه نشد من آنجا هستم. من می دانستم پدرم چه زمانی تنهاست. بارها به محل کارش رفته بودم. کسی متوجه نشد گلوله ها را من شلیک کردم.   چطور دستگیر شدی؟ دستگیر نشدم، خودم را تسلیم کردم. دو ماه از این ماجرا گذشته بود. همه خواهران و برادرانم گریه می کردند و ناراحت بودند. آنها قاتل را نفرین می کردند عذاب وجدان شدیدی گرفته بودم و نمی توانستم تحمل کنم. آن قدر عذاب می کشیدم که دوبار تصمیم گرفتم خودکشی کنم، اما نتوانستم تا این که یک روز به کلانتری رفتم و گفتم پدرم را کشتم. با خودم گفتم حالا که نمی توانم خودم را مجازات کنم، بگذار خواهران و برادرانم این کار را بکنند.   سال ها طول کشید تا رضایت بگیری. چطور توانستی این کار را بکنی؟ علت این که رسیدگی به پرونده ام طولانی شد، این بود که یکی از برادرانم سال ها قبل گم شد و دیگر پیدایش نکردیم. با این که به پلیس و بیمارستان ها هم خبر دادیم، اما از سرنوشت او اطلاعی به دست نیاوردیم و دادستانی هم می گفت تا ولی دم پیدا نشود، پرونده آماده رسیدگی نیست. البته خواهران و برادرانم هم حاضر نبودند رضایت بدهند تا این که یک روز برادر بزرگم به دیدنم آمد و گفت فقط در صورتی رضایت می دهند که من اعتیادم را ترک کنم. البته در زندان فرصت این که معتاد باشی وجود ندارد و من هم از روزی که وارد زندان شدم، مواد را کنار گذاشتم. به برادرم گفتم ترک کردم. او می خواست مطمئن شود و به همین دلیل با مسئولان زندان صحبت کرد و آنها گفتند من واقعا ترک کرده ام و زندانی خوبی هستم. این طور شد که بقیه را هم آورد که رضایت بدهند.   حالا چه احساسی داری؟ راستش را بخواهید من اصلا احساس خوبی ندارم. حالم خوب نیست و گاهی فکر می کنم ای کاش قصاص می شدم. من فرزند بدی برای پدرم بودم. وقتی یاد روزهای خوب زندگی مان و کمک های پدرم می افتم، از خودم شرمنده می شوم. با این حال به این هم فکر می کنم که شاید پدرم مرا بخشید چون سعی کردم آدم خوبی باشم و اعتیاد را کنار گذاشتم. او تنها آرزویش این بود که من اعتیاد را ترک کنم، می گفت برای خودت زندگی سالمی درست کن و آن قدر خودت و دیگران را به عذاب نینداز. من اعتیادم را ترک کردم، اما تاوان آن بسیار سنگین بود. می دانم بعد از این هم زندگی سختی خواهم داشت و ذره ای از عذاب وجدانی که تحمل می کنم کم نخواهد شد.   تصمیم داری از زندان که آزاد شدی، چه کنی؟ اول سر قبر پدرم می روم و از او حلالیت می خواهم و بعد هم سراغ فرزندم می روم که می دانم این روزها زندگی سختی دارد و بی پدری بدجوری آزارش داده است. بعد هم شغلی برای خودم پیدا می کنم تا طوری زندگی کنم که از این به بعد باعث شرمندگی کسی نشوم. فرزندم نمی داند من کجا هستم. همیشه به این فکر می کنم که بالاخره یک روز می فهمد و از من می پرسد چرا این کار را کردم و من جوابی برای او ندارم. بخشیده شدم اما هرگز نمی توانم خودم را ببخشم. می دانم هیچ وقت هیچ چیز مثل گذشته نخواهد شد و تا روزی که بمیرم، این عذاب با من خواهد بود. 2005




۰۵/۰۷/۱۳۹۳ - ۰۷:۳۰




این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: جام نیوز]
[مشاهده در: www.jamnews.ir]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 44]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب







-


حوادث

پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن