محبوبترینها
نمایش جنگ دینامیت شو در تهران [از بیوگرافی میلاد صالح پور تا خرید بلیط]
9 روش جرم گیری ماشین لباسشویی سامسونگ برای از بین بردن بوی بد
ساندویچ پانل: بهترین گزینه برای ساخت و ساز سریع
خرید بیمه، استعلام و مقایسه انواع بیمه درمان ✅?
پروازهای مشهد به دبی چه زمانی ارزان میشوند؟
تجربه غذاهای فرانسوی در قلب پاریس بهترین رستورانها و کافهها
دلایل زنگ زدن فلزات و روش های جلوگیری از آن
خرید بلیط چارتر هواپیمایی ماهان _ ماهان گشت
سیگنال در ترید چیست؟ بررسی انواع سیگنال در ترید
بهترین هدیه تولد برای متولدین زمستان: هدیههای کاربردی برای روزهای سرد
در خرید پارچه برزنتی به چه نکاتی باید توجه کنیم؟
صفحه اول
آرشیو مطالب
ورود/عضویت
هواشناسی
قیمت طلا سکه و ارز
قیمت خودرو
مطالب در سایت شما
تبادل لینک
ارتباط با ما
مطالب سایت سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون
مطالب سایت سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون
آمار وبسایت
تعداد کل بازدیدها :
1826448009
گفتگو با دختر دستفروش خیابانهای تهران/ از پارتیهای شبانه و فرار از چنگال مرگ تا پدری که 2 سال به دخترش زنگ نزده است
واضح آرشیو وب فارسی:باشگاه خبرنگاران: هر شب با یک داستان واقعی؛
گفتگو با دختر دستفروش خیابانهای تهران/ از پارتیهای شبانه و فرار از چنگال مرگ تا پدری که 2 سال به دخترش زنگ نزده است
دختر جوانی که در خیابان انقلاب برای تامین هزینههای زندگی دستفروشی میکرد، دقایقی بر روی ایستگاه BRT سرگذشتش را از آنجایی که پسر عمویش به خواستگاریش آمد تا زمانی که از خانه فرار کرد و به جایی رسید که در 48 ساعت با خوردن یک تکه نان زنده بود را تعریف کرد و از مردم خواست تا او را راهنمایی کنند.
به گزارش خبرنگار حوادث باشگاه خبرنگاران، "حراج شد 5 هزار تومان"، این جملهای بود که ذهن من را مشغول کرد باعث شد سوژه گزارش امشب رقم بخورد.
در خیابان انقلاب قدم میزدم وقتی که خورشید در حال محو شدن بود که این جمله به گوشم طنین انداز شد. چنان سوزناک بود که مرا به زمین میخکوب کرد و چشمانم را به سمت صاحب صدا برگرداند.
دختری بود با مانتویی بلند، روسری بنفش رنگ و دستانی که به راحتی میشد فهمید، لرزشش به خاطر خستگی است. متوجه نگاههای متفاوت من شد ولی به روی خودش نیاورد و به کارش ادامه داد.
معلوم بود دیرش شده بود و به همین دلیل اجناسی از تابلوهای کوچک نقاشی و کوزههای سفالی را که بر رویش با قلم خطاطی شده بود را به حراج گذاشته بود.
در گوشهای صبر کردم تا کمی سرش خلوت شود، با غروب آفتاب کم کم بساطش را جمع کرد و سپس جلوتر رفتم و قبل از اینکه سوء تفاهم شود، گفتم خبرنگارم، میخواهم گزارش تهیه کنم.
لبخندی زد و گفت: خب من چه کمکی میتوانم برای شما انجام دهم؟ گفتم: میخواهم گزارشی تهیه کنم و گزارشم درباره خود شماست، درباره اینکه چرا امروز دست فروشی میکنید؟
باز هم لبش به خنده باز شد و گفت: مگر کسی هم هست که بخواهد داستان زندگی من را بخواند، اصلا چه اهمیتی دارد یک انسان در گوشهای از این شهر چه بلایی سرش میآید؟
خلاصه پس از کمی صحبت متقاعد شد که کمی از سرگذشتش را بازگو کند، ولی قول گرفت که تمامی صحبتهایش را بدون سانسور منشر کنیم تا شاید برخی از خانوادهها که داستانش را میخوانند، درس عبرتی بگیرند و از اتفاقات ناگواری جلوگیری کنند.
دختر جوان دیگر بساطش را جمع کرده بود، کمی قدم زد و به ایستگاه BRT رسیدیم، نشست، نفس عمیقی کشید و شروع کرد به صحبت کردن. تمامی مشکلم از زمانی شروع شد که پای یک خواستگار به زندگیام باز شد، خواستگارم پسر عمویم بود، پسری خوب، دارای شغل و بسیار با ادب ولی من اصلا نمیخواستم همبازی کودکیم همسرم شود به خاطر همین دلیل هر بار جواب منفی میدادم.
این جریان درست زمانی رخ داد که در کنکور سال 90 شرکت کرده بودم و توانسته بودم در یکی از دانشگاههای آزاد تهران رتبه قبولی را کسب کنم و در تعیین رشته نیز در دانشگاه پذیرفته شدم.
شهریه دانشگاه به خاطر اینکه رشتهام مهندسی بود، همان ابتدا از 600 هزار تومان بالاتر رفت ولی خب مشکلی نبود چونکه پدرم تمکن مالی خوبی داشت و به راحتی از عهده هزینههای دانشگاه بر میآمد.
اما جریان خواستگاری ادامه پیدا کرد تا اینکه پدرم گفت: باید با این وصلت موافقت کنم، مگر آن پسر چه کم دارد و یا چه مشکلی دارد.
واقعا پسر عمویم بدون مشکل بود ولی نه تنها دوست نداشتم با همبازی دوران کودکیام ازدواج کنم، بلکه خانواده عمویم رفتن دختر به دانشگاه را بد میدانستند و کلا معتقد بودند زن برای خانه آفریده شده است و همین موضوع نیز مرا عذاب میداد.
پدرم هم دائما از برادرش حمایت کرد و عرصه را برای من تنگتر میکرد، کتابهایم را پاره کرد، جلوی حساب بانکیام را که خودش باز کرده بود بست و خیلی اتفاقات دیگر که شاید گفتنش درست نباشد.
شب و روزم را با گریه سر میکردم، حدود 20 روز همین اوضاع ادامه داشت تا اینکه یکی از دوستانم به دیدنم آمد. اسمش افسانه بود و از دوران دبیرستان با هم بودیم.
پدرم ابتدا مخالفت کرد که مرا ببیند ولی سپس با اصرار مادرم راضی شد. افسانه وقتی مرا دید گفت: با خودت چه کردی؟ مگر چند سال قرار است عمر کنی؟ فرار کن اصلا تو نیازی به پدر و مادرت نداری، میتوانی درس بخوانی و یک زندگی مستقل تشکیل بدهی و مدتی بعد نیز پدرت مجبور است برای آبروی خودش هم که شده دنبالت بیاید و با التماس تو را به خانه برگرداند.
راستش حرفهای افسانه و همینطور قولی که داده بود که یکی از خانههای پدرش را در تهران در اختیارمان قرار میگیرد، مرا وسوسه کرد تا مدتی کوتاه از خانه فرار کنم، تا درس خوبی به خانوادهام بدهم و آنان را در اضطراب بگذرام و سپس بازگردم.
بعد از رفتن افسانه قرار شد تا جمعه شب وقتی همه در خواب بودند، افسانه با ماشین جلوی درب خانه بیاید و با هم برویم، به خاطر همین سر گاو صندوق پدرم رفتم و حدود 5 میلیون تومان پول برداشتم و خانه را برای مدتی بدرود گفتم.
سوار خودرو که شدم، درونم پر از اضطراب و دلشوره شد ولی صحبتهای افسانه مرا آرام میکرد، افسانه دائما شوخی میکرد که نازک نارنجی نباشم.
با صحبتهای افسانه وجودم استوار شد، همان شب رفتیم به یکی از بهترین رستورانهای داخل شهر و صبح بود که به تهران رسیدیم و افسانه کلیدی از داخل داشبورد ماشین درآورد و گفت این هم قولی که بهت دادم.
افسانه گفت: تو برو داخل خانه من هم دم غروب میآیم، باهم درس بخوانیم و شب هم برویم داخل شهری دور بزنیم، به قول بچهها دور دور کنیم.
داخل خانه شدم، چیز زیادی داخل خانه نبود، یک تکه فرش دو عدد مبل راحتی و یک تخت دو نفره داخل اتاق بیشتر به سوئیت شبیه بود تا خانه مسکونی ولی بالاخره از هیچی بهتر بود.
تا شب که قرار بود افسانه دنبالم بیاید، بیش از 10 هزار بار مادرم زنگ زد ولی پدرم زنگ نزد، جواب تلفن را نمیدادم. میخواستم پدرم به اشتباهش پی ببرد و تاوان گریه مرا بدهد.
شب شد افسانه آمد ولی داخل خانه نشد، گفت: برویم که دیر شده، پرسیدم کجا، گفت: سورپرایز است، خودت متوجه میشوی.
من هم که چارهای نداشتم قبول کردم و به راه افتادیم، افسانه تازه گواهینامه گرفته بود و هنوز رانندگی خوبی نداشت، یادم نمیرود، نزدیک بود یک کامیون خودرویمان را له کند واقعا زیر کامیون بودیم ولی از مرگ فرار کردیم، باور کنید هنوز هر چند شب کابوس آن شب را میبینم.
خلاصه به جایی رسیدیم در یکی از مناطق شمالی تهران، وارد خانهای شدیم شبیه به قصر هنوزم نفهمیدم که خانهاش چند متر بود. همه چیز متفاوت بود، رقص نور، صدای موزیک، دسر و انواع نوشیدنی روی میز بود و دخترها و پسرهای اندکی در گوشهای از خانه جمع شده بودند و داشتند صدای بلندگوها را تست میکردند.
خلاصه آن شب هم همانطور که همه میدانند، سپری شد و آخر شب بود که برگشتیم خانه و من از خستگی نفهمیدم چطور خوابم برد و فردا ظهر بیدار شدم، سریع تلفن همراهم نگاه کردم دیدم به دلیل نداشتن شارژ خاموش شده، گوشی روشن شد، دیدم مادرم با برخی از دوستان و برخی از آشنایان تماس گرفته، ولی بازهم پدرم زنگ نزده بود، من هم از خشم گوشی را پرت کردم روی تخت و از خشم دندانهایم را بهم میفشردم.
این روند با تمام شبگردیهایش تا چند هفته ادامه داشت تا اینکه وارد دانشگاه شدم و افسانه به من کمک میکرد تا بتوانم هزینه مخارج دانشگاهم را بپردازم و هربار که صحبت برگشتن را میکردم، میگفت: اگر برگردی باید تا آخر عمر نوکر پدر و شوهرت باشی ولی اگر آنها زنگ بزنند و منت برگشتن تو را بکشند مثل شاهزادهها به خانه بازمیگردی و راحت زندگی میکنی.
نمیدانم چرا، ولی حرفهای افسانه را خیلی قبول داشتم، شاید به خاطر این بود که تنها کسی که برایم باقی مانده بود. یک سال بیشتر نگذشته بود که به دانشگاه میرفتم که افسانه با پدر و مادرش به خارج کشور سفر کردند و افسانه با گذاشتن اندک پولی نزد من خواست تا زمان بازگشت مجدد آنان خانه پدرش را ترک کنم و یک خانه اجاره کنم.
افسانه قول داد کمتر از 6 ماه به ایران بازمیگردد و با من تماس میگیرد و الان 2 سال است که دیگر خبری از او ندارم، نمیدانم اصلا به خارج از کشور رفته یا نه؟ هیچ خبری از او ندارم.
از آن موقع بدبختی شروع شد دیگر به نبود خانوادهام عادت کرده بودم، عادت کرده بودم طعنههای دیگران را تحمل کنم و با پسران خوشگذرانی کنم. قلیان کشیدن برایم شده بود سرگرمی و دیگر معتاد شبگردی بودم.
خلاصه یه مقدار پولی را هم که داشتم در این مسیر تلف شد و من هر روز منتظر تماس افسانه بودم که زنگ بزند و مرا شاد کند، اینقدر که منتظر زنگ افسانه بودم دیگر منتظر زنگ پدرم نبودم.
مدتها گذشت و افسانه زنگ نزد و من مجبور شدم برای پرداخت هزینههای سنگین دانشگاه خانه مجردی را تحویل داده و با مقداری از پول آن یک اتاق دانشجویی با دو تن دیگر کرایه کنم و با مابقی آن هزینه دانشگاه را بپردازم.
کم کم اندک پولی هم که داشتم به پایان رسید، به روزی افتادم که در 48 ساعت یک تکه نان میخوردم، داشتم واقعا از گرسنگی میمردم، خجالت میکشیدم کار کنم و یا پولی از کسی قرض بگیرم ولی در نهایت مجبور شدم و 50 هزار تومان از هم اتاقیام قرض گرفتم تا بعد که بروم سرکار، پس بدهم.
نیازمندیهای همشهری را گرفتم، چند جا رفتم برای کار ولی همین که میفهمیدند که دختر تنها هستم، ناخودآگاه سناریوی پلیدی در ذهنشان نوشته میشد که میتوانستم آن را در چشمانشان بخوانم.
البته برخی جاهای دولتی و معتبر هم گفتند: باید ابتدا مدرک بگیری سپس میتوانند مرا استخدام کنند، به فکر همه چیز بودم ولی حواسم نبود چند روز دوری از خانه بیش از 2 سال به طول انجامیده بود و من با هر نوع آدمی نشست و برخاست کرده بودم و مجبور شده بودم کارهایی را انجام دهم که اصلا فکرش را نمیکردم.
خلاصه با پیشنهاد یکی از دوستانم که دانشجوی تئاتر و خوشنویسی بر روی اجسام بود، با هم شروع به کار کردیم. او صنایع دستی درست میکند و من هم در خیابانهای انقلاب، تجریش، کارگر، پارک شهر، پارک جمشیدیه میفروشم و سودش را نیز نصف میکنیم.
خدا را شکر روزی 30 هزار تومان سود داریم که آن را نصف کنیم تا بتوانیم با آن خرج زندگی و هزینه دانشگاه را در بیاوریم.
خودم هم نمیدانم چرا اینطور شد، من که روی پر غو بزرگ شده بودم، من که فکر میکردم خوشبختترین دختر روی زمین میشوم، من که دائم به فکر سفرهای خارجی بودم و خودم را در بهترین خانهها میدیدم، میخواستم صاحب 3 فرزند بشوم و در کنار خانواده از زندگی کردن لذت ببرم ولی الان در خانهای زندگی میکنم که چهار انسان نمیتوانند به راحتی کنار یکدیگر بخوابند و هر روز دعا میکنم تا مردم اجناسم را بخرند تا بتوانم امرار معاش کنم.
نمیدانم چرا پدرم زنگ نزد؟ نمیدانم اگر از خانه فرار نمیکردم، اگر به خانه باز میگشتم، اوضاع زندگیام از امروز بهتر بود یا نه؟ نمیدانم اگر برگردم باید یک عمر کلفتی خانه پدرم را بکنم و دائما از فامیل سرزنش بشنوم که این دختر خیابانی است؟ نمیدانم اگر برگردم کسی به خواستگاری من میآید و میتوانم دوباره زندگی تشکیل دهم؟
این دختر جوان از خوانندگان سرگذشتش خواست در صورت امکان به سوالاتش جواب دهند تا بداند الان باید چه کاری انجام دهد.
انتهای پیام/
تاریخ انتشار: ۲۳ شهريور ۱۳۹۳ - ۲۰:۵۴
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: باشگاه خبرنگاران]
[مشاهده در: www.yjc.ir]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 50]
صفحات پیشنهادی
مرگ یک کودک هر روز در خیابانهای تهران/ کاهش 2تا2.5سانتی متر قد کودکان به دلیل کمبود سرانههای ورزشی
مرگ یک کودک هر روز در خیابانهای تهران کاهش 2تا2 5سانتی متر قد کودکان به دلیل کمبود سرانههای ورزشی رئیس کمیته ایمنی و مدیریت بحران شورای شهر تهران گفت مطابق آمار در تهران هر روز یک کودک بر اثر حوادث ترافیکی جان خود را از دست میدهد به گزارش خبرنگار اجتماعی باشگاه خبرنگافارس گزارش میدهد یک سال از تصادف مرگبار اسکانیا در آزادراه تهران قم گذشت/ مقصر معلوم شد؛ کسی گردن نگرفت
فارس گزارش میدهدیک سال از تصادف مرگبار اسکانیا در آزادراه تهران قم گذشت مقصر معلوم شد کسی گردن نگرفتیک سال پیش در چنین روزی یکی از تلخترین اخبار مربوط به سوانح جادهای منتشر شد خبری که حاکی از آتش گرفتن دو اتوبوس اسکانیا و جان باختن ۴۴ نفر از هموطنانمان بود تا کنون اما مقصتهدید به مرگ سرپرست ارکستر تهران
جام جم نوا سینا ذکایی سرپرست ارکستر بادی تهران چند روز پیش فیلمی از کنسرت گروهش منتشر ساخت و پس از آن پیغام های متعددی حاوی توهین فحش و تهدید به مرگ دریافت کرد ارتباط هنرمندان با مردم از طریق رسانه های اجتماعی این روزها امری بسیار متداول و عادی است بیشتر هنرمندان از این طرمرگ دختر جوان 10 ساعت پس از خودکشی |اخبار ایران و جهان
مرگ دختر جوان 10 ساعت پس از خودکشی کد خبر ۴۳۰۶۹۵ تاریخ انتشار ۰۹ شهريور ۱۳۹۳ - ۱۱ ۱۵ - 31 August 2014 دختر جوان که با انداختن خود زیر مترو در ایستگاه چهارراه ولیعصر مجروح شده بود بر اثر شدت جراحات وارده درگذشت به گزارش فرهیختگان هنوز عمل جراحی که قرار بود روی این فرد انجام شمرگ علیرضا به دست دختر مورد علاقه
مرگ علیرضا به دست دختر مورد علاقه دختر 18 ساله که بر اثر توهم مصرف شیشه پسر مورد علاقه خود را به قتل رسانده بود پس از 19 روز فرار دستگیر شد به این مطلب امتیاز دهید به گزارش خبرنگار حوادث باشگاه خبرنگاران شامگاه 17 مردادماه سال جاری از طریق مرکز فوریت های پلیسی 110 وقوع یک فقمرگ یک دختربچه بر اثر سقوط در چاه فاضلاب
مرگ یک دختربچه بر اثر سقوط در چاه فاضلاب سقوط یک دختر بچه در چاه فاضلاب واقع در خیابان نوغان مشهد منجر به مرگ وی شد حسین صالح نظرآباد با تایید این خبر اظهار کرد حدود ساعت 15 30 دقیقه امروز 17 شهریور ماه حادثهای مبنی بر سقوط دو نفر به داخل چاهی واقع در خیابان نوغان به ستاد فرماپیرس برازنان از مرگ همسر و دخترش میگوید
پیرس برازنان از مرگ همسر و دخترش میگوید پیرس برازنان در مراسم ایستادگی در برابر سرطان دربارهی سرطان همسر و دخترش صحبت کرد به گزارش خبرنگار سینمای جهان باشگاه خبرنگاران به نقل از آنی آنلاین پیرس برازنان در مراسم ایستادگی در برابر سرطان روی صحنه رفت در مورد اتفاق از دست دعملکرد 3 ساله اورژانس هوایی تهران تشریح شد 730 سورت پرواز و نجات 879 نفر از مرگ حتمی
عملکرد 3 ساله اورژانس هوایی تهران تشریح شد730 سورت پرواز و نجات 879 نفر از مرگ حتمیمدیر روابط عمومی اورژانس تهران از انجام 730 سورت پرواز اورژانس هوایی و نجات 879 نفر از مرگ حتمی طی 3 سال توسط بالگردهای اورژانس هوایی خبر داد به گزارش خبرگزاری فارس به نقل از اورژانس حسن عباسی ازمرگ تلخ دختر و پدر بر اثر ريزش چاه |اخبار ایران و جهان
مرگ تلخ دختر و پدر بر اثر ريزش چاه کد خبر ۴۳۳۶۰۳ تاریخ انتشار ۲۰ شهريور ۱۳۹۳ - ۱۰ ۴۸ - 11 September 2014 دختر 13 ساله زماني که براي گرفتن وضو به آشپزخانه مي رفت نمي دانست چه سرنوشت شومي در انتظارش است ريزش چاه مرگ تلخ دختر نوجوان و پدر 45 ساله اش را رقم زد به گزارش مردم سالاریهفتمین دوره مسابقه مدارس دوومیدانی دختران تهران فردا برگزار می شود
هفتمین دوره مسابقه مدارس دوومیدانی دختران تهران فردا برگزار می شود هفتمین دوره مسابقه مدارس دوومیدانی دختران یکشنبه در مجموعه اختصاصی آفتاب انقلاب تهران برگزار خواهد شد به گزارش گروه ورزشی باشگاه خبرنگاران در این رقابت ها که با هدف استعدادیابی و پرورش پتانسیلها برگزار میقهرمانی دانش آموزان دختر استثنایی شهرتهران در مسابقات دو میدانی و گویرانی کشوری
قهرمانی دانش آموزان دختر استثنایی شهرتهران در مسابقات دو میدانی و گویرانی کشوری خبرگزاری پانا دررقابت های ورزشی دانش آموزان استثنایی سراسرکشور دانش آموزان شهرتهران در رشته دومیدانی سندرم داون مقام اول و گوی رئیرانی انفرادی مقام اول و سوم کشوری شدند ۱۳۹۳ سه شنبه ۱۱ شهريور ساعت 09جزییات حادثه مرگبار در سعادت آباد تهران
جزییات حادثه مرگبار در سعادت آباد تهرانپس از حضور آتشنشانان در محل مشاهده شد که حادثه در یک قطعه زمین به مساحت 1000 متر مربع که 200 متر مربع از از آن گودبرداری شده بود رخ داده وسخنگوی سازمان آتشنشانی و خدمات ایمنی شهرداری تهران از مرگ یک کارگر ایرانی در پی ریزش آوار یک مپیامی به جامعه بین المللی: باور تهران به مذاکره و گفتگو
پیامی به جامعه بین المللی باور تهران به مذاکره و گفتگو بین الملل > خاورمیانه - حمید احمدی در حالیکه دستگاه سیاست خارجی کشورمان تحرکات تازه و فشرده ای را با هدف رایزنی با کشورهای مختلف در ارتباط با گفتگوها با 5 1 آغاز کرده است و خود را آماده دوره جدیدی از این گمساجد شهر تهران شبانه روزي شوند/ تامين اعتبار با کمک شهرداري و شورا
۱۱ شهريور ۱۳۹۳ ۹ ۴۵ق ظ طلايي تاکيد کرد مساجد شهر تهران شبانه روزي شوند تامين اعتبار با کمک شهرداري و شورا نايب رئيس شوراي اسلامي شهر تهران خواستار شبانه روزي شدن فعاليت مساجد پايتخت شد به گزارش خبرنگار خبرگزاري موج مرتضي طلايي در نود و يکمين جلسه علني چهارمين دوره شوراي اسلتجاوز مرگبار به دختر معلول در ملاء عام!
تجاوز مرگبار به دختر معلول در ملاء عام به گزارش باشگاه خبرنگاران به نقل از اسوشیتدپرس پسر 16 ساله پس از حمله ور شدن با بطریهای شیشهای به سمت دختر 14 سالهای که از معلولیت جسمی رنج میبرد او را به شدت مورد ضرب و شتم وحشیانه خود قرار داد و پس از تعرض جنسی قربانی خود را نیمه جانقرار مرگبار دختر و پسر جوان
قرار مرگبار دختر و پسر جوان دختر و پسری جوان بعد از آنکه نتوانستند با یکدیگر ازدواج کنند قرار گذاشتند با خوردن قرص برنج به زندگیشان پایان دهند اما پسر جوان زیر قولش زد تا دختر مورد علاقهاش بهتنهایی به استقبال مرگ برود روز 25 مردادماه يكي از مسئولان بيمارستاني در تهران پليستجاوز مرگبار به دختر معلول در ملاء عام
تجاوز مرگبار به دختر معلول در ملاء عام به گزارش پلیس اسکاتلند یارد در حمله وحشیانه متجاوز جنسی به دختر14 ساله معلول در پارک مرکزی شهر لوتون در بدفورد شایر انگلستان پس از دستگیری به حبس ابد محکوم شد به نقل از اسوشیتدپرس پسر 16 ساله پس از حمله ور شدن با بطریهای شیشهای به سمت دخت-
اجتماع و خانواده
پربازدیدترینها