تور لحظه آخری
امروز : سه شنبه ، 4 دی 1403    احادیث و روایات:  امام صادق (ع):فريب نماز و روزه مردم را نخوريد، زيرا آدمى گاه چنان به نماز و روزه خو مى كند كه اگر ...
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها

تبلیغات

تبلیغات متنی

صرافی ارکی چنج

صرافی rkchange

سایبان ماشین

دزدگیر منزل

اجاره سند در شیراز

قیمت فنس

armanekasbokar

armanetejarat

صندوق تضمین

Future Innovate Tech

پی جو مشاغل برتر شیراز

خرید یخچال خارجی

موسسه خیریه

واردات از چین

حمية السكري النوع الثاني

ناب مووی

دانلود فیلم

بانک کتاب

دریافت دیه موتورسیکلت از بیمه

طراحی سایت تهران سایت

irspeedy

درج اگهی ویژه

تعمیرات مک بوک

دانلود فیلم هندی

قیمت فرش

درب فریم لس

خرید بلیط هواپیما

بلیط اتوبوس پایانه

تعمیرات پکیج کرج

لیست قیمت گوشی شیائومی

خرید فالوور

پوستر آنلاین

بهترین وکیل کرج

بهترین وکیل تهران

خرید از چین

خرید از چین

تجهیزات کافی شاپ

ساختمان پزشکان

کاشت ابرو طبیعی و‌ سریع

قیمت بالابر هیدرولیکی

قیمت بالابر هیدرولیکی

قیمت بالابر هیدرولیکی

لوله و اتصالات آذین

قرص گلوریا

نمایندگی دوو در کرج

رفع تاری و تشخیص پلاک

پرگابالین

دوره آموزش باریستا

مهاجرت به آلمان

بهترین قالیشویی تهران

بورس کارتریج پرینتر در تهران

تشریفات روناک

نوار اخطار زرد رنگ

ثبت شرکت فوری

تابلو برق

خودارزیابی چیست

فروشگاه مخازن پلی اتیلن

قیمت و خرید تخت برقی پزشکی

کلینیک زخم تهران

خرید بیت کوین

خرید شب یلدا

پرچم تشریفات با کیفیت بالا و قیمت ارزان

کاشت ابرو طبیعی

پرواز از نگاه دکتر ماکان آریا پارسا

پارتیشن شیشه ای

اقامت یونان

خرید غذای گربه

رزرو هتل خارجی

تولید کننده تخت زیبایی

مشاوره تخصصی تولید محتوا

 






آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1843775225




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
 refresh

هفت روز با آسمانی‌ها / 2 عهد شهید با مادرش در کربلا وفا شد / مهریه‌ام را بخشیدم تا محمدعلی کنارم باشد


واضح آرشیو وب فارسی:فارس: هفت روز با آسمانی‌ها / 2
عهد شهید با مادرش در کربلا وفا شد / مهریه‌ام را بخشیدم تا محمدعلی کنارم باشد
یک دفعه دیدم محمدعلی ایستاد و دوباره نگاهی به ما انداخت، برگشت، فکر کردم چیزی را فراموش کرده، دست گذاشت روی شانه‌ علیرضا و گفت: «او را هم با خودم می‌برم.»

خبرگزاری فارس: عهد شهید با مادرش در کربلا وفا شد / مهریه‌ام را بخشیدم تا محمدعلی کنارم باشد



به گزارش خبرگزاری فارس از ساری، روایت خاطرات شهدا چراغ راهی است که با تکیه بر آن هر شب تاری روشن می‌شود. خاطراتی را از زبان مادر سرباز شهید محمدعلی وردی که در سال 1360 در سن 20 سالگی در منطقه سومار بر اثر اصابت ترکش به شهادت رسید، تقدیم به مخاطبان می‌کنیم. از صبح زود، کوله‌اش روی ایوان بود، همین که تیغه‌ آفتاب افتاد روی ایوان، لباس پوشید و گفت: «بروم که دیر می‌شود.» گفتم: «یک لحظه صبر کن.» رفتم توی آشپزخانه و کاسه‌ آب را آوردم، یک دستم قرآن بود و یک دستم آب، شب قبل به من گفته بود: «اگر برگشتم، ماه محرم می‌برمت کربلا اما اگر برنگشتم و نیامدم، تو هیچ وقت عکس مرا نگیر و خودت را مادر شهید معرفی نکن.» پرسیدم: «چرا؟» گفت: «چون ممکن است به تو بی‌احترامی کنند و من راضی نیستم.» چیزی به او نگفتم و به حیاط رفتم، بغض کرده بودم، چیزهای دیگری هم گفته بود اینکه کجا دفنش کنیم، او مهریه من بود، مهریه‌ام را بخشیدم تا محمدعلی در کنارم باشد. ناپدری‌اش را مثل پدر دوست داشت و به او احترام می‌گذاشت. آن روز تا به در خانه برسیم، چند باری مکث کرد و به من خیره شد، پرسیدم: «چه شده» گفت: «چیزی نیست.» گفتم: «اگر بخواهی می‌توانیم معافیتت را بگیریم، مجبور نیستی بروی.» گفت: «مادرِ ما رو ببین، من که چیزیم نیست، سُر و مُر و گُنده‌ام.» دفعه‌ قبل که رفته بود، مجروح شد و این و آن می‌گفتند، می‌تواند معافیت بگیرد اما خودش نمی‌خواست، می‌گفت: «خدمت سربازی است و باید بروم.» برادرش علیرضا، آن وقت‌ها کوچک بود، علیرضا هم آمده بود توی حیاط، محمدعلی را از زیر قرآن رد کردم، از در خانه که بیرون رفت، کوله‌اش را گذاشت روی دوشش. چند قدم که برداشت، آب ریختم پشت سرش، زیر لب گفتم: «قرآن پشت و پناهت باشد.» برادرش علیرضا هم کنارم ایستاده بود، خیره شده بودم به قد و بالایش و آن کاپشنِ خاکی رنگی که به تن داشت. یکهو دیدم ایستاد و دوباره نگاهی به ما انداخت، برگشت، فکر کردم چیزی را فراموش کرده، دست گذاشت روی شانه‌ علیرضا و گفت: «او را هم با خودم می‌برم.» بعد رفت و قدم‌هایش را تند و تندتر کرد، ما ماندیم تا جایی که دیگر نمی‌توانستیم او را ببینیم، سرباز ارتش بود. چند وقت بعد دیدم، شوهرم ناراحت، توی اتاق راه می‌رفت. پرسیدم: «اتفاقی افتاده» گفت: «محمدعلی مجروح شده، توی بیمارستان است.» ناپدری‌اش بود، با این همه، محمدعلی را مثل پسرش دوست داشت. گفتم: «حرفت را باور نمی‌کنم، محمدعلی دیگر برنمی‌گردد، درست است؟» چیزی نگفت و من فهمیدم که پسرم همان‌طور که گفته بود، برنخواهد گشت. آن شب وقتی آمد کنارم نشست و وصیت کرد، فهمیدم که برگشتنی نیست. علیرضا همین طور که قد می‌کشید، بیشتر حرکات و رفتارش شبیه محمدعلی می‌شد، او هم تصمیم گرفت که برود جبهه، می‌خواست راه برادرش را ادامه دهد، ما علیرضا را هم در راه خدا از دست دادیم، آنها به خواسته‌شان رسیدند. چند سال بعد، در ماه محرم قسمتم شد که بروم کربلا، هر دو پسرم را در خواب دیدم، محمدعلی گفت: «مادر! مَرد و قولش! دیدی به عهدم وفا کردم!» انتهای پیام/86029/گ۴۰

93/07/01 - 05:01





این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: فارس]
[مشاهده در: www.farsnews.com]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 124]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب







-


گوناگون

پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن