تور لحظه آخری
امروز : شنبه ، 14 مهر 1403    احادیث و روایات:  امام علی (ع):اجابت دعایت را دیر مپندار، در حالی که خودت با گناه راه اجابت آن را بسته ای.
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها




آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1820745016




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
 refresh

فرارهای ناموفق از زندان


واضح آرشیو وب فارسی:نامه نیوز: فرارهای ناموفق از زندان
یادم هست یک روز بچه گربه را از همین سوراخ ها کشیدم تو، حیوان دیگر نتوانست بیرون برود. به فرض می توانستی از ساختمان هم بیرون بروی، دورت سیم خاردار سبز می شد به ارتفاع سه متر. دریغ از یک درخت و بوته ی نیم متری یا هر چیز دیگر.
به گزارش نامه نیوز، خاطرات اسارت در کنار همه سختی ها و عذاب‌هایش برای آزادگان ما شیرینی خودش را هم دارد. لحظاتی که دور از خانواده و در سرزمینی غریب سپری شد اما شاهنامه ای بود که آخرش خوش درآمد. آنچه می خوانید بخشی از خاطرات خلبان آزاده منصور کاظمیان است:

شرایط سخت و طاقت فرسای اردوگاه، خستگی و ناامیدی و بی حوصلگی، بعد از یک مدت مثل خوره می افتاد به جانت. دنبال چیزی می گشتی که یک جوری از دست آن شرایط خلاص ات کند.

از صلیب سرخ خبردار شده بودیم توی اردوگاه های دیگر چند نفر خودشان را از طبقه ی دوم پرت کرده اند پایین، یا فرار کرده اند؛ با این که به این سادگی ها نمی شد فرار کرد. احتمال موفقیت خیلی کم بود. دست کمش باید عربی را خوب بلد می بودی و پول عراقی می داشتی. فاصله ی آهن هایی که روی پنجره ها جوش داده بودند، آن قدر کم بود که دست مشت شده را از آن به سختی رد می شد به بیرون.

یادم هست یک روز بچه گربه را از همین سوراخ ها کشیدم تو، حیوان دیگر نتوانست بیرون برود. به فرض می توانستی از ساختمان هم بیرون بروی، دورت سیم خاردار سبز می شد به ارتفاع سه متر. دریغ از یک درخت و بوته ی نیم متری یا هر چیز دیگر. باغچه ی گل های آفتاب گردان مان را هم داغان کردند، نگذاشتند بلند شود.

بعد از سیم خاردارها، بیابان بود و چندتایی کیوسک نگهبانی که سربازها روزها داخلش می نشستند. و شب ها بین شان قدم می زدند. لابد پادگانی چیزی هم آن طرف ها بود که گاهی صدای سان دیدن و رژه ی نظامی می آمد. به خاطر همه ی این ها، فرار خیلی جگر می خواست. همیشه داستان یکی دو نفری که هیچ کدام را نمی شناختیم، سر زبان ها بود. یکی شان با اره ی سوزن بری یواش یواش یکی از این شبکه های آهنی را بریده بود تا بالاخره یک شب توانسته بود بزند بیرون و حتا سیم خاردارها را هم رد کند، اما نگهبان ها تیراندازی کرده بودند و گرفته بودندش.

یا آن یکی رفته بود لای آشغال های سطل خیلی بزرگی که کنار محوطه بود، بعد هم رفته بود زیر ماشینی که دو سه روزی یک بار می آمد برای تخلیه، اما ماشین آن قدر مانده بود که طاقتش طاق شده بود. آمده بود بیرون و رفته بود قاطی چندتایی که مشغول بیگاری بودند، ولی بالاخره وقت آمارگیری ورود به آسایشگاه دستش رو شده بود.




۲۳ شهريور ۱۳۹۳ - ۱۰:۵۸





این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: نامه نیوز]
[مشاهده در: www.namehnews.ir]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 19]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب







-


اجتماع و خانواده

پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن