واضح آرشیو وب فارسی:تبیان: بیداد نقد سیاسی در هنر ایران
تحلیل ناصر صفاریان از وضعیت نقد سیاسی در هنر امروز ایراننقد سیاسى كه نمونه اش در برخى نشریات - سیاسى و غیرسیاسى - چاپ شده، عموماً برگرفته از دو روش نقدنویسى است: یكى شیوه تاریخى / زندگى نامه اى نقد سنتى و دیگرى شیوه نشانه شناسى نقد مدرن.در مورد اول، گذشته هنرمند و عملكرد و گفتار پیشین او پیش كشیده مى شود و با بزرگ نمایى اشتباه هاى - احتمالى - گذشته، انواع و اقسام اتهام ها بر سر و روى صاحب هنر مى بارد و پیش كشیدن دوران قبل، موجب پرونده سازى براى امروز او مى شود. به عنوان مثال زمانى كه فیلم «حاجى واشنگتن» امكان نمایش نداشت، یكى از نشریات براى اینكه از توقیف آن حمایت كند و زمینه لازم را به منظور جلوگیرى از نمایش احتمالى فراهم كند، بخشى از گفت وگوى پیش از انقلاب مرحوم على حاتمى را درباره فیلم دیگری چاپ كرد و در مورد او و فعالیت هنرى اش، به دلخواه خود نتیجه گرفت. و یا وقتى صحبت از مخالفت با فیلم جدیدى از ناصر تقوایى مى شود، بلافاصله پاى سریال تلویزیونى او را در قبل از انقلاب پیش مى كشند و همه مشكلات فرهنگى آن دوران را به حساب این سریال و سازنده اش می گذارند و آخر سر هم نتیجه مى گیرند كه چنین فیلمسازى به درد جامعه ما نمى خورد.گاهى هم به سراغ زندگى شخصى هنرمند مى روند و سابقه او را به منظور بهره بردارى هاى سیاسى مطرح مى كنند. یكى از نمونه ها، نوشته هاى یكى از نشریات درباره یکی از شاعران است. براى این كه همزمان با اعطاى یك جایزه بین المللى به خاطر فعالیت در زمینه شعر جوسازى شود، نوشتند او همان كسى است كه نویسنده فیلمنامه هاى چند فیلمفارسى بوده؛ بعد هم به سراغ موارد بسیار بامزه ترى رفتند، یكى اینكه در زمان جنگ جهانى جاسوس آلمان بوده و دیگر این كه حدود سى و چند سال پیش یكى از مخالفان خود را كشته است.در زمینه نقد نشانه شناسى، چون نیازى به داشتن اطلاعات خاص و مطالعه درباره زندگى افراد و شرایط اجتماعى و فرهنگى آنها نیست، و به دلیل اینكه تخیل نویسنده آزاد و رهاست، نقد سیاسى راحت تر نوشته مى شود. البته باید توجه داشت كه در مقوله نقد هنرى، تخیل نویسنده تا جایى اجازه ابراز وجود دارد كه دنیاى اثر اجازه مى دهد و یك منتقد هنرى این حق را به خود نمى دهد كه هر چیزى را دوست داشت به اثر سنجاق كند و اسم آن را هم نقد هنرى بگذارد.مثلاً در نقد «بیلى باد» به شیوه نشانه شناسى، رنگ آبى دریا، مظهر پاكى و آرامش است و سپیدى لباس شخصیت اصلى، نشانه معصومیت و بى گناهى، و بسته بودن او به تیرك بلند بادبان كه به خورشید نزدیك تر است، نشانه اى از نزدیكی او به منبع حقیقت و روشنایى. این تعبیرها، برآمده از بطن اثر است و جهان درونى اثر اجازه نشانه شناسى را به منتقد مى دهد. اما مثلاً تعبیر مبتنى بر نشانه شناسى فیلم «همسرایان» ساخته عباس كیارستمى، كه پیرمرد داستان را سمبلى از یك چهره سیاسى مى داند، اصلاً با روح اثر هماهنگ نیست، و برآمده از یك دیدگاه سیاسى غیرهنرى است.وقتى علاوه بر اشاره به نشانه هاى واضح و آشكار اثر، نویسنده به سراغ كشف رمزها و نمادها مى رود، قدرت تخیل او بیش از پیش آزاد است. در این هنگام اگر نگاه نویسنده، نگاهى سیاسى باشد، قدرت تخیل او باعث شكل گیرى نقد سیاسى مى شود. با توجه به اخلاقیات حاكم بر جامعه ما، یكى از راه هاى حمله به اندیشه مخالف، متهم كردن مخالفان به بى اخلاقى و ضداخلاق بودن است. هر چند این مسأله در برخى نقدهاى سیاسى به چشم مى خورد، ولى تاكنون كسى به سراغ شیوه روان شناختى و استفاده از نظریه هاى فروید نرفته است (تنها یك بار و آن هم به شكلى بسیار كم رنگ در نقد فیلم «روسرى آبى»، از نمادهاى فرویدى استفاده شد). طرفداران نقد روان شناختى به پیروى از فروید، همه تصاویر مقعر و گود (مانند فنجان، بركه، گلدان، غار و...) را نماد زنانگى، و همه تصاویر را كه طولشان از قطر یا عرض آنها بیشتر باشد (مانند مار، چاقو، برج، شمشیر، نیزه و...) نماد مردانگى مى دانند؛ و... .اینكه چرا از چنین تعبیرهایى در نقدهاى سیاسى و غیرهنرى این جا استفاده نشده، یا به دلیل بى اطلاعى نویسندگان است یا به خاطر اخلاقى بودن آن ها؛ كه البته احتمال اولى بیشتر است، چون بارها دیده شده كه نویسندگان نقدهاى سیاسى از آگاهى كمى برخوردارند و برخى از نوشته های شان را با استفاده - البته بهتر است بگوییم سوء استفاده - از نكته هاى مطرح شده در نقدهاى هنرى مى نویسند. هر چند كه باید در نظر داشت تعبیرهاى جنسى فروید هیچ گاه مورد توجه جدى منتقدان و پژوهشگران هنرى قرار نگرفته و نقدهاى مبتنى بر این تعبیرها همیشه باعث تعجب و حیرت شده است.پیروى از سیاست «آوازخوان، نه آواز» آن قدر پررنگ است كه حتى وقتى یكى از بزرگان هنر ایران، فیلمنامه ای درباره وقایع كربلا نوشت، باز هم مورد حمله قرار گرفت و اجازه نیافت خودش آن را بسازد. در این سال ها شاهد بوده ایم كه وقتى در برخى شعرها یا رمان ها، حرفى از سیاهى و تاریكى به میان آمده، نقدنویسان سیاسى، با اطمینان آن را به پاى غرض ورزى سیاسى خالق اثر گذاشته اند و گفته اند كه آنها مى خواهند از اختناق حرف بزنندمثلاً اریك فروم در كتاب «زبان از یاد رفته» ، «افسانه شنل قرمزى» را بیانگر تقابل و تعارض زن و مرد مى داند، كه در آن دختر جوان با كلاه قرمز رنگى سر گرگ كور شده از شهوت را كلاه مى گذارد. تعبیرهاى نقد سیاسى در ایران این سال ها آنقدر حیرت آور و عجیب هست كه نیازى به پیش كشیدن نقد روان شناختى فرویدى براى تعجب بیشتر وجود نداشته باشد. با این حساب باید خدا را شكر كرد كه پاى فروید به جریان نقد سیاسى هنر كشور ما باز نشده!چیزى كه در همه نقدهاى سیاسى سال هاى اخیر جلب توجه مى كند، پیش زمینه ذهنى نویسنده نسبت به خالق اثر است. توجه به سیاست «آوازخوان، نه آواز» در نقد سیاسى به حدى است كه خیلى راحت مى توان در بیشتر مواقع - اگر نگوییم همه مواقع - موضع گیرى نشریاتى را كه این نقدها در آن چاپ مى شود حدس زد. چون معمولاً در این گونه نشریات، بر اساس اسم و رسم سازنده، پیشاپیش و قبل از این كه حتى فیلم ساخته شود، مى توان مثبت بودن یا منفى بودن نقدها را حدس زد. نشانه شناسى ها و تعبیرهاى این نقدها برآمده از یك نگاه گزینشى و خط كشى شده است.مثلاً اگر یك فیلم ساز مورد حمایت فلان روزنامه در فیلمش یك خانه ویران نشان دهد، تنها یك خانه ویران تلقى مى شود كه معناى دیگرى هم ندارد. اما اگر یك فیلم ساز مغضوب همان روزنامه، یك ویرانه را نشان دهد، مورد انواع و اقسام توهین ها و تهمت ها قرار مى گیرد و ادعا مى شود كه منظور فیلم ساز از خانه ویران، وطن است و او مى خواهد بگوید كه ایران به ویرانه تبدیل شده .پیروى از سیاست «آوازخوان، نه آواز» آن قدر پررنگ است كه حتى وقتى یكى از بزرگان هنر ایران، فیلمنامه ای درباره وقایع كربلا نوشت، باز هم مورد حمله قرار گرفت و اجازه نیافت خودش آن را بسازد. در این سال ها شاهد بوده ایم كه وقتى در برخى شعرها یا رمان ها، حرفى از سیاهى و تاریكى به میان آمده، نقدنویسان سیاسى، با اطمینان آن را به پاى غرض ورزى سیاسى خالق اثر گذاشته اند و گفته اند كه آنها مى خواهند از اختناق حرف بزنند. اما در همان نشریات، این گونه شعرها - حتى همزمان با همین نقدها به چاپ رسیده و هیچ كس هم حرفى نداشته:- اینجا تمام آینه ها را شكسته اند / بال كبوتران خدا را شكسته اند- لبخند بر لبان تو مى خشكد / در غربت عطوفت و تنهایى / ایمان و عشق و عاطفه مى میرد / جایى كه نیست حس شكوفایى- با كشتى شكسته به غربت رسیده ایم / هر چند روى عرشه ما ناخدا نبود / من از درون گور شنیدم كه خواهرم / با گریه گفت خانه امنى تو را نبود / عشق آخرین بهانه خوش رنگ بودن است / آخر تو را بهانه بودن چرا نبود؟منبع: همشهری ماهگروه هنر تبیان
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: تبیان]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 700]