محبوبترینها
نمایش جنگ دینامیت شو در تهران [از بیوگرافی میلاد صالح پور تا خرید بلیط]
9 روش جرم گیری ماشین لباسشویی سامسونگ برای از بین بردن بوی بد
ساندویچ پانل: بهترین گزینه برای ساخت و ساز سریع
خرید بیمه، استعلام و مقایسه انواع بیمه درمان ✅?
پروازهای مشهد به دبی چه زمانی ارزان میشوند؟
تجربه غذاهای فرانسوی در قلب پاریس بهترین رستورانها و کافهها
دلایل زنگ زدن فلزات و روش های جلوگیری از آن
خرید بلیط چارتر هواپیمایی ماهان _ ماهان گشت
سیگنال در ترید چیست؟ بررسی انواع سیگنال در ترید
بهترین هدیه تولد برای متولدین زمستان: هدیههای کاربردی برای روزهای سرد
در خرید پارچه برزنتی به چه نکاتی باید توجه کنیم؟
صفحه اول
آرشیو مطالب
ورود/عضویت
هواشناسی
قیمت طلا سکه و ارز
قیمت خودرو
مطالب در سایت شما
تبادل لینک
ارتباط با ما
مطالب سایت سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون
مطالب سایت سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون
آمار وبسایت
تعداد کل بازدیدها :
1827575297
جابرانصاری:عراق تجربیات غیرعادی را پشت سر نهاده/ریشههای افراط در خاورمیانه از نگاه سفیر سابق ایران
واضح آرشیو وب فارسی:خبر آنلاین:
جابرانصاری:عراق تجربیات غیرعادی را پشت سر نهاده/ریشههای افراط در خاورمیانه از نگاه سفیر سابق ایران بین الملل > خاورمیانه - حسین جابر انصاری، رئیس مرکز مطالعات خاورمیانه دفتر مطالعات سیاسی وزارت خارجه و سفیر اسبق ایران در لیبی در کافه خبر پیرامون دلایل شکل گیری الگوهای معیوب و ناموفق در جامعه عربی و همچنین چرایی گرایش به جریانات افراطی مذهبی توضیح داد.
سعید جعفری پویا: در حالیکه جهان در حال گذر از جهانی شدن است، خاورمیانه عربی هنوز به عصر دولت - ملتسازی هم نرسیده است. مرزهای مصنوعی که پس از جنگ جهانی اول با خط کش سر مارک سایکس بریتانیایی و فرانسوا ژرژ پیکوی فرانسوی ترسیم شد، هنوز هم مناقشه برانگیز است و سرزمینهای عربی همچنان نتوانستهاند از قاب بسته قومیتگرایی خارج شوند و کماکان باورهای مذهبی و دینی بر ملیگرایی ارجح است. همین دور باطل سبب شده تا شهروندان این کشورها به جای اینکه خود را عراقی، لبنانی و ... بنامند، خود را شیعه، سنی، کرد و یا مسیحی معرفی میکنند. قصه بحرانهای هویتی خاورمیانه البته سر درازی دارد و این دور باطل و همچنین عقبافتادگی این سرزمینها نسبت به سایر نقاط جهان، به افزایش گرایشهای رادیکالی مذهبی خاورمیانهای هم منجر شده است. اتفاقی که دنیا را هم با زنگ خطر جدی مواجه کرده است. حسین جابر انصاری از معدود دیپلماتهایی است که توانسته عرصه تئوری و عمل را به درستی با یکدیگر ترکیب کند و با استفاده از آن تحلیلی منطقی، علمی و نزدیک به واقعیت ارائه کند.
رئیس مرکز مطالعات خاورمیانه و خلیجفارس در دفتر مطالعات سیاسی و بینالمللی که در کشورهای عربی خاورمیانه زندگی کرده است، به خوبی با روندها و بسترهای عمومی جاری در این مناطق آشنا است و میتواند شرح وضعیتی نزدیک به حقیقت از آنچه در این جوامع میگذرد ارائه نماید. سفیر پیشین ایران در لیبی معتقد است جوامع عربی خاورمیانه نیازمند ایجاد الگویی بومی و مخصوص به خود هستند. مدلی که با عنایت به واقعیات تاریخی و فرهنگی این جوامع بتواند ساز و کاری مبتنی بر نیازها و حقایق این سرزمینها را پیاده سازد. در ادامه مشروح گفتگوی خبرآنلاین با حسین جابرانصاری را میخوانید: در منطقه خاورمیانه نفوذ و حضور جریانهای رادیکالی مانند، داعش، القاعده و جبهه النصره و ... پررنگ است. این مسئله بدون زمینه اجتماعی در این جوامع امکانپذیر نیست و طبیعتاً تمایلاتی در جوامع اسلامی نسبت به این گروهها وجود دارد. این گرایش متأثر از چیست؟ از تحقیرهایی است که مسلمانان طی قرون متمادی پذیرفتهاند یا عوامل دیگری در این راستا دخیل بوده است؟ حتماً همین طور است که شما میگویید. معمولاً بروز و ظهور جریانهای سیاسی بر بستر شرایط اجتماعی مناسب اتفاق میافتد. بنابراین چه در ارتباط با موضوع سؤال شما در خاورمیانه و چه در مورد موارد مشابه دیگر در دنیا، ظهور و بروز جریانهای سیاسی، فکری بر بستر اجتماعی و تاریخی خود اتفاق میافتد. به نظر میرسد در آنچه افراطگرایی در منطقه خاورمیانه نامیده میشود، مجموعهای از عوامل داخلی، درون منطقهای و خارجی موثر بوده است. در سطح برون منطقهای و خارجی، دوران چند سدهای استعمار خارجی و نفوذ و قدرتنمایی قدرتهای بینالمللی در این منطقه شرایطی را فراهم کرده که با تحقیر متراکم ملتهای منطقه همراه بوده است. روندی که در آن جریانهای افراطی طرح کننده شعارها و اقدامات تند در برابر این وضعیت زمینه و بستر اجتماعی مناسب پیدا کردهاند. در بعد داخلی و درون منطقهای هم دوران طولانی استبداد و نظامهای بسته دیکتاتوری در کشورهای منطقه و به ویژه در مجموعه جهان عرب، وضعیت اجتماعی خاص را فراهم کرده که میل به حرکتهای افراطی را تشدید میکند. به عبارتی تشدید یا افزایش پذیرش این نوع از نحلههای سیاسی و فکری و گرایش به سمت آن در اساس نتیجه دو وضعیت استبداد طولانی مدت چند دهه گذشته در نظامهای حاکم بر منطقه و استعمار خارجی است که به مثابه دو تیغه قیچی در برخورد با ملتها عمل کرده است. در چنین وضعیتی بستری برای شعارهای تند و افراطی در رویارویی هر دوی این حالتها (یعنی استبداد داخلی و استعمار خارجی) فراهم میشود و میل به عمل تند و افراطی زمینه مناسب اجتماعی مناسب را پیدا میکند. همین عوامل استبدادی که شما به آن اشاره کردید، باعث شده خاورمیانه عربی در سالهای پس از جنگ جهانی، در سه الگو محدود شود. حکومتهای پادشاهی موروثی، حکومتهای جمهوری موروثی و همچنین الگوی نیمه عقیمی از دموکراسی تحت عنوان دموکراسی انجمنی که در عراق و لبنان مشاهده میشود. چرا کشورهای عربی خاورمیانه هرگز نتوانستند از این سه الگوی معیوب خارج شوند؟ این را میتوان هم در یک مقیاس تاریخی پاسخ داد و هم در دوره معاصر مورد بررسی قرار داد. واقعیت این است که اگر از منظر تاریخی این مسئله را مورد مطالعه قرار دهیم، بستر سیاسی و اجتماعی در طی قرون گذشته در منطقه عربی زمینهای را فراهم کرده که معمولاً نظامهای سیاسی و حکام بر اساس نظریه تغلب بر وضعیت مناطق وسیعی از جهان عرب حاکم بودهاند. اگر دوره پیامبر گرامی اسلام و دوره کوتاه خلفای راشدین را کنار بگذاریم که شرایط و تحلیل خاص خود را میطلبد، هم در دوره خلافت اموی و هم در دوره خلافت عباسی و بعد در طی قرون تا حکومت عثمانی در منطقه عربی، سازوکار اداره حکومتها مبتنی بر نظریه تغلب بوده است. یعنی هر جریان، فرد و یا مجموعهای از افراد که به دلایلی امکان غلبه یافتن بر مناطقی از جهان عرب را پیدا میکردند، برای دوران های طولانی نظمی را حاکم میکردند و آن وضعیت را نگاه میداشتند. در یک نگاه تاریخی یک چنین بستر درازمدت تاریخی در منطقه وجود دارد. حال اگر به دوره معاصر نگاه کنیم، باز شاهدیم از لحظه استقلال کشورهای عربی در پیامد جنگ جهانی اول که امپراتوری عثمانی فروپاشید و ایالتهای آن به کشورهای جدید عربی ظاهراً استقلال یافتند، باز هم در این زمینه تاریخی اتفاقی که میافتد، نوعی پیوند مابین برخی از خاندانها، نظامیان یا بعضی از شیوخ و امرای قبایل در منطقه عربی با قدرتهای موثر خارجی است. اگرچه در ظاهر کشورهای مستقل عربی شکل میگیرند، اما همان مناسبات تاریخی مجدداً باز تولید میشود و نظامهایی غیر مردمی، غیر متکی به انتخاب و اراده مردم در این کشورها شکل میگیرند. البته نوع دیگری از حکومتها هم در این دوره شکل میگیرند که در حقیقت در اثر قیام علیه این اتحاد میان خاندانهای موروثی با قدرتهای خارجی است که آنها هم تلاشی برای برخورد با این پیوند انجام میدهند. ولی باز همان مناسبات را باز تولید میکنند. جای افراد و گروههای اجتماعی عوض میشود، اما مناسبات قدرت همچنان معیوب و مختل باقی میماند. پیوندی بین دولت و ملت به معنا این که دولت برآمده از اراده ملت است، هرگز شکل نمیگیرد. یک بحث بستر تاریخی و فرهنگی دارد که در منطقهای که طی سدههای متوالی همیشه مبتنی بر نظریه تغلب بر بقیه اجزای جامعه شکل میگیرد. بر اساس اینکه قدرت نظامی و سرکوب گری بیشتری دارد. دوم اینکه ساختار قدرت بینالملل با پیوندهایی که ایجاد میکند با اعمال نفوذ در این منطقه برای حفظ منافع چند سدهای خود در دوران استعمار شکل میگیرد. یک مسئله هم در سده اخیر و در دوران به ظاهر مستقل شدن کشورهای عربی مشاهده میشود که باز هم آن زمینه تاریخی، سیاست بینالمللی و اراده برخی از گروههای اجتماعی و یا خاندانهای موروثی برای تحمیل پروسه خروج به بقیه اعضای جامعه، شرایطی را فراهم میکند که باعث میشود هرگز شاهد شکلگیری یک رابطه طبیعی میان دولتها و ملتها نباشیم. بر این اساس دولتها در یک دنیا و ملتها هم به حال خود و در وضعیت انفصال میان دولت و ملت مقدرات حکومتی و سیاستی در منطقه عربی را شکل میدهند.
سؤال این است که چرا این جوامع نتوانستند از این مسیر و سیر غلط خارج شوند و همچنان بر همان روال سابق حرکت میکنند، هرچند رخدادهایی معدودی در طول تاریخ انجام گرفت که آنها هم عقیم باقی ماندهاند. یکی از آنها به زمان ناصر بازمیگردد و دیگر مورد پررنگ، خیزشهای نوین عربی که آن هم هرچند شما معتقدید که بازی هنوز تمام نشده، اما در بسیاری از حوزهها به نظر میرسد یک عقبگرد چند دههای در کشورهای عربی خاورمیانهای صورت گرفته است. مشکل کار کجاست که این جوامع همچنان از این سیر غلط خارج نمیشوند؟ اولاً وضعیتی که نتیجه تراکم عوامل تاریخی و فرهنگی و سیاسی متعدد است، به یکباره دچار تغییر نمیشود. قاعدتاً تحولات بزرگ سیاسی و اجتماعی در بازه زمانی قابلتوجه اتفاق میافتد و مبتنی بر برخی بسترهایی است که به مرور زمان آماده میشوند. به عبارت دیگر ما در چارچوب منطقهای شاهد شیفت های تاریخی در وضعیت و مقدرات کشورها و ملتها هستیم. بنابراین، اگر مبنای سؤال شما این است که با اشاره به دو تجربه معاصر چون چند دهه از آنها گذشته و علیرغم برخی از تلاشها، وضعیت جهان عرب به شکل اساسی تغییر نکرده است. پاسخ من این است که بخشی از آن طبیعی است. توجه داشته باشید، هرچند سپری شدن چند دهه، برای وضعیتی که نتیجه تراکم تجربه سدهها است، امر مطلوبی نیست، اما غیرعادی هم تلقی نمیشود. این تحول زمانبر خواهد بود. هرچند میتوانست کوتاهتر باشد، چرا نشده؟ به نظر میرسد حساس بودن وضعیت منطقه در ساختار قدرت جهانی و در ژئوپلتیک جهانی، وجود منابع انرژی این مسیر را با مشکل مواجه کرده است. ضمن اینکه موقعیت بسیار حساس این منطقه در سیاست و قدرت جهانی است اجازه طی سیر طبیعی تحول را نمیدهد و یا آن را به تأخیر انداخته است. برای تقریب به ذهن از مثالهای ایرانی استفاده میکنم. مثلاً حساسیت وضعیت ایران به لحاظ منابع انرژی، در ژئوپولتیکی که در آن قرار داشت، باعث میشود نهضت ملی شدن نفت با مدیریت یک کودتا متوقف شود و ایران با یک عقبگرد تحمیلی مواجه میشود. البته این عقبگرد حتماً تنها عوامل بیرونی نداشته است و عوامل درونی هم در آن دخیل بوده است. ولی پیوند عامل خارجی که نقش کاتالیزوری و تسریعکننده در زمینه متوقف کردن روند سیر تحول تدریجی و طبیعی در مناسبات سیاسی ایران دارد، باعث طولانی شدن بازه زمانی تغییر و تحول در ایران میشود. همین وضعیت در جهان عرب هم هست. البته از دو مثال تاریخی که شما اشاره کردید، تجربه ناصری بیش از آنکه تلاش کند رابطه بین دولت و ملت را بهبود دهد، در پی تغییر در سیاست خارجی مصر و جهان عرب بود. در حقیقت تا حدودی مناسبات قدرت موجود مابین نظام مصر و نظام رسمی عربی با جهان خارج را دستخوش تغییر و تحول کرد. اما در بستر درونی مهمترین نقطه ضعف تجربه ناصری این بود که تلاش برای تغییر مناسبات قدرت جهانی را با تلاش برای بنیان گذاشتن یک نظام مستحکم داخلی مبتنی بر رابطه صحیح مابین دولت و ملت همراه نکرد. بلکه در عرصه داخلی، باز تولید مناسبات قدرت سابق را در دستور کار خود قرار داد و همان مناسبات غیرطبیعی مابین دولت و ملت را بازسازی کرد. مثلاً یکی از ملزومات بنیان گذاشتن یک تجربه داخلی مستحکم اجازه دادن به جریانهای اجتماعی و سیاسی و فکری رقیب برای عرضه محصولات، افکار و برنامههای خود به جامعه و دادن حق انتخاب از بین این ایدهها و جریانهای سیاسی و اجتماعی مختلف است. وقتی در یک جامعهای این تجربه اتفاق میافتد، به مرور زمان سنت دموکراتیک شکل میگیرد و قواعد سیاسی و مناسبات صحیح میان دولت و ملت شکل میگیرد. اما آنچه در دوران ناصری باز تولید میشود همان نظریه تغلب است. ضمن اینکه تلاشی ابتر برای تغییر مناسبات خارجی هم صورت میگیرد درحالیکه بین این دو پیوند مستقیمی وجود دارد. نمیشود در درون جامعه و در مناسبات با جریانهای مختلف اجتماعی ساختار سابق را باز تولید کرد و در سیاست خارجی تغییر بنیادی ایجاد کرد. میتوان در یک بازه زمانی درون پرانتز مناسبات سیاست خارجی را تغییر داد، اما استمرار استقلال در سیاست خارجی و بقای آن، منوط به وجود آزادی و مناسبات سالم میان دولت و ملت و رقابت بهداشتی میان جریانهای مختلف سیاسی و اجتماعی است. روندی که در آن طرفین چارچوبه قانون را برای رقابت میپذیرند. وقتی این اتفاق در تجربه ناصری نمیافتد، تلاش برای تغییر در سیاست خارجی هم به یک پرانتز کوتاه در تاریخ معاصر مصر تبدیل میشود و تمام آبها دوباره به جوی سابق خود بازمیگردد و با مرگ جمال عبدالناصر شاهد دگردیسی در سیاست خارجی این کشور هستیم. یعنی دوباره یک شیفت کامل صورت میپذیرد. چرا که تجربه سیاستهای خارجی در هوا و آسمان آویزان است و بر بنیاد ستونهای تاریخی درون کشوری قرار ندارد. این ستونها البته مسائل مختلفی را طلب میکند که یکی از بدیهیترینش نکاتی است که من به طور اجمالی به آن اشاره کردم. در تجربهای که اخیراً در جهان عرب رخ داد، باز مجموعهای از عوامل درونی و بیرونی این تجربه باعث میشود تغییر دموکراتیک به تأخیر بیفتد. منطقه عربی واقعاً در حال شدن است و واقعاً در حال تغییر است، منتهی روند انقلابهای سیاسی چند سال اخیر در برخی کشورهای عربی سرعتی گرفته بود که این سرعت مهار شد و در واقع انقلاب سیاسی در اکثر کشورهایی که دستخوش تحول شده بودند با بحران و عقبگرد اساسی مواجه شد. اما من به جد معتقدم آنچه در بستر اجتماعی در این جامعه در حال شدن اتفاق افتاده و یا در حال اتفاق است، بازگشتناپذیر است. مانند فنری است که بازشده و امکان جمع شدن آن به سرعت وجود ندارد. اجزایی از آنچه انقلاب اجتماعی نامیده میشود، چه در مصر و چه در مجموعه جهان عرب تا حدود زیادی بازگشتناپذیر است. ولی آنچه انقلابهای سیاسی نامیده شده و با کودتایی که در مصر رخ داد و برخی تحولات دیگر در دیگر نقاط جهان عرب، باز هم این عملیات زایش و تغییر و تحول تاریخی در جهان عرب را با کندی و مشکلات جدیدی مواجه کرد. من معتقدم باز هم عنصر حساسیت جغرافیای سیاسی و ژئوپلتیک این منطقه به طور خاص همجواری مهمترین کشور عربی دستخوش تحول یعنی مصر با فلسطین و با رژیم صهیونیستی و نوع سیاست جهانی مرتبط با این جغرافیا و حساسیتهایی که وجود دارد، زمینههایی را فراهم کرد که باز هم مشکلاتی در برابر این مسیر قرار بگیرد و بازه زمانی را طولانی تر کند. پیوند مابین این عنصر، سیاست قدرتهای جهانی و ژئوپلتیک حساس منطقه با منافع گروههای اجتماعی و سیاسی که ذینفع استمرار مناسبات قبلی حاکم بر مصر و جهان عرب بودند، به اضافه کم تجربگی و فقدان اساسی در زمینه سنت دموکراتیک تعامل مابین جریانها و جنبشهای اجتماعی تحول خواه و غفلتهایی که نیروهای اجتماعی تحول خواه از خود نشان دادند و همچنین نپختگیهایی که انجام دادند باعث شد که باز هم تأخیر زمانی به تحول تحمیل شود. ولی این بدان معنا نیست که عملیات تحول متوقفشده. من فکر میکنم جامعه عربی در حال شدن است. باز هم برای درک بهتر موضوع مثالی ایرانی میزنم. وضعیت فعلی جهان عرب بعد از تحولات سه ساله اخیر به لحاظ مقطع زمانی در بازه زمانی دوران ملی شدن صنعت نفت تا 15 خرداد 1342 است. هنوز به سالهای 56 و 57 نرسیده، البته تجربه هیچ ملتی نزد ملت دیگری عیناً تکرار نخواهد شد. ولی مناسبات موجود چه به لحاظ عوامل خارجی و داخلی مشابهتهای قابلتوجهی دارد. به ویژه اینکه هم ایران و هم کشورهای عربی در یک جغرافیای نزدیک به هم هستند البته با تفاوتهایی در بسترها و پیش زمینههای تاریخی و در مقابل تشابهاتی که در حوزه جغرافیا و ژئوپولتیک وجود دارد. البته باید توجه کرد که زمانهای طولانی در بستر تحولات جهانی کوتاهتر شده. ولی این به هیچوجه به این معنا نیست که جهان عرب متوقفشده، بلکه در حال تحول است، تحولات ذهنی از قبل در زمان اتفاق افتاده و با این خیزشهای چند سال اخیر این تحولات ذهنی از باور نخبگان به عینیت اجتماعی هم منتقل شده است. این آن چیزی است که من نامش را عناصری از انقلاب اجتماعی میگذارم. یک مثال در این رابطه اینکه در طی قرون گذشته مناسبات بین مردم در منطقه عربی با نظامهای حاکم در ذیل نظریه تغلب، نوعی ترس تاریخی جدی به وجود آورد. آن ترس نسبت به حاکمیت، نه فقط در تودهها که حتی در بین نخبگان هم جرئت ظاهر شدن در صحنه اجتماعی و به فعل آوردن افکار ذهنی را نداشت. به نظر میرسد در پرتو این انقلاب اجتماعی، ترس تاریخی تا حدودی دچار تغییر شده، اگرچه مخالفین این روند تلاش میکنند دوباره بازسازی و باز تولیدش کنند، ولی واقعیت این است که به این سادگی امکانپذیر نیست. هم نخبگان فهمیدند که میتوانند تأثیرگذار باشند و کارهایی را در بستر اجتماعی به عنوان فعل و اقدام انجام دهند و هم تودهها مقداری آزاد شدند و تأثیرگذاری آنها بیشتر شده. من فکر میکنم این بستری را فراهم میکند که باید متوقع بود عملیات شدن به شکل مستمر و تراکمی خود ادامه پیدا کند ولی بنا به دلایل مختلفی که به برخی از آنها اشاره شد این عملیات زایش همچنان زمانبر خواهد بود. مواردی که شما اشاره کردید اولاً در مورد جوامع همگون عربی معنا دارد. به عنوان مثال در جوامع ناهمگونی مانند عراق و لبنان مشکلات پیچیدهتر است. دوما اینکه بحثی که شما مطرح کردید رابطه میان دولت و ملت است، درحالیکه یکی از مشکلات اساسی که جامعه عربی دارد مسئله خود ملت است. به عبارت دیگر ما مفهومی به نام ملت در سرزمینهای عربی به ویژه در جوامع ناهمگون نداریم. هنوز باورهای ملی در این جوامع جایی ندارد و مؤلفههای قومیتی، مذهبی و دینی حرف اول را میزنند. ضمن اینکه نمیتوان گفت مشکل از نوع قومیت یا مذهب و دین است. در عراق حکومت شیعی حقوق اهل سنت را نادیده میگیرد، در عربستان حکومت سنی حقوق شیعیان را. در لبنان که تقریباً بهترین وضعیت را دارد، با هر انتخاباتی داستان تشکیل دولت و تعیین مناصب کشور را وارد بحران میکند. کردها هم دیگر بخش داستان هستند که آنها هم ادعاهای استقلال دارند. در نتیجه شکل نگرفتن مفهوم ملیت و دولت - ملت در این کشورها یکی از مسائل اساسی است تا حل نشود نمیتوان به بحث که شما اشاره کردید وارد شویم. شما یک دریچه عمیق تری را به روی بحث باز کردید. ما از جزئی از موضوع حرف زدیم و شما یک زمینه عمیق تری را برای طرح مشکل طرح کردید. من در بحثهای مختلفی که داشتهام، این بحث را به تفسیر بررسی کردهام که روند ملتسازی و شکلگیری ملت به شکل کامل خود در منطقه عربی طی نشده و در واقع یکی از مشکلات اساسی شکل نگرفتن مناسبات صحیح مابین دولت و ملت، این است که Nation - State به معنای واقعی خود شکل نگرفته است. چون اساساً ملت به معنای متکامل خود شکل نگرفته است. ولی این یک امر ثابت و ایستا نیست. ما در یک بستر زمانی چند دههای از استقلال منطقه عربی تا به امروز را بحث میکنیم. اگر این حرف را در فردای استقلال کشورهای عربی با امروز بررسی و مقایسه کنیم تفاوتها را احساس میکنیم. بین این دو نقطه زمانی چند دهه فاصله است. واقعیت این است که شکل تاریخی موجود در منطقه تقدم واقعیتهای دیگری مانند قبیله، قومیت، مذهب بر مفهوم مدرنی مانند ملت است. ولی به مرور زمان ما شاهد تحول تدریجی در این مفاهیم در کشورهای عربی هستیم. ملت به معنای متکامل خود در مجموعه جهان عرب هنوز هم شکل نگرفته، اما این یک قاعده کامل نیست و باید به صورت نسبی آن را بررسی کرد. عملیات ملتسازی به مرور زمان در کشورهای مختلف عربی اتفاق افتاده و آن چه که نامش را عملیات شدن و تحول مستمر میگذاریم، جزئی از همین مفاهیم پایه و اساسی است که در حال اتفاق افتادن است. ولی باز به دو عنصر و تیغه قیچی باز میگردم. نظامهای استبدادی داخلی و قدرتهای خارجی صاحب نفوذ که هر یک برای منافع خود به مثابه دو تیغه قیچی عمل کردند و ایجاد یک فضای امنیتی را تسهیل کردند، عملاً عملیات ملتسازی و شکلگیری دولتهای مستقل را با تأخیر مواجه کردند. منافع این دو تیغه قیچی در تحریک عصبیتهای قومی و قبیلهای و نژادی و مذهبی بوده و در بستر این تحریک منافع خود را تأمین کردهاند. مثلاً در تجربه لیبی معاصر از 1969 که قذافی و افسران آزاد علیه نظام پادشاهی کودتا میکنند تا 42 سال بعد که تحولات اخیر در این کشور اتفاق افتاد، نظام سیاسی در این کشور حاکم میشود که منفعتش اقتضا میکند ساختار قبیلهای و عشیرهای لیبی تا حد ممکن دستنخورده باقی بماند و با مدیریت بازی عشایر و قبایل، رقابتها و تحریک عصبیتهای قبیلهای و عشیرهای در کل کشور، مناسبات حاکم بدون کمترین تغییر باقی می مانند. لذا علیرغم اینکه تلاشهایی در دوره معاصر همزمان با دوره استعمار در لیبی اتفاق میافتد تا عصبیتهای قبیلهای در پرتو شکلگیری مفهومی نوین به نام ملت و دولت متحد به نام لیبی گم شود، منفعت نظام حاکم این عصبیتها را دامن می زند و عملیات تحول را دچار تأخیر میکند. همین اتفاق در تجربیات دیگر عربی هم با تفاوتهایی مشاهده میشود. همه جای جهان عرب یک بستر تاریخی دارد که مفهوم ملت و دولت سازی مدرن را با مشکل مواجه میکند و یک مفهوم معاصری دارد که پیوند میان دو تیغه قیچی مستمراً این عملیات تحول را دچار تأخیر میکند. ولی شاخصهها و مؤلفههای مشخصی که نشان دهد در رابطه با تغییر مفهوم ملیت در جوامع عربی تحولی ولو اندک شکل گرفته باشد مشاهده نمیشود. به عنوان مثال کدام کشور عربی (جوامع ناهمگون) را میبینید که ذهنیتش نسبت به قومیت و مذهب کمرنگ شده باشد و نسبت به ملیت پررنگ شده باشد؟ در عراق همچنان شیعه خود را شیعه، سنی، خود را سنی و کرد هم خود را نه عراقی که کرد میخواند. بخش مهمی از جهان عرب با این مشکل مواجه نیست. شما مثال کشورهایی را میزنید که تناقض عمیقی میان اجزای این جامعه وجود دارد. وقتی بحث جهان عرب را میکنیم، جزء اساسی بحثمان با این تناقضهای عمیق مواجه نیست. شما از مثالی به نام عراق حرف میزنید که نقطه تماس بین تمدنها و مذاهب مختلف است. چون دقیقاً در مرز میان تمدنها قرار دارد و یک ترکیب ناهمگونی را خلق کرده است. در طی قرون و در تجربه معاصر مستمراً اقلیت اهل سنت بر اکثریت شیعه در قالب نظریه تغلب حکومت کرده است، تجربه غیرطبیعی را به جامعه تحمیل کرده و آنها را سرکوب نموده است. در چنین تجربهای وضعیت جامعه عادی نیست. اینکه شما میگویید شیعیان در عراق حقوق اهل سنت را نقض کرده، نتیجه این تجربه تاریخی است. یعنی وقتی طی قرون متوالی اقلیتی بر اکثریت شیعه بدترین تجربههای انسانی و ظلم را تحمیل میکند، نخبگان و تودههای این اکثریت وقتی فرصتی برای تغییر شرایط پیدا میکنند با یک عدم اطمینان و تجربه تلخ تاریخی مواجه هستند و نگرانند که هر لحظه آب رفته به جوی تاریخی خود بازگردد. لذا سیاستمدار شیعه عراقی در یک بستر طبیعی اعمال سیاست نمیکند. شما کمتر سیاستمدار شیعه عراقی را پیدا میکنید که تعداد زیادی از اعضای خانوادهاش توسط رژیم سابق اعدام نشده باشد. کمتر سیاستمدار شیعه عراقی را پیدا میکنید که چند دهه آواره این نقطه و آن نقطه دنیا نبوده باشند. این یک وضعیت روحی و روانی خاصی را ایجاد میکند. ضمن اینکه تاریخ نشان داده در هر بزنگاه تاریخی دوباره همان مناسبات مبتنی بر نظریه تغلب باز تولید شده است. سیاستمدار شیعه عراقی و توده عادی شیعه عراقی در چنین ظرف زمانی و تاریخی زندگی میکند. یک روی دیگر سکه این است که محیط بیرونی که تأیید کننده وضعیت درونی است. همان عنصری که به عنوان عنصر خارجی اشاره کردم، دامن زدن به تناقض شیعی و سنی و به رسمیت نشناختن حاکمیت اکثریت یا هر شهروند یک رأی باعث میشود تولید و استقرار مناسبات مبتنی بر ترور و افراطگرایی و به رسمیت نشناختن این شیفت تاریخی مسئله را بغرنج تر کند و در واقع مانند بنزینی بر آتش واقعیتهای درونی جامعه عراق باشد. واقعیت این است که وقتی تحول در درون عراق اتفاق افتاد اقلیت اهل سنت مناسبات حاکم بر عراق نوین را نپذیرفتند و تا به امروز هم تلاش میکند نپذیرد. کشورهایی در منطقه خاورمیانه و محیط پیرامونی عراق به هیچوجه نمیخواستند این تغییر مناسبات قدرت در عراق شکل بگیرد. آنها هم در واقع بنزین بر این خواستهها و مسئله داخلی ریختند. مجموعه این شرایط به تناقض و به تأخیر انداختن روند تاریخی دامن می زند. شما اگر از لبنان هم مثال میزنید، باز لبنان نقطه تماس مابین منطقه عربی با دنیای غربی اروپایی است و نقطه تماس میان منطقه اسلامی با اروپای مسیحی است. لذا شما در این نقطه تماس میبینید که یک جامعه ناهمگون با طوایف و مذاهب مختلف شکل میگیرد و یک جامعه تکهتکه مشاهده میشود. این جامعه تکهتکه هم یک ظرف نامناسب درونی دارد که اجزای این جامعه برای درک یکدیگر دچار مشکل هستند، اما اگر خلل در این زمینه وجود دارد عنصر خارجی به شدت تحریککننده این وضعیت است. یعنی وقتی استقلال لبنان شکل میگیرد، عنصر خارجی که استعمار فرانسه است و لبنان و شامات تحت قیمومیت این کشور هستند، یک ساختار قدرتی در لبنان تعریف میکند که مبتنی است بر اینکه فرض گرفته میشود که مسیحیان مارونی اکثریت این جامعه هستند و اکثریت دوم اهل سنت هستند و اکثریت سوم شیعیان هستند. ساختار سیاسی را بر اساس این تقسیمبندی که مبتنی بر منافع قدرت خارجی است تثبیت و تعریف میکنند و بعد از دههها، حتی اگر این نسبت جمعیتی چند دهه است که دچار تحول شده، باز هم ساختار قدیمی همچنان ادامه دارد. ساختار سه گانه ای که رئیسجمهور را متعلق به مسیحیان مارونی میدانند، نخستوزیر به مسلمانان اهل سنت میرسد و ریاست مجلس به شیعیان. این ساختار طایفهای در خدمت حفظ منافع قدرت بیگانه در لبنان طراحی میشود. به یک تعبیری اگر به تجربه عراق بازگردیم تجربهای که بعد از اشغال تولید میشود، عملیات عراق به طور طبیعی اتفاق نمیافتد و بر اساس یک مداخله خارجی صورت میپذیرد. در شکلگیری ساختارهای نظام جدید باز دست این قدرت خارجی برای اینکه انفصال مابین اجزای جامعه را تثبیت میکند و به یک امر مستمر به شکل نهادینه در ساختار قدرت عراق در بیاورد باز است. در نتیجه دوباره این صف بندی در این کشور تکرار میشود. اجزای جامعه عراق منفصل از یکدیگر هستند. پس بنابراین ما یک بستر اجتماعی و تاریخی درون کشوری داریم و یک منافع بازیگران بیرونی. این دو به مثابه دو تیغه قیچی عمل میکنند و در این نقاط تماس هم عملیات سیاست ملی و روند دموکراتیک ملی، با تشدید تناقضات درون کشوری با تأخیر مواجه میکنند. البته این تناقضات وجود دارد. اما آنها بزرگ، تحریک و تشدید میشود و در پیامد آن وضعیتی خلق و تثبیت میشود که در آن عملیات ملتسازی افزون بر مشکلاتی که منطقه عربی با آن مواجه است، در جوامع ناهمگون عوامل تشدید یافته بیش تری را بر یک روند طبیعی تحمیل میکند. ولی بستر عمومی جهان عرب را نباید با این نقاط تماس تحلیل کرد. بستر عمومی جهان عرب یک تحلیل دارد، این نقاط تماس عوامل تشدیدکنندهتری دارد که وضعیت در اساس غیرطبیعی را باز هم غیرطبیعی تر میکند. هرچند من هم با شما هم عقیدهام که دموکراسی انجمنی نمیتواند مفید به فایده باشد و مشکلات خودش را دارد. اما مثلاً در لبنان که شما میفرمایید کشورهای غربی الگوی مد نظر خود را تحمیل کردهاند و این سازوکار برای پیگیری منافع قدرتهای بزرگ در لبنان پیاده شده است، در شرایط فعلی بهترین مدل است. سؤال من این است با توجه به تضادهای ساختاری و مفهومی که میان مسیحیان، شیعیان و اهل سنت لبنان وجود ندارد، شاید اگر همین مدل نیمبند و نسبتاً عقیم هم وجود نداشت، لبنان در بحرانهای اساسی تری غرق میشد و همین الگوی بد دست کم توانسته این کشور را از جنگهای داخلی برهاند. در تجربه واقعی این اتفاق میافتد و دو دهه جنگ طولانی مدت داخلی علیرغم وجود این نظام سیاسی بین اجزای مختلف جامعه لبنان وجود داشته و در تجربه عراق هم به نحو دیگری این مسئله اتفاق میافتد. ولی برخی از تحلیلگران این دیدگاه شما را دارند که به بیان عامیانه کاچی به از هیچ چی. یعنی دست کم نوعی تقسیمی ارائه میشود، بستری را ارائه میدهد که در بازههای زمانی مختلف امکان کنترل روابط مابین اجزای جامعه به شکل نسبتاً بهداشتی تر فراهم شود. آنچه من عرض کردم یک نگاه روندی تاریخی است. در یک نگاه طولانی مدت فکر میکنم این نوع نگاه خاص از دموکراسی که دموکراسی آزمایشگاهی است، با مشکلات اساسی مواجه میشود. به عبارت دقیق تر، یک موجود و واقعیت پارادوکسیکال است و از یک جهت تناقضها را مهار میکند و آنها را در یک بستر تعریفشده قرار میدهد که ظاهراً جنبه مثبت آن است اما در یک نگاه عمیق تر با تثبیت این تکهتکه شدن جامعه، زمینههای یک رویارویی درازمدت بین اجزای جامعه را فراهم میکند و اجازه حل بسیاری از تناقضها در مقیاس تاریخی را نمیدهد. تجربه لبنان نمودی از این مسئله است که در حقیقت بسیاری از مسائل لبنان هنوز حل شده نیست. درحالیکه اگر دموکراسی بر قاعده هر شهروند یک رأی مبتنی باشد و بدون توجه به تفکیک اجزای این جامعه اتفاق میافتاد، امکان رفع مشکلات خود در یک دوره تاریخی به مرور زمان بیشتر بود و حل مسائل را دائماً به تعویق نمیانداخت. واقعیت این است که این نوع نظامهای خاص آزمایشگاهی گاه به جنگ رسیدن مستقیم تناقضات را مانع میشود، اما امکان سیر طبیعی را هم متوقف میکند و مشکلات را دائماً نگاه میدارد. یعنی تناقضات مستمراً باز تولید میشود و باقی میماند. هنوز در لبنان شاهد هستیم که این اجزا، گویی کاملاً از هم منفصل هستند و دنیاهای متفاوتی دارند، درحالیکه اگر اجازه یک دموکراسی عادی فراهم شده بود، شاید در طی این چند دهه، برخی از این تناقضات و مشکلات، به مرور زمان حل شده بود. من هم موافقم که دموکراسی انجمنی الگوی مناسبی نیست و نسخه معیوب دموکراسی به شمار می رود و درست آن است که شهروندان به نام و برکتِ ملت خود در انتخابات شرکت کنند نه تحت عنوان قومیت و مذهبی که از آن پیروی میکنند. ما شاهدیم در عراق هیچ ائتلاف ملی و سکولاری نتوانست در انتخابات این کشور توفیقی کسب نماید و مردم تنها به گروههای قومی و مذهبی که این انگارهها را مورد توجه قرار داده بودند را برگزیدند. اما سؤال اصلی من این است که چه باید کرد تا این جوامع، از سازوکارهای قومی، دینی مذهبی خارج شوند و به سمت ملیت سازی پیش روند؟ این منوط به این است که در وضعیت عمومی جهان عرب عملیات تحول تاریخی در مناطقی که جوامع همگون تری دارد، اتفاق بیفتد. تجربه دوران معاصر و تاریخی ثابت کرده که منطقه عربی به شدت از هم تأثیر میپذیرد. علیرغم وجود تناقضات در مشرق، مرکز و مغرب عربی تشابهات تاریخی، فرهنگی، زبانی و نژادی موجود، اشتراکات اساسی را بین مجموعه جهان عرب ایجاد کرده و باعث شده آنها که از همدیگر تأثیر بپذیرند. یک مسیر اساسی تغییر وضع نابسامان نقاط تماسی که شما به آنها اشاره کردید، این است که بستر عمومی جهان عرب وضعیت عادی تری را پیدا کند. یعنی جوامعی که حالت همگون تری دارند، مثلاً در شمال آفریقا و یا در مشرق عربی، زمینه این تحول و تغییر فراهم شود. یعنی ابتدا باید در جوامع همگون تر این روند شکل گیرد و سپس به صورت متأخر منتظر تسری به جوامع ناهمگونی مانند لبنان و عراق باشیم؟ نمیخواهم بگویم که حتماً باید جای دیگری انجام گیرد، ولی به هر حال واقعیت این است که بستر عمومی جهان عرب به شدت از یکدیگر تأثیر میپذیرد. اما به هر حال به میزانی که جوامع همگون تر است، تمام جهان عرب یک سری مشکلات تاریخی متحد و واحد دارد. این هم شامل کشورهایی میشود که در نقطه تماس هستند و هم شامل کشورهایی که بافت همگون تری دارند. ولی طبیعتاً عملیات تحول تاریخی در آنهایی که بافت همگون تری دارند، با مشکلات و موانع کمتری مواجه است. مثلاً اگر تجربه تونس در بستر تحولات جاری تثبیت شود به عنوان اولین تجربه دموکراسی توافقی در مجموعه تجربه جهان عرب به عنوان مجموعهای که در جهان عرب مبتنی بر مفهوم توافق مابین اجزای مختلف جامعه به معنای جریانهای سیاسی و اجتماعی متنوع است، قابلتوجه خواهد بود. من معتقدم نه تنها در محیط پیرامونی تونس، بلکه در کل جهان عرب به عنوان یک تجربه و الگوی موثر و مفید میتواند خودنمایی کند. از این زاویه معتقدم اگر در تونس تجربه دموکراسی توافقی تثبیت شود، برخلاف تجربیات دیگر کشورهای عربی، میتواند به مرور زمان در محیط پیرامونی خود در منطقه عربی به عنوان یک الگوی موفق مبنای کامل جوامع و تودههای بازی سیاست و قدرت قرار بگیرد. البته باید در نظر داشت تجربهای که در عراق به عنوان نمونه یکی از جوامع ناهمگون در حال رخ دادن است، هم میتواند به هر میزانی که مدیریت این تناقض برای سیاستمداران ملی عراق از گروههای مختلف جامعه عراق فراهم شود، همین نقشی را که برای فضای عمومی جهان عرب گفتیم در جوامع ناهمگون هم ایفا خواهد کرد. برعکس هرچه این تناقضها و درگیریها تشدید شود، عملیات تحول تاریخی در منطقه عربی با بحرانهای عمیق تر و مشکلات روزافزون تری مواجه خواهد شد. به نظر میرسد جوامعی مانند عراق که در یک شرایط تاریخی تحول قرار دارند، اگر مجموعه عوامل درونی و بیرونی برای کنترل و مهار این تناقضها کمک کند و به مرور زمان شاهد شکلگیری یک تجربه نسبتاً بهداشتی در این کشور باشیم، میتواند نقش کاتالیزوی در محیط عربی ایفا کند. البته برخی از کشورهای عربی در مسیر این تحول دچار مشکل هستند. یعنی دریچه این وضعیت آنها هنوز باز نشده است. بعضی از کشورهای عربی مانند تونس در چند سال اخیر در مسیر تحول قرارگرفتهاند که البته بیشتر یک روند درون زا بوده است. بعضی کشورهای عربی مانند عراق به دلیل عوامل برون زا، به اجبار در مسیر تحول قرارگرفتهاند. هر یک از این تجربیات که بتواند به طور نسبی موفق شود، میتواند در محیط عربی به عنوان الگوهایی از همزیستی و خلق یک روند جدید در مناسبات درونی و بیرونی تأثیرگذار باشد.
اگر بخواهیم مقایسهای تطبیقی داشته باشیم، چنین تجربهای در جوامع غربی هم وجود داشته و کاتولیکها و پروتستانها سالها درگیریهای عمیقی با یکدیگر داشتند و اروپا مدتها در آتش درگیریهای مذهبی میسوخت. ولی آنها از این مسیر گذر کردند، اما خاورمیانه و کشورهای عربی اسلامی این منطقه همچنان در این سیکل معیوب درجا میزنند. برخی از تحلیلگران معتقدند جدایی دین از سیاست و حکومت میتواند خاورمیانه را از این دور باطل خارج سازد، اما تجربههایی مانند مصر و سوریه نشان داد که مسئله با سکولاریسم هم حل نمیشود. مشکل و مسئله اصلی در خاورمیانه عربی چیست که قومیتها، مذاهب و ادیان مختلف در این منطقه نمیتوانند زندگی مسالمتآمیزی با یکدیگر داشته باشند؟ تجربه سکولاریسم و نسخههای افراطی آن حداقل در چند کشور عربی و کشورهای خاورمیانه در دوران معاصر اجراشده. در محیط پیرامونی جهان عرب هم در ترکیه آتاتورک اجراشده، یک تجربه ناقصی از آن با تجربه رضاشاه در ایران اتفاق افتاده. در منطقه عربی و در تجربه بورقیبه در تونس تلاش برای انطباق تجربه سکولاریسم فرانسوی به معنای لائیسسیته (مدل افراطی سکولاریسم) اتفاق افتاده و چند دهه هم برای استقرار فرصت پیدا کرده است. در قالب نظامهای بعثی در سوریه و عراق هم اجراشده. ولی حل کننده مسائل منطقه ما در مناسبات مابین دولت و ملت نبوده است. در واقع بازسازی یک الگوی ناشی از تجربه تاریخی ملتهای دیگر و تکرار و انطباق آن در یک بافت غیر منطبق با آن، یک تجربه ابتری است و روند تحولات چند دهه گذشته هم آن را ثابت کرده، این نسخه وارداتی به جای حل تناقضها به تشدید تناقضها منجر شده، منطقه عربی و اسلامی به تولید گفتمانهای مناسب و روندهای سیاسی مناسب درونزای خودش نیاز دارد. تجربه هیچ ملت و هیچ نقطه تاریخی دیگری را نمیتوان در یک بستر دیگر متصور شد. مانند این است که شما دو درخت متفاوت را با هم پیوند بزنید. هر گیاه و درختی را با هر درختی نمیتوان پیوند زد. این همان تفاوتهاست که در مسئله سیاسی و اجتماعی خودنمایی میکند. تجربه اروپا تجربه خاصی است که مجموعهای از تحولات مختلف را طی کرده و حوزه بحث ما نیست. اما در منطقه اسلامی در بستر جامعه مسلمانان و در بستر تاریخی و مناسبات موجود در منطقه باید فکر کنید و الگوهای اجتماعی، سیاسی و فرهنگی خود را تولید و یا باز تولید کنید و عملیات تحول را مدیریت کنید. تلاش برای تکرار آن الگو یک تلاش شکست خورده است. تلاش برای الگوهای دیگر از مناطق تمدنی و فرهنگی دیگر هم پاسخگوی نیازهای منطقه ما نیست. حال در پاسخ به سؤال شما که چه باید کرد؟ به بخشی از آن اشاره کردیم، منطقه عربی نیاز به تولید الگوی مناسب مبتنی بر بافت دینی، اجتماعی، سیاسی، فرهنگی و تاریخی خود دارد. هیچگونه تلازمی مابین اعمال یک الگوی سکولار با شکلگیری دموکراسی در جوامع اسلامی وجود ندارد. آیا تجربه رضاشاه در ایران منجر به دموکراسی شد؟ یا تجربه آتاتورک و ... هیچیک به ایجاد و شکلگیری یک روند دموکراتیک منجر نشده است و اتفاقاً بهانهای برای سیطره جامعه بر بخشهای دیگر آن شده است. من فکر میکنم تجربه دموکراتیک نیازمند شکلگیری تدریجی سنت دموکراتیک است. وقتی یک دریچه و منفذی برای تغییر فراهم میشود، به مرور زمان در یک عملیات تراکمی مبتنی بر الگوی بومی که بستر اجتماعی و فرهنگی منطقه ما را در نظر بگیرد، میتوان در یک بازه زمانی قابلتوجه به سمت شکلگیری یک سنت دموکراتیک حرکت کرد و وضعیت مناسبات میان دولت و ملت را دچار تحول کرد. این یک عملیات تاریخی سیاسی و اجتماعی است که زمانبر خواهد بود و مجموعهای از عوامل با هم باید جمع شوند تا در نهایت نتیجهبخش باشند. ولی هیچ ربطی بین سکولاریسم با شکلگیری این تجربه وجود ندارد. حتی در جهان غرب هم مدل سکولاریسم افراطی آن گونه که در منطقه عربی و اسلامی الگوی برخی از نخبگان قرارگرفته، الگویی ساری و جاری در همه جا نیست. مثلاً وضعیت آمریکا را نمیتوان با وضعیت فرانسه مقایسه کرد و دو شرایط کاملاً متفاوت است. یعنی حتی در آن بستر نسبتاً واحد تاریخی و فرهنگی هم الگوهای متفاوت شکل گرفته است. منطقه عربی و اسلامی وضعیت خاص خود را دارد و باید الگوی بومی مختص این منطقه در آن شکل بگیرد. وقتی میگوییم الگوی بومی معنایش این نیست که از تجربیات انسانی و تاریخی استفاده نشود، منظور این است که تجربیات مشترک انسانی در قالب الگوی بومی و بستر فکری و تمدنی اسلامی ریخته شود و در واقع الگوی خاص این منطقه را خلق کرد، ولی بدون تردید تلاش برای تجربه اجباری مسائل و الگوهایی که یک بافت تاریخی و تمدنی کالا متمایز دارند، جز به تشدید تنازعها و به تأخیر انداختن عملیات تکاملی نتیجهای نخواهد داشت. ضمن اینکه به روند شکلگیری مناسبات صحیح در منطقه عربی و اسلامی منجر نخواهد شد. کما اینکه در تمام تجربیاتی که نام بردیم دقیقاً این تأثیر دیدهشده، تلاش برای تحمیل الگوهای بیگانه بر بستری که منطبق با آن الگو نیست، تنها این روند تحول را به تأخیر انداخته و مشکلاتش را پیچیدهتر کرده است. تا زمانی که مفهوم ملت و ملیت در این منطقه شکل نگرفته، آیا همین تحول در دموکراسی هم یک مدل و الگوی عقیم نخواهد بود؟ چون باز هم مؤلفههای اصلی و مواد خام ما، قومیت مذهب و شاخصهای محلی است، نه باورهای ملی. نباید به مسائل به صورت مطلق نگاه کرد. مسئله این است به دلیل اینکه آن مفهوم ملیت ساخته نشده، اگر باز هم انتخابات برگزار شود، مردم به ائتلافهای قومی، دینی و مذهبی خود رأی خواهند داد و همچنان شاخصهای سطح بالاتر جایی در سبد انتخاب مردم نخواهد داشت و در بهترین حالت ما شاهد یک لبنان دیگر خواهیم بود. اینطور بدبینانه نگاه نکنید. مثلاً در تونس که به آن اشاره کردیم، شرایط متفاوت است و بخش مهمی از جامعه عربی ناهمگون نیست. بحث من معیارهاست. معیارها ملی نیست. ضمن اینکه مثلاً در مصر هم پس از سقوط مبارک مسلمانان کلیسای مسیحیان را آتش زدند و مسیحیان هم رفتارهای مشابهی از خود نشان دادند. در مصر هم 10 درصد از جامعه مسیحی است، ولی وقتی سراغ 90 درصد میرویم، باز هم این ناهمگونی به این شدت دیده نمیشود. تقریباً مانند شمال آفریقا و مغرب عربی این مشکل مشاهده نمیشود. در مورد استثنای این 10 درصد مسیحی هم باید اشارهکنم که باز هم مشکل این است که یک نقطه تماس با اروپای مسیحی بوده است. ولی باز ترکیب جمعیت به گونهای نیست و تفاوت مابین این 90 درصد و 10 درصد به نحوی است که امکان مهار مسائل وجود دارد. در واقع با یک مشکل عمیق و اساسی مواجه نیستیم. چند کشور در منطقه عملیات تاریخی تحول، با مشکلات عمیق تری مواجه است. سوریه، عراق و لبنان وضعیت خاصی دارند به دلیل اینکه تنوع اجزای جامعه و مشکلاتی که وجود دارد این روند را پیچیدهتر و دچار مشکلات عمیق تری کرده، وگرنه بقیه منطقه عربی با این مشکلات دست و پنجه نرم نمیکند. درست است که بافت قبیلهای و عشیرهای تا اندازهای به اختلافات و تناقضها دامن می زند، ولی درعینحال هویت نژادی نسبتاً همگون در بخشهای مهمی از جهان عرب و هویت زبانی مشترک علیرغم وجود لهجههای متفاوت، باعث شده همه تودهها و نخبگان عرب با آن میتوانند به صورت مشترک به زبان فصیح عربی با یکدیگر صحبت کنند. ضمن اینکه حتی تجانس مذهبی در تمام شمال آفریقا و کشورهای عربی مغرب عربی دیده نمیشود. به عنوان مثال به لحاظ مذهبی اکثریت قاطع اهل سنت اعراب شمال آفریقا، مالکی هستند. یعنی یکی از فرق چهارگانه معروف اهل سنت. باز در مناطق دیگر و در شرق عربی همین هم گونیها مشاهده میشود. فلذا من وضعیت را به این درجهای که شما به عنوان یک امر ناممکن تفسیر میکنید نمیبینم. ولی دو عنصر اساسی تأخیر آفرین در عملیات تحول تاریخی در منطقه عربی وجود دارد که نمیتوان آن را منکر شد. یکی نظام استبدادی داخلی حاکم بر مجموعه جهان عرب یا اکثر نقاط جهان عرب است و دیگری سیاست قدرتهای بیگانه که به دلیل حساسیت این نقطه جغرافیایی از جهان به دلایلی وجود منابع انرژی، همجواری با فلسطین و اسرائیل و همچنین قرار گرفتن در نقطه تماس با دنیای مسیحیت شدت یافته است. این عوامل به مثابه دو لبه قیچی عملیات تحول تاریخی را که در حال شدن و انجام است را به تأخیر انداخته، ولی من افق را مسدود و بسته نمیبینم. 49308
دوشنبه 17 شهریور 1393 - 13:00:00
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: خبر آنلاین]
[مشاهده در: www.khabaronline.ir]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 39]
صفحات پیشنهادی
مدیر پشتیبانی صلیب سرخ در بازدید از صنایج نساجی هلالاحمر: روند فعلی، ایران را تأمین کننده ملزومات امدادی خاور
مدیر پشتیبانی صلیب سرخ در بازدید از صنایج نساجی هلالاحمر روند فعلی ایران را تأمین کننده ملزومات امدادی خاورمیانه میکندمدیر پشتیبانی کمیته صلیب سرخ در بازدید از شرکت صنایع نساجی هلال ایران گفت امیدواریم با توجه به روند رو به رشد این شرکت ایران به مرکز تأمین ملزومات کمیته صلیبگزارش تصویری - پشتصحنه سریال گاهی به پشت سر نگاه کن
پشتصحنه سریال گاهی به پشت سر نگاه کن گاهی به پشت سر نگاه کن مجموعه 30 قسمتی است که در حدود دو ماه از آغاز تصویربرداری آن میگذرد سریال گاهی به پشت سر نگاه کن در ژانر ملودرام اجتماعی است در این سریال علاوه بر امین تارخ و بهاره کیانافشار بازیگران دیگری چون هدایت هاشمی شببا هشدار نسبت به تسلیح مستقیم منطقه کردستان سفیر عراق در استرالیا: کمکهای نظامی غرب باید از طریق دولت مرکزی ت
با هشدار نسبت به تسلیح مستقیم منطقه کردستانسفیر عراق در استرالیا کمکهای نظامی غرب باید از طریق دولت مرکزی توزیع شودیک دیپلمات عراقی در موضع گیری صریح نسبت به تجهیز تسلیحاتی منطقه کردستان عراق بدون مجوز دولت مرکزی هشدار داد به گزارش خبرگزاری فارس به نقل از روزنامه گاردین موعکارشناس مسائل خاورمیانه: داعش ترکیبی از حکومت بعثی عراق بود
کارشناس مسائل خاورمیانه داعش ترکیبی از حکومت بعثی عراق بودیک کارشناس مسائل خاورمیانه گفت داعش در یک مقطع زمانی ترکیبی از بعثیها بود که 40 سال در عراق حکومت میکردند به گزارش خبرگزاری فارس از مشهد سعدالله زارعی دقایقی پیش در همایش بسیج اساتید در مشهد در ارتباط با حوزه تحولات عپشت صحنه سریال گاهی به پشت سر نگاه کن
پشت صحنه سریال گاهی به پشت سر نگاه کنسریال "گاهی به پشت سر نگاه کن" به کارگردانی مازیار میری در حال تصویربرداری است عکس مسعود ساکی 1393 06 09 - 17 01 دریافت کل گزارش تصویریشهيد مهدي عراقي دريك نگاه پيشكسوت انقلاب
شهيد مهدي عراقي دريك نگاه پيشكسوت انقلاب شهيد محمدمهدي ابراهيمي عراقي در سال 1309 در يكي از محلات جنوب تهران به دنيا آمد نویسنده علي احمدي فراهاني او از نوجواني به دنبال تحليل رويدادهاي اجتماعي و نسبت به ظلم رژيم شاه بسيار حساس بود هنوز شانزده سال بيشتر نداشتامین تارخ، بهاره کیان افشار و هدایت هاشمی در «گاهی به پشت سر نگاه کن»
امین تارخ بهاره کیان افشار و هدایت هاشمی در گاهی به پشت سر نگاه کن فرهنگ > تلویزیون - مازیار میری این روزها سرگرم تصویربرداری تازهترین کار تلویزیونی خود گاهی به پشت سر نگاه کن است گاهی به پشت سر نگاه کن امین تارخ و بهاره کیانافشار گاهی به پشت سر نگاه کن هدایتمعاون شرکت خدمات حمایتی کشاورزی مطرح کرد ضربه بر پیکره کشاورزی بدون استفاده از تجربیات جهانی در تهیه و توزیع ن
معاون شرکت خدمات حمایتی کشاورزی مطرح کردضربه بر پیکره کشاورزی بدون استفاده از تجربیات جهانی در تهیه و توزیع نهادههامعاون شرکت خدمات حمایتی کشاورزی گفت بدون استفاده از تجربیات جهانی در تهیه و توزیع نهادههای کشاورزی ضربهای بزرگ بر پیکره کشاورزی کشور وارد میشود به گزارش خبرگزامهمترین اخبار رسانههای مجازی کشور پادشاهان عربی که از انگلیس فارغ التحصیل شدند/ جریانهای مافیایی پشت صحنه اف
مهمترین اخبار رسانههای مجازی کشورپادشاهان عربی که از انگلیس فارغ التحصیل شدند جریانهای مافیایی پشت صحنه افزایش پهنای باند اینترنت سر ذبح شده شهروند عراقی در دست زن داعشی عکسپادشاهان عربی که از انگلیس فارغ التحصیل شدند جریانهای مافیایی پشت صحنه افزایش پهنای باند اینترنت و سرهزار و 500 تبعه انگلیس عضو گروه های افراطی در عراق و سوریه هستند
بین الملل آفریقا و خاورمیانه ایندیپندنت هزار و 500 تبعه انگلیس عضو گروه های افراطی در عراق و سوریه هستند یک روزنامه انگلیسی اعلام کرد که هزار و 500 تبعه انگلیس عضو گروه های افراطی در عراق و سوریه هستند به گزارش خبرگزاری مهر به نقل از ایندیپندنت مسئولان انگلیس اعلام کردند کهروحانی در دیدار با سفیر آکرودیته لیتوانی: خشونت و افراطیگری، خطری برای کل جهان است/صلح نیازمند یک اراده و فرآ
روحانی در دیدار با سفیر آکرودیته لیتوانی خشونت و افراطیگری خطری برای کل جهان است صلح نیازمند یک اراده و فرآیند جمعی استرئیسجمهور خشونت و افراطیگری را خطری برای کل جهان دانست و گفت کشورها باید همکاری نزدیکتری داشته باشند و اگر اختلافنظری وجود دارد راه حلی جز مذاکره وجود ندااوباما : مشکل خاورمیانه تهدید گروههای افراطی است
پس ازسال ها حمایت از افراط گرایان اوباما مشکل خاورمیانه تهدید گروههای افراطی است تهران- ایرنا- باراک اوباما رییس جمهوری آمریکا پس از حمایت های همه جانبه تسلیحاتی و سیاسی از گروههای مسلح مخالف دولت سوریه در چند سال اخیر روز گذشته اعلام کرد مشکل امروز کشورهای منطقه خاورمیانه کپلمب کارخانه امین تارخ/«گاهی به پشت سر نگاه کن» در دادگستری
پلمب کارخانه امین تارخ گاهی به پشت سر نگاه کن در دادگستریتصویربرداری مجموعه تلویزیونی گاهی به پشت سر نگاه کن به کارگردانی مازیار میری و تهیه کنندگی رضا انصاریان در کارخانه پیگیری میشود رضا انصاریان تهیه کننده سریال گاهی به پشت سر نگاه کن در گفت و گو با خبرنگار رادیو و تفرمانده نیروهای آمریکا در خاورمیانه با مقامات کردستان عراق دیدار کرد
فرمانده نیروهای آمریکا در خاورمیانه با مقامات کردستان عراق دیدار کردژنرال لوید جیمز آستین فرمانده نیروهای ارتش آمریکا در خاورمیانه روز چهارشنبه ضمن سفر به منطقه کردستان عراق با مقامات کرد دیدار و گفتوگو کرد به گزارش خبرگزاری فارس به نقل از پایگاه خبری روادو ژنرال لوید جیمزحذف داعش توسط دولت عراق؛ لزوم قطع عقبه لجستیکی و پشتیبانی گروههای تروریستی
غفوری در گفتگو با باشگاه خبرنگاران مطرح کرد حذف داعش توسط دولت عراق لزوم قطع عقبه لجستیکی و پشتیبانی گروههای تروریستی یک کارشناس سیاست خارجی با توجه به سخنان اخیر وزیر امور خارجه فرانسه مبنی بر تشکیل یک نشست بینالمللی و سفر وزیر امور خارجه کشورمان به ایتالیا برای حل بحران عرکنت کتزمن تحلیل گر مسائل خاورمیانه : حملات هوایی آمریکا در عراق باعث شده داعش در سوریه فعال تر شود و ادامه حیا
14 کنت کتزمن تحلیل گر مسائل خاورمیانه حملات هوایی آمریکا در عراق باعث شده داعش در سوریه فعال تر شود و ادامه حیات خود را در سوریه ببیند به این مطلب امتیاز دهید ۱۰ ۰۶ ۱۳۹۳ - ۱۴ ۳۸ضبط صحنههایی از «گاهی به پشت سر نگاه کن» در حضور مدیر شبکه دو
فرهنگ و هنر رادیو و تلویزیون ضبط صحنههایی از گاهی به پشت سر نگاه کن در حضور مدیر شبکه دو علی بخشیزاده مدیر شبکه دو ظهر امروز از پشتصحنه سریال گاهی به پشت سر نگاه کن به کارگردانی مازیار میری بازدید کرد به گزارش خبرنگار مهر در بازدید ظهر امروز یکشنبه نهم شهریور مدیر شبکه-
گوناگون
پربازدیدترینها