تور لحظه آخری
امروز : سه شنبه ، 4 دی 1403    احادیث و روایات:  امام علی (ع):سپاسگزارى منافق از زبانش فراتر نمى رود.
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها

تبلیغات

تبلیغات متنی

صرافی ارکی چنج

صرافی rkchange

سایبان ماشین

دزدگیر منزل

اجاره سند در شیراز

قیمت فنس

armanekasbokar

armanetejarat

صندوق تضمین

Future Innovate Tech

پی جو مشاغل برتر شیراز

خرید یخچال خارجی

موسسه خیریه

واردات از چین

حمية السكري النوع الثاني

ناب مووی

دانلود فیلم

بانک کتاب

دریافت دیه موتورسیکلت از بیمه

طراحی سایت تهران سایت

irspeedy

درج اگهی ویژه

تعمیرات مک بوک

دانلود فیلم هندی

قیمت فرش

درب فریم لس

خرید بلیط هواپیما

بلیط اتوبوس پایانه

تعمیرات پکیج کرج

لیست قیمت گوشی شیائومی

خرید فالوور

پوستر آنلاین

بهترین وکیل کرج

بهترین وکیل تهران

خرید از چین

خرید از چین

تجهیزات کافی شاپ

ساختمان پزشکان

کاشت ابرو طبیعی و‌ سریع

قیمت بالابر هیدرولیکی

قیمت بالابر هیدرولیکی

قیمت بالابر هیدرولیکی

لوله و اتصالات آذین

قرص گلوریا

نمایندگی دوو در کرج

رفع تاری و تشخیص پلاک

پرگابالین

دوره آموزش باریستا

مهاجرت به آلمان

بهترین قالیشویی تهران

بورس کارتریج پرینتر در تهران

تشریفات روناک

نوار اخطار زرد رنگ

ثبت شرکت فوری

تابلو برق

خودارزیابی چیست

فروشگاه مخازن پلی اتیلن

قیمت و خرید تخت برقی پزشکی

کلینیک زخم تهران

خرید بیت کوین

خرید شب یلدا

پرچم تشریفات با کیفیت بالا و قیمت ارزان

کاشت ابرو طبیعی

پرواز از نگاه دکتر ماکان آریا پارسا

پارتیشن شیشه ای

اقامت یونان

خرید غذای گربه

رزرو هتل خارجی

تولید کننده تخت زیبایی

مشاوره تخصصی تولید محتوا

 






آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1844107933




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
 refresh

ممیزی به رمان من ضربه‌ زد / باید در مورد حنگ نوشت / حسن محمودی از «روضه نوح» می‌گوید


واضح آرشیو وب فارسی:خبر آنلاین:


ممیزی به رمان من ضربه‌ زد / باید در مورد حنگ نوشت / حسن محمودی از «روضه نوح» می‌گوید فرهنگ > ادبیات - حسن محمودی نویسنده «روضه نوح» می‌گوید این رمان بخشی از یک سه گانه است که هنوز قسمت اول و آخر آن مجوز انتشار نگرفته است.

الهه خسروی یگانه: حسن محمودی، تئاتر خوانده و در شهر زادگاهش چند تئاتر هم به روی صحنه برده است، طی سال‌های گذشته روزنامه‌نگاری کرده و فعالیت‌های مختلفی داشته است اما در تمام این سال‌ها نوشتن و ادبیات دغدغه اصلی‌اش بوده است. حالا او چهارمین کتابش «روضه نوح» را منتشر کرده، کتابی که حاشیه‌هایی هم برایش درست شد. او می‌گوید «روضه نوح» بخشی از یک سه‌گانه است. سه‌گانه ای که قسمت اول و قسمت آخرش چاپ نشده و به خاطر همین خواننده را با پرسش‌های زیادی روبرو می‌کند که گاهی بی‌جواب می‌ماند.  نوشتن از جنگ و اتفاقات معاصر آنچه که در چند دهه اخیر روی داده، آرام آرام حضور پررنگ‌تری در ادبیات ما پیدا کرده است. درست است که تا پیش از این نیز آثاری در این زمینه خلق شده ولی اغلب آنها سفارشی بودند. شما در کتابتان بر خلاف انتظار اولیه سراغ جبهه و خط مقدم نمی‌روید، بلکه در شهر می‌مانیی و ترجیح می‌دهید فضای شهر و آدم‌هایش را ترسیم کنید.‌ در واقع رمان شاید پیش از هر چیز یک رمان زنانه باشد. این شهر واقعی‌ست؟

هر رمان‌نویسی یک جغرافیای ذهنی مربوط به خودش را به تدریج می‌آفریند که این جغرافیا گاهی اوقات هیچ نسبتی با جایی که خودش در آن به دنیا آمده یا زندگی کرده ندارد، یا گاهی اوقات گرچه مثلا از زادگاه خودش در اثر استفاده می‌کند اما مولفه‌هایی به آن اضافه می‌کند که آن را تبدیل به یک شهر دیگر می‌کند. برای کتابم «دیار نون»‌را انتخاب کردم چون این اتفاقات می‌توانسته در زادگاه من هم اتفاق بیفتد. یعنی در نجف‌آباد. بله، ولی در عین حال چون یک سری اتفاقات جعل می‌شود برای اینکه سندیت‌اش مشکل درست نکند و شبهه ایجاد کند من ترجیح دادم «دیار نون»‌را در نظر بگیرم. ضمن این که «دیار نون» نام دیگر نجف‌آباد است. یعنی اگر شما در فضای مجازی هم جستجو کنید این موضوع را می‌بینید.  دو نویسنده پیشکسوت نجف‌آبادی یعنی بهرام صادقی و ابوالقاسم پاینده هر دو داستان‌هایی با نام «دیار نون»‌دارند. مثلا در رمان بعدی من اتفاقات در شهر شوش می‌گذرد ولی آنجا هم من اسم شهر را «دشت سوسن» گذاشتم که نام قدیمی همان شوش است. چون می‌ترسیدم آن جغرافیا کمی تحریف شود و بعدا دردسر ایجاد کند. به همین دلیل ترجیح دادم اسم این شهر را «دیار نون» بگذارم که البته این شهر در یک محله خلاصه می‌شود یعنی محله پشت قبرستان کهنه و همان‌طور که شما اشاره می‌کنید داستان، داستان آن محله و آدم‌هایی است که بر وقایع جنگ ناظرند. و خب در این شرایط که مردها به جنگ رفته‌اند و فقط زن‌ها مانده‌اند قاعدتا آنها ناظر اتفاقات می‌شوند. خود من در زمان جنگ، سن و سالی داشتم که نمی‌توانستم به جبهه بروم و بخشی از تجربیات و مشاهداتم را از تلویزیون دیده و بخش دیگری که با گوشت و پوست و استخوانش لمس کردم آن شیون‌ها و نگرانی‌ها و تشییع جنازه‌ها و ... بوده است. رمان من روایتی از مادرانی است که در آن دوره فرزندان‌شان به جنگ رفته‌اند و هر مادری هر چقدر هم که بخواهد به تصمیم بچه‌اش برای دفاع از وطن یا جنگیدن با دشمن احترام بگذارد باز هم بهرحال مضطرب و نگران است. این وضعیت را شما در هر جنگی می‌توانید ببینید. کتاب من هم اسمش «روضه نوح» است. مثل واقعه کربلا که در موردش روضه‌های گوناگونی وجود دارد. مثلا روضه حضرت زینب (س) که از زاویه دید ایشان وقایع کربلا روایت می‌شود. این کتاب هم روضه یک شخصیتی به نام نوح است و از زاویه دید او و آدم‌های اطرافش یک اتفاق تاریخی و سیاسی روایت می‌شود.   وقتی داستانتان را با یک گره اصلی آغاز می‌کنید، که این آدم نفر اول کنکور است و حالا توی اتوبوسی نشسته که قرار است راهی جبهه غرب شود، و خواننده‌ را بیش از 200 صفحه با همین پرسش که چرا این اتفاق افتاده، می‌کشانید، در نهایت باید پاسخی به آن بدهید. این که آن نامه رد شدن نوح در گزینش دانشگاه از کجا آمده است و چرا نوح به جای دانشگاه راهی جبهه می‌شود. ولی شما به این پرسش جواب نمی‌دهید و فقط سعی ‌دارید ماجرا را با سکوت شخصیت‌ها پیچیده‌تر کنید. چرا؟ این چیزی نیست که آن را به اسم پایان باز به قضاوت خواننده واگذار کنید، یک پرسش است که باید جواب داده شود، ولی چون به این پرسش جواب نمی‌دهید، در نتیجه قضاوتی هم نمی‌توان کرد.

خط داستان درباره شهری است که درگیر جنگ شده و هدف رمان انتقال آن فضا و حس است. یک گزارش بدون قضاوت. این داستان بر بستر زندگی نوح می‌گذرد و این تنها شمای مخاطب نیستید که با این پرسش دست و پنجه نرم می‌کنید که چرا نفر اول کنکور دارد به جبهه می‌رود؟ و چرا با سربازهای فراری دارد می‌رود؟ این پرسش برای خود شخصیت‌های رمان هم وجود دارد. یعنی شما با ابهامی برآمده از متن روبرو هستید... خب این ابهام در صد صفحه اول خیلی خوب نشسته است چون سئوالی است که بین من و شخصیت‌های داستان مشترک است و این چیزی‌ست که ما را در یک موقعیت برابر قرار می‌دهد اما...

این ابهام هست و بعضی از شخصیت‌های این رمان از همه ماجرا خبر دارند و اشاره می‌کنند چیزهایی هست که فقط من می‌دانم و چیزهایی هست که نمی‌شود گفت. این ابهامی که شما می‌گویید مثل آن عکس‌های شیخ معروف دیار نون است که یک شبه از روی دیوارها برداشته می‌شود.  منظورتان آیت‌الله منتظری است بله. و شما همچنان همین امروز هم اگر به این قضیه نگاه کنید می‌بینید درباره‌اش و چرایی رخ دادنش ابهام وجود دارد. شاید در سطح کلان سیاسی موضوع روشن باشد ولی برای آدم‌هایی که در آن شهر هستند هنوز سئوال است که چرا این اتفاق افتاد. بی‌شمار اتفاقات سیاسی را می‌توان مثال زد که در این مملکت می‌افتد و شما هیچ وقت برای آن پاسخی  نمی‌یابید و همیشه در شک و تردید هستید که ماهیت این اتفاق چه بود. مثلا  با یک ترور در مملکت روبرو می‌شویم و هنوز هم نمی‌دانیم که ماجرایش چطور بود. یا مثلا در مورد پایان جنگ هنوز هم که هنوز است حرف و حدیث زیاد است... این وقایع را با داستان نوح رمان یکی می‌دانید؟ قابل مقایسه است؟ می‌خواهم بگویم این رمان فرمش را از زمانه خودش گرفته است. می‌خواهد روی همین ابهام تاکید کند. بحث من کمی برجسته کردن همین ابهاماتی است که در تاریخ معاصر داریم منتها همان‌طوری که به واقعیت از طرق مختلفی می‌شود نزدیک شد، و گاهی اوقات از راهی به واقعیت نزدیک می‌شوی که ممکن است آن واقعیت را جعل کند. یعنی امکان دارد مسیر برعکسی را بروی. در مدتی که رمان منتشر شده از زاویه‌های مختلفی به پرسش شما برخورده‌ام و دیده‌ام که خوانش‌های متفاوتی از آن به وجود آمده است. یک نفری آمده و گفته به دلیل رابطه‌ای که نوح با سلیمه خواهر جواهر که عضو گروهک منافقین است داشته، رد گزینش شده است. یک نفر هم گفته که خود نوح چون دلش می‌خواهد به جنگ برود نامه رد گزینش را جعل می‌کند. من با هر دو دسته آدم‌هایی که این خوانش ها را داشتند روبرو شدم. این، یک توضیحی دارد، این کتابی که شما می‌خوانید سه گانه‌ای ست که این جلد میانی‌اش است. «صبر ایوب» چاپ نشده و جلد بعدی‌اش که «کتاب یونس» است و که آن هم چاپ نشده. وقتی این سه کتاب را کنار هم می‌گذارید می‌بینید که هیچ کدام این پرسش‌ها بی‌جواب نمی‌ماند. در «کتاب یونس» شخصیت سلیمه خیلی پررنگ است و اصلا به شخصیت اصلی تبدیل می‌شود و می‌بینید که نوح در جنگ و در آخرین روزهای عملیات مرصاد هم با سلیمه برخورد می‌کند و هم با گلاویژ و بعد مفقودالاثر شده است. حالا شایعه‌ای که در شهر پیچیده شده، این است که اجازه برگزاری مراسم ختم برای نوح داده نشده و هیچ کس نمی‌داند چرا؟ یعنی خانواده نوح حق برگزاری مراسم به دلیل شبهاتی که وجود دارد، ندارند. چون معلوم نیست که نوح در این جبهه بوده یا آن جبهه. می‌خواهم بگویم اگر این سه‌گانه با هم خوانده شود هیچ کدام این پرسش ها نیست. یعنی شما دارید کتابی می‌خوانید که ماقبلش چاپ نشده و در آن در ۱۲۰ صفحه شناسنامه نوح است و کتاب بعدی که آن هم چاپ نشده است. یک بخش دیگر پاسخ ندادن به این پرسش  به سانسور و ممیزی برمی‌گردد. آقای احمد غلامی به من مجوز داد که این حرفش را نقل کنم و من دوست دارم آن را اینجا بگویم. او گفت اگر یک نویسنده‌ای بگوید که کتاب من از سانسور آسیب دیده من باور نمی‌کنم به جز «روضه نوح» کتابی که سانسور به آن آسیب زده. من اگر می‌خواستم واضح‌تر درباره نوح صحبت کنم، باعث می‌شد کتاب مجوز چاپ نگیرد. به خاطر همین یک چیزهایی را به عهده خواننده گذاشتم که از روی نشانه‌ها شاید بتواند پازل را تکمیل کند. ناچار به انجام چنین کاری بودم. به خاطر همین فصل آخر را گذاشتم و درباره سرنوشت آدم‌ها حرف زدم که کدهای بیشتری بدهم. امیدوارم این سه‌گانه چاپ شود و این پرسش‌ها برطرف شود.  من این بخش سانسور و چاپ نشدن این سه‌گانه با هم را می‌پذیرم، منطقی هم هست اما درباره ابهام اتفاقات تاریخی، نه، درست است که این اتفاقات همیشه در هاله‌ای از ابهام می‌مانند، اما مردم همیشه پاسخ‌هایی را برای آن انتخاب می‌کنند. چون خود اتفاق این پاسخ‌ها یا در واقع احتمالات را در اختیار مردم قرار می‌دهد و این به عهده خود من است که کدام یکی را انتخاب کنم. حتی اگر آن پاسخ واقعی نباشد. اما در مورد نوح به نظرم هیچ پاسخی در این کتاب وجود ندارد که البته با توضیحات شما بهتر می‌توان با آن کنار آمد. از طرف دیگر در این کتاب به نظرم شخصیت‌ها و روایت‌ها نصفه و نیمه رها می‌شوند. چرا همه چیز را اینقدر تکه بکه در کل داستان خرد کرده‌ای؟  

این خرده روایت‌ها گاهی کامل می‌شوند گاهی هم نه. شاید در روند داستان‌نویسی من که این کتاب چهارم است و اولین رمان، به دنبال رسیدن به سبک و سیاق و فرم خاص خودم بودم. سبکی برگرفته از منطق زندگی خودمان و پیشینه داستانگویی‌مان. از هزار و یک شب گرفته تا حکایت‌های سعدی و داستان‌سرایی نظامی در هفت پیکر. وقتی شما اینها را نگاه می‌کنید می‌بینید که متون شرقی همه تکه تکه هستند و یک جایی به هم می‌رسند. این خرده روایت‌ها یک جایی کامل می‌شوند، یک جایی نه. کجا کامل نمی‌شوند؟

مثلا مثنوی. می‌بینیم که گاهی اوقات فقط به یک واقعه اشاره می‌کند و بعد با تفسیرش مواجهیم.  مثنوی را که نمی‌شود جزو ادبیات داستانی محسوب کرد.

بله. اصلا داستان‌نویسی به این شیوه را که ما از مشروطه به بعد داریم. حالا اگر مثنوی را هم فاکتور بگیریم، ما یک چنین شیوه‌هایی داشتیم و یک شیوه‌های روایی شفاهی داشتیم که در زندگی‌مان هست. می‌شنویم و گاهی اینها کامل نیست. یعنی یک بخشی از آن را می‌شنویم. و مدام با روایت‌های نیمه تمامی روبرو هستیم که هیچ وقت هم کامل نمی‌شود. من همیشه دلم می‌خواست با اتکا به شیوه داستانگویی‌مان در ادبیات کلاسیک، این خرده‌روایت‌هایی که همیشه در زندگی روزمره با آن روبرو هستیم را در داستان‌هایم به کار ببرم. نمی‌خواهم بگویم در به کار بردن این شیوه کاملا موفق بودم. طبیعتا وقتی شما کار تجربی می‌کنید و یک شیوه‌ای را برای خود در نظر می‌گیرید ضمن این که پیشنهاد می‌دهی ممکن است پیشنهادهایی هم کامل نشده باشد. مثلا در این سه گانه در جلد بعدی خرده روایت‌ها کامل‌تر می‌شوند. هر کدام داستان خودشان را دارند که روایت می‌شود. البته یک بخشی از ماجرا هم بازمی‌گردد به ذهن داستانگوی من که هجوم می‌آورند و شتابزده روایت می‌شوند و هر چقدر تصمیم می‌گیرم که این کار را نکنم و یک داستان را به شیوه خطی از اول تا آخر بنویسم باز هم نمی‌شود.  سئوال دیگری که به نظرم بی‌جواب می‌ماند درباره شخصیت لیلا مادر نوح است. مادری که می خواهد به هر شکلی که هست جلوی جبهه رفتن بچه‌اش را بگیرد ولی در نهایت ما نمی‌فهمیم چه اتفاقی می‌افتد که رضایت می‌دهد پسرش به جنگ برود. این برای مخاطب روشن نمی‌شود. 

به نظرم لیلا از یک جایی به بعد دیگر همه چیز را ول می‌کند.  «صبر ایوب» داستان مادرانی‌ست که همگی پسرهای‌شان به جبهه رفته‌اند و حالا چشم دیدن نوح را ندارند که راست راست توی کوچه راه می‌رود و همین جو است که باعث می‌شود لیلا کوتاه بیاید. ضمن این که یک رو دست ساده هم می‌خورد و آن نامه‌ای است که از طرف دانشگاه می‌آید مبنی بر این که پسرش در گزینش رد شده. کما این که خیلی از این آدم‌ها در برابر رفتن بچه‌هایشان به جبهه مقاومت کرده‌اند اما دلایلی مثل دفاع از وطن، این که پسر فلانی هم رفته و ... باعث شده آنها هم رضایت دهند. در جلد بعدی ما با لیلایی روبرو هستیم که رفته روی یک درخت نشسته و اصلا پایین نمی‌آید. با هیچ کس هم صحبت نمی‌کند. آنجا لیلا آدمی است که ارتباطش را کلا با دنیای بیرون قطع کرده و پذیرفته که پسرش دیگر رفته است. شاید پرداخت بیشتری می‌خواست.  نشانه‌هایی از فضای سوررئال هم در داستان دیده می‌شود. یعنی با این که داستان در یک بستر کاملا واقعی روایت می‌شود اما حضور آن دو درخت که در خانه‌ لیلا و جواهر سبز می‌شود و بی‌محابا رشد می‌کند، بسیار جالب بود. 

در عین حال می‌تواند رئال هم باشد ولی کمی غریب است. ما در کارهای‌مان وقتی خواننده می‌خواهد رمان را بخواند شاید دوست داشته باشد کمی از زندگی روزمره جدا شود. این چیزهای غریب به این حس کمک می‌کند که لزوما نباید در یک بستر غیرواقعی رخ داده باشد. می‌تواند در همین چارچوب رئال شکل بگیرد و فضا را عوض کند. مثلا آن درخت خرما که نماد جنوب است می‌تواند در یک بستر واقعی باشد. ببینید ما در همه جای شهرهای‌مان با عکس شهیدانی روبرو هستیم که مثلا محل شهادت‌شان نوشته شده است. یعنی انگار جنوب و غرب ایران که درگیر جنگ بودند با این شهیدان در همه جای کشور تکثیر شده و حضور دارد. من هم می‌خواستم از آن درخت خرما به عنوان یک نماد استفاده کنم.  داستان چند گلوگاه دارد که پله پله خواننده را به فاجعه نزدیک می‌کند. مثلا اول کتاب صحبت از بریده شدن سر پسر عموی نوح هست، بعد می‌رسد به ماجرای پز یا کز داده شدن سر یک شهید به دست دشمنان در جبه غرب و در نهایت هم می رسیم به ماجرای اصلی که در اتوبوس اتفاق می‌افتد و همان سلاخی سربازان است در جبهه غرب. کمی درباره این موضوع توضیح می‌دهید که چرا این قدر بی‌پروا این اتفاق را به تصویر کشیده‌اید؟

برایم مهم بود که این تصویر در کتاب دیده شود و در عین حال نمی‌خواستم به قومیت خاصی توهین کرده باشم. به خاطر همین اصرار داشتم که مدام بگویم آن زن هایی که این بچه‌ها را در اتوبوس سلاخی می‌کنند لهجه کردی ندارند. واقعا هم در گزارش‌های تاریخی آمده که مخالفانی که آنجا حضور داشتند از همه جای کشور بودند نه لزوما از یک استان یا یک قومیت. ببینید! بعضی‌ وقت‌ها وظیفه یک داستان‌نویس این است که ذهن‌ها را به سمت دیگری متمرکز کند و شما را با کاری روبرو کند که جایش خالی بوده. وظیفه کسی که خلق می‌کند به نظرم همین است. برای ما که نسل بعد از انقلاب هستیم آنقدر متریال وجود دارد که بی‌شمار اثر می‌توان به اتکای آن خلق کرد. یک بخشی از آن جنگ است که باید به آن پرداخت و فکر می‌کنم به مرور داستان‌نویسی نخواهیم دید که در کارنامه‌ کاری‌اش اثری درباره جنگ یا انقلاب نباشد.  57۲۴۴



جمعه 31 مرداد 1393 - 14:27:19





این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: خبر آنلاین]
[مشاهده در: www.khabaronline.ir]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 38]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب







-


فرهنگ و هنر

پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن