تور لحظه آخری
امروز : شنبه ، 26 آبان 1403    احادیث و روایات:  امام موسی کاظم (ع):زراعت در زمين هموار مى رويد، نه بر سنگ سخت و چنين است كه حكمت، در دل هاى متواضع...
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها

تبلیغات

تبلیغات متنی

صرافی ارکی چنج

صرافی rkchange

سایبان ماشین

دزدگیر منزل

تشریفات روناک

اجاره سند در شیراز

قیمت فنس

armanekasbokar

armanetejarat

صندوق تضمین

Future Innovate Tech

پی جو مشاغل برتر شیراز

لوله بازکنی تهران

آراد برندینگ

خرید یخچال خارجی

موسسه خیریه

واردات از چین

حمية السكري النوع الثاني

ناب مووی

دانلود فیلم

بانک کتاب

دریافت دیه موتورسیکلت از بیمه

طراحی سایت تهران سایت

irspeedy

درج اگهی ویژه

تعمیرات مک بوک

دانلود فیلم هندی

قیمت فرش

درب فریم لس

زانوبند زاپیامکس

روغن بهران بردبار ۳۲۰

قیمت سرور اچ پی

خرید بلیط هواپیما

بلیط اتوبوس پایانه

قیمت سرور dl380 g10

تعمیرات پکیج کرج

لیست قیمت گوشی شیائومی

خرید فالوور

بهترین وکیل کرج

بهترین وکیل تهران

خرید اکانت تریدینگ ویو

خرید از چین

خرید از چین

تجهیزات کافی شاپ

نگهداری از سالمند شبانه روزی در منزل

بی متال زیمنس

ساختمان پزشکان

ویزای چک

محصولات فوراور

خرید سرور اچ پی ماهان شبکه

دوربین سیمکارتی چرخشی

همکاری آی نو و گزینه دو

کاشت ابرو طبیعی و‌ سریع

الک آزمایشگاهی

الک آزمایشگاهی

خرید سرور مجازی

قیمت بالابر هیدرولیکی

قیمت بالابر هیدرولیکی

قیمت بالابر هیدرولیکی

لوله و اتصالات آذین

قرص گلوریا

 






آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1830060631




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
 refresh

سه‌سوته خودرو سرقتي پيدا مي‌كند!


واضح آرشیو وب فارسی:جوان آنلاین: سه‌سوته خودرو سرقتي پيدا مي‌كند!
به اصرار يكي از دوستانم با او همراه مي‌شوم. قرار است امروز براي انجام كاري پيش يك رمال برود. فردي كه از او به عنوان كسي ياد مي‌كنند كه تا‌كنون مشكل صدها نفر را حل كرده و آدمي است كه حرف‌هايش رد‌خور ندارد.
  اينجا يكي از محلات فقير‌نشين شهر است. وارد خانه كه مي‌شوم آشفتگي عجيبي در حياط خانه به چشم مي‌خورد. اسباب و اثاثيه كهنه و به‌هم ريخته در گوشه گوشه حياط به شكل نا‌منظمي چيده شده است. انتهاي حياط دو اتاق محقر و ساده دارد. توي يكي از اين اتاق‌ها مردي ميانسال نشسته كه چند كتاب دعا، تعدادي برگه‌هاي عجيب و غريب، يك چاقو، چند تكه نخ، يك كاسه آب و اشياي ديگري نيز وجود دارد و مدام زيرلب با خودش صحبت مي‌كند و حرف‌هاي عجيب و غريبي مي‌گويد كه البته به سختي قابل شنيدن است. وضع اتاق به شكل وحشتناكي به هم ريخته است، يك زير‌انداز ساده و پاره و چند ظرف كثيف غذا در گوشه اتاق به همراه دو سه پتوي كهنه و كثيف و نيز چند بسته سيگار به همراه زير‌سيگاري تمام وسايل اين اتاق است. چند نفري قبل از ما توي نوبت هستند تا اينكه بالاخره نوبت به دوستم مي‌رسد. مشكلش را با مرد رمال درميان مي‌گذارد. او هم چنان با دقت گوش مي‌دهد كه انگار يك روانشناس با‌تجربه است. بعد هم توصيه‌هايي مي‌كند و حرف‌هايي را براي رفع مشكل دوستم به او مي‌گويد و در نهايت هم 25 هزار تومان ناقابل از دوستم مي‌گيرد. موقعي كه كار اين دوستم تمام مي‌شود مرد رمال رو به من مي‌كند و بدون اينكه از من چيزي بپرسد مي‌گويد: غصه‌نخور به زودي ماشينت پيدا مي‌شود. با اين حرف مرد رمال تكاني مي‌خورم و با تعجب مي‌پرسم. ماشين من؟ مي‌گويد: بله جاي دوري نيست، توي همين شهر، چند روز ديگر پيدا مي‌شود. با خودم فكر مي‌كنم كه من اصلاً ماشين ندارم كه حالا به سرقت رفته باشد. بعد هم من فقط براي همراهي با دوستم به اينجا آمده بودم نه براي رمالي اين مرد. نگاهي به دوستم مي‌كنم و مي‌خواهم چيزي بگويم كه مرد رمال بدون اينكه از من چيزي بپرسد دوباره ادامه مي‌دهد: كسي هم كه ماشينت را برده غريبه نيست. شناسايي‌اش راحت است. ببينم چقدر حاضري بدهي تا دزد ماشينت را به تو معرفي كنم؟ ديگر دارم از تعجب شاخ در‌مي‌آورم اما چاره‌اي نيست گاهي بايد خودت نباشي. براي همين كنجكاو مي‌شوم تا بازي با اين رمال را ادامه دهم. هيچي كه نباشد دستمايه يك گزارش خواندني كه مي‌شود. براي همين اين پا و آن پا مي‌كنم و مي‌گويم راستش من الان خيلي پول همراهم نيست اما اگر دزد ماشينم پيدا شود قول مي‌دهم يك شيريني قابل قبول به شما بدهم. آخر مي‌دانيد من بعد از ظهر‌ها با اين ماشين كار مي‌كنم و شغل دوم من است. مرد رمال لبخندي مي‌زند و مي‌گويد غصه‌نخور پيدا كردنش كاري ندارد. بعد در حالي كه از سر جايش بلند مي‌شود مي‌گويد دنبال من بيا. مي‌پرسم كجا؟ وارد اتاق ديگري مي‌شود. با تعجب زياد به همراه دوستم دنبال مرد رمال وارد اتاق مي‌شوم. يك آئينه بر‌مي‌دارد و به من مي‌گويد: به اين آئينه نگاه كن. خوب دقت كن ببين توي اين آئينه چه مي‌بيني؟ من هم نگاه مي‌كنم اما غير از تصوير خودم چيزي نمي‌بينم. مي‌گويم هيچي فقط خودم را. انگار از جوابم خيلي ناراحت مي‌شود و با صدايي بلند‌تر مي‌گويد: خوب دقت كن پسر جان چند دقيقه‌اي به آئينه نگاه كن تصوير دزد ماشينت توي آئينه است. دوباره نگاه مي‌كنم اما واقعاً چيزي نمي‌بينم. بريده‌بريده جواب مي‌دهم ولي بازهم چيزي نمي‌بينم. اين‌بار مثل اينكه حسابي عصباني شده است دوباره به اتاق قبلي بر‌مي‌گردد. در حالي كه آئينه را در دست دارم مي‌گويد: بنشين. وقتي مي‌نشينم يك چاقو بر‌مي‌دارد. اولش كمي مي‌ترسم و تكاني به خود مي‌دهم. مي‌گويد: نترس. بعد چاقو را درون ظرف آب مي‌گذارد و سپس بر‌مي‌دارد و دوباره جملات عجيب و غريبي مي‌گويد كه متوجه نمي‌شوم. سرش را به طرف من بر‌مي‌گرداند و مي‌گويد: دوباره نگاه كن. من تا حالا دزد صدها ماشين را به همين وسيله شناسايي كرده‌ام، آخرينش هم ماشين يك فوتباليست مشهور بود. چاره‌اي نيست باز هم نگاه مي‌كنم اما واقعاً غير از تصوير خودم چيزي نمي‌بينم اما از ترس مرد رمال نمي‌توانم راستش را بگويم، براي همين مي‌گويم آهان يك چيز‌هايي دارم مي‌بينم. يك مرد با قدي بلند و موهايي كم. ريش‌هايش را زده و سبيل گذاشته است. مرد رمال كه با شنيدن اين نشاني‌ها حسابي خوشحال شده است مي‌گويد آها جان بكن پسر جان ديدي كاري نداشت. حالا بگو ببينم مي‌شناسي‌اش؟ مي‌گويم قيافه‌اش كه خيلي آشناست اما نمي‌دانم او را كجا ديده‌ام. مرد رمال مي‌گويد كمي بيشتر فكر كن. نشاني‌اش هم اين است كه هفته گذشته توي يك مهماني او را ديده‌اي. چاره‌اي نيست مرد رمال دست‌بردار نيست، براي همين و در حالي كه اصلاً دوست ندارم دروغ بگويم در پاسخ به مرد رمال مي‌گويم حالا يادم آمد. ‌اي نامرد چقدر راحت از اعتماد من سوء‌استفاده كرد. اصلاً فكرش را نمي‌كردم كار او باشد. مرد رمال كه هنوز نيشش تا بنا گوش باز است و دندان‌هاي زردش نمايان شده مي‌گويد ديدي گفتم. حالا اين دزد ماشينت. اثبات كردنش با خودت. مي‌تواني خيلي دوستانه بروي و به او برگ بزني كه من خبر دارم ماشينم را دزديدي و او مجبور مي‌شود ماشينت را به تو برگرداند يا مي‌تواني بروي آگاهي و از او شكايت كني. آئينه را روي زمين مي‌گذارم و از مرد رمال تشكر مي‌كنم ولي تشكر خالي فايده‌ ندارد و مجبورم پول بدهم. ظاهراً اين نوع سركيسه كردن هم از شگردهاي اوست. پولش را مي‌دهم و از اتاق مي‌آيم بيرون. هنور كفش‌هايم را نپوشيده‌ام كه مرد رمال رو به من مي‌گويد: راستي يادت نرود قول دادي شيريني من را بدهي، اگر ندهي دفعه بعد كه مشكلي برايت پيش بيايد من آن را حل نمي‌كنم. مي‌گويم: قول مي‌دهم مطمئن ‌باش. در حالي كه هنوز خيره خيره به دوستم نگاه مي‌كنم از خانه مرد رمال بيرون مي‌آيم. هم من و هم دوستم از آنچه ديده‌ايم تعجب مي‌كنيم. با خودم فكر مي‌كنم راستي چرا برخي آدم‌ها اين قدر راحت گول رمال‌ها را مي‌خورند. من ماشين ندارم چه برسد به اينكه ماشينم سرقت شده باشد. آن وقت اين مرد رمال مثل يك افسر با‌تجربه آگاهي وانمود مي‌كرد كه دزد ماشينم را پيدا كرده است!

منبع : روزنامه جوان



تاریخ انتشار: ۲۹ مرداد ۱۳۹۳ - ۱۵:۳۱





این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: جوان آنلاین]
[مشاهده در: www.javanonline.ir]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 76]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب







-


گوناگون

پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن