واضح آرشیو وب فارسی:فارس: در ستایش واژههای شاعرانه «محسن فارسی»
دبیر شاعر
«دغدغههای نابهجا» دومین اثر محسن فارسی است. فارسی، حدود سه دهه کسوت پاک معلمی را بر تن دارد و در رفتار و حرکات و شعر و شعور، عاطفه سیالش موج می زند.
خبرگزاری فارس – حسین قرایی؛ با خیلی از دوستان هنرمند که به گفت و گو و صحبت می نشینم در خلال صحبت هایشان نام افراد اثرگذاری را می برند که ما را به سال های دبیرستان می کشاند. معلمان و دبیران ساده و بی آلایشی که فقط به تربیت توجه داشتند و آموزش. یکی از این دبیران خوش ذوق و اثرگذار «محسن فارسی» است که چند روزی است مجموعه شعری با عنوان «دغدغه های نابهجا» را منتشر کرده است. البته مجموعه مذکور دومین اثر جناب فارسی است. محسن فارسی، حدود سه دهه کسوت پاک معلمی را بر تن دارد و در رفتار و حرکات و شعر و شعور، عاطفه سیالش موج می زند. عاطفه در سطر سطر اشعار سپید جناب فارسی نمایان است، البته درخشانی این عنصر مهم شعر نیز در شعرهای کلاسیکش هم به چشم می خورد. به زعم نگارنده، مجموعه «دغدغه های نابه جا قوی تر از مجموعه پیشین آقای فارسی جلوه کرده است. شاید یکی از دلایل خوش آمدن من از این مجموعه پرعاطفه، شعرهای سپید زیبایش است، اگر شعر از عاطفه سرشار و زیبای «کسی می داند آیا؟» که در صفحه چهل و چهار گنجانده شده است را بخوانید شاید با من همنوا باشید که این شعر به چند بار خواندن می ارزد. شاعر در این شعر به دنیای کودکی (که نماد معصومیت و پاکی است) سفر کرده و صفا و صمیمیت و محبت را در همان سال ها جستجو کرده است؛ «مرا مادر نوازش می کند با مهر پدر بر صورتم مردانه اما نرم ده ها بوسه می کارد و کوکب خانم این همسایه فرتوت این مادربزرگ مهربان جمله اهل محل مرا در بغل دارد و وردی زیر لب در گوش من آهسته می خواند که شاید لحظه ای آرام گیرم»(دغدغه های نا به جا: 45) و این گونه روایت گری هاست که ما را به دنیای یکی از قله های مرتفع شعر نیمایی، یعنی «مهدی اخوان ثالث» می برد: «یقین این مهربان فرتوت پیر سال و ماه دور از فرزند کنون در چهره معصوم من دارد تمام سال های دور را بار دگر آهسته می بیند که او خود مادری بوده است و دامانش پناه احمد و محمود و مهری کودکان کوکب دیروز و مردان و زنان سخت غرق کار امروزی...»(همان:45) اما شاعر با دنیای امروز هم آهنگ نیست و در همان دنیای خوش دیروزش سیر می کند: «ولی من بی قرارم گریه از سر گیرم و اندک زمانی مادرم آغوش می گیرد مرا دایم نوازش می کند صدایی آن طرف با لحن تند و یک کمی نامهربان که هی طفل ضعیف و ناتوان من بگو خود بر چه می گریی؟ مگر جایت تر و بالین تو سخت است؟ مگر بد کرده ایم از یک شب تاریک تو را دعوت به یک دنیای روشن کرده ایم و...»(همان: 46) البته فارسی نگاهش پر از روشنی و امید است و خبری از نا امیدی و واژه هایی از این دست در شعرش نیست. حضور زلال و پویای او در عرصه دبیری زبان و ادبیات فارسی، حضوری مغتنم برای آموزش و پرورش است، هر چند این دستگاه نتوانسته از ظرفیت افرادی مثل ایشان خوب سود ببرد ولی جا دارد در امور ادبی، کانون های مختلفی که زیر نظر آموزش و پرورش مشغول فعالیت هستند، از امثال ایشان بهتر استفاده کند. اگر معرفی کردن و حتی به رخ کشیدن معلمانی مثل محسن فارسی که از ذوق شاعری سرشارند یکی از کارهای آموزش و پرورش قلمداد می شد، حتما و قطعا شهد شکوفایی بیش از پیش زبان و ادبیات فارسی در نهاد مهم آموزش و پرورش بودیم. دهه شصت دهه جدی گرفتن هنرهای معلمان سخت کوشی بود که شب و روزشان را برای رشد و تعالی نسل خود می گذاشتند. البته این به آن معنی نیست که دهه نود این گونه نیست ولی باید معلمان شاعر و هنرمندی مثل «محسن فارسی» جدی تر گرفته شوند. معرفی و نقد کتاب های محسن فارسی، پاس داشت و توجه به ویژگی های معلم موفقی مثل او باعث خواهد شد تا شاگردانش از او الگو بگیرند. پس باید بیشتر فارسی ها را احترام کرد و نکوداشت. زیرا شاگردانش با چشمان تیزبین¬ تری فعالیت های نهادهای فرهنگی را رصد می کنند. امید آن دارم که متولیان نهادهای فرهنگی و خصوصا آموزش و پرورش به چاه های نفتی مثل «محسن فارسی» بیشتر اهمیت دهند، با شعری از این دبیر شاعر دعوت می کنم شعرهای دل انگیز او را بخوانید؛ «چقدر دیوارها قد کشیده اند و آدمها کوتاه فریاد بکش دیگر صدای هیچ گرسنه ای را همسایه نمی شنود این روزها فقط دیوار خداست که از همه کوتاه تر است» انتهای پیام/
93/05/29 - 10:58
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: فارس]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 66]