محبوبترینها
چگونه با ثبت آگهی رایگان در سایت های نیازمندیها، کسب و کارتان را به دیگران معرفی کنید؟
بهترین لوله برای لوله کشی آب ساختمان
دانلود آهنگ های برتر ایرانی و خارجی 2024
ماندگاری بیشتر محصولات باغ شما با این روش ساده!
بارشهای سیلآسا در راه است! آیا خانه شما آماده است؟
بارشهای سیلآسا در راه است! آیا خانه شما آماده است؟
قیمت انواع دستگاه تصفیه آب خانگی در ایران
نمایش جنگ دینامیت شو در تهران [از بیوگرافی میلاد صالح پور تا خرید بلیط]
9 روش جرم گیری ماشین لباسشویی سامسونگ برای از بین بردن بوی بد
ساندویچ پانل: بهترین گزینه برای ساخت و ساز سریع
خرید بیمه، استعلام و مقایسه انواع بیمه درمان ✅?
صفحه اول
آرشیو مطالب
ورود/عضویت
هواشناسی
قیمت طلا سکه و ارز
قیمت خودرو
مطالب در سایت شما
تبادل لینک
ارتباط با ما
مطالب سایت سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون
مطالب سایت سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون
آمار وبسایت
تعداد کل بازدیدها :
1844046742
بازنشر/ یادداشت میرشکاک در مرگ سیداحمد فردید؛ من آموزگار خود را از دست ندادهام
واضح آرشیو وب فارسی:فارس: بازنشر/
یادداشت میرشکاک در مرگ سیداحمد فردید؛ من آموزگار خود را از دست ندادهام
یوسفعلی میرشکاک مینویسد: با مرگ فردید من نه تنها آموزگار خود را از دست ندادم بلکه او را چندان در خود حی و حاضر میبینم که میخواهم از این پس در شعرهایم به نام او تخلص کنم.
به گزارش خبرنگار آیین و اندیشه خبرگزاری فارس، فقدان سیداحمد فردید ملقب به فیلسوف شفاهی بیست ساله شد. او کتاب ننوشت اما تاثیر زیادی بر اندیشمندان صاحب کتاب و بر فلسفه معاصر ایران گذاشت. فردید در ایران به عنوان شارح آثار هایدگر مشهور است. او پس از دوران پختگی فکریاش به دلایل نامعلوم از انتشار کتاب خودداری کرد و افکارش را بیشتر از طریق سخنرانی شرح داد. به همین دلیل از طرف معاصرانش به او لقب «فیلسوف شفاهی» داده شد. در مردادماه سال ۱۳۷۳ که سیداحمد فردید درگذشت، یوسفعلی میرشکاک شاعر معاصر کشور یادداشتی در رثای او نوشت و در دو فصلنامه نامه فرهنگ منتشر کرد. متن این یادداشت برای نخستین بار توسط خبرگزاری فارس در فضای مجازی منتشر میشود: ممکن است شاگردان سید احمد فردید گمان کنند که مرده آن بزرگوار نیز مظلوم و غریب واقع شده، ولی اگر جز این بود جای دریغ و تاسف داشت. او در زمان حیات خود میگفت: من همان احمد لاینصر خم / که علی بر سر من جر ندهد و من، کوچک ابتدال آن جان تابناک، خوشحالم که پس از مرگ نیز همچنان لاینصرف مانده است و هیچ گروهی نمیتواند او را که بشیر وضع موعود بود، به نفع حفظ وضع موجود مصادره کند. نزاع فردید بر سر دنیای دون نبود که بشود با مردهاش لااقل، آشتی کرد. او با زمزمه «مثلهم کالانعام بل هم اضل» که به قهر و سخط و مکر و استدراج حق گرفتار آمدهاند، به جانبداری از «ولایت و ولایت معصوم» نزاع میکرد و با عادات و اهواء، بشر امروز خصومت میورزید و اکنون زدگی و فلکزدگی درماندگان کوی «کونوا قرده خاسئین» را برملا میکرد. چگونه میتوان متوقع بود از چنین کسی- مرده یا زنده - تجلیل شود؟ دست بر قضا مردهای چنین از زندهای چنان هراسانگیزتر است، اما به راستی کدام مرده؟ چند روز پیش که شنیدم یکی از دوستان دورم در هفت تپه خود را به درختی آویز کرده است، بهتی غریب بر من مستولی شد، چندان که جهان را بدون حضور او برهوتی چندان که جهان را بدون حضور او برهوتی ملالآور دیدم و شگفتا که درگذشت سیدنا الاستاد حتی تأسفی کوتاه در من برنیانگیخت. مرگ بسیاری از گمنامان و نامآوران مرا از خود بیخود کرده و گاه به پریشانی کشانده است، اما مرگ کسی که بود و نمود من مدیون اوست، موجب تأثر من نشد. چرا؟ معمایی در کار نیست. اگر فردید مرده باشد، پانزده سال پیش هم که او را دیدم مرده بود. برای من فردیدی که نزدیک به یک ماه از درگذشتش میگذرد با فردیدی که در انجمن حکمت و فلسفه شناختم، هیچ تفاوتی ندارد. درگذشت کسی که به حکم «موتوا قبل ان تموتوا» پیش از مرگ مرده باشد، نه دلخراش است نه تأثرانگیز. فردید برای من در ساحت دریغ و تأسف - زندگی - قرار نداشت تا در سوگ او زاری کنم، ساحت او ساحت مرگ و مرگ آگاهی و رفتن از باطل سوی حق بود. مرگ آنان را میرباید که بر مدار خوف عاقبت میگردند. با آن که شمشیر خوف اجلالش از پای در آورده باشد، مرگ چه میتواند کرد؟ البته بعید نیست نسبت خاصی که من با فردید در خود میبینم، مرگ او را در نظرم این همه بیاهمیت جلوه میدهد و اگر فردید را که فراتر از فهم و هم زمانه خود در این نسبت و نسبتهایی از این دست محدود کنیم، من ناچارم که به صراحت تمام اعتراف کنم هیچ مرده و زندهای را همسنگ سید احمد فردید نمیدانم و این سخن نه به پاس آموزگاری اوست که فاش میگویم در من چنان فرعونیتی سهمگین موج میزند که جز در برابر حیدر کرار آرام نمیشود و به یمن این فرعونیت است که به هیچ معشوقی دل نبستهام مگر اینکه در چشم من خوار شده است و هیچ کس را به عظمت و بزرگی ستایش نکردهام، مگر اینکه به فرجام دریافتهام کوچکتر از پندار من بوده است. اما فردید نه تنها بزرگترین پیشامد زندگی من است، بلکه خود من است؛ هر چند اگر با فردید آشنا نمیشدم، امروز به معنای متداول کلمه کاملاً خوشبخت بودم. قلمرو کوچک زندگی و شعرها و نوشتهها و معتقدانم برایم بسنده بود و شاید در زمره دشمنان فردید قرار داشتم و چارنعل به سوی خوشبختی بیشتر، پیش میتاختم. به یاد دارم که برای ستون طنز هفتهنامه ... مطلبی نوشته و عنوان یکی از سخنرانیهای فردید را دستمایه لودگی و مسخرگی کرده بودم، دوستی آن را دید و کلی تفریح کرد و گفت: «این را چاپ نکن، برو از نزدیک دکتر را ببین، آن وقت بهتر میتوانی مسخرهاش کنی». و آدرس انجمن حکمت و فلسفه را داد. با سادهلوحی تام و تمام یک لر پشت کوه به انجمن رفتم، چه رفتنی، ای کاش قلم پایم میشکست و قدم به آنجا نمیگذاشتم. شد غلامی که آب جوی آرد / آب جوی آمد و غلام ببرد پیرمردی تکیده و لاغر که «نیست بود و هست بر شکل خیال» وارد کلاس شد و گفت سلام علیکم، همه برخاستیم و سلام دادیم و پیرمرد شروع کرد: «به نام خداوند پریروز و پس فردا» احساس کردم ساختمان پلاسکو در اندرون من فرو ریخت و ناگهان از قلمرو اشیایی که پشت میزها، در پیادهروها، پشت حجاب سیاست و زیر آوار فلسفه درایی و ژورنالیسم میلولند، خارج شدم. با همین جمله بنای وجود من ویران شد و این ویرانی روز به روز قلمرو خود را وسیعتر کرد: پانزده سال است که به دنبال آن شاعر خوشبخت قانع سادهلوح که به زندگی و معتقدات احمقانه خود دلخوش بود، میگردم ولی نه تنها او را پیدا نمیکنم، بلکه طرح مهآلود چهره و رفتارش نیز لحظه به لحظه کمرنگتر میشود. با درگذشت فردید بود که من متوجه شدم، آنگاه در عزای کسی مینشینم که او را از دست داده باشم و نسبتهای میان ما قطع شده باشد و بیشک، اگر فردید در من مرده بود، چه بسا خود را در عزای او غرق خون هم میکردم، اما من، نه تنها آموزگار خود را از دست ندادهام بلکه او را چندان در خود حی و حاضر میبینم که میخواهم از این پس در شعرهایم به نام او تخلص کنم. سوءاستفاده است؟! چه باک! مگر نه من پس از شناختن فردید، هر چه که نوشتهام استفاده یا سوءاستفاده از حرفهای او بوده است؟ مگر نه من هم از زمره بسیار کسانی بودهام که هرگاه استاد به خشم میآمد، در مورد آنها میگفت: حرف درویشان بدزدد مرد دون / تا بخواند بر سلیمی زان فسون و هر گاه که از آنها خشنود بود به آنها میبالید و به حضورشان فرا میخواند؟ البته اگر من نیز همچون بسیاری از شاگردان قدیم و ندیم سیدناالاستاد مدرک تحصیلی آبرومندانهای میداشتم یا لااقل مقدماتی را او لازم میدانست آموخته بودم، امروز میتوانستم جولانی بدهم و حتی چون برخی از جوانترها به وقاحت، از آموزگار خود با تحقیر یاد کنم و مدعی باشم در فلان کتاب و بهمان رساله از فردید جلوتر هستم و از این دست درایشهای کنشپذیرانه، اما شکر خدای فردید را که فاقد مقدمات بودم در آغاز حسرت دانستن آلمانی و سانسکریت و ... الخ خنجری در روح مجروحم بود و کلمات را از روی دست حجت اسدیان و دیگران مینوشتم یا از جلال مکانیکی و جهانبخش ناصر و ... الخ میپرسیدم، اما روزی که جهانبخش به من خبر داد استاد به خاطر چند غزلی که در کیهان از من چاپ شده است به دنبال میگردد و مرا به حضور طلبیده است، نسبت من و آن بزرگوار عوض شد. وقتی جهانبخش مرا در کوچه بنبست مهربان رها کرد و رفت و من با هول و هراس زنگ آن در بزرگ را به صدا در آوردم و صدای لرزان اما راسخ و نافذ استاد خود را شنیدم نمیدانستم که ویرانی وجود من از آن پس رنگ عمارت نخواهد دید. پرسید «کیه؟» «منم استاد» «منم کیه؟» «میرشکاکم استاد» «بسیار خوب» در خود عظمتی میدید من که نه آلمانی، نه عربی، نه عبری، نه لاتین، نه یونانی، نه سانسکریت و نه هیچ زبان دیگری نمیدانستم و پیش پا افتادهترین عاشقان فردید بودم به جایی رسیده بودم که آموزگار تفکر فردا در پی من میگشت. با پیژامه راه راه از پلهها پایین آمد، دستش را گرفتم و بیاختیار بوسیدم، غر زد و دستش را چنان تکان داد که گویی چیزی لزج به آن چسبیده باشد. پیشاپیش به راه افتاد و از پلهها بالا رفتیم. در آن هال نیمه تاریک، رنگ نخودی دیوارهای لخت و عور، جنون مرا به همان حزم و احتیاطی بدل کرد که گاه سراسر وجود استاد را فرا میگرفت؛ حزم و احتیاطی که ته از سر ترس از حافظان وضع موجود و فلسفه درایان چپ و راست، بلکه از سر وسواس در بکار بردن کلمات بود تا مبادا سخن گفتن او نیز ناخواسته به بلبله بابلیان بدل شود. البته از خشیتی که گاه او را در خود فرو میبرد، نباید غافل بود، گاه از صاعقه هم میهراسید و چنان به آسمان مینگریست که تو گویی هر آن قیامت کبری فرا میرسد. «بنشین» پشت میز کوچک و گرد نهارخوری نشستم. برایم چای آورد و نشست. «تو کجا به کلاسهای من میآمدی؟» «انجمن حکمت و فلسفه استاد» «پس چرا خودتو معرفی نکردی؟» «جهانبخش گفته بود اگر بگویی شاعرم، استاد از کلاس بیرونت میکنه» «آلمانی بلدی؟» «نه استاد» «عربی بلدی؟» «خیلی کم ...» «یاد بگیر ...» «سانسکریت هم باید یاد بگیری، یونانی و لاتین هم باید یاد بگیری» «استاد! من زن و بچه دارم» «چند تا بچه داری؟» «سه تا استاد» «اهمیتی نداره، باید بخونی. خب، چطور شد که حرفهای من اومد توی شعرهای تو؟» «استاد! شما گفتین اگر شاعر تزکیه کنه زبانی از غیب بهش داده میشه» «خب؟» «من هم شروع کردم به تزکیه، روزه گرفتن و چیزهای دیگه» «خب، رفتهای به قرب نوافل، بعد چطور شد؟» «هیچی استاد! دیوونه شدم ... کار و زندگی رو ول کردم و سر به بیابون گذاشتم» «الان چکار میکنی؟» «بیکارم استاد» «شعر نو هم میگی؟» «هر وقت عاقلم و مثل بقیه مردم زندگی میکنم یه چیزایی میگم» «شعر نو رو ول کن به درد تو نمیخوره» «چشم استاد» «حالا یه غزل تازه بخون ببینم» «چشم استاد». شب است و پنجرهای دارم که روبروی تهی بازست / شکسته حنجرهام دارم که قاب خالی آوازست «خب، تهی یعنی چیه؟» «استاد! من ناراحت بودم، افسرده بودم» «مزخرف نگو، تهی یعنی چه؟» «استاد من میخواستم بگم غیر از سیاهی و بدبختی روبروی من نیست، افق ...؟» «چرند نگو، تهی یعنی چه؟» «نمیدونم استاد» «تهی یعنی تائو، یعنی خدا فهمیدی؟» «فهمیدم استاد». و چه فهمیدنی، که بیچارهام کرد و ربط و تعلقم را به شعر، از میان برد. همانجا بود که فهمیدم آنگاه که شاعر در بیخودی است روبروی خداست و آنگاه که هشیار است، هر چه که بگوید، خواه پیوسته و خواه گسسته، اشتغال به لفظ است و حدیث نفس. از آن پس هشیار بودم که در بکار بردن الفاظ و جمع معانی، به تزکیه زبانی توجه داشته باشم و به این ترتیب شعر هم به کنار رفت و محدود به مواقعی شد که حالی دست میدهد. مدتی احمقانه تلاش کردم با نوشتن شعر گسسته، آنچه را که از دست دادهام جبران کنم. اما بیفایده بود، به ناچار مقالهنویس شدم ولی هر بار که در نوشتهای اشتباهی داشتم، به کیهان زنگ میزد: «این مزخرفات چیه که نوشتی؟» و تا آنجا که در حوصله من بود تذکر میداد: «ننویس آوا، بنویس آواز» «چشم استاد» «سرنوشتساز و سرنوشتآفرین فقط خداس فهمیدی؟» «بله استاد» و ... الخ کافی بود اندک مجادله میکردم آن وقت میگفت: «پاشو بیا اینجا ببینم» و شگفتا که هر چه بیشتر به من فاقد مقدمات آموخت، نه تنها عرصه خواندن و نوشتن بر من تنگتر شد، بلکه دیری نگذشت که دریافتم نه تنها با جهان، بلکه با خود نیز سازگاری ندارم. در مقدمات سخنم هر کسی، اهواء او را میدیدم و جدال کتبی و شفاهی آغاز میشد در ابتدا همچون بسیاری از فلسفهدرایان، گمان میبردم مراد او از غرب، غرب جغرافیایی است. حتی در این باب مقالهای با نام مستعار نوشتم که اهل درایش را بسیار خوش آمد. اما روزی که به خود نسبت «غربزده مضاعف ایجابی» داد و من از سر تعصب و علاقه این عنوان را با شأن ایشان نامناسب دانستم، مرا به وادی دیگری رهنمون شد و دریافتم که مراد از غربزدگی، غروب حقیقت در جان آدمی است و غربزدگی فکری و فلسفی پس از گرفتار شدن آدمی به صاعقه «سَنَسْتَدْرِجُهُمْ مِنْ حَیْثُ لا یَعْلَمُون» ظهور و بروز میکند. شاید اگر در نمییافتم که مغرب وجود آدمی نفس اماره اوست، باز هم راه فراری از فردید پیدا میشد. اما وقتی که متوجه شدم تمدن غرب، «نمود» نفس اماره است و نفس اماره «بود» این دیو پتیاره؛ و جهان امروز از اروپا و آمریکا گرفته تا آسیا و آفریقا، هر چه که هست، غرب و مغرب زمین است و عرصه ولایت تخلفناپذیر نفس اماره فردی و جمعی، هیچ راه فراری از تفکر فردید باقی نماند. به کجا رود کبوتر که اسیر باز باشد؟ خوشا به حال کسی که به همزبانی و همدلی با فردید دچار نشده است تا بطن و فرج را به مثابه دو قاعده اصلی وجود، در سخن فلسفه درایان، مستقر نبیند، و بوی جهل و جور و جین و حرص را از دهان مدعیان مدرنیته و آزادی نشنود و نداند که پرستش وضع موجود بر مزاج همه غلبه دارد و نیایش تن، آئین همگان است. آیا من از همگان نیستم؟ چرا، هستم، بدبختانه من نیز بنده همان بطن و فرجی هستم که مدام در حال فرو بستگی و گشایش است، اما اگر محادثه با فردید نبود، از این بندگی رنج میبردم. میخواهم بنده حق باشم ولی نمیتوانم. چگونه میشود در میان غلغله و ازدحام پنج شش میلیارد پرستندگان اسماء و صفات نفس اماره فردی و جمعی، که هیچ کتاب مقدسی جز تن خود و هیچ فراخواندگانی جز بانکها و هیچ زیارتگاهی جز موزهها و کابارهها ندارند، به سر برد و مستعد فرا خوانده شدن از طرف حق بود؟ فردید در آستانه ورود ما به عرصه نیست انگاری کنشمند (نهیلیسم فعال) درگذشت، هنگامی که ما در برزخ عبور از نیستانگاری کنشپذیر (نهیلیسم منفعل) بودیم، پنداشت که خلاف آمد عادت زمانه، به سوی چارتکبیر زدن بر وضع موجود پیش میرویم و با آنکه اهل خلوت و انزوا بود، با این توهم که زمانه، مستعد فهم سخن اوست، از خلوت خود بیرون آمد و به همزبانی با زمانه پرداخت، تو گویی فراموش کرده بود که خود کاشف این راز بزرگ بوده است که: «صدر تاریخ جدید ما ذیل تاریخ غرب است» شاید گمان میبرد تاریخ جدید ما به پایان رسیده است؟ شاید تصور میکرد صورت تاریخ غرب نیز همچون باطن آن در حال فرو ریختن است. به هر تقدیر در نیافت که ما برای نخستین بار، از دل و جان به سوی سلطنتالدهماء (دموکراسی) پیش میرویم و بار دیگر، بد گفتن از اوماتیسم (مذهب اصالت اولئک کالانعام) و لیبرالیسم (مذهب اصالت بندگی ما سوی الله) را از سر گرفت و این بار بر خلاف آنچه که در تصور داشت، ابواب رسانههای فراگیر، به روی او بسته شد و باران تهمت و دشنام و ناسزا، از در و دیوار، بر آن جای باقی، باریدن گرفت. تو گویی نمیدید که ما تازه به آستانبوسی سقراط مشرف شدهایم و نمیتوانیم تحمل کنیم که به او عنوان «مسیلمه کذاب یونان» داده شود. میگفت تاریخ، فلسفه تاریخ نیستانگاری است، تو گویی نمیدید که ما تازه از تفکر قلبی و حضوری (دین و شعر) اعراض کرده و به تفکر قلابی (فلسفهبافی و ادبیات درابی) روی آوردهایم و در دفاع از خود و عالم بوزینگی خود، به ناچار در پی آزار او خواهیم بود چه حجابی پیشروی آموزگار من بود که در نمییافت از این پس هر کس با آمریکا و اسرائیل و انگلستان و صهیونیسم و فراماسونری، دشمن باشد، متهم به فاشیسم است: این نکته ساده و بدیهی را در نیافت که آمریکا و اسرائیل و انگلستان از این پس سرمشق آزادی و عدالتاند، حتی اگر صدها هزار برابر یهودیان کشته شده در آلمان، سرخپوست و ویتنامی و کرهای و فلسطینی و لبنانی و هندی و ... الخ کشته باشند و بکشند؟! این نکته را درنیافت و به جای آنکه از میان متفکران غرب، فیلسوفی صهیونیست را برای هم سخنی برگزیند تا موجه و محترم و مکرم باشد و جواز سخن گفتن پیدا کند، همچنان با هیدگر همسخن ماند تا ما یهودآزادگان و یهودزدگان، ناسزاهایی را که پیش از این به هیدگر میدادیم به او نثار کنیم و در حالی که یقین داریم پیرمرد حتی به اندازه یکی از پیروان اقلیتهای دینی اجازه دفاع از حقوق خود را ندارد بر او نتازیم. اگر فردید گرفتار حجاب تظاهر و بازیگری ما نمیشد، شاید رندانه شیوه دیگر میکرد - و او سرآمد رندان قدیم بود - شاید در بازی ما شریک نمیشد و حتی ما را به بازی میگرفت و جز به اتیمولوژی به چیزی دیگر نمیپرداخت و در باب سیاست سخنی نمیگفت و جانب امام و انقلاب را نمیگرفت، تا آن همه ناسزا نشنود و مورد بیمهری قرار نگیرد. اما فردید در حجاب نماند، دید و دریافت و دوباره به عزلت آن خانه مهجور و آن کتابخانه مرموز پناه بود که کم از جنگل سیاه نبود. انتهای پیام/ک
93/05/26 - 16:11
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: فارس]
[مشاهده در: www.farsnews.com]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 42]
صفحات پیشنهادی
صدا و سیما هم فکری خود را با دستگاه های فرهنگی بیشتر کند
صدا و سیما هم فکری خود را با دستگاه های فرهنگی بیشتر کند ایلام- ایرنا- مدیرکل فرهنگ و ارشاد اسلامی ایلام بر ضرورت هم افزایی و همفکری صدا و سیمای مرکز ایلام با دستگاه های فرهنگی استان برای توسعه و پیشبرد بهتر برنامهها تأکید کرد به گزارش ایرنا علی گهرسودی روز دوشنبه در نشست اتاقمسیح مهاجری: امروز به سبک کشورهای کمونیستی هر دستگاهی برای خود روزنامه دارد/ ضرورت بازنگری در یارانه مطبوعات
فرهنگ و ادب ادیبات ایران مراسم گرامیداشت روز خبرنگار-2 مسیح مهاجری امروز به سبک کشورهای کمونیستی هر دستگاهی برای خود روزنامه دارد ضرورت بازنگری در یارانه مطبوعات مدیرمسئول روزنامه جمهوری اسلامی در مراسم روز خبرنگار خواستار توجه به شیوه پرداخت یارانه های مطبوعات شد و گفت اینچاقو دسته خود را برید؛ این باردرآموزش و پرورش
چاقو دسته خود را برید این باردرآموزش و پرورش تهران - ایرنا - چند روز قبل مشاور معاون آموزش متوسطه وزارت آموزش و پرورش یک پایگاه اینترنتی مورد تایید این وزارتخانه را برای انتخاب رشته دانش آموزان معرفی کرد که موضوع امروز از سوی روابط عمومی آموزش و پرورش تکذیب شد سید محسن حسینی ارهمه ستارگان هالیوود که خودکشی کردند یا به مرگهای مشکوک درگذشتند!
همه ستارگان هالیوود که خودکشی کردند یا به مرگهای مشکوک درگذشتند سینمای هالیوود جایی که آمار بازیگرانی که بر اثر ناکامی و افسردگی دست به خودکشی میزنند یا به طرز مشکوکی به قتل میرسند رو به فزونی است خودکشی رابین ویلیامز کمدین مشهور هالیوود در سن 63 سالگی اهالی سینمای جهان را شآرزو میکنم خبرنگاران به مطالبات صنفی خود دست پیدا کنند
فرهنگ و هنر سینمای ایران پیام مدیرعامل خانه سینما آرزو میکنم خبرنگاران به مطالبات صنفی خود دست پیدا کنند مدیرعامل خانه سینما در پیامی به مناسبت روز خبرنگار با اشاره به نقش خبرنگاران در انعکاس رویدادهای هنر - صنعتی آرزو کرد که خبرنگاران به مطالبات صنفی خود دست پیدا کنند و با سبخشایش اردستانی در گفتوگو با فارس: سفرا از روزمرگی بپرهیزند و خود را معطوف به یک بخش نکنند
بخشایش اردستانی در گفتوگو با فارس سفرا از روزمرگی بپرهیزند و خود را معطوف به یک بخش نکنندعضو کمیسیون امنیت ملی مجلس با اشاره به فرمایشات رهبر انقلاب گفت سفرای ما نباید به روزمرگی بپردازند و خود را معطوف به یک بخش کنند بلکه باید اقدام به تهیه گزارش و رصد فضای آن کشور کنند احمسینماها دست به گریبان بانکها هستند/ ایوبی به وعدههای خود عمل نکرده است
رئیس انجمن سینماداران در گفتگو با باشگاه خبرنگاران سینماها دست به گریبان بانکها هستند ایوبی به وعدههای خود عمل نکرده است محمد قاصد اشرفی گفت مشکلات مالی سالنهای سینما تا حدی است که بسیاری از سالنها دست به گریبان بانکها و حتی در مزایده بانک هستند محمد قاصد اشرفی رئیس انجامام جمعه زنجان: استکبار قصد نابودی مسلمانان به دست خود آنان را دارد
امام جمعه زنجان استکبار قصد نابودی مسلمانان به دست خود آنان را دارد زنجان - ایرنا - نماینده ولی فقیه در استان و امام جمعه زنجان گفت استکبار جهانی با حمایت از گروه های تروریستی قصد نابودی مسلمانان را دارد به گزارش ایرنا آیت الله علی خاتمی در خطبه های نماز جمعه این هفته زنجاواکنش سیداحمد خاتمی به رفتار لیلا حاتمی در کن: این خانم با غریبه ها دست داد و دیگران گفتند عادی است
واکنش سیداحمد خاتمی به رفتار لیلا حاتمی در کن این خانم با غریبه ها دست داد و دیگران گفتند عادی است یک عضو هیئت رئیسه مجلس خبرگان با بیان اینکه عوامل بسیاری موجب انحراف و فاصله گرفتن انسان از دین در عصر غیبت میشود تعریف وارونه و غلط از دین را اولین عامل در سست شدن پایههای دینبخشی از سد موصل به دست پیشمرگ ها افتاد
بخشی از سد موصل به دست پیشمرگ ها افتاد نیروهای کرد عراقی با پشتیبانی هوایی آمریکا امروز شنبه حملات گسترده ای را برای پس گرفتن سد موصل از دست عناصر داعش آغاز و بخشی از سد را آزاد کردند کد خبر ۴۲۶۳۱۴ تاریخ انتشار ۲۶ مرداد ۱۳۹۳ - ۱۰ ۰۷ - 17 August 2014 نیروهای کرد عراقی با پشتنیروهای پیشمرگه کنترل منطقه الکویر درموصل را به دست گرفتند
نیروهای پیشمرگه کنترل منطقه الکویر درموصل را به دست گرفتندمنابع عراقی از عملیات نیروهای پیشمرگه خبر دادند و اعلام کردند که منطقه الکویر در موصل به کنترل آنان درآمد به گزارش خبرگزاری فارس به نقل از پایگاه المسله منابع محلی از کنترل مجدد منطقه الکویر واقع در شهر موصل توسط نیروهایرئیس کل دادگستری استان تهران در گفتوگو با فارس: در راستای افزایش اعتماد عمومی به دستگاه قضایی برنامههای ویژه
رئیس کل دادگستری استان تهران در گفتوگو با فارس در راستای افزایش اعتماد عمومی به دستگاه قضایی برنامههای ویژهای را در دستورکار خود قرار دادهامرئیس کل دادگستری استان تهران گفت برنامههای ویژهای را در جهت افزایش اعتماد عمومی به دستگاه قضایی در دستورکار خود قرار دادهام غلامحسیدستگاهها در پایگاههای اطلاع رسانی خود اطلاعات صحیح را منعکس کنند
مدیر کل روابط عمومی و امور بینالملل استانداری کردستان دستگاهها در پایگاههای اطلاع رسانی خود اطلاعات صحیح را منعکس کنند خبرگجزاری پانا مدیر کل روابط عمومی و امور بینالملل استانداری کردستان گفت دستگاهها در پایگاههای اطلاع رسانی خود اطلاعات صحیح را منعکس کنند ۱۳۹۳ شنبه ۲۵ مراعضای یک باند بزرگ سرقت خودرو در استان لرستان شناسایی و دستگیر شدند
اعضای یک باند بزرگ سرقت خودرو در استان لرستان شناسایی و دستگیر شدند خرم آباد - ایرنا - رییس پلیس آگاهی فرمانده انتظامی استان لرستان از شناسایی و انهدام یک باند بزرگ سرقت خودرو در استان لرستان خبر داد به گزارش خبرنگار ایرنا سرهنگ قدرت اله دالوند روز یکشنبه در جمع خبرنگاران اف25 دستگاه خودرو به مددجویان کمیته امداد امام خمینی(ره) لرستان واگذار شد
25 دستگاه خودرو به مددجویان کمیته امداد امام خمینی ره لرستان واگذار شد خرم آباد - ایرنا - مدیرکل کمیته امداد امام خمینی ره استان لرستان از واگذاری 25 دستگاه خودرو وانت دوکابین به خانواده های تحت پوشش این نهاد در استان خبر داد به گزارش روز یکشنبه روابط عمومی کمیته امداد امام خممرگ 12 نفر در آتش تصادف دو خودرو
صبح امروز در خراسان رضوی رخ داد مرگ 12 نفر در آتش تصادف دو خودرو رییس پلیس راه استان خراسان رضوی از آتش سوزی دو خودرو بر اثر برخورد با یکدیگر در بامداد امروز و 12 کشته و مجروح در این حادثه خبر داد سرهنگ حسین صفایی رییس پلیس استان خراسان رضوی گفت ساعت 5 45 دقیقه صبح در محور خواففرزندی که ازحساب والدین خودبرداشت می کرد، دستگیر شد
فرزندی که ازحساب والدین خودبرداشت می کرد دستگیر شد شیراز- ایرنا - فرمانده انتظامی شهرستان مرودشت گفت ماموران پلیس فضای تبادل اطلاعات فتا این شهرستان شخصی را که از حساب های پدر و مادر خود پول برداشت می کرد دستگیر کردند به گزارش ایرنا سرهنگ علی شیبانیان یکشنبه افزود فردی بامراج-
فرهنگ و هنر
پربازدیدترینها