تور لحظه آخری
امروز : پنجشنبه ، 7 تیر 1403    احادیث و روایات:  امام علی (ع):بزرگ ترين مصيبت ها، نادانى است.
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها

تبلیغات

تبلیغات متنی

اتاق فرار

خرید ووچر پرفکت مانی

تریدینگ ویو

کاشت ابرو

لمینت دندان

ونداد کولر

صرافی ارکی چنج

صرافی rkchange

دانلود سریال سووشون

دانلود فیلم

ناب مووی

رسانه حرف تو - مقایسه و اشتراک تجربه خرید

سرور اختصاصی ایران

تور دبی

دزدگیر منزل

تشریفات روناک

اجاره سند در شیراز

قیمت فنس

armanekasbokar

armanetejarat

صندوق تضمین

پیچ و مهره

طراحی کاتالوگ فوری

دانلود کتاب صوتی

تعمیرات مک بوک

Future Innovate Tech

آموزشگاه آرایشگری مردانه شفیع رسالت

پی جو مشاغل برتر شیراز

قیمت فرش

آموزش کیک پزی در تهران

لوله بازکنی تهران

خرید یخچال خارجی

ویترین طلا

کاشت پای مصنوعی

مورگیج

میز جلو مبلی

سود سوز آور

پراپ رابین سود

هتل 5 ستاره شیراز

آراد برندینگ

رنگ استخری

سایبان ماشین

قالیشویی در تهران

مبل استیل

بهترین وکیل تهران

مبلمان اداری

شرکت حسابداری

نظرسنجی انتخابات 1403

استعداد تحلیلی

کی شاپ

خرید دانه قهوه

دانلود رمان

وکیل کرج

آمپول بیوتین بپانتین

پرس برک

بهترین پکیج کنکور

خرید تیشرت مردانه

خرید نشادر

خرید یخچال خارجی

وکیل تبریز

اجاره سند

 






آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1802400630




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
 refresh

نمونه‌هایی از سندروم‌ کتابخانه‌های خطی در ایران اسلامی!


واضح آرشیو وب فارسی:خبر آنلاین:


نمونه‌هایی از سندروم‌ کتابخانه‌های خطی در ایران اسلامی! فرهنگ > کتاب - حسین متقی

اگر دسترسي عمومي، کاربرانِ به امکاناتِ اينترنتي را در کشور از حدود سال‌هاي 80-81 بدانيم، بايد بپذيريم که دست کم، دو سال جلوتر از آن، يعني حدود سال‌هاي 78-79، تقريباً بيشترين کتابخانه‌هاي عمومي کشور که داراي نسخ خطي هستند به تدريج ضمن ايجاد وبسايت رسمي، از امکانات جانبي اين رسانه، همچون ايميل، استفاده مي‌نمايند، امّا متأسفانه اين موضوع در اين کتابخانه‌ها، با يک بيماري و عارضه بزرگي متولّد گرديده است، کما اينکه تمامي فناوري‌ها به سرعت به کشور وارد مي‌شوند، امّا فرهنگِ استفاده از آن تکنولوژي شايد بيست سال طول بکشد در جامعه نهادينه بشود، براي نمونه در ما نحن فيه، پس از گذشتِ دست کم پانزده سال از بهره‌مندي مراکز علمي و کتابخانه‌ها از رسانه اينترنت، با اين حال در شعاع وسيع‌تري يک بيماري غمبار و تراژيک، همچنان در اين مراکز مشاهده مي‌شود؛ نام اين سندروم (عارضه) حسّاس نبودن به پاسخ به ايميل‌ها و حتّي مکاتباتِ کاغذي، از سوي مراکز علمي و کتابخانه‌ها، به خصوص بخش <روابط عمومي‌ هميشه بيمار> اين مراکز و کتابخانه‌ها است! البته اين ويروس غمبار، تنها اختصاص به کتابخانه‌ها ندارد، متأسفانه در همه نهادها و مراکز علمي و غير علمي مانند بانک‌هاي کشور (تقريباً بدون استثنا)، اين عدم پاسخ دهي به درخواست‌ها، مکاتبات و ... ساري و جاري است و نوعاً هيچ احساس مسؤوليتي نميشود. البته اينکه در اين نوشتار اختصاصا به مقوله کتابخانه‌ها پرداخته شده است، بيشتر به جهتِ حسايّت و رسالتِ اين وبگاه نسبت به حوزه کتابخانه است وگرنه در بخش‌‌هاي مختلف کشور نيز اين ايپدمي وجود دارد. متأسفانه در کشور ما که بيشترين شعار توخالي کرامتِ انسان از مراکز علمي مختلفِ آن شنيده ميشود، شايد بتوان به جرأت گفت، براي نمونه دست کم 70-80% بخش <تماس با ما> و <ارتباط با ما> و آدرس‌ ايميل‌هاي ارتباطي، عملاً غيرواقعي و تصنّعي است و به صراحت و بدون تعارف بايد گفت که آنها به <دروغ> آن بخش را در وبسايت‌هاي خود نهاده‌اند، البته خطاب اين نوشتار تنها کتابخانه‌هايي است که به صورتِ نيم بندي اعتقادٌمايي به دنياي رسانه‌ و اينرنت دارند و گرنه با برخي کتابخانه‌هاي داراي نسخ خطي کشور که مديران آن که مطلقاً و ابداً اعتقادي نه به مقوله اينترنت، نه رايانه، نه وبسايت و امثالهم ندارند و سالهاست فعاليتِ رسانه‌اي آنها رسماً تعطيل است، سخني نيست و خود آن مقوله ديگري است که بايد در جاي ديگر، در فرصت ديگري به آن نيز پرداخته شود. راقم با دو دهه فعاليت کتابخانه‌‌اي و کار با دنياي تراثيات و يازده سال کار رسانه‌اي در چهارچوبِ پايگاه خبري نسخ خطي (بساتين)، تاکنون به مناسبت‌هاي مختلف کاري ـ تراثي، مکاتباتِ ايميلي متعددي با کتابخانه‌هاي اروپايي و امريکايي، مانند کتابخانه ملّي انگلستان، کتابخانه دولتي برلين، کتابخانه ملّي بلغارستان، کتابخانه دانشگاه هاروارد، کتابخانه دانشگاه ميشيگان، کتابخانه دانشگاه شيکاگو و ... داشته‌ است، امّا چيزي که در فرايند همه آنها به طور يکنواخت ديده مي‌شد، اين است که در وبسايتِ همه اين مراکز به طور اتوماتيک با متني محترمانه، يک پاسخ ماشيني تعبيه شده که به صورتِ خودکار ايميلي ارسال مي‌دارند، با اين مضمون: <ايميل شما دريافت گرديد، از تماس شما متشکريم و همکاران ما در اسرع وقت به ايميل شما پاسخ خواهند داد> و جالب اين است که در انجام پاسخ تفصيلي کريمانه اين مراکز، پيوسته اين موضوع را عنوان مي‌کنند که: <اگر اين پاسخ، به هر دليل براي شما قانع کننده نبود، يا احياناً سؤال ديگر، يا پيشنهاد و انتقادي داشتيد، همکاران ما با کمال اشتياق منتظر دريافتِ نقطه نظرات شما هستند>! امّا متأسفانه در ايران ما ـ بر پايه مکاتبات فراواني که عزيزان تاکنون با اين پايگاه خبري داشته‌اند يا خود ما شخصاً بارها و بارها شاهد بوديم ـ اگر پژوهشگر يا دانشجويي، براي نمونه ايميلي به برخي از اين کتابخانه‌هاي تراثي کشور، ايميلي ارسال نمايد، يکسال هم منتظر بمانند، نه پاسخ اتوماتيکي دريافت خواهد کرد و نه پاسخي رسمي و مکتوب! به قول ظريفي: <اينان به صورت حضوري براي دقايقي ملاحظه، نسخه را در اختيار محقق قرار نمي‌دهند، حالا شما مي‌خواهيد به ايميل شما پاسخ دهند؟ زهي خيال باطل ... عزيز بسياري از آقاياني که بر کتابخانه‌هاي تراثي تکيه زده‌اند اصولاً يا ناآشنا هستند يا با اين دنياي مجازي کاملاً قهرند>!؟ حقيقتاً با توجه به اين همه سفارش قرآن و مکتب اهل بيت عليهم السلام در کرامت آدمي و اهميت دادن به حرمت انسان، که گاه عِرض و حرمتِ مؤمن را از خانه کعبه هم برتر دانسته يا سفارش به پاسخ او با جوابي بهتر و پررنگتر (وإذا حييتم بتحية فحيوا بأحسن منها)[1] و ... همه اينها در مواجهه با رفتار تحقيرآميز کتابخانه‌هاي منتسب به شيعه با پژوهشگران و دانشجويان شيعه ‌آدمي را شرمنده و آب مي‌کند و در مقابل، وقتي رفتار توأم با عزّت غربيان را در کتابخانه‌ها با محققان مي‌بينيم، حقيقتاً احساس ناخوشايندي دست مي‌دهد، جايگاهي که در تکريم انساني مي‌بايست متعلّق به ما مسلمانان باشد، ترسايان و جهودان از ما در اين مقوله‌ها سبقت گرفته‌اند! البته از رفتارهاي بيمارگونه‌اي که بر کتابخانه‌هاي داراي نسخ خطي کشور سايه انداخته است، چنان است که هرگز در احصا نگنجد، درد يکي دو تا نيست، خانه از اساس ويران است، از بس ما نوشته‌‌ايم و گفته‌ايم و ديگران نوشته‌اند، هم متوليّان برخي کتابخانه‌ها گو اينکه سنگ شدند هم روابط عمومي کتابخانه‌هاي داراي نسخ خطي کشور، که به اعتقاد راقم روابط عمومي‌هاي کتابخانه‌ها مطلقاً (بدون استثنا) سالهاست رسماً مرده‌اند، کالخشب المسنّدة! در آشفته بازار جايگاه فرودين دانش در کشور، داستان تراژيکِ رفتارهاي تحقيرآميز کتابخانه‌ها با محققان و دانشجويان است که پيوسته جاري و ساري است و قصّه کهنه انديشه‌هاي در بند کشيده شده و مواريث کهن فرهيختگان در اسارتِ جمعي بي‌فرهنگ مدّعي دروغين فرهنگ! براستي درباره اين ناهنجاري‌هاي سوزناک، چه بايد نوشت؟ براي باز شدن گوش مديران اين کتابخانه‌ها و مجموعه‌هاي تراثي چه بايد کرد؟! اين وبگاه خبري با يازده سال فعاليتِ رسانه‌اي، همواره يکي از اساسي‌ترين رسالتِ خويش را بيان دغدغه‌هاي بي‌پرده و بدون تعارفِ پژوهشگران و منعکس کننده نقطه نظراتِ علاقمندان دنياي تراثيات قرار داده است ... چندي پيش دانشجويي با دلي پر مي‌گفت: <... کار زماني دردناکتر مي‌شود که براي نمونه در همين کتابخانه ... درخواست تصوير نسخه‌اي مثلاً از يک امريکايي يا اروپايي مسيحي باشد که در سراسر عمرش يکبار هم پيشاني بر خاک نساييده است! از سوي مسؤولين اين کتابخانه، با کمال عزّت و احترام و افتخار با درخواست اين امريکايي، چون امريکايي است موافقت مي‌گردد ـ گو اينکه خودمان هم پذيرفتيم آنها انساني درجه اوّل و ما درجه دوم هستيم .. ـ رئيس بخش خطّي آن کتابخانه، با کمال احترام و فروتني مقابل وي تمام قامت بلند شده و متواضعانه به وي احترام مي‌گذارد ... امّا اگر اين درخواست تصوير نسخه‌ از سوي يک دانشجوي شيعه‌اي مثل من بخت برگشته که از قضاي روزگار کار پيشرفتِ رساله‌ام به اين کتابخانه گره خورده است، باشد، بلند شدن وي و احترام به ما نخواستيم پيشکش خودشان، اين تبعيض کشنده، سوزاننده و دردناک است، با درخواست آن کافري به سرعت باد موافقت مي‌شود، امّا بايد درخواستِ من ايراني شيعه بايد منتظر تصميم شوراي کذايي نفاستِ بمانم تا کي تشکيل جلسه دهند و آيا بعد از مدتّي طولاني تصويري از نسخه کذايي (و هم صاغرون) به من شيعه بدهند يا ندهند ...>! شايد ذکر نمونه‌اي ديگر از اين امور تراژيک و غم انگيز جاري در برخي کتابخانه‌هاي کشور، خالي از لطف نباشد، چندي پيش، دانشجويي از خوانندگان اين وبسايتِ خبري، ايميلاً نوشته بود: <به مناسبتِ نياز شديدم به نسخه‌اي خطي جهت پايان نامه دکتري، با اينکه وبسايت کتابخانه ... شنيدم سالهاست رسماً تعطيل است! با اين حال، با زحمت زياد، آدرس ايميل آنها را يافتم، ابتدا چندين بار ايميل ارسال کردم، منتظر ماندم امّا خبري نشد، چندين بار به کتابخانه تلفن کردم، در بخش مربوطه گفتند اينجا فقط تصميم درباره مطالعه و اخذ تصوير را خود مدير کتابخانه مي‌گيرند و غير از ايشان احدي حق صدور مجوز را ندارد، پرسيدم پس اينکه ميگويند اين کتابخانه جايگاه چندم در جهان و کذا و کذا ... يعني کسي، معاوني، تصميم گيري در اين زمينه‌ها، جاي ايشان نيست؟ صريحاً به بنده گفتند نه نيست! علي رغم اصرار من و انکار ايشان، ديدم تلفناً هيچ راهي نيست، مجبوراً با زحمتِ زياد از شيراز به ... آمدم تا به زعم خودم، بلکه راهي بيابم و نسخه‌ را ببينم و اگر بشود تصويري تهيه نمايم و با دست پر به شيراز برگردم. آمدم ... نگهباني کتابخانه گفتند مدير کتابخانه تشريف ندارند ، پرسيدم ايشان پس کي هستند؟ من بارها زنگ زدم گفتند نيستند، حالا هم که اين راه را کوبيدم آمدم باز ميگوييد حضور ندارند! خسته شدم ديگر بخدا، نه ايميل جواب ميدهيد نه تلفن جواب درستي به درخواست‌ها داده مي‌شود، اين هم حضوري! پس ما بدبخت‌ها براي ديدن يک نسخه خطي در اين کتابخانه، چه بايد بکنيم، چه خاکي بايد به سر کنيم، چرا مدير کتابخانه دستورالعملي نمي‌نويسند براي هميشه که در نبودشان، مسؤولي طبق دستورالعمل دقيق ايشان با پژوهشگران تعامل نمايد؟ آخر در عصر حاضر چه کسي مي‌پذيرد اين نوع تعاملات را؟ خلاصه اعصابم بشدّت خورد شده بود، ... فايده‌اي نداشت التماسم براي ديدن نسخه بدون حضور مدير، به جايي نرسيد.. آخر الامر بدون ديدن نسخه تنها کاري که توانستند بکنند، گفتند درخواست تصوير نسخه مورد نظر را بنويسيد، حالا با درخواستِ شما موافقت بشود يا نشود ... بستگي دارد>! آري اينها نمونه‌ها و بخش‌هايي کوچک از سندروم جاري بر کتابخانه‌هاي داراي نسخ خطي اين مرز و بوم است که فرياد اسلامي بودن آن کشور گوش فلک را کر کرده است! چرا درخواستِ تصوير نسخه در کتابخانه‌هاي کشور پيشرفته اينقدر آسان اما در کشور اسلامي ما، اينقدر مشکل آفرين و سخت؟ چرا بزرگترين خطا و خلاف شرع و درخواستي غيرمعقول و غير منطقي است؟ نميدانيم بايد جامعه شناسان و روان شناسان به اين مسأله بپردازند! به تعبير خواننده‌اي از علاقمندان اين وبگاه: <گو اينکه از همان زمان ازل اين مسأله بغرنج ملاحظه و مطالعه نسخه خطي و درخواست تصوير نسخه همواره با <درد و رنج و الم و ضجه و لابه> به دلالت الترامي متولّد شده است>! در کشورهاي اروپايي پژوهشگري بخواهد نسخه‌اي را مطالعه نمايد، با کمال احترام و عزّت براحتي وارد مجموعه کتابخانه مي‌شود و مطالعه يا درخواست تصوير نسخه مي‌دهد اما در کتابخانه‌هاي کشور، وقتي اسمي از نسخه‌ برده مي‌شود، چشمان مدير يا مسؤول بخش از تعجب از حدقه بيرون مي‌زند گو اينکه ذنب لايغفري مرتکب شده است يا خداي ناکرده توهيني به ناموس کسي شده است! در کتابخانه ... مداوم مي‌پرسند: <براي چه کاري مي‌خواهيد نسخه را ببينيد>! دوستي به طنز مي‌گفت، اگر فلان مدير از بنده پرسيد، در جواب وي خواهم گفت: <ميخواهم آن را در آب خيس کرده هر روز ناشتا يک ليون بنوشم .. مؤمن خدا نسخه را به چه کاري مي‌خواهند؟ طبيعتاً نسخه يا براي مطالعه و پژوهش است يا براي تصحيح مگر به کار ديگري هم مي‌آيد؟> اصولاً سؤال اصلي اين است که مدير يک کتابخانه يا مدير بخش مخطوطات يک کتابخانه بر اساس چه قانون نانوشته‌اي مي‌پرسند شما اين نسخه را براي چه کاري مي‌خواهيد؟ شما مدير يک کتابخانه هستيد و وظيفه اصلي شما دقيقاً سرويس دهي و ارائه روان داده‌ها به محققان متون کهن بدون منت است و بس، آخر چرا اينقدر براي موضوع نسخه خطي محققان را زجر مي‌دهيد؟ در اين کشور متأسفانه شما به هر کتابخانه (جز معدودي) داراي نسخ خطي بخواهيد نسخه ببينيد گو اينکه بخواهيد درباره ناموس کسي حرفي زده باشيد! بجاي خوشحالي و استقبال، ابرو در هم مي‌کشند و چهره عبوس مي‌کنند و تا بتوانند بهانه‌اي مي‌تراشند مبني بر اينکه شما صلاحيت لازم مطالعه اين نسخه را نداريد و احيانا تا بتوانند تصوير نسخه مذکور را در اختيار شما قرار ندهند (استراتژي منع). براستي اينجا ياد انسانهاي شريف و بزرگواري همچون امير اش رئيس کتابخانه سليمانيه در استانبول مي‌افتد چقدر بزرگند؟ طي سه ماه حضورم براي مطالعه نسخ خطي، مداوم شخصاً خود به بخش خطي مي‌آمد، مي‌پرسيد کم و کسري نيست؟ مداوم به همکاران سفارش مي‌کرد اينها چشم و چراغ کتابخانه‌اند! در کدام کتابخانه تراثي در ايران سراغ داريد، رئيس کتابخانه‌اي اين چنين با محققان محبت آميز سخن بگويد، متواضعانه به سخن و نياز آنان گوش دهد، چه بزرگوارانه صرفا با ارائه يک کارت شناسايي به متن کامل دويست هزار نسخه خطي نفيس (فول تکست) اين بزرگترين کتابخانه تراثي جهان دسترسي يافت و چه کريمانه به آسانترين شکل متصور با عزّت تمام با درخواست آنان موافقت نمايند، آه خدايا چقدر آسان مي‌شد وي را ملاقات کرد! خدايا اينقدر انسان مي‌شود متواضع باشد؟ خدايا ما چقدر به اين انسان‌ها در کشور عطش داريم؟ حال متقابلاً قياس بکنيد العياذ بالله، بخواهيد به ملاقات برخي از رؤساي کتابخانه‌هاي تراثي کشور برويد! عمراً بلکه بايد از هفت خوان رسم بايد گذشت، آنهم بشود يا نشود، بگذريم! در اين بخش به بخشي از مکتوبِ دردناکِ يکي ديگر از علاقمندان بخش تصحيح متون کهن، اشاره مي‌کنيم که با اين وبگاه در ميان نهاده است، مقدّمتاً بايد گفت، براستي با ديدن اين مکتوباتِ غم انگيز، اگر مثقال شرفي و انصافي در نهاد آدمي بوده باشد، فرد، بويي از انسانيت و اسلاميّت برده باشد، به وحدانيتِ خداوند سوگند، لااقل در مقابل اين نوع رفتارهاي سخيف برخي مراکز، يک تحرّکٌ‌مايي مي‌کند، امّا براستي اينان را چه شده است؟ چرا برخي در مقابل اين همه ناهنجاري‌ها در کشور، بخصوص در حوزه تراثيات، سکوت اختيار کرده‌اند؟ حقايقي تراژيک که علي رغم آگاهي بسياري از اهالي پژوهش و اذعان و بيانِ شفاهي و انتقادهاي شديد و مکرّر در مجالس و محافل عمومي و خصوصي، امّا در مقام بيان مکتوبِ مسايل، همه اينان در لاکِ سکوتِ مرگباري فرو مي‌روند؟ براستي چه ويروس کشنده‌اي دامنگير ما شده است؟ به چه سندرومي درمان ناپذير مبتلا شده‌ايم که علي رغم اين همه فريادها باز گوشها کر است و زبانها لال؟ انسان به والله درميماند، دردها را به کي بايد گفت و اين غصه‌ها را به کجا بايد برد؟ هنگام نقد، تا زماني که نويسنده يک آدم ضعيف و نحيفي باشد، شمشير قلم آخته مي‌کنند و تا مي‌تواند مي‌تازند و له مي‌کنند، امّا وقتي نويسنده اثري همکار منتقد يا دوست وي باشد، با اينکه مي‌بيند کتابي که نوشته است به مراتب سخيف‌تر و آبکي‌تر از کاري است که وي نقدش کرده است، امّا در عين حال، به جهت رعايت دوستي، سکوت اختيار مي‌کند و به آرامي و آساني از کنار آن مي‌گذرد؟ آيا اين مصداقي بارز و روشن از پا گذاشتن بر روي <حق> نيست؟ چرا کسي را ياراي سخن صادقانه و بي‌پرده نيست؟ البته دليلش روشن است و آن <مصحلت> است! به تعبير مرحوم شريعتي واژه‌ کثافتي که هميشه بدون بسم الله ذبح شرعي مي‌کند! حقيقتاً بايد گفت تفو بر اين دنياي پليد و کثيف که به خاطر اينکه اين موقعيّت دو روزه را داشته باشيم و سنارشاهي کثيفمان، به خطر نيفتد، اينقدر حاضريم حقايق را وارونه جلوه دهيم و حق را به لجن بکشيم و بي‌شرمانه به آساني پا بر روي <حق> گذاشته و در بابِ ناهنجاري‌هاي موجود و جاري اين حوزه، سختي به زبان نياوريم، چرا؟ چون سري که درد نکند دستمالش نمي‌بندند، من که مشکلي ندارم! بگذريم! براستي بدور از هرگونه مسايل، با خود انديشيده‌ام يک مسؤول بخش يا کتابخانه‌اي با يک پژوهشگر دانشجويي چگونه با وي تعامل کرده است که جوان اين مملکت اسلامي! اينگونه رنج نامه ساز کرده است؟‌: <اي کاش همه نسخ خطي ماها را غربيها برده بودند، آن مقدار که برده‌اند، دستشان مريزد! اي کاش همه را برده بودند، اي کاش بزرگواراني مانند ... هرگز به تجميع نسخ خطي اقدام نمي‌کردند، قطعاً و بدون ترديد سياست و راه آن بزرگواران اشتباه بوده است، اي کاش کتابخانه ... هرگز به مقوله کتاب خطي نزديک نمي‌شد و به همان امور زيارتي بسنده مي‌نمودند و در اين حوزه تخصصي دخالتي نمي‌کردند ... لااقل امروز اين همه براي گرفتن تصوير يک نسخه‌ خطي، شخصيتمان خورد و لگدمال نمي‌شد و به اين دريوزگي و بدبختي نمي‌افتاديم تا براي دريافتِ تصوير يک نسخه (آن هم نه رايگان بلکه با پول) صلاحيت علمي خودمان را اثبات نماييم، خوشحاليم اگر نسخه‌اي امروز در کتابخانه ملّي انگلستان يا کتابخانه چستربيتي در دوبلين يا جاي ديگر بود، لااقل فکرمان راحت بود، پس از درخواست نسخه، پولش را از طرق ويزاکارت به راحتي مي‌پرداختيم و تصوير آن نسخه را با عزّت و احترام از طريق ايميل دريافت مي‌کرديم ... چقدر عزتِ آدمي در کتابخانه‌هاي ايران، لگدمال مي‌‌شود؟ چقدر يک دانشجو در کتابخانه‌هايي مانند ... و ... بي ارزش و دون پايه است! ... مدتي پيش رفته بودم پيش ... براي اخذ تصوير نسخه‌اي براي رساله دکتري‌ام، گفتند براي چه ميخواهيد؟ اين نسخه نفيس و بخط مؤلف است؟ گفتم خب ... اين رساله اساس بنده است و براي رساله دکتري مي‌خواهم، بايد تصحيح نمايم آن دو نسخه ديگر ناقص است .... اين هم بخدا بعد از مطالعه ده‌ها فهرست آخر شناسايي کردم، هر نسخه‌اي را انتخاب کردم متأسفانه کار شده بود، اين الان نتيجه يکسال تلاش شبانه روزي من است ... گفتند نميتوانيم اين نسخه نفيس را به شما بدهيم! ... احساس مي‌کردم سرم گيج ميرود، چرا که حقيقتاً يک در ميان جملات ايشان را مي‌شنيدم ... عباراتي مانند ... اين آثار با زحمات .... گردآوردي شده است و ... اگر قرار باشد به اين و آن بدهيم ... کذا و کذا ..... براستي ديگر چيزي نمي‌شنيدم، براستي اينک پس از ماهها مشاوره و مطالعه براي يافتن موضوع با بدبختي‌هاي فراوان و بعد از ماهها تلاش و شکار اين اثر براي کار و بعد از ماهها اصرار براي قبولاندن موضوع به دانشگاه کذايي خودمان و پس از هفته‌ها جستجو براي يافتن استاد راهنما و مشاوري متناسب با موضوع و نيز هفته‌ها مطالعه در حوزه چگونگي و روش تصحيح متون و هفته‌ها انتظار براي اين ملاقات حضوري با مدير کتابخانه، و از طرفي ديگر به لحاظ زماني، دانشگاه هم خيلي ديرم شده بود و مي‌بايست هر چه سريعتر به اصل رساله‌ام بپردازم و زمان رسمي‌ام تا دفاع اندک بود ... با توجه به اين مسايل، وقتي اين جملاتِ يأس‌برانگيز را مي‌گفتند، احساس مي‌کردم اتاق مدير .... سرم مي‌چرخيد، مي‌خواستم فرياد بزنم .... فقط مبهوت مانده بودم .. از تعجّب و بغض ديگر نتوانستم حرفي بزنم، همه برنامه‌هايم را خراب شده مي‌ديدم! مي‌خواستم بگويم پس اين نسخ نفيس به جرم سنگين نفاست با اعمال شاقه، هرگز حقّ و حظّي از انتشار ندارند؟ اين بدبختها چه گناهي کرده‌اند که نفيس شده‌اند؟ مگر نبايد اصولاً و عقلاً به ترتيب، ابتدا نفائس منتشر شوند سپس ديگر آثار؟ مگر اينها اموال شخصي شماست؟ مگر شما از بودجه دولتي استفاده نمي‌کنيد؟ پس بودن اين آثار و پز دادن به آنها چه فايده دارد؟ براي نهادن چه سنگ و چه زر! ديگر ديدم اصلاً حالم خوش نيست و اصرار من هم فايده‌‌اي ندارد .. ديگر همه کارها و تلاشهايم را براي اين موضوع لعنتي که اين همه براش وقت گذاشته بودم بربادرفته مي‌ديدم .. راستش با اين برخورد تحقيرآميز ايشان ديگر چيزي برايم مهمّ نبود .... گو اينکه از طرفي خود مدير کتابخانه هم به ايما و اشاره به بنده فهماند که ديگر اينجا کاري ندارد و بايستي بيرون بروم ... از اين برخورد ايشان از هر چه نسخه خطي نام داشت حالت تهوّع گرفته بودم .. من هم با عصبانيت و بدون خداحافظي بيرون رفتم در دلم گفتم به درک اسفل ... بعد آن ديگر .... بعد از چند روز که اندکي آرام گرفتم ... موضوعم را رفتم دانشگاه کلاً تغيير دادم .... با اينکه سالها با توصيه اساتيدم در دانشگاه همه ميدانند چقدر علاقه به اين موضوعات پيدا کرده بودم ولي بعد از رفتار توهين آميز و تخريبي و رفتار دوگانه مدير کتابخانه ... که .... راستش ديگه از هر چه نسخه خطي است متنفرم ....>! در پايان اين نوشتار، اميدواريم بيان اين نمونه مسايل ناهنجار جاري در تعاملات برخي کتابخانه‌هاي داراي نسخ خطي کشور، زمينه‌اي اساسي را فراهم سازد، تا ان شاء الله نسبت به اين تعاملات و رفتارهاي غلط و سليقه‌اي و تبعيض‌آميز و براستي نفرت انگيز مديران برخي کتابخانه‌ها با محققان متون کهن، بخصوص دانشجويان و نسل جوان تازه کار، براي هميشه خاتمه داده شود، ضمن اينکه اميد است با حمايت و ورود دستگاه‌هاي دولتي نظير وزارت ارشاد به اين مقولات، نسبت به سياست‌گذاري‌هاي ثابت و مشترک در حوزه تراثي، اقدامي عاجل صورت گيرد تا در زمانه‌اي که الحمدلله اقبال خوبي به موضوع نسخ خطي در ميان مراکز علمي جهاني و دانشجويان به وجود آمده است، بيش از اين شاهد ناهنجاري‌ها در کتابخانه‌هاي تراثي، کشور، بخصوص در تخريبِ شخصيتِ حسّاس و شکننده نسل جوان در کشور، نباشيم، چنين باد! [1] . سوره نساء، آيه 86. 1717



سه شنبه 21 مرداد 1393 - 16:02:09





این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: خبر آنلاین]
[مشاهده در: www.khabaronline.ir]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 84]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب







-


فرهنگ و هنر

پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن