محبوبترینها
نمایش جنگ دینامیت شو در تهران [از بیوگرافی میلاد صالح پور تا خرید بلیط]
9 روش جرم گیری ماشین لباسشویی سامسونگ برای از بین بردن بوی بد
ساندویچ پانل: بهترین گزینه برای ساخت و ساز سریع
خرید بیمه، استعلام و مقایسه انواع بیمه درمان ✅?
پروازهای مشهد به دبی چه زمانی ارزان میشوند؟
تجربه غذاهای فرانسوی در قلب پاریس بهترین رستورانها و کافهها
دلایل زنگ زدن فلزات و روش های جلوگیری از آن
خرید بلیط چارتر هواپیمایی ماهان _ ماهان گشت
سیگنال در ترید چیست؟ بررسی انواع سیگنال در ترید
بهترین هدیه تولد برای متولدین زمستان: هدیههای کاربردی برای روزهای سرد
در خرید پارچه برزنتی به چه نکاتی باید توجه کنیم؟
صفحه اول
آرشیو مطالب
ورود/عضویت
هواشناسی
قیمت طلا سکه و ارز
قیمت خودرو
مطالب در سایت شما
تبادل لینک
ارتباط با ما
مطالب سایت سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون
مطالب سایت سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون
آمار وبسایت
تعداد کل بازدیدها :
1830337885
بر سر آزادیای که برایش جنگیدم چه آمد؟
واضح آرشیو وب فارسی:ایسنا: سهشنبه ۲۱ مرداد ۱۳۹۳ - ۰۰:۱۴
متن حاضر بخش دوم و پایانی مصاحبه طولانی با «سیمون دوبوار»، متفکر و نویسنده فرانسوی است که به «مادر فمینیسم» شهرت داد. در قسمت نخست این گفتوگو، دوبوار از احساس نامیرایی سارتر، چهره تنهای ویرجینیا وولف و ستایش نویسندگانی چون همینگوی، ویکتور هوگو و الکساندر دوما سخن گفت. به گزارش خبرگزاری دانشجویان ایران (ایسنا)، در بخش پیش رو، او درباره ارائه تصویری جدید و تعجببرانگیز از سارتر حرف میزند و به دیدگاه سیاسی نویسندگانی چون همینگوی، مفاهیمی چون عشق و زن در آثارش، ستایش نگاه تاریک «ساموئل بکت» به زندگی و مشکلات خودش و سارتر با طبقهای که از دل آن برخاستهاند، میپردازد. گوبیل: در رمانهای شما به نظر میرسد این زنان هستند که بیشتر عشق را تجربه میکنند. دوبوار: دلیلش این است که علیرغم همه چیز، زنها در عشق بیشتر میبخشند، چون بیشتر آنها چیزی ندارند که به سمتش جذب شوند. شاید آنها علاوهبر این، توانایی همدردی بیشتری دارند؛ همدردی که اساس و پایه عشق است. ممکن است دلیل دیگرش هم این باشد که من راحتتر میتوانم با زنان همذاتپنداری کنم تا با مردان. شخصیتهای مونث من نسبت به مذکرها خیلی غنیتر و پختهتر هستند. گوبیل: شما هرگز شخصیت زن مستقل و آزادی همچون آنچه در «جنس دوم» آمده، خلق نکردهاید. چرا؟ دوبوار: من زنان را آنگونه که هستند، یعنی انسانهایی وابسته نشان دادهام، نه آن چنان که باید باشند. گوبیل: شما بعد از نگارش رمان طولانی «ماندارینها» از نوشتن ادبیاتداستانی دست کشیدید و کار روی خاطراتتان را شروع کردید. کدامیک از این قالبهای ادبی را ترجیح میدهید؟ دوبوار: هر دو را دوست دارم. هر یک نوعی از رضایت و ناامیدی را عرضه میکنند. هنگام نوشتن خاطرات، پشتیبانی واقعیت خیلی برایم خوشایند بود. از سوی دیگر، وقتی کسی واقعیت را مثل من روز به روز دنبال میکند، معانی، مفاهیمِ عمیق و داستانهای به خصوصی وجود دارند که از زیر چشم درمیروند. اما در رمان، فرد میتواند این افقها و صداهای فرعی روزمره را بیان کند. اما این جا المان ساختار هم وجود دارد که آزاردهنده است. نویسنده باید بدون بافتسازی به سمت ابداع پیش برود. من مدتهای مدیدی برای حرف زدن درباره کودکی و نوجوانیام صبر کردم. رابطه خیلی عمیقی با این خاطرات داشتم، اما در هیچ یک از کتابهایم اثری از آنها وجود ندارد. حتی پیش از نوشتن اولین رمانم، آرزو داشتم ارتباطی قلبی با خواننده داشته باشم. این یک نیاز خیلی عاطفی و شخصی است. پس از «خاطرات یک دختر مطیع» احساس نارضایتی میکردم و بعد فکر کردم باید کار دیگری انجام دهم، اما نمیتوانستم. به خودم گفتم: من برای آزاد بودن جنگیدهام. با آزادیام چه کردم؟ بر سرش چه آمد؟ بعد اثری را نوشتم که مرا از 22 سالگی به زمان حال آورد، از «سن کمال» به «وانهاده».
سیمون دوبوار
گوبیل: در گردهمایی نویسندگان در فورمنتور که چند سال پیش برگزار شد، «کارلو لِوی» کتاب «سن کمال» را «داستان عاشقانه بزرگ قرن» نامید. در این کتاب «سارتر» برای اولینبار به عنوان یک انسان ظاهر شد. شما سارتری را نشان دادید که به خوبی درک نشده، مردی بسیار متفاوت از سارتر افسانهای. دوبوار: تعمدا این کار را انجام دادم. او نمیخواست دربارهاش بنویسم. دستآخر وقتی دید به این سبک دربارهاش حرف میزنم، دستم را باز گذاشت. گوبیل: به نظر شما دلیلش چیست که سارتر نویسنده علیرغم شهرت و اعتباری که داشت، درک نمیشد و دائم مورد حملات شدید منتقدان قرار میگرفت؟ دوبوار: به دلایل سیاسی. سارتر شدیدا با طبقه اجتماعی که در آن متولد شده بود، مخالفت میکرد و بالطبع آنها او را یک خائن میدانستند. اما این همان طبقهای است که پول دارد و کتاب میخرد. شرایط سارتر خیلی متناقض است. او نویسندهای ضد بورژواست که آثارش را بورژواها میخوانند و به عنوان یکی از ثمرههای این طبقه مورد تحسین قرار میگیرد. بورژواها نگرشی تکقطبی نسبت به فرهنگ دارند و فکر میکنند سارتر، زادهی این طبقه است. در همان زمان از سارتر متنفر هستند چون او به آنها حمله میکند. گوبیل: «همینگوی» در مصاحبهای که با «پاریس ریویو» انجام داد، گفت: همه آنچه میشود در مورد یک نویسنده با ذهن سیاسی از آن مطمئن بود این است که اگر میخواهید کتابش ماندگار شود، باید موقع مطالعه، سیاست را از آن جدا کرد. حتما شما با این موافق نیستید. آیا هنوز به تعهد سیاسی اعتقاد دارید؟ دوبوار: همینگوی دقیقا نویسندهای بود که هرگز نمیخواست خودش را متعهد کند. میدانم که او درگیر جنگهای داخلی اسپانیا شد، اما به عنوان یک روزنامهنگار. همینگوی هیچگاه عمیقا از لحاظ سیاسی متعهد نبود، بنابراین فکر میکرد آنچه در ادبیات نامیراست، باید بدون تاریخ و تعهد باشد. من موافق نیستم. در مورد بسیاری از نویسندگان، موضع سیاسیشان موجب علاقهمندی یا بیعلاقگی من به آنها میشود. تعداد زیادی نویسنده قدیمی نداریم که کارهایشان واقعا متعهدانه باشد و با وجود این که خواننده با همان اشتیاقی که «قرارداد اجتماعی» روسو را میخواند، «اعترافات» را هم میخواند، دیگر به «هلوئیز جدید» توجه نمیکرد. گوبیل: به نظر میرسد دوران شکوفایی اگزیستانسیالیسم از پایان جنگ جهانی تا سال 1952 بود. در حال حاضر «رمان نو» روی مد است و همینطور نویسندگانی چون «دریو لا روشل» و «راجر نیمیر». دوبوار: این مسلما چرخشی به سمت راست در فرانسه است. رمانهای جدید و نویسندگانشان واکنشگرا نیستند. با کمی همدردی میتوان گفت آنها میخواهند یک سری از سنتهای طبقه بورژوا را پشت سر بگذارند. این نویسندگان آزاردهنده نیستند. در ابعاد وسیع میشود گفت دوگلگرایی ما را به پتانگرایی بازگرداند و تنها میشود انتظار داشت که همراهی مثل «لا روشل» و فرد واکنشگرای افراطی مثل «نیمیر» دوباره به نقطه اوج خود برسند. بورژوازی دوباره خود را به رنگهای واقعی یعنی به عنوان یک طبقهی واکنشگرا نشان میدهد. موفقیت «واژهها»ی سارتر را ببینید. چندین نکته را باید توجه کرد. این کار شاید اگر نگویم بهترین کتاب، یکی از بهترینهای سارتر است. «واژهها» از هر لحاظ کتابی عالی و اثر نوشتاری شگفتانگیز است که به طرز هیجانانگیزی هنرهای زیبا را نمایش میدهد. در عین حال دلیل کسب چنین موفقیتی، متعهد بودن این کتاب است. وقتی منتقدان میگویند این بهترین کتاب سارتر در کنار «تهوع» است، باید در نظر داشت که «تهوع» یکی از کارهای اولیه اوست و کتابی متعهدانه نیست. این کتابی است که برعکس نمایشنامههایش به راحتی از سوی چپ و راست پذیرفته میشود. چنین چیزی در مورد «خاطرات دختر مطیع» رخ داد. زنان بورژوا از دیدن جوانی خودشان در آن خوشحال شده بودند. اعتراضات با «سن کمال» آغاز شد و با «وانهاده» ادامه یافت. شکاف خیلی شفاف و مشهود است. گوبیل: بخش پایانی «وانهاده» به جنگ الجزایر اختصاص یافته که به نظر میرسد نسبت به آن موضع شخصی داشتهاید. نظرتان در اینباره چیست؟ دوبوار: من همیشه به سبکی سیاسی در مورد مسائل، فکر و احساس میکنم، اما هرگز عملا درگیر سیاست نشدهام. بخش آخر «وانهاده» کلا در مورد جنگ بود و این در مورد فرانسهای که دیگر درگیر جنگ نیست، بیمورد به نظر میرسید.
سیمون دوبوار
گوبیل: متوجه میشدید که مردم دوست داشتند این مسأله را به دست فراموشی بسپرند؟ دوبوار: من بسیاری از صفحات این فصل را حذف کردم. بنابراین متوجه شدم که آوردنشان بیهوده است. از سوی دیگر من واقعا میخواستم در موردش حرف بزنم و از این که مردم تا این حد آن را فراموش کردهاند خیلی برایم شگفتآور بود. آیا فیلم «زندگی خوب» به کارگردانی «رابرت انریکو» را دیدهاید؟ مردم حیرتزده شدند چرا که این فیلم جنگ الجزایر را نشان میدهد. «کلود ماوریاک» در «فیگارو» نوشت: «چرا حضور نظامیان چترباز در میدانهای عمومی را نشانمان میدهند؟ این براساس زندگی واقعی نیست.» اما این واقعیت است. من هر روز آنها را از پنجره خانه «سارتر» در خیابان «سن ژرمن» میدیدم. مردم فراموش کردهاند. آنها میخواستند خاطرات را از یاد ببرند. دلیلش این است که برخلاف انتظارم، من به خاطر آنچه در مورد پیری و مرگ گفته بودم و نه به خاطر پرداختن به جنگ الجزایر، مورد هجمه قرار میگرفتم. در مورد این جنگ میتوان گفت تمام فرانسویها متقاعد شدهاند که چنین چیزی هرگز اتفاق نیفتاده، هیچکس شکنجه نشده و اگر شکنجهای هم در کار بوده، آنها همیشه علیه آن بودهاند. گوبیل: شما در پایان «وانهاده» گفتهاید: وقتی با ناباوری به بزرگسالی سادهلوحانه آن زمان نگاه میکنم، از فریب خوردن خودم متحیر میشوم. به نظر میرسد این عقیده موجب بروز دیگر سوءتفاهمات شده است. دوبوار: مردم بهویژه دشمنانم سعی کردهاند این مسأله را به گونهای تفسیر کنند که گویی زندگی من یک شکست بوده یا به این دلیل که من به این واقعیت پی بردم که در مسائل سیاسی اشتباه میکردم و یا به این خاطر که متوجه شدم زنان سرانجام باید بچهدار شوند و... هرکس با دقت کتابهای مرا خوانده باشد میتواند ببیند که من با این نظر مخالفم، که من به هیچکس حسادت نمیکنم، از زندگیام کاملا راضیام، تمام قولهایم را نگه داشتهام و در نتیجه اگر چندبار دیگر هم زنده شوم، همینگونه زندگی خواهم کرد. تاکنون هرگز از بچهدار نشدنم حسرت نخوردم، چون آنچه میخواستم انجام دهم، نوشتن بود. اما چرا فریبخورده؟ وقتی فردی مثل من دیدگاهی اگزیستانسیالیستی نسبت به جهان دارد، پارادوکس زندگی انسانی جایی بروز میکند که فرد سعی دارد «باشد» اما در ابعاد گسترده، صرفا «وجود» دارد. به دلیل وجود این اختلاف است که وقتی شما تمرکزتان را روی بودن میگذارید و وقتی برنامهریزی میکنید به انجامش میرسانید، حتی اگر در واقع میدانید که موفق نمیشوید - وقتی برمیگردید و به زندگیتان نگاه میکنید، میبینید که شما فقط به سادگی وجود داشتهاید. بنابراین ممکن است همانطور که «آلن» گفت، کسی بگوید: «به ما هیچ قولی داده نشده.» به یک معنا این درست است. اما از طرف دیگر درست نیست، چون در واقع به پسر یا دختری بورژوا که فرهنگ خاصی به وی ارائه میشود، قولهایی داده شده است. فکر میکنم هرکس که در جوانی زندگی سختی داشته، در سالهای بعدی عمرش نمیگوید مرا فریب دادهاند. اما وقتی میگویم فریب خوردهام، به دختری 17 ساله اشاره میکنم که در رویای آیندهاش زندگی در روستایی نزدیک جنگلهای فندق را میبیند. من هر چه دوست داشتم را انجام دادهام، نوشتن کتاب، یاد گرفتن و... اما به همان میزان هم فریب خوردهام. چون هیچ چیز بیشتر از این در کار نبوده است. در این مورد «مارلامه» هم جملهای دارد که میگوید: «عطر اندوهی که در قلب میماند». کاملا فراموش کردم آنها کجا رفتند. من هر چه میخواستم را در دست داشتم، و وقتی همه چیز انجام و گفته شد، آنچه میخواستم چیزی دیگر بود. یک زن روانکاو نامهای هوشمندانه برایم نوشت که در آن گفته بود: «در آخرین تحلیل، امیال همیشه فراتر از شی مورد تمایل پیش میروند.» واقعیت این است که من به هر چه خواستهام رسیدم اما وقتی به هدف مورد تمایلت میرسی، آن فراتر که در خودِ تمایل گنجانده شده، قابل دست یافتن نیست. وقتی جوان بودم، تمام امیدها و رویکردهایی که تمام افراد فرهنگی و مثبتنگرهای بورژوا ما را برای داشتنش تحریک میکردند را داشتم؛ اینهای همان چیزهایی است که خوانندگانم به خاطر تشویق نکردنشان در جهت دستیابی به آنها مرا متهم میکنند. منظورم همین است و از آنچه فکر کردم و انجام دادم اصلا پیشیمان نیستم. گوبیل: برخی فکر میکنند اشتیاق به خدا در لایههای زیرین کارهای شما وجود دارد. دوبوار: نه. من و سارتر همیشه گفتهایم که ارتباط این میل با هر واقعیتی به دلیل میل به بودن نیست. این دقیقا همان حرفی است که «کانت» در سطح روشنفکرانه به زبان آورد. واقعیت این است که وقتی کسی به رابطه علیت اعتقاد دارد، دلیل این نیست که به وجود یک علت اعلی باور داشته باشد. واقعیت این است که وقتی فردی میل به بودن دارد، به معنای این نیست که میتواند به آن دست یابد یا حتی بودنِ یک مفهوم، ممکن است. در هر سطحی، بودن یک انعکاس و در عین حال یک وجود است. ترکیبی از وجود و بودن هست، که غیرممکن است. من و سارتر همیشه آن را رد کردهایم و این امتناع، همیشه زیرساخت فکریمان بوده است. نوعی پوچی در انسان هست و حتی دستاوردهای او هم این خلأ را دارند. همین و بس. نمیگویم به آنچه میخواستم دست نیافتهام، بلکه منظورم این است که دستاوردها هرگز آن چیزی نیستند که مردم فکر میکنند. علاوهبر این، یک بُعد سادهلوحانه و مغرورانه هم وجود دارد، چون افراد فکر میکنند اگر در سطح اجتماعی با موفقیت به آنچه باید باشند رسیدهاند، باید از شرایط انسان به طور کلی هم رضایت داشته باشند. اما مسأله این نیست. فریبخوردگی من بیانگر مسألهی دیگری نیز هست؛ این که زندگی مرا مجبور کرده جهان را آنگونه که هست بشناسم، جهانی از رنج و ظلم، مملو از سوءتغذیه اکثریت جمعیت... چیزهایی که در جوانی نمیدانستم و تصور میکردم کشف جهان، اکتشاف چیزی زیباست. از آن بُعد هم من توسط فرهنگ بورژوا فریب خوردم و به همین علت است که نمیخواهم به گول زدن دیگران ادامه دهم. خلاصه دلیل این که میگویم سرم کلاه رفته این است که میخواهم دیگران فریب نخورند. این واقعا یک مسأله اجتماعی در نوع خود است. در کل، من شوربختیهای جهان را کمکم و سپس بیشتر و بیشتر کشف کردم و در پایان، پس از همه آنها وقتی به الجزایر سفر کردم، احساس کردم این برداشت با جنگ این کشور در ارتباط است.
سیمون دوبوار
گوبیل: بعضی منتقدین و خوانندگان احساس میکنند شما درباره سالخوردگی به نحوی ناخوشایند حرف میزنید. دوبوار: بسیاری حرفهای مرا دوست نداشتند، زیرا میخواهند باور کنند که همه دورانهای زندگی دلپذیر هستند، که کودکان معصومند، تمام زوجهای جوان خوشحالند و همه پیرها آرام و متین هستند. من در تمام طول عمرم علیه این تفکرات قد علم کردهام، هیچ شکی نیست که لحظه اکنون، که برای من دوران پیری نیست بلکه شروع سالخوردگی است، نشاندهنده یک تغییر در وجود فرد است، حتی اگر او تمام منابع دلخواهش، عواطف، کارهایی برای انجام دادن و... را در اختیار داشته باشد. تغییری که با از دست دادن چیزهای زیاد بروز پیدا میکند. اگر کسی بابت از دست دادن آنها ناراحت نمیشود، به این دلیل است که دوستشان نداشته است. البته در فرانسهی این روزها، شما مجبورید بگویید همه چیز خوب است. همه چیز دوستداشتنی است، از جمله مرگ! گوبیل: «بکت» کاملا فریبخوردگی شرایط انسانی را احساس کرده است. آیا او بیش از دیگر رماننویسان جدید مورد علاقه شماست؟ دوبوار: مسلما. همهی انواع بازی کردن با زمان، که در رمانهای نو پیدا میشود را میتوان در آثار فاکنر یافت. او بود که چگونه انجام این کار را به من یاد داد، و به عقیده من او تنها کسی است که به بهترین نحو ممکن، آن را انجام میدهد. در مورد بکت هم باید بگویم این نوع تأکید بر بخش تاریک زندگی خیلی زیباست، اما او متقاعد شده که زندگی تاریک است و بس. من هم عقیده دارم زندگی تاریک است، اما در عین حال دوستش دارم. اما این محکوم کردن، همه چیز را در نظر بکت از بین برده است. وقتی همه آنچه میتوانی بگویی همان است، پنجاه راه برای گفتنش وجود ندارد. من فهمیدهام که بسیاری از کارهایش تکرار سطح پایینتر همان چیزهایی است که قبلا عنوان کرده؛ «آخر بازی» تکرار «در انتظار گودو» است، اما به روشی ضعیفتر. گوبیل: تعداد نویسندگان معاصر فرانسوی که مورد علاقهتان باشند زیاد است؟ دوبوار: نه خیلی. من دستنوشتههای بسیاری دریافت میکنم و مسأله آزاردهنده این است که تقریبا تمام آنها بد هستند. در حال حاضر خیلی در مورد «ویولت لروک» هیجان زدهام. اولین کتاب او «مجموعه امید» بود که توسط «کامو» ویرایش و در سال 1946 منتشر شد. منتقدین او را تا عرش اعلاء بالا بردند و تحسینش کردند. سارتر، ژنه و ژوهاندو خیلی او را دوست داشتند. کتابهای او هرگز نفروخت. او اخیرا زندگینامه عالی به نام «حرامزاده» منتشر کرده که ابتدای آن در «عصر نو» که سارتر سردبیرش است، به چاپ رسید. من برای این کتاب مقدمهای نوشتم چون فکر میکردم او یکی از نویسندگان پس از جنگ فرانسه است که مورد تمجید قرار نگرفته است. او در حال حاضر موفقیت فوقالعادهای در فرانسه دارد. گوبیل: و در آخر، خودتان را در چه سطحی میان دیگر نویسندگان معاصر میدانید؟ دوبوار: نمیدانم. ارزشگذاری بر چه مبنایی است؟ صدا، سکوت، اخلاقیات، تعداد خوانندگان، عدم وجودشان یا اهمیت در یک زمان مشخص؟ فکر میکنم مردم تا زمانی کارهای مرا خواهند خواند. حداقل این چیزی است که خوانندگانم به من میگویند. من به مقولهی مشکلات زنان کمک کردهام، این را از نامههایی که دریافت میکنم فهمیدهام. اگر بخواهم ریزبینانه بگویم، در مورد کیفیت ادبی کارهایم هیچ نظر خاصی ندارم. انتهای پیام ترجمه از: مهری محمدی مقدم
کد خبرنگار:
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: ایسنا]
[مشاهده در: www.isna.ir]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 25]
صفحات پیشنهادی
مؤمن باید.../2 مؤمن باید فرزندش را دوست داشته باشه و برایش هدیه بخره
مؤمن باید 2مؤمن باید فرزندش را دوست داشته باشه و برایش هدیه بخرهمؤمن باید به فرزندش محبت کنه تا خدا به او رحم کنه و برای دختر و پسرش هدیه بخره و دخترشو به پسرش مقدم کنه چون که شاد کردن دختر ثواب بیشتری داره ه گزارش خبرنگار آیین و اندیشه خبرگزاری فارس در راستای ترویج سبک زندهر روزی که انسان معصیت نکند آن روز برایش عید است/ عید فطر عید عبودیت و بندگی است
دین و اندیشه در گفتگو با مهر عنوان شد هر روزی که انسان معصیت نکند آن روز برایش عید است عید فطر عید عبودیت و بندگی است یک عضو هیئت علمی دانشگاه خوارزمی درباره اهمیت عید فطر گفت انسان باید از فرصت ماه رمضان استفاده کند و پرداختن به امور لهو و لعب او را به خودش مشغول نکند زیراهمسر حسین معدنی: برایش دعا کنید/ او بدون دستگاه نمی تواند نفس بکشد
همسر حسین معدنی برایش دعا کنید او بدون دستگاه نمی تواند نفس بکشد ورزش > والیبال - فارس نوشت غزاله عطاپور همسر حسین معدنی مربی تیم ملی والیبال ایران درخصوص آخرین شرایط معدنی اظهار داشت به علت اینکه سوالات و شایعات درباره وضعیت حسین زیاد بود خواستم اطلاع راقدام عجیب مدافع استقلال که برایش دردسر ساز شد!
اقدام عجیب مدافع استقلال که برایش دردسر ساز شد مربی استقلال با ابراز خرسندی از دیدن هم دورهایهایش در کادرفنی تیمهای لیگ برتری میگوید که دلیل مصدومیت عمران زاده گوش ندادن به حرف قلعهنویی بوده است به این مطلب امتیاز دهید به گزارش سرویس ورزشی جام نیوز جواد زرینچه دربپدیده تیم خود من است، برایش آرزوی موفقیت دارم میثاقیان: هر بازیکن توانمندی نمیتواند در لیگ دسته اول بازی کند/
پدیده تیم خود من است برایش آرزوی موفقیت دارممیثاقیان هر بازیکن توانمندی نمیتواند در لیگ دسته اول بازی کند مشکلی در کرمان ندارمسرمربی تیم فوتبال مس کرمان گفت لیگ دسته اول شرایط خاص خود را دارد و هر بازیکنی نمیتواند در این لیگ بازی کند اکبر میثاقیان در گفتوگو با خبرنگار ورز-
فرهنگ و هنر
پربازدیدترینها