واضح آرشیو وب فارسی:خبر آنلاین:
وقتی سلام بر غم میشود ضربه طبل!/ نمونهای از اعتماد به نفس بالای یک جوان فرهنگ > کتاب - فریدون مجلسی در اعتماد نوشت:
چند روز پيش از صداي خنده همسرم حيرت كردم. ديدم دوكتاب جلوي خودش گذاشته است و ميخواند و ميخندد! يكي كتابي كهنه و قديمي بود، چاپ 1345، با همان حرفچيني سربي، كاغد اكسيده شده به رنگ قهوهيي روشن و بوي آشناي كتاب كهنه، با صحافي خوب و محكم به بهاي 50 ريال، اثري از فرانسواز ساگان، با نام «ضربه طبل به علامت تسليم» ترجمه حسينقلي جواهرچي در 146 صفحه، انتشارات فرخي. دومي كتابي نو بود، چاپ 1392، به حروفچيني كامپيوتري، كاغذ سفيد بيبو، به صحافي كبار مصرف كه هر برگ آن با ورق زدن كنده ميشود! به بهاي 7500 تومان، اثري از فرانسواز ساگان، با نام «ضربه طبل به علامت تسليم» ترجمه آرش نقيبيان در 128 صفحه، نشر فرهنگ آرش. فكر كردم به اوراق شدن كتاب نو ميخندد! گفت: «برو بالا!» فكر كردم به افزايش بهاي كتاب از آن زمان تا كنون ميخندد، اما به اين نتيجه رسيديم كه كتاب پنج توماني سال 1345 كه حداقل دستمزد 300 ماهانه تومان بود، در مقايسه با امروز كه حداقل دستمزد 600 هزار تومان يعني دو هزار برابر است، كتاب پنج توماني آن روز بايد ميشد صدهزار تومان، ديدم موضوع اين نيست. مساله ايراد ادبي و وسواسگونه و مچگيري منتقدانه هم نيست. مساله اين است كه اينها اصلا دو مقوله متفاوتند! مي دانم كه نسل يا نسلهاي كنوني نام فرانسواز ساگان را چندان به ياد ندارند. اما در زمان نوجواني ما اين نام چندي غوغا برپا كرد. در آن زمان فرانسواز ساگان دختر جوان 18 سالهيي بود كه كتابي نوشت به نام «سلام بر غم». اين كتاب در 50 سال پيش جايزه سال منتقدان فرانسه را به خود اختصاص داد و به تيراژهاي ركورد شكن به چاپهاي مكرر رسيد و به فروش رفت. در ايران هم نخستين بار در سال 1335 توسط مرحوم رضا بابا مقدم ترجمه و توسط نشر صفيعليشاه در چندين چاپ منتشر شد به طوري كه آمار كتابخانه ملي نشان ميدهد اين كتاب توسط آقايان علي اصغر محمدزاده، حسينقلي جواهري، فرزام حبيبي و خانم مريم احمدي نيز ترجمه و بارها تجديد چاپ شده است. از قضا آخرين ثبت ترجمه به نام همين آقاي آرش نقيبيان و توسط نشر فرهنگ جاويد است (كه احتمالا چاپ نشده است). باري، همسرم با خواندن ترجمه جديد كتاب ضربه طبل و مقايسه آن با كتاب قديمي چاپ 1345 به ياد آورد كه كتاب جديد هم با وجود تفاوت كامل با كتاب قديمي به نظرش كاملا آشناست! و به زودي به ياد آورديم كه اي بابا، اين «ضربه طبل» جديد در واقع همان «سلام بر غم» قديم است! برايم باور كردني نبود. همسرم گفت: آخر به چه دليل؟ سلام بر غم كه خودش عنوان زيباتري هم هست! و معتقد بود كه شايد مترجم جوان فكر كرده خوانندگان دوران تب «سلام بر غم» قاعدتا بايد همگي مرحوم شده باشند، و ديگر فكر نميكرده كه چندنفري مانند ما پررويي كرده و زنده مانده باشند! و با خيال راحت، شايد به تصور باطل بازار بهتر، نام «سلام بر غم» را به «ضربه طبل به علامت تسليم» تبديل كرده است! جالب اينكه در زير شناسه كتاب مرقوم فرمودهاند: «تمام حقوق محفوظ است. هيچ بخشي از اين كتاب، بدون اجازه مكتوب ناشر، قابل تكثير يا توليد مجدد به هيچ شكلي، از جمله چاپ، فتوكپي، انتشار الكترونيكي، فيلم و صدا نيست. اين «اثر!» تحت پوشش قانون حمايت از حقوق مولفان و مصنفان ايران قرار دارد. » راستش اگر نبود اين همه اعتماد به نفس و اين تهديد قانونشكنان، من هم به هوس نوشتن اين يادداشت نميافتادم! آقاي عزيز از كدام حق سخن ميگوييد؟ كتابي را كه ترجمه قبلي پنج نفر ديگر در اختيار بوده است، به جاي كتاب ديگر نويسنده كه از آن هم ترجمهيي در دست است، به خورد خوانند داده ايد و از حق صحبت ميكنيد؟ آيا ترجمه واقعي يك اثر خوب از رونويسي كارهاي پيشينيان سادهتر است؟ 6060
یکشنبه 12 مرداد 1393 - 10:37:51
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: خبر آنلاین]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 32]