واضح آرشیو وب فارسی:ایرنا:
فیسبوک تویتر Google+ Cloob شهیدی که میزبان امام رضا (ع) شد تهران - ایرنا - شهید حسین کشاورزیان متولد 11 شهریور سال 1340 بود که در چهارم دی سال 1365 و در عملیات کربلای چهار در شلمچه به شهادت رسید، فرزندش بهترین خاطره زندگی آن شهید را اینگونه بازگو می کند.
به گزارش خبرنگار اجتماعی ایرنا، فرزند این شهید که متولد اردیبهشت 66 است، چهار ماه پس از شهادت پدرش متولد شد، می گوید: نام مرا نیز به خاطر این که هیچ وقت پدرم را ندیدم همان حسین می گذارند، هیچ چیز از پدرم به خاطر ندارم و تنها خاطره ای شیرین و بسیار زیبا از پدرم دارم که مادر و اطرافیانم آن را برایم بارها تعریف کرده اند.
حسین ادامه می دهد: چون بعد از شهادت پدرم به دنیا آمده ام و هیچ خاطره ای از بودن پدرم قبل از شهادت ندارم اما خاطره ای که شنیده ام به حدی برایم شیرین است که دوست دارم آن را در قالب یک مستند یا فیلم تدوین کنم.
وی می افزاید: پدرم سال 1365 از ناحیه شکم با اصابت ترکش دچار مجروحیت می شود و چون هزینه عمل بسیار بالا بوده و توان پرداخت هزینه آن را نداشته می گوید که نمی خواهم این عمل را انجام دهم.
کشاورزیان می گوید: چند وقت از زمان ترکش خوردن پدرم می گذرد و دوستانش قصد سفر به مشهد مقدس برای زیارت امام رضا (ع) را دارند و از پدرم نیز می خواهند که با هم به این سفر زیارتی بروند اما وی به دلیل مشکل جراحتش نمی تواند به این سفر برود و تنها به دوستانش می گوید که سلام مرا نیز به امام رضا (ع) برسانید.
حسین که بارها این جمله را که خاطره پدرم بسیار شیرین است، تکرار می کند، می افزاید: به نقل مادرم، پدرم نیمه های شب مشغول نماز خواندن است که حیاط منزل مان پر از نور می شود و نور عجیبی وارد اتاق می شود که زمانی که در اتاق باز می شود فردی با لباس سفید، عطری خاص و چهره نورانی داخل می شود.
وی اظهار می کند که پدرم امام رضا (ع) را در آن لحظه زیارت کرده و در واقع آن امام بزرگوار از پدرم می پرسد که دوستانت کجا رفته اند و چرا شما با آنها نرفته اید که پدرم در جواب می گوید آنها برای زیارت امام رضا (ع) به مشهد مقدس رفته اند و من به خاطر جراحتی که داشتم سعادت زیارت امام هشتم را نداشته ام.
این فرزند شهید یادآور می شود: در آن لحظه امام رضا (ع) به پدرم می گوید اکنون من آمده ام نزد شما و در این میان پدرم با آن امام بزرگوار هم صحبت می شود.
کشاورزیان ادامه می دهد: پدرم در این میان برای امام رضا (ع) توضیح می دهد که من تیر خورده ام و به دلیل مجروح شدن نتوانستم به پابوس ایشان بروم که در این لحظه امام رضا (ع) دستی به شکم پدرم می کشد و دیگر اثری از زخم و جراحت روی شکم پدرم باقی نمی ماند.
حسین در ادامه با بیان این که پدرم در زمان مجروح شدن هنوز ازدواج نکرده بود، می گوید پدرم دو درخواست از امام رضا (ع) داشته که یکی شفا و بهبودیش و دیگر شهید شدن در راه انقلاب بوده که امام رضا (ع) می فرمایند شما تا زمانی که ازدواج نکنی شهید نمی شوی.
وی ادامه می دهد: پدرم زمانی که می خواهد برای اعزام بعدی به جبهه برود با مادرم که از اقوام و بستگانمان نیست آشنا می شود و پس از مدت کوتاهی مقدمات مراسم ازدواج آنها انجام می شود.
وی با بیان این که پدرم از سال 1360 به جبهه می رفته است، می گوید: پدرم چند ماه پس از برگزاری مراسم ازدواج دوباره به جبهه می رود و به شهادت می رسد و به یکی از آرزوهای خودش نیز دست می یابد.
فرزند شهید حسین کشاورزیان با بیان این که این خاطره واقعیت دارد و به خاطر واقعی بودن آن در نوع خود بسیار جالب است، می افزاید: شهدا انسان های دیگری هستند و من نظیر پدرم و دو برادر شهیدش تاکنون چنین انسان هایی را ندیده ام.
وی می گوید: شهدا یک ارتباط خاص با خداوند دارند و همین مشخص می کند که آنها زمینی نیستند و به آسمان ها پرواز خواهند کرد.
حسین ادامه می دهد: زمانی که عمویم برای دادن خبر شهادت پدرم به منزل مان می آید، مادرم به عمویم می گوید که من می دانم که حسین شهید شده چون شب قبل خواب شهادتش را دیده ام و در واقع مادرم نیز می دانست که پدرم بالاخره شهید می شود.
روحش شاد و یادش گرامی باد.
اجتمام(5)**7268**1436
انتهای پیام /*
ارتباط با سردبير:
[email protected]
تماس بی واسطه با مسئولین
03/05/1393
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: ایرنا]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 88]