محبوبترینها
قیمت انواع دستگاه تصفیه آب خانگی در ایران
نمایش جنگ دینامیت شو در تهران [از بیوگرافی میلاد صالح پور تا خرید بلیط]
9 روش جرم گیری ماشین لباسشویی سامسونگ برای از بین بردن بوی بد
ساندویچ پانل: بهترین گزینه برای ساخت و ساز سریع
خرید بیمه، استعلام و مقایسه انواع بیمه درمان ✅?
پروازهای مشهد به دبی چه زمانی ارزان میشوند؟
تجربه غذاهای فرانسوی در قلب پاریس بهترین رستورانها و کافهها
دلایل زنگ زدن فلزات و روش های جلوگیری از آن
خرید بلیط چارتر هواپیمایی ماهان _ ماهان گشت
سیگنال در ترید چیست؟ بررسی انواع سیگنال در ترید
بهترین هدیه تولد برای متولدین زمستان: هدیههای کاربردی برای روزهای سرد
صفحه اول
آرشیو مطالب
ورود/عضویت
هواشناسی
قیمت طلا سکه و ارز
قیمت خودرو
مطالب در سایت شما
تبادل لینک
ارتباط با ما
مطالب سایت سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون
مطالب سایت سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون
آمار وبسایت
تعداد کل بازدیدها :
1832560379
شرح دعای ابوحمزه توسط آیتالله قرهی/13 ارتباط بیداری با آیه آخر سوره کهف/ درسی که شهید باهنر از امام رضا(ع) گرفت
واضح آرشیو وب فارسی:فارس: شرح دعای ابوحمزه توسط آیتالله قرهی/13
ارتباط بیداری با آیه آخر سوره کهف/ درسی که شهید باهنر از امام رضا(ع) گرفت
شهید باهنر گفت: موقعی که من در دستگاه طاغوت در وزارت آموزش و پرورش مشغول شدم، خیلی از کسانی که من را میشناختند، میگفتند: آقا! خانه تو آمدن ندارد، لقمهات حرام است! خب، ما هم چیزی نمیتوانستیم بگوییم.
به گزارش خبرگزاری فارس به نقل از وبگاه حوزه علمیه امام مهدی(عج)، آیتالله روحالله قرهی مدیر این مدرسه دینی به مناسبت ماه مبارک رمضان به شرح دعای ابوحمزه ثمالی پرداخته است که بخش سیزدهم آن در ادامه میآید: «إِلَهِی رَبَّیْتَنِی فِی نِعَمِکَ وَ إِحْسَانِکَ صَغِیراً وَ نَوَّهْتَ بِاسْمِی کَبِیراً فَیَا مَنْ رَبَّانِی فِی الدُّنْیَا بِإِحْسَانِهِ وَ تَفَضُّلِهِ وَ نِعَمِهِ وَ أَشَارَ لِی فِی الْآخِرَةِ إِلَى عَفْوِهِ وَ کَرَمِهِ» *موانع خدا برای جلوگیری از عجب گرفتن بنده! بیان شد: لفظ «ربّانی» میخواهد بیان کند که در همه حالات، پرورش دهنده، خود خداست؛ چون فرموده: «ربّانی فی الدّنیا» و نفرموده: «ربّانی فی صغر سن، أو ربّانی صغیراً». دو جلسه، مطالبی را راجع به این موضوع، بیان کردیم، از جمله اینکه «ربّانی فی الدّنیا» یعنی چه. اولیاء خدا بالجد میدانند که خودشان تصمیمگیرنده نیستند و پرورشدهنده، اوست. لذا بیان شد: گاهی ما جورچین درست میکنیم و جلو میرویم و جورچین هم حسب ظاهر درست است، خودشان هم فرمودند: به همین سبک، یعنی به تعبیری با دو دو تا چهار تا، جلو بروید، امّا گاهی میخواهد بفرماید: نه؛ چون بدانید اوست که پرورش میدهد و فکر نکنید خودتان بودید. همانطور که اولیاء خدا میگویند: بعضی مواقع در اعمال عبادی که من و شما انجام میدهیم و خیلی هم به آن مصرّ هستیم و مراقبه میکنیم، مثلاً اهل نماز شب هستیم، وقفهای میافتد و یک شب خوابمان میبرد. اوّل چیزی که به ما میگویند، این است که به اعمال روزتان نگاه کنید، ما هم هر چه نگاه میکنیم و پیش خودمان به ظاهر حساب و کتاب میکنیم و با اعمال روز گذشته هم مقایسه میکنیم؛ میبینیم عملی که به صورت ظاهر عامل شود که ما توفیق بلند شدن را نداشته باشیم، انجام ندادیم. لقمه همان لقمه است، جایی نبودم که بگویم لقمه اثر گذاشته است. یا کسی نبوده که غیبتی بشنوم یا نعوذبالله غیبتی بکنم و ... . پس علّت چیست؟ اولیاء خدا میگویند: این مطلب، به خاطر این است که پروردگار عالم میخواهد یک موقعی بندهاش، عجب نگیرد و فکر نکند خودش است. لذا گاهی بدون هیچ دلیل، مانع از انجام آن عمل میشود. البته تنها دلیلی که دارد، همین است که به عجب نیافتیم و فکر نکنیم خودمان هستیم. پس پروردگار عالم به این دلیل، این کار را میکند که بگوید: پرورش دهنده این عمل تو، من هستم؛ کسی هم که توفیق میدهد و تو را بیدار میکند، من هستم. *بیدار نشدن با تلاوت آیه آخر سوره کهف و لطف خدا! خیلی جالب است همانطور که میدانید، میگویند: اگر موقع خوابیدن، آیه آخر سوره کهف را بخوانید، هر موقعی که بخواهید و نیّت کنید، از خواب بیدار میشوید. خدا آیتالله فقیه یزدی، آن فقیه صمدانی را رحمت کند. کتابی به نام تندیس پارسایی در مورد ایشان نوشته شده است. ایشان از نظر پارسایی در اوج بود و قبر شریفش هم در یزد است. قبلاً هم اشاره کردم که حتّی خود بنده در پایین پای قبر ایشان نشستم - که الآن میله زدند - و از این مرد الهی حاجت گرفتم. در همان تندیس پارسایی نوشته: گاهی مردم با هم اختلاف داشتند که ایشان در یک ساعت خاص، کجا بوده است؟ یک عدّه میگفتند: ایشان در روستای ما بود، یک عدّه دیگر میگفتند: چرا دروغ میگویید، ایشان نماز را با ما خواند، خیلی از مردم هم میدانند و ... . یعنی در آن واحد در چندین جا دیده شده بود. ایشان میفرمایند: من از بحبوبحه جوانی، یعنی حدود شانزده سالگی شروع کردم و به اینجا رسیدم. من در آن زمان برای اوّلین بار این مطلب را شنیده بودم که اگر آیه آخر سوره کهف را بخوانی، هر موقع بخواهی بیدار میشوی. لذا این آیه را میخواندم و بیدار میشدم. به ذهنم گذشت: عجب آیهای است! یعنی حتّی اینطور هم نگفتم که من عجب توفیق بیدار شدن پیدا کردم. فقط به ذهنم گذشت که قرآن کریم و مجید الهی واقعاً معجزات دارد و این هم از آن آیات است که من را بیدار میکند. چند روزی گذشت، با اینکه هر شب عادت داشتم آن آیه را میخواندم و بیدار میشدم، امّا بیدار نشدم. گفتم: حتماً چیزی بوده. شب بعد هم خواندم و باز هم بیدار نشدم. خیلی مکدّر بودم. محضر سیّد رضوی - که سیّد بزرگواری در یزد بودند - رفتم و گفتم: آقا! اینگونه شده؟ گفتند: بیدار نشدی؟ گفتم: نه. گفتند: خوب این، لطف خداست! گفتم: چرا این لطف خداست؟ گفتند: برای اینکه فکر نکنی فقط خواندن آیات به لسان تو، تو را بیدار میکند، بلکه آنچه پروردگار عالم میخواهد، اتّفاق میافتد؛ یعنی اوست که مَلَکی را تعیین میکند و تو را بیدار میکند. این مطلب، نکته خیلی زیبایی است، اگر انسان بفهمد. پروردگار عالم، همه چیز را پرورش میدهد و ما هیچکاره هستیم. در جلسه گذشته بیان کردم که آن عارف عظیمالشّأن فرمود: چه کسی گفته همیشه دو دو تا چهارتاست، گاهی دو دو تا پنج تاست که توضیح آن را دادم. یعنی گاهی اینطور میشود که به صورت ظاهر جورچین ما درست است، امّا به نتیجهای که میخواهیم، نمیرسیم. البته به ما هم میگویند: همینطوری جلو بروید؛ یعنی منظور من این نیست که به این مطالب دقّت نکنیم، ما باید تکالیفمان را انجام بدهیم، امّا از طرفی هم باید بدانیم بالجد تهی هستیم و مربّی کسی دیگر است و ما مربّای آن مربّی هستیم. اگر این را بدانیم، تمام است. «ربّانی فی الدّنیا»، نه «ربّانی صغیراً». «فَیَا مَنْ رَبَّانِی فِی الدُّنْیَا بِإِحْسَانِهِ وَ تَفَضُّلِهِ وَ نِعَمِهِ»، ما تا بچّه هستیم، قبول داریم. پدر و مادرمان ما را تربیت کردند و ... . امّا وقتی ازدواج کردیم و آرام آرام که خودمان بچّهدار هم شدیم، میگوییم: دیگر ما خودمان مربّی شدیم و فکر نمیکنیم کس دیگری مربّی است! این نکته بسیار مهمّی است. لذا اینکه بیان میشود: «ربّنا اغفر لی و لوالدی و ارحمهما کما ربّیانی صغیراً»، ظاهر است و حقیقت، پروردگار عالم است. پشت پرده، همه چیز در دست خود خداست. اگر واقعاً این مطلب، ملکه وجود ما شود، آرام میشویم. البته این طور نیست که اگر یک شب نماز شب نخواندیم، بگوییم: پس خدا نخواسته و دیگر از این به بعد بخوابیم. بلکه باید اینطور باشد که بگویم: من مجدّد تلاشم را میکنم و مطالبم را ادامه میدهم، اتّفاقاً ناله و فغان هم میکنم که چرا دیشب توفیق پیدا نکردم. چون اینها همان همزات و جنگ نرم شیطان است که نمیفهمم کجای ضمیر من، ورود پیدا کرده که خودم هم متوجّه نبودم که دارد مرا عجب میگیرد و پروردگار عالم خواست من را متوجّه کند. اتّفاقاً دیشب هم در نالههایم داشتم، میگفتم: خدایا! نکند که من یک لحظه به حال خودم واگذار شوم،نکند عجب و تکبّر من را بگیرد و فکر کنم آقا هستم. خدایا! من را همیشه عبد قرار بده و سیادتی و آقایی را در من بمیران، طوری که من هیچ موقع آقا نباشم و همیشه عبد و غلام باشم. امّا چه شد که بیدار نشدم؟ یک چیزی در آن انتها هست. لذا تازه باید ناله بزنم که چه بر سرم آمده است. امّا از طرفی هم باید بدانم که پرورشدهنده، اوست و توفیق قیام و عبادت هم به دست اوست. این را بفهمم، برنده هستم، دیگر هیچ چیزی برایم مهم نیست، فقط تکلیفم را انجام میدهم و اینکه مابقی آن چه میشود، برایم مهم نیست، هر چه او بخواهد. *مختار به هیچ عنوان مقام شهدای کربلا را ندارد! همانطور که بیان کردم، ما که بالاتر از امیرالمؤمنین نیستیم. آن که امام و علم خداست (وقتی باب علم نبی شد، یعنی علم خداست) بیان میفرماید - البته من تعبیر عامیانه و خودمانی آن را بیان میکنم - : ما یک چیزهایی را برای خودمان جورچین میکنیم و کار خودمان را انجام میدهیم، امّا وقتی خدا نخواهد، نمیشود. من در مورد مختار هم بیان کردم و اصرار به این دارم که باز هم بیان کنم: اوّلاً مختار، بحمدلله و المنّه، شهید و عاقبت به خیر است. امّا مختار به هیچ عنوان مقام شهدای کربلا را ندارد. درست است که در زندان بوده و نتوانسته، امّا او یک جا احساس کرد که من خودم بهتر میدانم. به صورت ظاهر جورچین او هم درست بود و اتّفاقاً همان چیزی هم که مختار گفت، شد. وجود مقدّس امام حسن مجتبی(ع) با همین کوفیان دارند به جنگ با معاویه میروند، مختار گفت: غلط است! من این سران قوم و مردم و سپاه را میشناسم، این، خودکشی است! به صورت ظاهر هم درست گفت و اتّفاقاً امام حسن مجتبی(ع) در آنجا زخم برداشت. چقدر نامردی کردند، سران را هم خریدند و به تعبیری یک جنگ بیحاصل بود. امّا نعوذبالله امام که در مقام عصمت هستند، نمیدانستند و مختار میدانست؟! مختار یک چیزی را نمیداند و آن اینکه امام، امام خلق است، امّا عبدالله است. یعنی در مقابل خدا، عبد است. بارها هم بیان کردم: اگر از خود پیامبر بپرسید: کدام مقام شما از همه برتر است؟ حضرت نمیفرمایند: من از اینجا شقّالقمر کردم و یا به معراج رفتم «قاب قوسین أو أدنی» (همان آیهای که کسی نتوانسته معنی حقیقی آن را بفهمد؛ چون خدا نه جسم است که بگوییم بالای عرش تختی دارد و آنجا نشسته و ...، امّا اینکه میگوید: به اندازه دو قوس و یا نزدیکتر از آن؟! هنوز نفهمیدند. البته مطالبی بیان شده، امّا واقعیّت این است که هنوز کسی نمیداند) و یا اینکه نمیفرمایند: من خاتم رسل هستم و یا پروردگار عالم در شأن من فرمود: «لولاک لما خلقت الأفلاک» (ما تا اینجا را با اهل جماعت، مشترک هستیم؛ یعنی آنها هم در روایاتشان، «لولاک لما خلقت الأفلاک» را دارند. یعنی تو نبودی، هیچ نبود، الآن من و شما هم نبودیم، هیچ چیزی نبود، نه کافر بود و نه مؤمن، هیچی نبود)، بلکه میفرمایند: من عبد هستم، لذا میگوییم: «و أشهد أنّ محمّداً عبده و رسوله» اوّل، عبد است. *امام خلق، امّا عبد خدا! امام حسن مجتبی، عبد بود. امام خلق است، امّا عبدالله است. تکلیف الهی خود را انجام میدهد. ای بسا به اینکه میداند چه میشود، امّا تکلیف است و باید برود انجام بدهد. امّا شما این را بدانید و من این را به یقین صددرصد میگویم، امام اگر هم میدانست ولو به لحظهای در ذهن خودش بیان نکرده که خدایا! اگر شکست بخورم، این امّت چه میگویند؟! نمیگویند: حرف مختار درست بود؟! نمیگویند: بعضیها که امام را از رفتن به جنگ منع کردند، درست میگفتند؟! خلق الله که حکمت پشت قضیّه را خبر ندارند. کما اینکه میبینیم برای خود اباعبدالله هم این را بیان کردند. بعضیها آمدند نصیحت کردند و گفتند: اصلاً نروید، شما که کوفیها را میشناسید، به نامههای آنها نمیشود اعتماد کرد. به پذیرایی ظاهری کردن آنها از مسلم هم نمیشود اعتماد کرد. اعتماد و اعتباری به این قضیّه نیست. حالا هم که میروید، حداقل خانواده را نبرید. یعنی ما خطر را حس میکنیم. امّا آیا خود ابیعبدالله خطر را حس نمیکردند؟! اینها به ظاهر عقل کل بودند و امام که خودش عقل کل است، نعوذبالله نمیداند؟! ولی معصوم، عبد خدا و بالاترین عبد است و در ذهنش هم نمیگذرد که خدایا! بعداً اینها چه می گویند؟! کما اینکه شما میبینید هنوز بعد از این همه سال، خیلیها از ناحیه شیطان و شیاطین جنّ و انس، قلم به دست میشوند و هم به وجود مقدّس امام حسن مجتبی و هم ابیعبدالله، اشکال و ایراد میگیرند. کتاب مینویسند و میگویند: اینجا اشتباه کرد، نباید میرفت؛ اینجا اصلاً نباید خانواده را میبرد، مگر نمیدانست اینها چه کسانی هستند، پس چرا رفت و یا اینکه میگویند: ما که میگوییم اینطور نیست که علی اصغر را به دست گرفته باشد، ولی اگر این کار را انجام داده، اشتباه کرده است. البته اینها جواب دارد، امّا من میخواهم بگویم اینطور جرأت پیدا میکنند. لذا معصومین ما بالجد میدانند که ربّ، اوست. لذا میدانید برای نماز میگوییم باید حمد و سوره خوانده شود. اصلاً مگر خود حمد، سوره نیست؟! پس چرا میگوییم: حمد و سوره؟! دلیل این است که یکی از موارد همیشگی نماز، سوره حمد است. لذا هیچ کس، ولو وهّابیت ملعون هم نمیتواند بگوید ما سوره حمد را نمیخوانیم. همه سوره حمد را میخوانند امّا بعد از سوره حمد، هر سورهای دلشان خواست میخوانند. لذا میگویند حمد و سوره؛ چون حمد، یکی از مطالبی است که باید همیشه باشد و جزء اعضای اصلی نماز است. البته کسی نگوید: چرا نماز میّت، حمد ندارد؟! آن مطالب که معلوم است. بحث ما بر سر همین نماز یومیّهای است که داریم میخوانیم. بله، یک جاهایی استثنائیاتی هست امّا ما داریم کلّی میگوییم، باز هم کسی نگوید: آقا کجا، چه. کلیّت قضیّه این است که سوره حمد باید خوانده شود. در خود سوره حمد اوّل همه «الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعالَمینَ» است. پروردگار عالم مربّی است، «ربّانی فی الدّنیا» خدا ما را تربیت میکند. و لذا معصومین میدانند عبدند و پرورشدهنده اوست. ما تکالیف ظاهری را انجام میدهیم، هرچه خدا خواست. *آنهایی که ادّعا میکنند میفهمیم، بیشتر شکّ میکنند! لذا خیلیها نفهمیدند چرا حضرت ثامنالحجج ولایتعهدی را پذیرفت. عرض کردیم حتّی علویّون از امام برگشتند. نستجیربالله، نعوذبالله گفتند: او ریاستطلب است! پدر گرامشان هفت سال – که حداقلی است که بیان شده و تا چهارده سال هم نوشتهاند - در زندان هارون بود و تا به حال هم، هیچ امامی ورود به قضیّه دستگاه خلفا، به عنوان یکی از کارگزاران آن نظام خلافتی، نداشته است امّا او دارد وارد میشود، آن هم در سطح بالا و ولایتعهدی! عزیز دلم! باور کن اگر من و تو هم بودیم، به امامت امام شکّ میکردیم. یک مثال بزنم خیلی جالب است. مرحوم ابوی این را از شهید باهنر نقل میکردند. میگفتند: ما در یک مجلسی بودیم، شهید مطهری و شهید باهنر و اینها هم بودند. شهید باهنر گفت: من این قضیه را هیچ طوری متوجه نشده بودیم تا موقعی که من در دستگاه طاغوت، در وزارت آموزش و پرورش مشغول شدم. خیلی از کسانی که من را میشناختند، دیگر میگفتند: آقا! خانه تو، آمدن ندارد، لقمهات حرام است. حالا ایشان، خودش به دستور امام وارد شده است. میگفتند: خب ما هم چیزی نمیتوانستیم بگوییم. به تعبیری از چشم افتاده بود. گفت: تازه آنجا فهمیدم که امام رضا(ع) چطور از چشم میافتد. این نمونه کوچکش است، امام معصوم که معلوم است. لذا باور کنید ما هم بودیم، همینطور میشد؛ یعنی ما هم شکّ میکردیم و میگفتیم: بعید میدانیم امام باشد. مگر میشود کسی، در دستگاه خلافتی، که خلافت ظلم است، برود و امام باشد؟! تازه حالا میگیریم که ما هم این طرفی بودیم، یعنی اهل بیتی، علوی بودیم، امّا وقتی امام آن کار را میکرد، شک میکردیم. خیلی جالب است، تازه به خصوص میدانید چه کسانی شک میکنند؟ توده مردم خیلی شک نمیکنند، استقبالهایی که از امام شد، این را نشان داد. اتّفاقاً آنهایی که ادّعا میکنند میفهمیم، بیشتر شکّ میکنند. مختار ادّعا میکرد که من میفهمم. این خطر است. ما در فتنه دیدیم، خیلی از اینها ادّعا میکردند ما میفهمیم. میگفتند: مثلاً نه، باید اینطوری عمل کنند. مثلاً رهبری - به تعبیر خودشان که با لفظ رهبری خطاب می کردند - اگر این کار را بکند، خوب است؛ چون برای خودشان ادّعا میکردند: «انا رجلٌ». این بیچارگی بشر، سر همین «انا رجلٌ» است، سر اینکه باور میکند خودش دارای تفکّر است، خودش دارای پرورش ذهنی است، خوش میداند. مختار این طور تصوّر کرد که من خودم میفهمم. آنجا هم علویّونی که با امام رضا(ع) مخالفت کردند، بعضیهایشان برای خودشان دانشمند و به ظاهر فقیه بودند، لذا خودشان یک چیزهایی میدانستند. اتّفاقاً خطر، همینجاست. عمده خطر اینجاست که تصوّر میکند من میدانم. امّا اگر بداند خیر، همه امور دست پروردگار عالم است و پرورشدهنده اوست و اگر بدانیم – توجّه کنید این واقعاً کد اساسی است، خدا گواه است اگر با این کد جلو برویم، بازنده نیستیم. من در این ماه مبارک رمضان قسم میخورد والله بازنده نیستیم- ما فقط مکّلفیم؛ یعنی باید تکلیفمان را انجام بدهیم، همین! *وظیفه ما، تکلیفگرایی است امام راحل و عظیمالشّانمان بارها فرمودند: ما تکلیفمان را انجام میدهیم، دیگر به نتیجه کاری نداریم. واقعاً امام اینطور بود، بینی و بین الله امام اینطور بود، خدا گواه است امام اینطور بود، فقط تکلیفگرا بود و اصلاً هم کاری نداشت چه میشود، لذا تکلیفش را انجام میداد. میپذیرفتند، میپذیرفتند. نمیپذیرفتند، نمیپذیرفتند، تکلیفش را انجام میداد. امام به این مطلب باور داشت که جنگ جنگ تا رفع کلّ فتنه «وَ قاتِلُوهُمْ حَتَّى لا تَکُونَ فِتْنَةٌ»، لذا فرمود: نگویید جنگ جنگ تا پیروزی. تا آخر هم امام همین اعتقاد را داشت ولی بعضیها نپذیرفتند که آن بحثش جداست؛ امام تکلیفش را انجام داد. معصوم هم تکلیف خودش را انجام میدهد، تا در میدان میرود، باید معاویه از بین برود امّا اگر مردم وسط راه نیامدند، نیامدند. امام که تکلیفش را انجام داده است. نه اینکه امام نداند، امام میگوید: من به عنوان امام میروم، فردا کسی نگوید: ما نمیدانستیم نمیآمدیم وإلّا میآمدیم. اتّفاقاً ابیعبدالله(ع) علی اصغر را به دست گرفت و جلو برد و با لباس رزم هم نرفتند، عمامه به سر گذاشتند و ردای پیغمبر را بر دوش انداختند و رفتند که گفتند: شاید قرآن دستش گرفته و آمده قسم بدهد؛ چون فهمیدند حالت رزم نیست. اتفاقاً با همین حال رفتند چون اگر با حال جنگی میرفت، میگفتند: کسی نمیدانست امّا با این حال رفت که بگوید: بدانید، تا فردا نگویند اگر ما میدانستیم، در خیمهها طفل هست، آب میدادیم. اینقدر هم که قسیالقلب نبودیم! بحث تلظّی یعنی اینکه دیگر چه آب بدهی، چه ندهی، طرف دارد میرود. مثلش را میگویند: مثل ماهی است که اگر تازه از آب بیرون آمده باشد، دوباره همان موقع در آب بندازی، میماند امّا اگر یک ساعت بیرون بماند، باز هم شما میبینید هنوز گاهی این دهان باز و بسته میشود. حالا این را دیگر در آب بیاندازی هم زنده نمیشود. میگویند این تلظی است. یعنی دیگر حضرت علی اصغر تمام شده بود و حضرت میخواست که باور شود که در طرف مقابل اصلاً اعتقاد و انسانیت مرده است. مصداق «کَالْأَنْعامِ بَلْ هُمْ أَضَلُّ» که قرآن میگوید همین است، لذا تیر سه شعبه هم میزنند. الآن همین است دیگر، داریم میبینیم که چگونه بچّه را برمیدارندو از بین میبرند. قبل میگفتیم یعنی چه در زیارت عاشورا بیان شده «وَ شَایَعَتْ وَ بَایَعَتْ وَ تَابَعَتْ عَلَى قَتْلِهِ»؟! همین اینها است دیگر. الان اوّل بچّه را جلوی پدر و مادرش میبندند و بعد اصلاً نمیشود این صحنهها را بیان کرد چگونه بچّه کوچک را سر میبرند؟! یا گاهی برعکس؛ یک موقع بچه یکی دو ساله را دیگر نگه میدارند و پدر و مادرش را جلویش سر میبرند! اصلاً انسان تعجّب میکند مگر میشود؟! الآن یک بچه یکی دو ساله بیاید تو مجلس راه برود مثلاً بچه را نگه داری، بعد جلویش بخواهی سر پدر و مادرش را ببری؟! اصلاً میشود؟! اصلاً انسان بخواهد فکرش را بکند دیوانه میشود، واقعاً وحشت برش میدارد! امّا ببینید به کجا میرسند «کَالْأَنْعامِ بَلْ هُمْ أَضَلُّ»! یک موقعی دوستان یک کلیپ را نشان من دادند که حالا یک ببری یا پلنگی بود که بچّه آهویی را گرفته بود و مدام او را میزد. بعد دید که مادرش دارد آن طرف مدام تقلا میکند، او را رها کرد! خیلی عجیب است! گاهی حیوان که یک خورده سیر است، میفهمد که حالا دیگر ولش کند. این «کَالْأَنْعامِ بَلْ هُمْ أَضَلُّ» اینجا نشان داده میشود یعنی چه. پروردگار عالم در آخرالزمان معجزاتش را نشان میدهد که فیلمبرداری کنند و دیگران هم ببینند که حیوان گاهی بچّه حیوان دیگر را به سمت مادرش رها میکند امّا اینها اینطور میکنند. *امر مربّی و چشم عبد! ابیعبدالله(ع) میداند چه خبر است امّا از طرفی هم تکلیفش است. حالا مثلاً آنهایی که اباعبدالله(ع) را نصیحت میکردند صاحب عقلند؟! اتّفاقاً درد بشر آنجایی است که فکر و تصوّر کرد بالاخره خودش هم میداند. بارها عرض کردم هر کس ولو به لحظهای تصوّر کند، کسی شده است، همان لحظه، لحظه سقوط اوست. بگوید: این است دیگر، من دارم میبینم، چرا نه؟! این است، این است، این است، این دو، دو تا، چهار تا، اینطور میشود. پس دیگر به علم و یقین خودم که نمیتوانم شک کنم! آنها هم همین را بیان کردند. مختار هم همینطور بیان کرد و اتّفاقاً میبینیم همان هم شد! یعنی نستجیر بالله نعوذبالله باید بگوییم مختار امام باید باشد؟! خیر، امام یک چیز دیگری میبیند، مکلّف است این کار را انجام بدهد. امام برای بهبه و چهچه ما نیست. عرض کردم «قُل» در قرآن امریه است. بیان کردند حتّی اگر به خود پیامبر(ص) هم امر نمیکردند، نمیفرمودند: «قُلْ لا أَسْئَلُکُمْ عَلَیْهِ أَجْراً إِلاَّ الْمَوَدَّةَ فِی الْقُرْبى » امر کردند که این مودّت را بگو وإلّا نمیگفت. پیامبر(ص) میگویند: من عبداللهام، دارم تکلیفم را انجام میدهم، هر کسی میخواهد هر چیزی بگوید، بگوید. اگر اینجور باشد چقدر قشنگ میشود! آنوقت دیگر خودش است و خدا! آن خلوتی که معمولاً اولیاء خدا دارند این است دیگر، خودشان هستند و خدا. دیگر حالا یکی بگوید، یکی نگوید و ... مهم نیست. باید بدانیم همه چیز دست خداست، «ربّانی فی الدنیا». پیامبر(ص) به صورت ظاهر در اوج هم رفت، هیچ موقع نگفتند من بودم اسلام را گسترش دادم. نستجیربالله! هیچ موقع پیامبر نمیگوید من هستم. خداست که دستور میدهد. تازه طبق نکتهای که بعضی از اولیاء بیان فرمودند – گرچه شاید ما نفهمیم امّا حالا به زبانم جاری شد. اگر هم نفهمیدیم، ولش کنیم. ولی خدا گواه است من این را از یک ولی خدا شنیدم که با آقاجان ارتباط داشت - «إِنَّ اللَّهَ وَ مَلائِکَتَهُ یُصَلُّونَ عَلَى النَّبِیِّ» امری است که خدا کرده. پروردگار عالم میدانست که حتّی وقتی به پیغمبر(ص) امر میشود «قُلْ لا أَسْئَلُکُمْ عَلَیْهِ أَجْراً إِلاَّ الْمَوَدَّةَ فِی الْقُرْبى»، چون احساس میکند یک چیزیش به خودش برمیگردد، خیلی محکم نمیگوید ولی امر را هم اطاعت کرده و می-گوید. لذا خدا فرمود: «إِنَّ اللَّهَ » به تحقیق خود خدا «وَ مَلائِکَتَهُ» اوّل خود خدا، بعد ملائکه «یُصَلُّونَ عَلَى النَّبِیِّ» بر پیامبر(ص) درود میفرستند. بعد خطاب میشود: «یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا صَلُّوا» که صلوا هم فعل امر است و دیگر امر میکنند. عبد خدا این است، میگوید: من تکلیف را انجام دادم. «ربّانی»، پروردگار عالم مربّی است، به من گفتند انجام بده، چشم! دیگر من چه کار دارم؟! شد، شد، نشد، نشد. تازه اگر هم شد، من نکردم که بگویم حالا ببینید من فلان کار را کردم. *تمام عالم، معجزه است! تا به حال دیدید اولیاء خدا بگویند مثلاً من فلان معجزه و فلان کار را کردم؟! همه اینها هم که نقل میشود، معلوم است که دیگران بیان کردند و برای این است که حجّت بر من و شما تمام شود وإلّا این را من به شما عرض کنم که حتّی انبیاء هم نیاز نبوده معجزه داشته باشند، معجزه برای این است که من و شما حجّت تمام شود وإلّا اصلاً معجزه اصل نیست. قبلاً بیان کردم وقتی از علّامه حسنزاده آملی سؤال کردند: آقا! شما معجزهای را دیدید؟ فرمودند: چه چیزی را معجزه ندیدم؟! تمام عالم معجزه است، چون ما عاجزیم. ما عاجزیم که یک ناخن درست کنیم، بله، یک کاری میکنیم ولی آخرش هم به آن میگوییم: مصنوعی. هر چه درست میکنیم، میگوییم: مصنوعی؛ یعنی ما هیچ موقع نمیتوانیم اصلی را درست کنیم. *انسانی که تا آخر فکر کند خودش بوده، به حال خود واگذار شده اگر جدّی انسان این حال را داشته باشد، این یعنی خداشناسی و عبد شدن و در این حال آرام است. این یعنی آرامش، یعنی طمأنینه. دیگر عالم هر طور شود، برای او مهم نیست. مقدّراتش هر طور رقم بخورد، مهم نیست. عوض شود یا عوض نشود، مهم نیست. دیگر طلبکار از خدا نیست. جلسه گذشته بیان کردم تازه میفهمد بدهکار است. نَفَس هم برای خودش است. لذا نباید گفت: من که این کار را کردم، پس چرا اینطور نشد؟! به تو چه ربطی دارد که اینطوری نشد؟! خدا به تو گفته بود تکلیفت را انجام بده، دیگر بقیهاش به تو ربطی ندارد. به تعبیری خدا به بندهاش میگوید: فضولی آن به تو نیامده. اگر بفهمیم، تازه این هم باز لطف خداست، یک شمّه «أَمْهِلْهُمْ رُوَیْداً» این است که انسان متوجّه نشود و به حال خودش رهایش کنند و تا آخر فکر کند خودش بوده، فکر و تدبیر خودش بوده، عقل خودش بوده، تحصیل خودش بوده. مدام بگوید: خودم بودم، خودم بودم! خب این خودت را از کجا آوردی؟! واقعاً ببینم این فکر را که داد؟ اگر انسان به این حال توجّه کند، میبیند عالم همهاش در دست اوست و پرورشدهنده حقیقی اوست، و همه در عالم هیچکارهاند. *موحّد، کسی است که امر خدا را گوش بدهد! اتّفاقاً این وهابیّت ملعون که میخواهند بیایند راجع به توحید صحبت کنند، باید بیایند توحید را از دستگاه اهلبیت(ع) یاد بگیرند. خود اهلبیت(ع) میفرمایند: همه هیچ کارهاند. منتها چون خود پروردگارعالم فرموده اگر میخواهید به سمت من بیایید، راه هدایت اینها هستند، ما اینها را انتخاب میکنیم و غیر از این نیست. چون خود پروردگارعالم اینها را انتخاب کرده است. مگر در ادعیه نیست که خدایا! تو اینها را برای ما انتخاب کردی و گفتی با اینها جلو برویم. اگر غیر از اینها بودند، ما نمیتوانستیم و اگر کسی دیگر را گفته بودی که ما با او جلو برویم، ما براساس آنچه که تو میگفتی، جلو میرفتیم. این فراز را از زیارت جامعه کبیره عرض کنم که غوغا و محشر است آنوقت احمقهای وهّابی میگویند: شما در این زیارت جامعه کبیره خدا را کنار گذاشتید! ببینید میفرماید: «اللَّهُمَّ إِنِّی لَوْ وَجَدْتُ شُفَعَاءَ أَقْرَبَ إِلَیْکَ مِنْ مُحَمَّدٍ وَ أَهْلِ بَیْتِهِ الْأَخْیَارِ الْأَئِمَّةِ الْأَبْرَارِ لَجَعَلْتُهُمْ شُفَعَائِی» خدایا اگر غیر از اینها کسانی نزدیکتر به تو بودند که شفاعت را به دستشان داده بودی، سراغ آنها میرفتیم، « لَجَعَلْتُهُمْ شُفَعَائِی» امّا خودت اینها را قرار دادی. خود پروردگارعالم فرمود: از طریق امام حسن و از طریق امام حسین(ع) بروید. خودش فرمود: «قُلْنَا اهْبِطُوا مِنْها جَمیعاً فَإِمَّا یَأْتِیَنَّکُمْ مِنِّی هُدىً»، خودش فرمود «فَمَنْ تَبِعَ هُدایَ فَلا خَوْفٌ عَلَیْهِمْ وَ لا هُمْ یَحْزَنُونَ» هر که از این هادیان تبعیّت کند، خوف و حزنی ندارد. اتّفاقاً «ربّانی» را اینجا میشود فهمید که پروردگارعالم گفته من میخواهم از طریق اینها شما را پرورش دهم، ما هم میگوییم: چشم. اگر پروردگار عالم میگفت: نه، من اینها را نمیخواهم، باید سراغ یکی دیگر بروید، باز هم میگفتیم: چشم. اینکه گِل ما محبّین و شیعیان از گِل آنهاست، بحثش جداست ولی میخواهم بحث دیگری را بگویم. ما ایرانیها مثلاً بستگی و فامیلی با اهل بیت داریم که میپذیریم؟! اتّفاقاً این وهابیت ملعون باید بپذیرد که به قول خودشان بیان میکنند: پیامبر عرب بودند و آنها هم عرب هستند. ما که اتّفاقاً عرب نیستیم! یعنی به ظاهر ملیّت بگوییم - البته چون اینها نمیفهمند مجبوریم قومیّت و ملیّت را وسط بکشیم وإلّا ما که این چیزها را قائل نیستیم - پس چه چیزی بوده که ما آنها را پذیرفتیم و چه چیزی بوده که آنهای دیگر را نپذیرفتیم؟! به صورت ظاهر این دو دوتاهای دنیوی، هم آنها را که نپذیرفتیم، عربند و هم اینها را که پذیرفتیم، عربند. پس چگونه بوده است؟ چون خدا گفته. لذا آن کسی موحّد است که امر خدا را گوش بدهد. پس اتّفاقاً شما موحّد نیستید که امر پروردگار عالم را گوش نمیدهید. به تعبیر عامیانه - عذر میخواهم که اینطور بیان میکنم – توحید کشک و دوغی است که شما دارید، نمیفهمید. *امّا و اگرهایی که شرک خفی است! پس اینجا هم بیان میکند: همه چیز دست خودش است، «ربّانی». اینطور شود، تمام است. إنشاءالله خدای متعال ما را هشیار و بیدار کند، بفهمیم فقط باید تکلیفگرا باشیم. بالاترین کدی که باید در ذهنمان رشد دهیم این است: ما تکلیفمان را انجام میدهیم، مابقیاش به ما ربطی نداد. مثل آنچه که امام انجام میداد. برای همین عرض کردم که وقتی انسان تکلیفگرا شود، میفهمد پرورش همه مطالب من ناحیه الله است. «ربانی فی الدنیا» نه «ربانی صغیرا». آنجایی که بیان میفرماید: «ربانی فی نعمک و احسانک صغیرا» ابتدا است امّا آخرش که میآید، میگوید: «فیا من ربانی فی الدنیا» بزرگ هم شد، تو پرورشم دادی، نه اینکه فکر کنم، دیگر من خودم هم بالاخره ... . همان «بالاخره» خراب کرد. عمر ما سر این «بالاخره» تلف شده. مواظب باشیم به بالاخره دچار نشویم. بالاخره ما اختیاری از خودمان نداریم. بالاخره من هم یک تأمّلی کردم دیگر، بالاخره من خودم هم ... . یک مطلبی به شما بگویم که آن مرد الهی و عظیمالشّأن؛ ابوالعرفاء، آیتالله العظمی ادیب بیان میفرمودند. میفرمودند: گاهی وقتی میگوییم: «ولی» یا مثلاً «بالاخره»، اینها همان شرک خفی است. شرک است دیگر، به تعبیر عامیانه شرک که دیگر شاخ و دم ندارد. اینکه من فکر کنم خودم هم در آن بوددم. پس چطور معصومین(ع) شرک نیستند؟ چون خودش فرموده از این راه بروید. حتّی خودش فرمود: «و من تبع هدای فلا خوف علیهم و لا هم یحزنون» هر کسی از اینها تبعیت کند، دیگر خوف و حزنی ندارد. خودش فرموده راه این است؛ صراط مستقیم که میگوییم، اینها هستند. امّا ما اگر بگوییم: بالاخره من هم بودم، بالاخره اینجا هم یک مقدار کیاست و زرنگی به خرج دادم، تمام است. ای بیچاره! همینجا دچار شرک شدی، شرک خفی، شرک پنهانی. «ربانی فی الدنیا» میخواهد من و تو را از شرک خفی جدا کند که حتّی مبتلای به شرک خفی هم نشویم - این را به عنوان کد در ذهنتان بسپارید - یعنی بدانیم هیچ جا خودمان نیستیم، هیچ کاره هستیم. ما فقط داریم تکلیف را انجام میدهیم. بله، به صورت ظاهر اعمال را من و تو داریم انجام میدهیم. نمیشود بروی یک گوشه بنشینی و بگویی: من هیچ کارهام. اتّفاقاً به من میگوید: تکلیفت را انجام بده؛ میگویم: چشم امّا اینکه نتیجه چه میشود، دست خودش است. آخر گفته بود اینطوری میشود، پس چرا حالا طور دیگر شد؟ آیا نستجیربالله خدا خلف وعده نکرده؟ خیر. چرا؟ برای اینکه پروردگار عالم میخواهد بگوید: یک موقع تو فکر نکنی راستی راستی با این تکلیفی که انجام دادی، به اینجا رسیدی. عرض کردم آن مرد الهی، فقیه یزدی بیان میکند: من نگفتم من موفّق شدم برای نماز شب بلند شوم. گفتم: این آیات آخر سوره کهف عجب آیاتی است، معجزه دارد، من را بیدار کرد. پروردگار عالم یک چند روز بعدش، دو شب، سه شب بعد بیدار نکرد. رفتم پیش سیّد رضوی ماجرا را گفتم، گفتند: لطف خدا به تو بوده. یعنی اینکه شب بلند نشوم، لطف خدا به من است؟! نماز شب نخوانم، لطف خدا به من است؟! لطف خدا آن موقعی است که بلند شوم نماز شب بخوانم، نه اینکه نماز شب نخوانم! پروردگار عالم میگوید: بله، میخواهم بدانی تو نیستی. گرچه جورچین را هم خودش درست کرده، گفته: از طریق همین آیات بیایید بیذار شوید امّا گاهی همین جورچین ما را به نتیجه مدّ نظرمان نمیرساند، چون میخواهد بگوید: بدان همه جا منم. خیلی مهم است انسان بداند، همه جا اوست و این واقعاً خیلی تمرین میخواهد که انسان بفهمد، خواندن قرآن، اوست. آمدن در مجلس، اوست. همه اوست. *سنجش کار برای خدا گرچه وقت گذشت ولی بگذارید این مطلبی را هم که یادم آمد، بگویم. چون این بزرگوار، مرد الهی، علّامه حاج میرزا علی اصغر صفّار هرندی، - که شب هفده ماه مبارک هم سالگردشان است - هم در این ماه مبارک منتظرند و بالاخره حقّی گردن ما دارند. من از قم آمده بودم و با ایشان کاری داشتم. محرم بود و دیدم در مسجد دروازه غار منبر داشتند، ولی پانزده بیست نفر بیشتر نیستند امّا ایشان همانطور مثل سابق که جمعیّت مملو و پر بود، صحبت میکردند. گفتم: حاج آقا! خودتان را خسته میکنید! گفتند: آقای فلانی ما دیگر عادت کردیم. بعد آخر سر برای اینکه متنبّه کنند، فرمودند: اگر من روشم را تغییر بدهم، آن موقع برای خدا نکردم و میدانم تا حالا هم برای خدا نکردم امّا میترسم چون آن موقع دیگر راستی راستی خودم هم متوجّه میشوم برای خدا انجام ندادم - خیلی با لطافت حرف زدند - بگذارد حالا نفهمم برای خدا انجام ندادم، بگذار آنجا بگویند برای خدا انجام ندادی. فرمودند: من دارم تکلیفم را، همان که بوده، انجام میدهم. این خیلی قشنگ است اگر انسان بفهمد. خدایا! ما را از خواب غفلت بیدار بگردان، «نَبِّهْنِی فِیهِ عَنْ نَوْمَةِ الْغافِلِینَ». انتهای پیام/ک
93/04/22 - 10:59
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: فارس]
[مشاهده در: www.farsnews.com]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 45]
صفحات پیشنهادی
شرح دعای ابوحمزه ثمالی توسط آیتالله قرهی/۴ اگر دعا اجابت ظاهری نشود، اجابت حقیقی آن دائمی خواهد بود
شرح دعای ابوحمزه ثمالی توسط آیتالله قرهی ۴اگر دعا اجابت ظاهری نشود اجابت حقیقی آن دائمی خواهد بودپیامبر اکرم ص میفرماید بالاترین و برترین عبادت دعاست پس اولاً خداوند است که اجازه دعا را میدهد ثانیاً با دعا کردن باب رحمت خدا به روی انسان باز میشود به گزارش خبرگزاری فارسشرح دعای ابوحمزه توسط آیتالله قرهی/6 نصیحت بهلول به شخص فقیر/ اولین نعمتی که خدا به امیرالمؤمنین(ع) عطا کرد
شرح دعای ابوحمزه توسط آیتالله قرهی 6نصیحت بهلول به شخص فقیر اولین نعمتی که خدا به امیرالمؤمنین ع عطا کردپیغمبر اکرم ص از امیرالمؤمنین ع سؤال فرمودند علی جان بگو نخستین نعمتی که خداوند به تو مرحمت کرده و تو را به آن آزموده بَلَاکَ و آن را بهترین نعمت برای تو قرار داد و بهشرح دعای ابوحمزه ثمالی توسط آیتالله قرهی/3 تشویقی خدا برای اهل شب چیست/ خدا را در رودربایستی قرار دهید!
شرح دعای ابوحمزه ثمالی توسط آیتالله قرهی 3تشویقی خدا برای اهل شب چیست خدا را در رودربایستی قرار دهید مدیر حوزه علمیه امام مهدی عج گفت خیلی خوب است که انسان در صحبت با خدا از طریق این صفت بارزش ورود پیدا کند و به پروردگار عالم بگوید خدا چون خود گفتی من آمدم به تعبیر عامیانشرح دعای ابوحمزه ثمالی توسط آیتالله قرهی/2 چگونه انجام اعمال طولانی برای انسان ممکن میشود
شرح دعای ابوحمزه ثمالی توسط آیتالله قرهی 2چگونه انجام اعمال طولانی برای انسان ممکن میشودمدیر حوزه علمیه امام مهدی عج گفت امام صادق ع به فرزندانش موقعی که ماه مبارک رمضان شروع میشد فرمود فاجهدوا أنفسکم فإن فیهِ تقسم الأرزاق کوشش و جهد و تلاشتان را زیاد کنید زیرا در این مشرح دعای ابوحمزه توسط آیتالله قرهی/8 سه امتیازی که خدا برای مؤمنان قرار داد/ چه زمانی انسان بر آسمانها مسلط
شرح دعای ابوحمزه توسط آیتالله قرهی 8سه امتیازی که خدا برای مؤمنان قرار داد چه زمانی انسان بر آسمانها مسلط میشودخدا فرمود من سه چیز را برای مؤمن قرار دادم که در اختیار هیچ احدی قرار ندادم نماز صلاه المؤمنین من بعد انقطاع عمله انفاق مال و جعلت له ثلث ماله اکفر به عن خطایا پشرح دعای ابوحمزه توسط آیتالله قرهی/۷ گوشمالی خدا برای بندگانش/ ماجرای جریمه سخت آیتالله بهاءالدینی
شرح دعای ابوحمزه توسط آیتالله قرهی ۷گوشمالی خدا برای بندگانش ماجرای جریمه سخت آیتالله بهاءالدینیآیتالله بهاءالدینی به شخصی گفته بودند ۱۱۰ بار در روز حمد بگو بعد از مدتی فرمود درست است که من به تو گفتم ۱۱۰ بار بگو اما یک بار هم کافی است آن شخص به تعبیر عامیانه با خودش گفتشرح دعای ابوحمزه توسط آیتالله قرهی/9 چرا در تلقین فقط نام پدر را میگویند/ چه زمانی ایمان انسان خالص است
شرح دعای ابوحمزه توسط آیتالله قرهی 9چرا در تلقین فقط نام پدر را میگویند چه زمانی ایمان انسان خالص استاز حضرت صادق ع پرسیدند آقاجان چرا هنگام دفن میت اسم مادر را نمیآورند و فقط اسم پدر را میآورند فرمودند اسم را میگویند که فقط بگویند حلالزاده است به گزارش خبرگزاری فشرح دعای ابوحمزه ثمالی توسط آیتالله قرهی/۱ علت زنجیر بودن شیطان در ماه رمضان/ کدام خواب در ماه مبارک عبادت اس
شرح دعای ابوحمزه ثمالی توسط آیتالله قرهی ۱علت زنجیر بودن شیطان در ماه رمضان کدام خواب در ماه مبارک عبادت استمدیر حوزه علمیه امام مهدی عج گفت اول ماه مبارک رمضان که میشود شیاطین در غل و زنجیرند این است که شبها خیلی جاها جمعیتهای متفاوت کم و زیاد مردم بیدارند و مشغول بهشرح دعای ابوحمزه توسط آیتالله قرهی/10و11 نقل کرامتی از آیتالله بهجت/ چرا خداوند شیطان را دشمن خود مینامد
شرح دعای ابوحمزه توسط آیتالله قرهی 10و11نقل کرامتی از آیتالله بهجت چرا خداوند شیطان را دشمن خود مینامدمدیر حوزه علمیه امام مهدی عج گفت خداوند وقتی عنوان شیطان را بیان میکند که عَدُوِّی وَ عَدُوَّکُمْ از باب تنبّه برای ماست وإلّا مگر شیطان میتواند در مقابل پروردگار عالمدعای سحر ابوحمزه ثمالی + صوت
دعای سحر ابوحمزه ثمالی صوت دعای شریف امام سجاد علیه السلام که طولانیترین دعای سحر ماه رمضان است از طریق ابوحمزه ثمالی روایت شده و به همین علت این دعا دعای ابوحمزه ثمالی نامگذاری شده است به گزارش گروه فرهنگی باشگاه خبرنگاران ابو حمزه ثمالی یکی از اصحاب خاص حضرت امام سجادشاهکاری از «عبدالباسط»/ سورههای «بلد، شمس، ضحی، شرح، تین، علق و قدر»+دانلود
شاهکاری از عبدالباسط سورههای بلد شمس ضحی شرح تین علق و قدر دانلودیکی از شاهکارهای عبدالباسط محمد عبدالصمد تلاوت سورههای بلد شمس ضحی شرح تین علق و قدر است که در دومین روز ماه مبارک رمضان آن را میشنویم خبرگزاری فارس- گروه فعالیتهای قرآنی در دومین روز از ماه مبارک ر-
فرهنگ و هنر
پربازدیدترینها