محبوبترینها
نمایش جنگ دینامیت شو در تهران [از بیوگرافی میلاد صالح پور تا خرید بلیط]
9 روش جرم گیری ماشین لباسشویی سامسونگ برای از بین بردن بوی بد
ساندویچ پانل: بهترین گزینه برای ساخت و ساز سریع
خرید بیمه، استعلام و مقایسه انواع بیمه درمان ✅?
پروازهای مشهد به دبی چه زمانی ارزان میشوند؟
تجربه غذاهای فرانسوی در قلب پاریس بهترین رستورانها و کافهها
دلایل زنگ زدن فلزات و روش های جلوگیری از آن
خرید بلیط چارتر هواپیمایی ماهان _ ماهان گشت
سیگنال در ترید چیست؟ بررسی انواع سیگنال در ترید
بهترین هدیه تولد برای متولدین زمستان: هدیههای کاربردی برای روزهای سرد
در خرید پارچه برزنتی به چه نکاتی باید توجه کنیم؟
صفحه اول
آرشیو مطالب
ورود/عضویت
هواشناسی
قیمت طلا سکه و ارز
قیمت خودرو
مطالب در سایت شما
تبادل لینک
ارتباط با ما
مطالب سایت سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون
مطالب سایت سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون
آمار وبسایت
تعداد کل بازدیدها :
1826878987
شاعری که کاملاً انسان بود/ گپ و گفتی با دوستان سیدحسن حسینی به بهانه انتشار «سکانس کلمات»
واضح آرشیو وب فارسی:خبر آنلاین:
شاعری که کاملاً انسان بود/ گپ و گفتی با دوستان سیدحسن حسینی به بهانه انتشار «سکانس کلمات» فرهنگ > ادبیات - انتشار کتاب «سکانس کلمات» بهانهای شد تا در خبرآنلاین، میزبان سهیل محمودی، ساعد باقری و عبدالله گیویان باشیم و روایت آنها را از زندهیاد سیدحسن حسینی بشنویم.
سیدعبدالجواد موسوی: «سکانس کلمات» یکی از خواندنیترین کتابهایی است که این روزها میتوان در بازار نشر پیدا کرد. حتی اگر «سیدحسن حسینی» را نشناسید با این کتاب میتوانید نسبتعاشقانهای برقرار کنید. این کتاب هم مقاله دارد، هم ترجمه و هم یادداشتهای شخصی که همه آنها خواندنیاند و قابل تأمل. برای من اما یادداشتهای شخصی سید جذابتر بود و به بسیاری از سؤالهای من درباره آن جاودانیاد پاسخ داد. به همین دلیل در این گفتوگو، بیشتر از آن بخش کتاب یاد کردم. موسوی: من فکر میکنم درباره سید و کتابی که از او منتشر شده، سؤال کردن من خیلی وجهی ندارد. شما سه بزرگوار به او خیلی نزدیک بودید. از هر کجا که صلاح میدانید شروع کنید. یا علی. محمودی: قبل از هر چیز باید از خانواده سیدحسن حسینی، خانم طاهری زند، مهدیار و راحیل عزیز، سپاسگزاری کنم که در این سالها جدیتر از همه حتی جدیتر از ما که دوستان سید هستیم، با همتی بسیار والا آثار سید را جمعآوری کردند و با حوصله و صبر مجموعههایی مثل سفرنامه گردباد، در ملکوت سکوت، بالهای بایگانی و این کتاب را به چاپ رساندند و این سپاس تنها از طرف من نیست بلکه از طرف همه اهالی ادبیات است که باید به خانم طاهری زند و فرزندان سید صمیمانه اظهار شود. خانم زند در این سالها پیگیر و باحوصله سطر به سطر و صفحه به صفحه این نوشتهها را جمعآوری و طبقهبندی کردند و با دقت و توجهی بسیار دلسوزانه به این آثار سروسامان دادند. این تلاش به نظرم بسیار ستودنی و باارزش است. برخی از این نوشتهها چاپ شده و برخی از آنها هنوز منتشر نشدهاند. یعنی خانم زند صلاح ندیدند که الان منتشر شوند و ترجیح دادند که این کار به مرور انجام شود. قبل از انتشار، شعرهای طنز سید را دیدهام ولی منتشر شدهاش را هنوز ندیدهام. در مورد این کتاب هم متأسفانه مشارکت نداشتیم و از این بابت متأسفم. گیویان: من هم به سهم خودم و به اندازه ارادتم به سید از همه کسانی که در چاپ این اثر سهیم بودهاند، تشکر میکنم و غبطه میخورم که در این کار مشارکت نداشتهام. اینکه دوستان نزدیکتر سید امروز سهم کمتری در انتشار این اثر دارند، تلنگری است به ما و نشاندهنده این واقعیت تلخ است که جمع ما از هم پاشیده. ما از هم دور و پراکنده شدهایم. زمانی که حوزه، حوزهاندیشه و هنر اسلامی بود، بچهها بدون هیچ چشمداشت و شائبهای دور هم جمع میشدند. در آن روزگاری که هوا، خاک و آدمها صافتر و تمیزتر بودند، سید و قیصر نقش مهمی در دور هم جمع کردن بچهها داشتند. سید در اوج جوانی، پیر ما بود. در اوج پختگی ذاتی و جبلیاش جلال ما بود. آن اتفاقی که در ترکیب قیصر و سید میافتاد، همه ما را با تفاوت سطح، تفاوت سلیقه و برخی جهتگیریها دور هم جمع میکرد. روزگار این هر دو عزیز را از ما گرفت و بین ما انگیزهها و هدفهای مشترک کمتر شد و متأسفانه جمعمان از هم پاشید. شاید یکی دیگر از دلایل به تعویق افتادن این قبیل آثار این باشد که در ساختارهای فرهنگی ما واگویهها، حدیث نفسها و دلنوشتهها جایی ندارند و از آنها به درستی استقبال نمی شود. موسوی: چاپ خاطرات روزانه سید چه کمکی به مخاطب او میکند؟ محمود: نسل جدید شناخت حضوری را که ما از سید داشتیم، ندارند. بدتر از آن گاهی در مورد بزرگان در گذشته ما آدرس اشتباهی داده میشود. کسانی که الان نان ادبیات را میخورند، طوری درباره سید آدرس میدهند که نسل جدید به اشتباه بیفتد و فکر کند اگر سید زنده بود،الان باید در فلان موسسه کار میکرد. آدرسهای اشتباهی با چاپ این اثر و آثاری از این قبیل تصحیح میشوند و به نسل جدید شناخت نظاممندتری از سید میدهد. نسل امروز با خواندن این کتاب میفهمد که حسینی با کسانی که امروز دارند به اصحاب ادبیات فحش میدهند، زمین تا آسمان فرق دارد. موسوی: یادداشتهای روزانه سید از سال 73 به بعد قطع میشود و یک دفعه میرسیم به سال 76. یادداشتها سال 81 و 82 هم به یکی دو صفحه محدود میشوند. این قطع شدن ناگهانی مانع درک درست و کامل مخاطب امروزی نیست؟ سید این اواخر حرفهایی میزد که با برخی موضعگیریهایش در این یادداشتها منافات دارد. میخواهم بدانم اساساً یادداشتی نبوده یا بوده و کنار گذاشته شده؟ محمودی: این سؤالها را باید از خانوادهسید بپرسید. من در جایگاه جواب نیستم. تنها میدانم که آنها تلاش کردهاند هرچه هست را عرضه کنند. درست است که این نقص وجود دارد ولی به نظر من براساس همین یادداشتهای منتشر شده هم میتوان فهمید که سید اگر امروز زنده بود، قطعاً با فلان موسسه و فلان روزنامه کار نمیکرد. اصلاً دلیل اصلی نادیده گرفتن این کتاب از سوی برادران ارزشی همین است. اینها به این کتاب هیچ واکنشی نشان ندادند. ابراهیم نبوی از آن سر عالم کتاب بالهای بایگانی و این کتاب را معرفی کرده و سعی کرده به سید ادای دین کند ولی برادران ارزشی که دارند نان یک چیزهایی را میخورند، یک کلام درباره این کتاب نگفتند و ننوشتند. گیویان: سالهای 74 تا 78 سالهایی بود که سید به محاق برده شد، ستمهای فراوان در حق او شد و حجم زیادی از نارواییها بر او روا داشته شد. سید در آن سالها بهای خود بودن خودش را داد. سن کوتاه بیولوژیکی و فیزیولوژیکی او با آنچه بر سرش آمد و کشید، اصلاً معادل نبود. سید خیلی سالخوردهتر از سن شناسنامهایاش بود. طی سالهای 74 تا 78 از خیلیبازیها کنار گذاشته شد. روزگاری که در دفتر پژوهشهای برنامهای صداوسیما کار میکردم، مدتی در خدمت سید بودم. با هزار خواهش و تمنا و به توصیه قیصر برای مدتی شرایطی فراهم کردیم تا سید بیشتر به ما سر بزند. یکی از دلایل اینکه در آن سال ها مورد حمله قرار گرفتم این بود که سید به دفتر ما رفت و آمد میکرد و این از عجیبترین و تلخترین خاطرات زندگی من است. در عین حال به خاطر حضور سید یکی از روشنترین مقاطع زندگی شخصی و کاری من است. بعداً به دلایلی به خارج از ایران سفر کردم. وقتی خبر فوت سید را شنیدم و دیدم که خیلیها تلاش میکنند او را به نفع خودشان مصادره کنند، چهره تلخ این روزگار بیشتر بر من آشکار شد. کسی که سالها آنطور مورد هجوم قرار گرفته بود، بعداز مرگش یک باره به کس دیگری تبدیل شد. کسی که اصلاً سید نبود، یعنی آن تعابیر، دیگر سید نبودند. سید خیلی بزرگ بود. این بحث که سید چه نقشی در ادبیات معاصر ما داشت، چه تأثیری بر جمعی از شاعران انقلاب گذاشت، چه کرد و در کار هنریاش به کجاها رسید و از رسیدن به کجاها بازداشته شد، داستانی طولانی است که در این مجال اندک نمیگنجد. آن دورهای که با هم همکاری داشتیم، روی این موضوع کار میکردیم که چگونه میشود بعضی از مفاهیم دینی را به تصویر نزدیک کرد. در واقع میخواستیم برای کاری که سید به شکل تئوریک در «مشت در نمای درشت» کرده بود، مصداق عملی پیدا کنیم. سید روی دعای کمیل و مقتل کار میکرد تا آنها را به چیزی تبدیل کند که مبنای کار تصویری قرار گیرند و نوع متفاوتی از بیان موسیقایی این مباحث مطرح شود. سید با آن قد رشید معناییاش که دیدهبان بسیار خوبی برای بچههای انقلاب بود، افقهای دورتری را میدید... متأسفانه مجال کوتاه بود و ما از او محروم ماندیم و این پروژهها هم به جایی نرسید. حالا از او اثری به یادگار مانده که آینه دردهای اوست. این کتاب پلکانی است که از طریق آن به مخاطب آدرس درست درباره سید داده میشود تا به ابعاد ناشناخته وجود سید داده میشود تا به ابعاد ناشناخته وجود سید راه مییابد. با توجه به گذشته و پیشینه زندگی سید میتوان فهمید که اگر امروز بود، کجا ایستاده بود و اگر قرار بود راهی به ما نشان دهد، کدام راه را نشان میداد. سید با زور و قدرت منفعتطلبان قابل مصادره نیست. حتی اگر برای یک دوره سید یا قیصر ما را مصادره کنند، کسانی که اهلش باشند میدانند که این دو که بودند، چه بودند و دلشان برای چه چیزی می طپید. موسوی: به نظر شما قرار دادن مقالات و یادداشتهای جدی در کنار یادداشتهای روزانه کار درستی است؟ محمودی: شاید فکر کردهاند که اگر یادداشتها را در حجم کم منتشر کنند، درست دیده نشوند. موسوی: اگر این توجیه را نداشته باشیم، یعنی جدای از این مسئله جمع اینها را در کنار هم خوب میدانید؟ محمودی: من بدم نیامد که مجموعهای از سید داشته باشیم که در آن برخی نوشتههای پراکنده سید یکجا جمع شده باشند. برخی از مقالات جدی یا ترجمهها به لحاظ حجمی دست نمیداده که به صورت مجموعهای مستقل چاپ شوند. گیویان: من هم همینطور فکر میکنم. به نظر من نمیشد شکل دیگری برای این کتاب تصور کرد. خیلی از این مطالب امکان نداشته که مستقلاً چاپ شوند. این بخشها باید به صورت یک کشکول درمیآمد و این اثر به این شکل اتفاقاً برای شناساندن چهره سید به کسانی که او رانمیشناسند یا کمتر میشناسند، بهتر است. سید در کنار اوصافی مثل بزرگی و عظمت، خیلی «انسان» بود و از این نظر دقیقاً مثل حافظ بود؛ کاملاً انسان نه انسان کامل و ما از دلبستگیهای سید به حافظ باخبریم. مگر میشود کسی شاگرد حافظ باشد ولی تمرین کاملاً انسان بودن نکرده باشد؟ به نظرم آنجایی که تشویق شدن دلش را تکان میدهد، آنجایی که دلگیریهایش را میگوید، آنجایی که حدیث نفس میکند و جاهایی که حرفهای بزرگ میزند، همه و همه باید کنار هم قرار گیرد تا معلوم شود گستره وجودی سید چقدر بوده. باقری: شاید امکان داشت که مقالات کوتاه چند صفحهای سید به طور جداگانه همراه با مقالات دیگر او چاپ شوند. یعنی مقالههای چاپ شده دوباره درکنار مقالههای چاپ نشده قرار گیرند و ترجمههای چاپ نشده درکنار سایر ترجمهها قرار گیرد. به هر حال به دلیل سهولت تحقق، کتاب به این شکل چاپ شده و به نظرم خیر کثیر به همراه داشته. من به چند دلیل با وصفی که در این کتاب پیش آمده موافقم. یکی اینکه چاپ این کتاب به این شکل همانطور که دوستان گفتند چشمه زلالی است برای دیدن شخصیت سید و معرفی او به نسل امروز. دوم اینکه این کتاب به مصادرههایی که طی این سالها از سید شده پایان خواهد داد. دیگر اینکه به نظر من از یک جهت تمام مطالب این کتاب را یک رشته اتصال به هم پیوند میزند. نه فقط یادداشتهای ارغوانی که گویی یادداشتهای روزانه سید بوده بلکه همه بخشهای کتاب حاکی از یک آخ بلند از سردرد است که سید کشیده است. ورودیهای بسیار عالی برای این کتاب انتخاب شده تحت عنوان نقطه اتکا: «چه نعمتی است نادانی برای بالهای پرنده. دانستن، حجم قفس را به رخ بال پرنده میکشد. آگاهیام از هر دو جهان وحشت داشت تا بال نداشتم قفس تنگ نبود» این درد و داغ همه آدمهایی است که میدانند، همه آدمهایی که فراتر از زمان و مکان خودشان هستند. آنچه میخواهند، نمیبینند و آنچه میبینند، نمیخواهند. این نخواستن چیزی فراتر از یک جور نق زدن یا اعتراض اجتماعی و سیاسی است. این نخواستن همه چیزهایی را دربر میگیرد که آدمی را ناگزیر به گریز از خویشتن وامیدارد و این گریز در مواجهه با واقعیات محیط اجتنابناپذیر میشود؛ آدمها و مراوداتشان، جنس شادیها و غمهایشان، دوستی و دشمنیهایشان، معیارهایشان، برای دوستی و دشمنی و اولویتبندیهایشان که گاه چنان مسخرهاند که سبب غفلت و حتی دشمنی با ابتداییترین هستهها و جوانههای آدم بودن میشود. همه اینهایی که برشمردم، به تعبیر سید برادههایی است که روح انسان را فرسایش میدهد. مقاله دو، سه صفحهای سید درباره سانسور را بینید. بدون شک این نوشته یکی از جدیترین و موثرترین نوشتهایرانیها درباره سانسور است. این مقاله سید را به خوبی به نسل جدید معرفی میکند و ثابت میکند که سید نمیتوانسته با کسانی همراهی کند که نوشتن یک عده را برنمیتابند. مطلب اینطور شروع میشود: «اصولاً هر انسانی از حرف مخالف وحشت و بیم دارد. نوشتن هم، به حرف دوام و خاصیت ماندگاری بیشتری میدهد. ترس از دوام، انتقاد یا دشنام حکومتها و دولتها را برای جلوگیری از تولید این فرزندان ذکور بسیج کرده و میکند. فراموش نباید کرد که دولت مجموعهانسانها است. جلوگیری از نوشتن تنها در شکل سانسور و دادگاههای مطبوعات جلوهگر نیست. نقرهداغ نویسندگان سرلوحه برنامههر حکومتی است که «خلاف» است و از انتقاد بیمناک. اما در این زمینه هم حکومتها مثل پزشکان پیشگیری را اصولیتر از درمان میدانند. ایجاد رعب، القای وحشت در دل نازک قلمها، به هم زدن تعادل مادی و معنوی قلمداران و کلاً تهدید امن عیشی نویسنده جماعت، تتنها راه شناخته شده پیشگیری از شیوع مرض هولناک انتقاد و ایدز لاعلاج افشاگری است.» به نظر من همه این حرفها قابل تأمل است. این نوشته سید اعتراضآمیز نیست. یعنی اعتراضی نیست که به جایی نرسد. اگر مخاطب خودش را بیابد، مؤثر است (کارهای سیداغلب ناظر بر تأثیرگذاری است) در ادامه این مقاله یا نصیحت مشفقانه سید سعی دارد نشان دهد که آثار سانسور صرفاً این نیست که خلاقیت هنرمندان سرکوب میشود بلکه میگوید توازن چنان برهم میخورد که بعضی چیزها وزن بیشتری مییابند: «با ایجاد ظلمت حتی به ستارههای بیفروغ نوشتههای ضعیف که از افق مخالف طالع میشود، توان سوسو زدنی برجستهتر و مظلومانهتر میدهد. اصولاً سفید در زمینههای سیاه عرض اندام بیشتری میکند و چه کودناند دولتها و حکومتهایی که با جهت و بیجهت زمینههای سیاه را فراهم میآورند و شگفتا که در این سرای سپنج انگار حکومتها قسم خوردهاند که هیچگاه از گذشته همپالکیهای خود عبرت نگیرند و همواره درسهای مکرر تاریخ را چون جزوههای کهنه دانشگاهی به انبار فراموشی و نابودی تدریجی و پوسیدگی بسپارند... عربها که علیالظاهر از حرمت قلمها با شور و شجاعت بیشتری دفاع میکنند، مدام میکوشند برای اصحاب کلمه اعتباری در معرض خطر را به حکومتها گوشزد کنند. با آن که قلمفروش و قلمهای به فروش رفته و به تعبیر خودشان الاقلام المأجوره (قلمبهمزدها) در میانشان کم نیست، فریاد اعتراض بر ضد قلم فروش نیز در بین این طایفه فراوان است... حتی حکومتهای نسبتاً برحق نیز در جایی که با لبخند انتقادها را میشنوند، در دل دندانهای تیز خشم و نارضایتیشان برق میزند. فرقی بین ترس با ترس نیست. انسان نوعاً از انرژی نهفته در دل این واژههای بیادا بیمناک است.» لحن و بیان سید اینجا تند و تیز است اما به گمانم بسیار مشفقانه است. از موضع مشترک و درک متقابل کسی که با او حرف میزند، آغاز میکند. میگوید همه آدمها از انتقاد بیمناک اند. فقط نوع مواجهه آنها فرق دارد. یک مواجهه هوشمندانه است و یک مواجهه طبیعی. و بنا به طبیعت خودش بسیار ویرانگر است. مقالات مهم زیادی در این کتاب هست که کمک بزرگی به معرفی سید میکند. اینها جلوههایی از سید است که باید عرضه میشد تا مانع بعضی از بدمعرفی کردنها باشد. قیصر در مقدمه کتابی از سید چیزی نوشته و درد و دریغ خورده بر کسانی که محضر سید را درک نکردند و گفته صرفاً از طریق خواندن نوشتههای سید نمیتوان او را شناخت. اما من میگویم این کتاب کمی از درد و دریغ قیصر را کم میکند. یعنی نسل جوانتر با خواندن این کتاب نکتهیابیها، تیزبینیها، طنزپردازیهای رندانه و خیلی از شیطنتهای شیرین سید را کاملاً درک میکنند. موسوی: جناب گیویان شما اول این نشست اشاره فرمودید که در کشور ما چیزی تحت عنوان دلنوشته خیلی جدی گرفته نمیشود. اگر ممکن است با اشاره به یادداشتهای روزانه سید بیشتر این بحث را باز کنید. گیویان: کلمه دلنوشته شاید کمی دستمالی شده باشد. به اعتقاد من آن وجهی از سید که در این کتاب نشان داده شده، چند بعدی بودن شخصیت او است. سید در همان لحظهای که شما را نصیحت میکرد، یک دلاور تمامعیار بود. همان لحظه که انذار میکرد، آن طرفش یک پهلوانی سترگ را میشد دید. وقتی میخندید، بغض را میتوانستی در چشمانش ببینی. وقتی گریه میکرد، میتوانستی قهقهه روح بازیگوش سید را بشنوی. این کتاب وجه منشور وش سید را تا حدودی به مخاطب نشان میدهد. شاید بزرگترین ستمی که در حق سید شده و ما دوستان او هم بیتقصیر نیستیم این است که ابعاد وجودی مختلف سید کمتر معرفی شده. سید حتی در مقالهها و نوشتههای محققانهاش رد و امضای شخصی خود را دارد. اساساً سید آنقدر مغرور و بزرگمنش بود که نمیتوانست ادای کسی را دربیاورد و از کسی تقلید کند. حالا روحیه علمی و آکادمیک سید را کنار وجوه عاطفی و احساسی او بگذارید. مثلاً سید از چیزهای خیلی خیلی ساده روزگار دلش میگرفت. ظاهراً اینها وجوه متعارضی است که در این کتاب آمده و اگر غیرقابل قبول به نظر میرسد، به این دلیل است که متأسفانه فرهنگ ما به گونهای است که نمیتوانیم یکی از بزرگانمان را با پیژامه تصور کنیم. در این کتاب سید با عرقگیر رکابیاش هست، با لباس رسمیاش هست، پشت تریبون هست، روی نیمکت حوزه در حال درد دل کردن با دوستانش دیده میشود، سر صف نانوایی هست و کنار هم آمدن اینها مخاطب را متوجه کثیرالوجه بودن سید میکند و جنبه کاملاً انسانی بودن او را نشان میدهد. انسانی که متعالی بود و فرسنگها فاصله داشت از کسانی که مصادرهاش کردند یا از اسم و سایهاش بهره ناصواب بردند. سید از اینها خیلی دور بود. باقری: اجازه دهید تکملهای بر حرفهای گیویان عزیز بزنم، دلنوشته شاید تعبیر دقیقی نباشد ولی یک منفعت بزرگ دارد و آن آسیبی را که در بسیاری نوشتههای محققان دیده میشود،کمرنگ میکند. محققان وقتی میخواهند به یک متن ارجاع دهند، از قبل میدانند کدام قسمت متن را انتخاب کنند. یعنی میدانند که کدام قسمت چه متنی را برای چه چیزی و با چه هدفی به کار ببرند. اما وقتی یک آینه تمام نما پیش روی آنها باشد، چنین وضعیتی کمتر پیش میاید. در این کتاب ابعاد متناقض نما یعنی جلوههای مهر و قهر توأمان سید مشاهده میشوند. گاهی نوشتههای او راجع به یک نفر خاص در جاهای مختلف، متفاوت است و شما نمیتوانید ارزشگذاری کنید و بگویید سید با فلان شخص مطلقاً دوست بوده یا دشمن. البته خطوطی که برای سید حد و مرز تعیین میکنند، همیشه ثابتاند. در مقدمه کتاب هم آمده که اگر از سوي شاعر درباره برخي افراد به مدح يا ذم اشارتي شده، مربوط به همان روز است و نبايد با نگاه امروز به آن اشارت نگريست و درباره آن به داوري نشست. چون آدمهاي مختلف در جاهاي مختلف نظرگاههاي متفاوتي دارند. مثلاً يك جايي سيد از شخصي كه در يك يادداشت به او تعريضي داشته، با تعابير تندي ياد كرده البته نه به خاطر تعريض به خودش بلكه دغدغهاش عدم مواجهه علمي آن شخص با مطلب بوده. سيد در جاي ديگر از همان آدم به عنوان پشت و پناه خودش ياد ميكند و او را به جوانمردي و رادي و رفاقت ميستايد. گيويان: سيد در اوج صريح بودن و تند بودن بسيار بزرگوار بود. اصلا از كسي به دل نميگرفت و كينهورز نبود. ممكن است يك مسئلهاي سيد را به شدت برآشفته كرده باشد. موسوي: راجع به حاشيهها بحث شد، آقاي محمودي اعتقاد دارند كه حاشيهها براي سياست امري ضرورياند و اگر سياست حاشيه نداشت، ما هيچ وقت كسي مثل كوچكزاده و رسايي را نميشناختيم. فكر نميكنيد اين حاشيهها وقتي وارد ادبيات ميشوند، اصل مطلب يعني خود ادبيات كمرنگ ميشود؟ نوشتههاي شخصي يا دلنوشتهها، خيلي جذاباند، اغلب مخاطبان اول به سراغ اين نوع يادداشتها ميروند، چون هم خواندناش آسانتر است و هم كنجكاوي مخاطب را در ارضاء ميكند. به گمان من وقتي مطالب جدي كه نيازمند تأمل بيشترند كنار اينگونه نوشتهها چاپ شوند، به حاشيه رانده ميشوند و كمتر ديده ميشوند. نتيجهاش هم اين است كه مخاطب قضاوت و دركاش از آن نويسنده در سطح باقي بماند. محمودي: سوال سختي است و جوابي كه ميخواهم بدهم شايد از يك جنبه جواب باشد شايد هم جواب نباشد. واقعيت اين است كه ما ملت رودربايستي هستيم و به همين دليل نوشتههاي شخصي وقتي چاپ ميشوند با تعارفات متداول زندگي روزمره ما تضاد پيدا ميكنند. آقاي دولتآبادي وقتي يادداشتهاي شخصياش را چاپ كرد يك سري مطالب را بنا به ملاحظات چاپ نكرد چون جامعه ما جامعه تعارف است چون هنوز جامعه ما اين ميزان از صراحت را برنميتابد. وقتي مرحوم سيروس طاهباز يادداشتهاي شخصي نيما را چاپ كرد به گفته خودش از همه سو مورد هجوم قرار گرفت؛ كلاسيكها و طرفداران شهريار از يك طرف به او حمله كردند، دوستداران شاملو از طرف ديگر و كساني كه مسلماني نيما را برنميتافتند هم يك جور ديگر به او هجوم بردند. در كشورهاي ديگر چاپ يادداشتهاي شخصي امري مرسوم و معمول است اما در كشور ما حتي يادداشتهاي خيلي تعديل شده هم واكنش برانگيزند. باقري: در اين كتاب غير از آن نوع نوشتههايي كه در مورد قيصراند و نشاندهنده رابطه عاطفي سيد و قيصر هستند، اغلب نوشتهها حتي آنهايي كه ناظر بر نقد آدمها است در واقع يك جور نقد اجتماعي جدي است. يعني اين نوشتهها حتي اگر در مورد شخص خاصي باشد، يك جور انذار عمومي است. آن فرد بهانهاي بوده براي اينكه سير يك وضعيت اجتماعي را آسيبشناسي كند. گيويان: اين نوشتهها را بايد از درددلهاي سطحي متمايز ببينيد. ممكن است سيد آن لحظه بناي گلهگذاري داشته اما بايد آن لحظه را در متن وقوعاش قرار دهيد. سيد هنرمند است و روح زمانه خودش. او خيلي خوب زمانهاش و آدمهاي روزگارش را ميشناخت. هر كدام از اين آدمها براي او نمونهاي از يك تپ اجتماعي بودند. سيد ذاتاً يك فرهنگشناس و يك جامعهشناس بود. خودش هم گفته عليرغم اينكه علوم تغذيه خوانده بود اما دغدغه اصلياش تاريخ و جامعهشناسي بود. نميخواهم بگويم همه تحليلهاي سيد وحي منزل است و از آسمان افتاده ولي سيد در خيلي از شخصينويسيهايش براي آيندگان حرف زده. در فرهنگ ما نقد خود، گفتن نكات مربوط به زندگي شخصي يا حوزههاي فردي راه ندارد. با علم به اين مسئله، يادداشتهاي شخصي سيد، دلنوشتهها و درددلهاي او ميتواند نشاندهنده برخي از جريانات فرهنگي، ادبي و مؤثر بر حوزه فرهنگ و ادبيات كشورمان باشد. موسوي: در اين يادداشتها چند جا به آقاي زم اشاره شده و به تندي از ايشان ياد شده. بعدها رابطه سيد با آقاي زم درست شد و آنها با هم آشتي كردند. كسي كه اين يادداشتها را ميخواند اگر از جريان اين آشتي كردن مطلع نباشد قضاوتاش در اين باره ناقص و نادرست باقي ميماند. از نظر شما اين مشكلساز نيست؟ محمودي: يادداشتهاي شخصي نشاندهنده اين است كه شاعران و نويسندگان در اين مملكت چه سختيهايي ميكشند. برخي از هنرمندان ما مثل خود سيد با مارك بيرحمانه شاعر دولتي، حكومتي و ايدئولوژيك روبهرو بودند. اين انگ به ناحق به آنها زده ميشد فقط به اين دليل كه به يك چيزهايي باور داشتند. اعتقادات و باورهايشان كه راستين هم بود نه وسيلهاي براي رسيدن به قدرت و ثروت باعث ميشد كه بار اين رنج را به دوش بكشند و تمام عمر با دل خونين لب خندان بياورند. ياداشتهاي شخصي سيد نشاندهنده اين است كه او اين تهمتها ناروا را ميشنيد و چقدر در خلوت رنج ميكشيد. نكته ديگري كه ميخواهم بگويم اين است: چون سيد مواضعاش را نسبت به اهل سياست خيلي صريح ابراز ميكرد، همه فكر ميكردند شاعري سياسي است در حالي كه آثار سيد نشان ميدهد چقدر به ذات شعر و ادبيات ميانديشيد. اين يادداشتها از نظر من همگي اثر هنري است چه يادداشت روزانه باشد چه متن علمي و پژوهشي. نوگرايي، ابداع و خلاقيت در سطر سطر اين نوشتهها هويدا است. او نه شاعر سياسي بود، نه شاعر ايدئولوژيك و نه شاعر حزبي. اما شاعري باورمند و معتقد بود. با قرآن، نهجالبلاغه، حافظ و مثنوي نسبتي تام و تمام داشت. اين باورها و دغدغههاي سيد جدي بود نه وسيلهاي براي دينفروشي و دنياپرستي. به همين دليل هم برادران ارزشي دل خوني از اين كتابر دارند چون لايههايي از سيد در آن آشكار شده كه براي آنها قابل استفاده و بهرهبرداري نيست. برادران ارزشي ما فرهنگ، هنر و خلاقيت را به عنوان يك ابزار سياسي ميبينند. اين كتاب مانع از اين است كه سيد را به نفع جريانهاي سياسي مصادره كنند. باقري: تا اينجاي بحث بيشتر جنبههاي جلالي سيد مطرح شد. بيشتر از گلهمنديهاي سيد حرف زديم. بد نيست طرف ديگر ماجرا را هم ببينيم و از جنبههاي مشفقانه، مهربانانه و سپاسمندانه سيد نسبت به آدمها هم حرف بزنيم. يادداشتهاي بسياري در اين كتاب وجود دارد كه نشاندهنده اين جنبه از شخصيت سيداند. سيد از كساني كه در آموختن او نقشي داشتند همواره با تواضع و سپاس ياد ميكرد. او هرگز از آموزگارانش جز به سپاس و ستايش ياد نكرد. مثلاً اين يادداشت را كه درباره مهرداد اوستا نوشته ملاحظه كنيد: «ديشب اواخر برنامههاي تلويزيوني ناگهان تصويري غريب و آشنا بر صفحه نقش بست. تصويري كه ميگفت من رفتم، مهرداد اوستا بود. تنها مردي كه همواره بيريا و بادل قرص بر سر كلاس درس يا هرجاي ديگري با لقب استادم از او نام ميبردم... اوايل انقلاب همت او بود و يكي دو تن ديگر كه هسته شعر حوزه را بنا نهاد و اينك جوانان و پيرمردان اين وادي همه تا مغز استخوان مديون او هستند.» اين يادداشت نشانه سپاسمندي و قدرشناسي سيد نسبت به بزرگان است. مدتي من جلسات شعر حوزه را ميگرداندم. صندلي من پشت به در بود. يك روز ديدم سيد كه روبهروي من نشسته بود ناگهان به احترام وتمام قد برخاست. سرم را برگرداندم به سمت در. صاحب چهره را نشناختم. سيد او را معرفي كرد آقاي عليرضا طبايي بود. سيد همانجا اشاره كرد به اين كه آقاي طبايي دست خيليها را گرفته و همين كه فرصتي مييافته در صفحه شعر مجله جوانان، شاعران جوان را براي اولين بار به جامعه ادبي معرفي ميكرده و باعث ميشده كه شناخته شوند. سيد همواره حرمت و جايگاه كساني را كه به او چيزي آموخته بودند، نگه ميداشت. اينكه از سيد فقط يك چهره پرخاشگر عصبي نشان داده ميشود بيمروتي است و ناعادلانه. شفقت و مهرباني فراوان سيد در جاي جاي اين يادداشتها به چشم ميخورد. گيويان عزيز هم به جلوههاي چندگانه سيد و چند بعدي بودن شخصيت او اشاره كردند. به نظر من هم سيد در مهر و قهر در نقطه كمال بود و فكر ميكنم مهر ذاتي وجود سيد بود و قهر جنبه عرضي وجودش. سهيل عزيز اشاره كرد كه بعضي به ناحق او را شاعر سياسي ميدانستند. سياست در شعر سید عرض بود. دغدغه خود او فرهنگ بود. هرگاه احساس ميكرد چيزي تقويتكننده پايههاي فرهنگ است از سر شوق فراوان دربارهاش عكسالعمل نشان ميداد. از آنجايي كه سيد نقش تشويق را بسيار پررنگ ميدانست از تشویق کسانی که به فرهنگ خدمت میکردند فروگذار نمیکرد. از طرف ديگر اگر در جايي ميديد كه رفتاري تخريبكننده فرهنگ است ساكت نمينشست. ممكن است اين مسئله باعث شده باشد كه عدهاي او را شاعر سياسي بدانند در حالي كه رگ و ريشهاين مواجهه فرهنگي بوده و از سردرد و دريغ براي فرهنگ. آن نكتهاي را كه گفتيد قبول دارم و از جواب دادن به آن طفره نميروم. قبول دارم كه موضعگيريهايي داشته كه بعداً درباره آنها تغيير راي داده. آن موضعگيريها در يادداشتها هست ولي تغيير نظرها در يادداشتها وجود ندارد. كسي كه سيد را درست نشناسد ممكن است درباره مسائل و اشخاص به اشتباه بيفتد يا كساني كه ميخواهند سيد را مصادره كنند ممكن است از همين نقص استفاده كنند. تا جايي كه من اطلاع دارم پديدآورندگان كتاب همه تلاششان را كردهاند كه هر چه هست را بياورند. ضمن اينكه تاكيد كردهاند كه اين نوشتهها محصول احوال همان روز سيد بوده و ممكن است بعداً تغيير راي داده باشد. گيويان: اين حرفها را بايد در كانتكست(context) تاريخياش ديد. سيد خيلي شجاع بود و پهلوان به معناي دقيق كلمه. او در آن دوره براي ما نقش جلال را بازي ميكرد. ما توقع داشتيم و نيازمند بوديم كه كسي خيلي چيزها را به ما بگويد. سيد اين نقش را خيلي خوب ايفا ميكرد. هيچ شاگردي وقت ياد گرفتن از معلمش، ترديد را نميپذيرد. معلم بايد حكم قاطعانه بدهد. سيد يك جاهايي خيلي قاطعانه حرف ميزد اما اين قاطعيت در حوزه ادبيات و هنر بود و اگر از سياست ميگفت سياست به معناي امروزي نبود چيزي بود كه ريشه در انقلاب ما داشت. سيد شايسته مقامي بود كه در جمع شعراي انقلاب پيدا كرد. به اين دليل عميقاً ريشهدار بود. بچه پايين شهر، سختي كشيده، دانشجوي كتك خورده، اعتصاب كرده، تهديد شده و محروم مانده، سيد ريشه در زندگي واقعي مردمش داشت. همه اينها را چشيده بود و كسي نبود كه اين مصائب را برايش تعريف كرده باشد يا آنها را در كتابها خوانده باشد. البته يك بعدي كردند سيد اشتباه است. او همانقدر كه در تاريخ واقعي و سكانس به سكانس زندگي مردمش زيسته بود در تاريخ تخيلي كه با قدرت خلاقش ساخته بود هم ريشه داشت. او همان طوری زندگی کرد که باور داشت. تعارف نميكرد چون به چيزي كه ميگفت ايمان داشت. وقتي از قرآن حرف ميزد به آن باور داشت. وقتي از نهجالبلاغه حرف ميزد آن را به عنوان يك مانيفست سياسي نميديد. درباره جنگ، زندگي و عشق هم همينطور بود. اين ويژگيهاي سيد اصالت او بود. سيد با استناد به اين تاريخ، پيشگويي، آيندهنگري و انذار ميكرد. من در رفقاي اهل هنرم كمتر كسي را سراغ دارم كه مثل سيد همانطور كه باور داشت زيسته باشد يا همان طور زيسته باشد كه باور داشت. به همين دليل هيچكس از سيد تعارف و تملق نميديد. او به صداقت يك معلم و دلنشيني يك پيرو مراد با خيليها رفتار ميكرد. اين وجوهي كه برشمردم وجوهي است كه به تعبير قيصر كساني كه محضر او را درك نكردهاند به آن راه نميبرند. وظيفه ماست كه اينها را به نسل جوانتر بگوييم. اين ويژگيهاي سيد عميقاً ريشه در فرهنگ، تاريخ و سنت جامعه ما دارد، ويژگيهايي كه امروزه دارد جايش را به پوچي و بيمعنايي ميدهد يعني كسي به اين ويژگيها و ابعاد انساني توجه نميكند. سيد ريشهدار بود و ريشهدار بودن را زندگي كرده بود. شعار نداده بود. دردهاي او واقعي بود. شاديهاي او اگرچه اندك بود ولي عميق و واقعي بود. عشق براي سيد مفهومي عميق و درست داشت. تعهد برايش يك وصله الحاقي نبود. تعهد را با گوشت و پوستش احساس ميكرد. درگير سياست بود ولي سياستباز نبود، سياست را به عنوان يك بعد و سويه از انقلاب ميديد. باقري: اگر سيد را به حق جزو پيشگامان شعر انقلاب بدانيم بدان معنا نيست كه او را در زمره مدافعان از هر چيزي كه جاري است بپنداريم و معرفي كنيم.اين پنداشت غلط از يك طرف نيست. در دوسر طيف آدمهايي پيدا ميشوند كه متاسفانه تعبير و تفسيرهاي دلبخواهي و نادرست از سيد و مرام او ارائه ميدهند. يادداشتهاي ارغواني و مقالات او از قبيل مقالهاي كه در باب سانسور خواندم مي تواند به خيلي از اين تعبير و تفسيرهاي غلط پايان بدهد. به اين ياداشت كه آن را در تاريخ 23/09/1370 نوشته توجه كنيد: «در سرمقاله مجله سوره يكي از آن قلمچماقان (با قلچماق اشتباه نشود) جملهاي گرفته بود كه كامو گفته در عصر ما كلمات به فحشا كشانده شدهاند. از اين همه كلمه روسپي شده، به آزادي بند كرده بود. مگر نه اينكه در كنار كلمات واژهها، رنگها، درنگها، لحظهها، لبخندها، اشكها و آهها و دعاها و نفرينها هم به فحشا كشانده شدهاند.» يعني جايي كه كسي حرفي را بهانه قرار ميدهد براي مقابله با يكي از شعارهاي اصلي انقلاب، آزادي، سيد موضع خودش را نهتنها آشكارا بيان ميكند بلكه بر آن پافشاري هم دارد. جايي ديگر نوشته است: «چه ميتوانم گفت درباره آدمي كه وقتي با تو در بحث به تنگنا ميافتد ميكوشد تا با طرح يك معضل خانوادگي همه نان به نرخ روز خوردنهاي خودش را مالهكشي كند و بگذرد...» اين سنخ نوشتهها چه نسبتي ميتواند با مدعيان و بيماران مبتلا به خود سيد پنداري داشته باشد؟ چه نسبتي با افرادي دارد كه خودشان با همين ادبيات حرف ميزنند؟ سيد اشعار طنز بسياري دارد كه در اختيار من است. اين شعرها متوجه كساني است كه از سر حسادت به جايگاه و عزت سيد، به يكسري تهمتهاي دروغ و بياساس متوصل شدهاند كه هيچ ربطي به حوزه ادبيات ندارد. كسي كه در يادداشتهاي شخصياش اينطور حرف ميزند انصافاً سرسوزني ميتوان گمان برد كه سفارشينويس باشد: «گفته بودند كه شرافت و عزتنفس هنرمند بكارت اوست و اين روزها هر كجا كه وارد ميشويم اول سعي ميكنند بكارت روح تو را زائل كنند. بعدش ميشوي فاحشه روح و به انواع و اقسام زناهاي اداري تن درميدهي.» شايد بعضي بگويند لحن او بيادبانه است اما درشتي سخن به خاطر درشتي مطلب است. وقتي ميخواهد قبح مسئله را نشان بدهد، مانند مولانا ناچار ميشود به تمثيلي متوسل شود كه ظاهربينان از درك معناي آن عاجزند. تأكيد ميكنم ناچار ميشود نه اينكه ادا و اطوار دربياورد يا تحت عنوان بيپروانويسي عقدههايي را بازتاب بدهد. نه! سيد از سر درد اين طور حرف زده. آنقدر موضوع قبيح بوده كه بايد دربارهاش اين طور حرف ميزده:«اگر هم به اين زنا راضي نشوی آن وقت حسابت با كرامالكاتبين است. از دروغ و تهمت گرفته تا قطع حقوق و فشار مادي كه در حق تو روا ميدارند و براي هر كدام هم يك بغل توجيه عقلي و نقلي بر سرت ميريزند.» سيد در ريزترين و جزئيترين رفتارهاي ما و در مراودات ما آسيبهاي بزرگ فرهنگي را عيان ميكند. همه اينها هشدارهاي يك روح حساس است. انذار چيزهايي است كه گوش ما به آنها عادت كرده و گوش او به آنها هرگز عادت نكرد. قبول دارم كه بخش يادداشتهاي ارغواني ممكن است بيشتر از مقالات و ترجمهها مورد توجه مخاطب باشد، ولي باور كنيد برخي از جنبههاي وجودي سيد در هيچ نوشتهاي نميتوانست به اين شكل ظهور و بروز پيدا كند. اين سنخ نوشتهها دريچهاي است كه سيد از طريق آن دردهايش را فرياد كشيده است. بدون اغراق ميخواهم بگويم كه 70 درصد اين يادداشتها جنبهاي از سيد را نشان ميدهد كه حتي ما دوستانش هم قادر به معرفي كردناش نبودهايم. معمولاً سيد زماني به طرح يك مطلب ميپرداخت كه احساس ميكرد نه تنها اين حرف ناگفته مانده بلكه مقدمات آن هم مورد توجه قرار نگرفته. يعني سيد تا حرفي براي گفتن نداشت دست به قلم نميبرد. در نوشتههاي سيد چه در مقالات و چه در يادداشتها مخاطب نكات بسيار جالبي خواهد ديد؛ شيوه شيرين نوشتار، تعليقهاي نوشتار و نوع نتيجهگيريها بدون اغراق شانه به شانه نبوغ ميزند. او در ضمن چه گفتن به چگونه گفتن هم بسيار بها ميداد. طراحي مطلب، ورود آن، برانگيختن مخاطب و پرسش و نتيجهگيري دغدغه جدي او بود. علاوه بر اين گاهي آن وجه بسيار زلال كودكانه سيد كه از چشم ما هم پنهان مانده بود، در نوشتههاي سيد هويدا است. گاهي سيد از اينكه حرفش فهميده شده و درك شده چنان كودكانه سر ذوق ميآمد كه غم عميقي دل آدم را فراميگيرد. غم و دريغ از اينكه چرا از تشويق سيد فروگذار كرديم. چرا فكر كرديم سيد نيازي به تعريف و تمجيد ندارد. چرا فكر كرديم چون بزرگتر از ما است فقط او بايد ما را تشويق كند و بابت آنچه به ما ياد ميداد، او را تشويق نكرديم. گيويان: خيلي حافظ بود، خيلي. اگر يك كلمه درباره سيد بتواند مصداق پيدا كند، كلمه رند است. رند به معنايي كه در ديوان حافظ آمده. زير بار زور احدي نرفت و دستش به شكل معنوي در زندگي حواريوناش هميشه در كار بود. هيچكس با سر كلاس رفتن اين طوري نميشود، با معلم ديدن اين طوري نميشود. هيچكس آگاهانه اينطور نميشود. سيد به دليل صداقتاش و اينكه صادقانه خودش را زندگي ميكرد، بر همه ما به اندازه حساسيتهاي وجوديمان تأثير گذاشت. من اعتراف ميكنم كه به او مديونم. سيد را از همان 78 ديگر نديدم ولي در خيلي از بزنگاههاي زندگيام وقتي ميخواستم كاري كنم فكر ميكردم اگر سيد بود الان به من چه ميگفت. سيد براي من مثل يك معيار بود و اين چيزي نيست كه بين تو و ديگري به قرارداد وضع كرده باشي. زلالي و آزادگي سيد باعث ميشد هميشه يك متر و معيار جلوي روي ما قرار گيرد. من از او حلاليت ميطلبم از اينكه نتوانستم خيلي از كارهايي را انجام بدهم كه مطمئنم اگر بود ميخواست انجام دهم. اين براي من خيلي سنگين است. نميخواهم ماجرا را خيلي دراماتيزه كنم ولي ساعد راست ميگويد ما هيچوقت حق سيد را ادا نكرديم و انشاءالله پيدا شوند جواناني از نسل جديد كه حداقل اين راه را ادامه بدهند. دنيا قفس تنگي بود كه سيد تحملاش را نداشت. خيليها به دليل اين جوهرش را نشناختند او را به زمين زدند. سيد به هيچ كس و هيچجا وصل نبود. خود خودش بود. اصلاً راضي نبود به هيچ قيمت بكارتي را از دست بدهد. سربلندش را چنان بالا ميگرفت كه كوتولهها بيشتر پيش او احساس كوچكي ميكردند و به همين دليل هم هيچكس پروبالش را نگرفت. به هيچكس احساس نياز نميكرد. به هيچكس باج نميداد. خيليها آزادگياش را تاب نميآوردند. چون آزادگي به مذاقشان خوش نميآمد. سيد زندگياش را مظلومانه سپري كرد. اين از ويژگيهاي نحس فرهنگ ما است كه در آن هيچ تلاشي براي به بار آوردن و به ثمر رساندن آدمهاي بزرگ نميشود. باقري: فرياد اصلي سيد همان فرياد سنايي بود كه ميگفت: ايها الناس روز بيشرمي است. آنچه در اين كتاب آمده بازتاب يك دهم از رنجي كه سيد كشيد، نيست. اين نوشته نمونهاي است از رنجهايي كه او كشيد: «ارغوان خيلي حالم گرفته است از دست خودم. من كه به اصطلاح اهل قلم و به قول اعراب به اصحاب كلمه مكتوب و منطوق تعلق دارم، وقتي پاي پول و حقوق و دستمزد به ميان ميآيد، مثل يك بچه زبانم ميگيرد و عين دستپاچهها به پتپت ميافتم و به تعبير زنم اصلاً عرضه دفاع از حق و حقوق خودم را ندارم. رئيس سازمان انتشارات... صحبت ميكرد از اينكه بروم و آنجا مشغول شوم. از بدي اوضاع مالي هم گفتم. كمي روضه اجتماعي و تعهد خواند و ديگر قضايا. به من ميگفت در كيهان به شما 8 تومان ميدهند. پس نيمهوقتاش ميشود 4 يا 5 تومان كه ما بيشتر خواهيم داد. طرف گويا كيهان را دارالعدل ميدانست يا نميدانست كه در كيهان از زمره مغضوبين هستيم و هر روز يك چاله برايمان ميكنند براي اينكه دخلمان را بياورند. او اصلا نميدانست كه حقوق كيهان قسط در رفته حتي پول سيگار من هم نميشود. بعداً به خودم لعنت كردم كه چرا درست و حسابي جواباش را ندادم و نگفتم به او كه آنهايي كه شاگرد من هم حساب نميشوند، دو تا سه برابر من دارند حقوق ميگيرند. آنچه را به او نتوانستم گفت به تو گفتم و اينجا نوشتم تا يادگار بماند از يكي از اهل قلم كه به نظر من در جهان سوم از بدبختترين آدمها بهشمار ميروند. علي ايحال به قول سنايي ايها الناس روز بي شرمي است.» ۵۷۵۷
دوشنبه 23 تیر 1393 - 11:16:07
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: خبر آنلاین]
[مشاهده در: www.khabaronline.ir]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 48]
صفحات پیشنهادی
مشروح نشست نقد و بررسی کتاب فستیوال خنجر/1 مومنان مصلح سراغ طنز میروند/شوخی غیراخلاقی را طنز میدانند/ کتابی
مشروح نشست نقد و بررسی کتاب فستیوال خنجر 1مومنان مصلح سراغ طنز میروند شوخی غیراخلاقی را طنز میدانند کتابی برای نشاندادن راه شاعری سیدحسن حسینیاسماعیل امینی گفت مردم غالبا شوخیهای غیر اخلاقی را به اسم طنز میشناسند غیر اخلاقی لزوما مربوط به روابط جنسی نیست غیر اخلاقی و غیاجمالی/ گپوگفتی با مؤسس نخستین حسینیه اوکراین/ از دندانپزشکی تا خواندن خطبه عقد
اجمالی گپوگفتی با مؤسس نخستین حسینیه اوکراین از دندانپزشکی تا خواندن خطبه عقد۵۰ سال سن دارد با چهرهای سفیدرو و چشمهایی آبی درست شبیه اروپاییها هیچی نباشد ۲۱ سال را در اوکراین گذرانده و تاکنون در دندانپزشکی خود ۵ هزار بیمار اوکراینی را تیمار کرده است حاجآقا صابونچی یک حسیحمید فرخنژاد مشاور هنری و سفیر امور انسان دوستانه منطقه آزاد اروند شد
در حکمی از سوی مدیرعامل سازمان منطقه آزاد اروند حمید فرخنژاد مشاور هنری و سفیر امور انسان دوستانه منطقه آزاد اروند شد خبرگزاری پانا حمید فرخنژاد هنرمند سینما و تلویزیون کشور در حکمی از سوی مدیرعامل سازمان منطقه آزاد اروند بهعنوان مشاور هنری و سفیر امور انسان دوستانه منطقه آزااقدام انسان دوستانه کارخانه عروسک سازی باربی! +عکس
اقدام انسان دوستانه کارخانه عروسک سازی باربی عکس بعد از اینکه این عروسک باربی خبرساز شد کارخانه MAttel تصمیم گرفت که این عروسک را به تولید انبوه برساند تا تمام کودکان سرطانی بتوانند عروسکی داشته باشند که با ان هم بتوانند همزاد پنداری کنند کارخانه بزرگ Mattel که سازنده عروسک هدرخواست انسان دوستانه کاربران ایرانی شبکه های اجتماعی از فیفا
از مردم مظلوم غزه در فینال جام جهانی با یک دقیقه سکوت حمایت کنید درخواست انسان دوستانه کاربران ایرانی شبکه های اجتماعی از فیفا برخی کاربران شبکه های اجتماعی با درخواست از فیفا سعی دارند این نهاد بین المللی را به حمایت از مردم مظلوم غزه پیش از دیدار فینال جام جهانی 2014 متقاعد کنناقدام انسان دوستانه بهنوش بختیاری!برآورده کردن آرزوی دختر بی سرپرست! +عکس
اقدام انسان دوستانه بهنوش بختیاری برآورده کردن آرزوی دختر بی سرپرست عکسبهنوش بختیاری آرزوی دختری بی سرپرست به نام شکیلا را برآورده کرد بهنوش بختیاری آرزوی دختری بی سرپرست به نام شکیلا را برآورده کرد برنامه جشن رمضان هر ساله در ماه مبارک رمضان بعد از افظار از شبکه ۵ سیما به رودر حکمی از سوی مدیرعامل سازمان منطقه آزاد اروند حمید فرخنژاد مشاور هنری و سفیر امور انسان دوستانه منطقه آزاد
در حکمی از سوی مدیرعامل سازمان منطقه آزاد اروندحمید فرخنژاد مشاور هنری و سفیر امور انسان دوستانه منطقه آزاد اروند شدحمید فرخنژاد هنرمند سینما و تلویزیون کشور در حکمی از سوی مدیرعامل سازمان منطقه آزاد اروند بهعنوان مشاور هنری و سفیر امور انسان دوستانه منطقه آزاد اروند منصوب شدتاکید دمشق بر همکاری با سازمان ملل برای کمک انساندوستانه به متضرران سوری
تاکید دمشق بر همکاری با سازمان ملل برای کمک انساندوستانه به متضرران سوریمعاون وزیر خارجه سوریه در نشست سه جانبه دمشق تهران و ژنو اعلام کرد که دمشق بر همکاری با نهادهای انسان دوستانه وابسته به سازمان ملل در زمینه کمک رسانی به شهروندان متضرر سوری تاکید دارد به گزارش خبرگزاری فارحرکت انسان دوستانه نکونام و پولادی به نفع کودکان بی سرپرست و مبتلا به سرطان/حراج خیریه پیراهن مسی
حرکت انسان دوستانه نکونام و پولادی به نفع کودکان بی سرپرست و مبتلا به سرطان حراج خیریه پیراهن مسی ورزش > فوتبال ملی - نکونام و پولادی پیراهن مسی را برای انجام کارهای خیرخواهانه به حراج گذاشتند به گزارش خبرگزاری خبرآنلاین نگه داشتن یک پیراهن ارزشمند در یک اتاق یا فروحرکت انسان دوستانه سرمربی استقلال +عکس
حرکت انسان دوستانه سرمربی استقلال عکس به این مطلب امتیاز دهید به گزارش سرویس کشکول جام نیوز امیر قلعهنویی دو شب پیش با حضور در برنامه جشن رمضان با برداشتن دو پاکت به نیت خود و مادر مرحومش در امور خیریه شرکت کرد سرمربی استقلال که باید به همراه تیمش به ترکیه میرفت سحرکت انسان دوستانه نکونام و پولادی
حرکت انسان دوستانه نکونام و پولادی نکونام و پولادی پیراهن مسی را برای انجام کارهای خیرخواهانه به حراج گذاشتند خبرآنلاین نکونام و پولادی پیراهن مسی را برای انجام کارهای خیرخواهانه به حراج گذاشتند نگه داشتن یک پیراهن ارزشمند در یک اتاق یا فروختن آن برای گرفتن دست نیازمندان به نظحرکت انسان دوستانه امیر قلعه نویی+عکس
حرکت انسان دوستانه امیر قلعه نویی عکس امیر قلعه نویی بارها ثابت کرده از آن دست فوتبالی هایی است که همیشه دستی در کار خیر دارد به گزارش جام جم ورزشی سرمربی استقلال که باید به همراه تیمش به ترکیه میرفت سفر خود را به تعویق انداخت تا بتواند برای آرزوی مهران را که داشتن یک تبقدردانی اوباما از ملک عبدالله بخاطر ژست انسان دوستانه اش
بین الملل آفریقا و خاورمیانه قدردانی اوباما از ملک عبدالله بخاطر ژست انسان دوستانه اش کاخ سفید اعلام کرد که باراک اوباما در یک تماس تلفنی از ملک عبدالله به خاطر ارائه کمک 500 میلیون دلاری به مردم عرا ق قدردانی کرد به گزارش خبرگزاری مهر به نقل از رویترز کاخ سفید با انتشار بیانبیماران سرطانی چشم انتظار کمک های انساندوستانه
بیماران سرطانی چشم انتظار کمک های انساندوستانه اردبیل- ایرنا- بیماران سرطانی اردبیل چشم انتظار کمک های انساندوستانه خیرین و مردم متدین هستند به گزارش خبرنگار ایرنا مدیر عامل انجمن خیریه حمایت از بیماران سرطانی و صعب العلاج موسسه ریحانه اردبیل روز یکشنبه در آیین تجلیل از خیرین گمهمترین عناوین خبری روزنامههای امروز علت عدم انتشار فیلم و عکس از اعدام مهآفرید/افزایش بیرویه قیمت خودرو ب
مهمترین عناوین خبری روزنامههای امروزعلت عدم انتشار فیلم و عکس از اعدام مهآفرید افزایش بیرویه قیمت خودرو به بهانه امکانات جانبی حملات هوایی و زمینی به مخفیگاه داعش در 5 استان عراقبرخی از روزنامههای صبح امروز کشور مهمترین عناوین خبری خود را به مطالبی مانند علت عدم انتشار فیلمدر دیداری دوستانه یاران جباری به مصاف هانوفر میروند/ بیخبری از وضعیت حسینی
در دیداری دوستانهیاران جباری به مصاف هانوفر میروند بیخبری از وضعیت حسینیتیم فوتبال الاهلی در دیداری دوستانه به مصاف تیم بوندسلیگایی هانوفر میرود به گزارش خبرگزاری فارس تیم فوتبال هانوفر که زیر نظر میلان ماچالا تمرینات خود را برای فصل جدید لیگ ستارگان قطر آغاز کرده است با تمدیر انتشارات «عصر داستان» استعفا داد
مدیر انتشارات عصر داستان استعفا دادسعید مکرمی مدیر انتشارات عصر داستان از فعالیت در این مجموعه استعفا داد به گزارش خبرنگار کتاب و ادبیات خبرگزاری فارس سعید مکرمی مدیر انتشارات عصر داستان متعلق به بنیاد ادبیات داستانی از فعالیت در این انتشارات استعفا کرد مکرمی در دوران مدیر ع-
فرهنگ و هنر
پربازدیدترینها