واضح آرشیو وب فارسی:خبرگزاری موج:
۲۰ تير ۱۳۹۳ (۲۲:۱۶ب.ظ)
اقتصاد اجتماعي و سياست خارجي پايان جنگ سرد به بروز و گسترش بيشتر انديشهها و انديشهورزاني که مخالف ديدگاههاي اثباتگرايي و رفتارگرايي بودند کمک بسياري کرد. اگر انديشمندان جريان اصلي، معرفتشناسي را سبب شکلگيري هستيشناسي ميدانستند، بازانديش گرايان، هستيشناسي را تعيينکننده معرفتشناسي تلقي ميکنند.
به گزارش خبرگزاري موج، آنچه در اين نگرش به همراه عوامل مادي بايد بدان توجه ميشد هنجارها، ارزشها، ارتباط واقعيت و ارزش و اهميت قواعد است. با توجه به هستيشناسي جديد، روشهاي تبييني به کناري گذاشته شده و بيشتر بر نگرش تفسيري، معناکاوي، هرمنوتيک و تبارشناسي پاي فشاري ميشود و به جاي اينکه بازيگران را کنشگراني از قبل شکل گرفته بپندارند، آنان را موجوديتهايي برساخته ميشناسانند.
چنين نگرشي تأثير خود را بر همه حوزههاي علوم چون اقتصاد، نيز گذاشته و تفکر خطي و نوين به علم اقتصاد را چون شيوه درست و ريزبينانه مورد ترديد قرار داده است. شيوهاي که به علم «اقتصاد محض» معروف گرديده، توجه خود را بيشتر بر بهدستآوري ثروت در درون چهارچوبي تنگ و جبرگرايانه متوجه ساخته و ديگر جنبهها را از تحليل خود کنار گذاشته است. اما با توجه به جريان نوين نظريهها که در برخي از شاخههاي آن تماما با نگرشهاي رفتارگرايي مخالفت ميکند، عوامل چندي را به تحليل مطالعات اقتصادي افزوده و ديگر علم اقتصاد محض را براي بررسي دگرگونيهاي اقتصادي کافي نميداند. تشويق کارآفريني و سادهسازي ظرفيتآفريني براي کالاها و توليدات نو به عوامل گوناگوني نياز دارد و دخالت در فرايند انباشت سرمايه را ديگر نميتوان پيرو طبيعت و بازار به حساب آورد. به همين دليل اين دولتها هستند که از محدوديت خود همانند کشورهاي شرق آسيا، ميتوانند فرصتسازي کنند. در چهارچوب چنين نگرشي ترجيحات کنشگران را ديگر نميتوان يکپارچه و با ثبات فرض کرد بلکه هنجارها و نهادها ضمن شکل دادن به هويت کنشگران، خود اموري هستند که در بستر زمان و محيط و در تأثير و تأثر متقابل، ريخت پيدا ميکنند.
سياست خارجي کشورهايي که خواهان توسعه هستند نيز با توجه به دگرگونگيهاي بينالملل و ورود متغيرهاي دخيل فراوان، ميبايست متناسب با الزامات توسعة نو دگرگوني پيدا ميکرد. اما پرسش مطرح اين بود که چهگونهاي از سياست خارجي ميتواند دولتها را در جهت رسيدن به توسعه ياري دهد؟ و پرسش مهمتر اين است که اساساً، توسعه چه الزاماتي دارد و آيا با همان نگرشهاي سنتي «آدام اسميت» و «ديويد ريکاردو» ميتوان به توسعه دست يافت؟ و آيا براي توسعه ميتوان صرفاً به انديشههاي «فردريک ليست»، اعتماد کرد و درهاي کشور را بست و تمام توان را متوجه داخل نمود و يا اينکه توسعه نيز چون هر پديدة ديگري در بده ـ بستان با جهان و عناصر داخلي شکل ميگيرد؟
اين نوشتار که برپاية انديشههاي برساختهگرايانه نوشته شده است، تأکيد دارد که سياست خارجي توسعهگرا هميشه خواهان حفظ وضع موجود و بده ـ بستان با عناصر تشکيلدهنده نظام بينالملل است. سياست خارجي توسعهگرا در تعامل با نظام بينالملل قواعد شکلگيري توسعه و رشد را با توجه به محدوديتها و امکانات، دروني ميکند.
در اين راستا تعامل و ايجاد ائتلاف و همسويي با بازيگران منطقهاي و جهاني بسيار مهم و همکاري و مشارکت فعال در سازمانهاي بينالمللي و همانندسازي سياستها و قوانين داخلي در جهت توسعه نيز الزام آور تلقي ميگردد.
در اين مقاله سياست خارجي توسعهگرا را در متن نظام بينالملل در حال ريختيابي دوسويه خواهيم ديد. بدان معنا که دولتها در تعامل با بازيگران و قدرتهاي منطقهاي و جهاني در دادن و ستاندنهاي دوسويه، به همکاري در عرصههاي مختلف ميپردازند.
براي بررسي اين گفته، نخست، به چهارچوب تحليلي اشاره ميرود و پس از آن به توسعه در داخل و عرصة بينالملل و رابطه ميان اين دو در قالب چهارچوب نظري بحث شده ميپردازيم.
نويسندگان: ابراهيم مجيدي؛ اميرمحمد سوري.
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: خبرگزاری موج]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 42]