واضح آرشیو وب فارسی:فارس: به انگیزیه رونمایی از پوستر «خصلت خوبان»/
اسماعیلی: صفارزاده به دنبال تکریم عقل و اعاده حیثیت از اندیشه بود
اسماعیلی نوشت: صفارزاده انسانی بود که جوهر انسان را «تعقل و اندیشدن» میدانست و بیش و پیش از هرچیز، به دنبال تکریم «عقل» و اعادۀ حیثیت از «اندیشه» بود.
خبرگزاری فارس - گروه فرهنگی: در عصر ما خرد به رهروی تنها میماند مبهوت همهمۀ ماشینها (1) سخن گفتن از «طاهره بانو»، شاعر نواندیش شعر معاصر ایران، سخن گفتن ار فضیلتها و کرامتهای والای انسانی است. صفارزاده انسانی بود که جوهر انسان را «تعقل و اندیشدن» میدانست و بیش و پیش از هرچیز، به دنبال تکریم «عقل» و اعادۀ حیثیت از «اندیشه» بود. او بارها گفته بود که: «شعر من، شعر اندیشه است»، و با این تاکید به دنبال آن بود که ما را از پیلۀ غفلتی تاریخی بیرون بکشد، غفلت از عقلانیت و اندیشهورزی. غفلت همیشه چیز بدی است، و غفلت از «عقل» که گوهری ناب و بیبدیل است از همۀ غفلتها خسارت بارتر و سنگینتر. عقل چراغ راه و هدایتگر ماست و آنجا که عقل نیست، آوار ظلمات است و گمراهی. حضرت عقل دلیل راه است و آن که در این بیابان ظلمتخیز، دست در دست عقل ندارد، گمراه : قطع این مرحله بیهمرهی خضر مکن ظلمات است بترس از خطر گمراهی صفارزاده ـ به شهادت اشعار و آثارش ـ از این غفلت تاریخی رنج میبُرد و از همینرو، همواره در گوش ما «ندای بیداری» سر میداد: سپور صبح مرا دید که نامه را به مالک میبردم سلام گفتم گفت: سلام سلام بر هوای گرفته سلام بر سپیدۀ ناپیدا سلام بر حوادث نامعلوم سلام بر همه، اِلّا بر سلام فروش ***** بر بوریای مسجد بیداران جایی برای خفتن نیست شاید ابراهیمی در آستانۀ بیداری باشد (3) تمام تلاش این شاعر روشن اندیش و درد آگاه در سالهای شاعریاش، توجه دادن جامعه به کرامت و منزلت عقل بود. او به خوبی دریافته بود که اگر بر کرامت عقل خط بطلان کشیده شود، جامعۀ انسانی از آفت جهل میپوسد و کشتی معرفت به گل مینشیند. از همین رو در تمام سرودههای خود ـ تعمداً ـ گریزی به عقل میزد تا ما را به ساحل نجات و رستگاری هدایت کند، زیرا او نیک دریافته بود که غفلت جامعه از «اندیشیدن» و نشخوار اندیشههای دیگران، در نهایت راه را بر خودکامان و جاه طلبان هموار میکند: ما زیر این همه آوار ماندهایم آوار همجواری نادانان آوار همجواری بیباوران آوار همجواری بدخواهان ما ساکنان واقعۀ بُغضیم ای نبضهای ساکت و ای شقیقههای شکسته! ما دلشکستهایم ما بازماندگان(4) تکریم انسان و احیای کرامت و منزلت انسانی، از دیگر مولفههای محتوایی اشعار صفارزاده است. انسان در ذهن و زبان او ـ همچنان که خداوند در قرآن میفرماید ـ اشرف مخلوقات و خلیفه و جانشین خدا بر روی زمین است. از این منظر، گرامیداشت انسان، حرکت در مسیر بندگی خداست و باید در پاسداشت این کرامت انسانی تلاش کرد. صفارزاده که از پرورش یافتگان مکتب اسلام و دامان قرآن بود، به خوبی میدانست که رذیلتی بالاتر از زیر پا گذاشتن کرامت انسانی و فضیلتی برتر از گرامیداشت آن نیست. از همین رو وقتی کرامت انسانی را مچالۀ دستهای پلید نامردمان هرزه میدید، بیاختیار، شمشیر زبان سرخ را از نیام «درد» بر میکشید و جسور و بیپروا بر غارتگران «کرامت انسان» میتاخت: چه کار دارم کوتولهها چه شدند چه کاره شدند و یا چرا نمیشنوند صدای پای کسی را که از افق میآید و بر میگردد به افق ***** من اهل مذهب بیدارانم و خانهام دو سوی خیابانی است که مردم عایق در آن گذر دارند (5) منظور شاعر از «مردم عایق»، مردمی است که در غفلت خویش، حقیرانه روزگار میگذرانند و به مُردههای متحرکی میمانند که به دلخوشیهای حقیر دل سپردهاند و «باری به هر جهت» زندگی خود را بر باد میدهند ! شاعر در شعری دیگر اوج حقارت انسان هزارۀ ما را چنین به تصویر میکشد: و نقش این هزاره انسان منحنی است مردی که خم شده است که سکه را بر دارد... (6) «دین مداری» و «خدا باوری» از دیگر مؤلفههای محتوایی سرودههای صفارزاده است. آموزههای قرآنی و دینی در بیت بیت و واژه به واژۀ شعرهای ساده، بیپیرایه و زلال او موج میزند. به جرأت میتوان گفت که بسیاری از سرودههای این شاعر متعهد و آرمان گرا، ریشه در آیات و روایات قرآنی دارد و به نوعی ترجمۀ شاعرانۀ آنهاست: و گاه باران باران سنگ است. پیش از دمیدن موعود باران تیزپری خواهد آمد که میوهها همه را خواهد پوسانید خروج سُفیانی باران خشم سرزدن خورشید از مغرب ظهور ذوالفقار عدالت فرو طپیدن بغداد طلوع هرج و مرج جهان ***** و جنگ جاودانۀ حق به پیشواز محو ستمها به پیشواز آمدن عدل به پیشواز آمدن موعد است. (7) بی هیچ توضیحی، به روشنی پیداست که اشارههای شاعر در بندبند شعر، اشاره به مفاهیم قرآنی و روایتهای دینی است، روایتهایی که به «امدادهای غیبی» نظر دارد. در شعر زیر نیز که شاعر آن را در سال 55 سروده، و در آن از پیروزی انقلاب و شکست طاغوت سخن به میان آورده، بهرهگیری هنرمندانه از آموزههای دینی و اشارات قرآنی کاملاً مشهود است: ای قوم سرفکنده ای سُخرگان که قدرتتان شیر بیرق است از «لااله» تا «الاالله» فاصلۀ مرگ و زندگیست که باد صرصر آن را در هم خواهد پیچید صرصر همیشه پایگه داد است و از ارادۀ حق میخیزد. (8) صفارزاده بعد از پیروزی شکوهمند انقلاب اسلامی، علیرغم بسیاری از شاعران روشنفکر هم نسل خویش که راه خود را از مردم و انقلاب جداکردند، به خاطر اصالت خانوادگی و دین باوری خویش، بی هیچ تردیدی، با بیداری بیعت کرد و عاشقانه دل به امام و انقلاب سپرد. آنگاه با حنجرۀ سرخ عشق از شهیدان سرود و با حماسه آفرینان «هشت فصل عشق» همنوا شد: در سرزمین آسمانی جبهه کسی به خویش نمیاندیشد کسی به مرگ و مال نمیاندیشد و ارتفاع صخره و کوه به زیر پای دلیرانی است کز ارتفاع عقیده از ارتفاع ایمان میجنگند از مرز جان چو میگذرند پروازشان از خاک سوی نور از بطن آبی رگها به سوی آبی بالاست...(9) و یا در سرودهای دیگر که شاعر در دی ماه سال 57 سروده، ارادت خود را به ساحت مقدس شهیدان انقلاب چنین ابراز کرده است: اینجا بهشت است بهشت زهرا درختهای باغ دوباره چوب شدند تابوت شدند تابوتها گل دادهاند شکوفه دادهاند گلهای بیکفن و غسل (10) گفتن و نوشتن از حسنات و سجایای اخلاقی و انسانی بزرگ بانوی سپید سرای شعر معاصر ایران و پرداختن به ویژگیهای سرودههای او، مجالی بیشتر میطلبد و در یک یادداشت یا مقاله نمیگنجد. این یادداشت نیز تنها در حُکم «پیش درآمدی» برای ورود به اُفقهای ادبی و فکری این بانوی شاعر است و بس. بدیهی است که پرداختن عالمانه و محققانه به شعر و شخصیت ادبی و علمی این انسان فرهیخته و ژرف اندیش، مجالی فراختر میطلبد که امید است ادیبان و پژوهشگران حوزۀ ادبیات در آیندۀ نزدیک به این مهم، اهتمام ورزند. با گرامیداشت یاد و خاطرۀ همیشه سبز «طاهره بانو»، خاتمۀ این گفتار را به سرودهای از او مزین میکنم و رشتۀ کلام را کوتاه : ای آفتاب ای قامت بلند بودن با من بگو. ***** با من بگو، چگونه با طناب مومین اعتماد در هُرم بیکران تو آویزم وقتی که دلهرۀ فرود و حفرههای کور زمینی ـ چون اضطراب لحظۀ تسلیمـ شکوه آخرین تلاش را مخدوش میکند. گفتی من آسمان تو هستم گفتم زمین ز مهر تو سرشار اما باران دریغ شد و باروری هستۀ تردید در معابر تکرار. (11) پانوشت: 1ـ طاهره صفارزاده ، مجموعه شعر « روشنگران راه » ، شعر « رهرو تنها » . 2ـ حافظ 3ـ طاهرۀ صفارزاده، هفت سفر، چاپ اول، سفر عاشقانه، ص 63. 4ـ دیدار صبح، چاپ دوم، از درد همجواری، صص44 و 45. 5ـ هفت سفر، سفر عاشقانه، چاپ اول، صص70 و 71. 6ـ همان، سفر هزاره، ص96. 7ـ دیدار صبح، چاپ دوم، شعر پیشواز، صص42 و 43. 8ـ مردان منحنی، چاپ دوم، خم پُشتان، ص29. 9ـ دیدار صبح، چاپ دوم، پیشواز، صص37 و 38. 10ـ بیعت با بیداری، چاپ چهارم، سفر بیداران، ص 29. 11- طاهرۀ صفارزاده، عاشقانهها، تألیف: نیاز یعقوبشاهی، ص 306. انتهای پیام/و
93/04/01 - 11:14
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: فارس]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 71]