واضح آرشیو وب فارسی:فارس: فارس گزارش میدهد
حکایت چراغهای بادی کوهبنان و رفتگر مشک به دست
فارس از حکایت چراغهای بادی کوهبنان و رفتگر مشک به دست گزارش میدهد.
به گزارش خبرگزاری فارس از کوهبنان، با گرم شدن هوا و فرا رسیدن تابستان مجالی باز میشود، برای استنشاق هوای تازه و فرار از بادهای خنک مصنوعی، سری به فضای سبز طبیعت این شهرستان بزنم و بار دیگر شگفتیهای خلقت را با دیده تحسین و شکر نظارهگر باشم. نشستن زیر درختهای بلند کاج و صنوبر و نوازش صورت با نسیم ملایم، نقش بستن این جمله را در ذهنم به همراه دارد که این درختان کهن و بلند چه روزی و به دست چه کسانی کاشته و پرورش یافته که اکنون چتر سبز و شادیآور بر سر من شده است. به دنبال پاسخ این سئوال خودم را به پیرمردی که روی نیمکت پارک نشسته بود رساندم و کنجکاوی ذهنم را به زبان آوردم، نشستن پای حرفهای قدیمیها به نوعی سیر و سفری در زمان است که حاصلش سوغاتی آوردن کوله باری از تجربه است، تجربهای که گاهی اشکی را میریزد و گاهی لبخندی را مهمان صورت میکند. روشنایی خیابان با چراغ بادی پیرمرد لب به سخن گشود و برایم از کوهبنان قدیم گفت، از کوهبنانی که حدود 60 سال پیش فقط یک خیابان به نام بلوار حضرت امام و بلوار آزادی فعلی در وسط شهر داشته که خاکریزی آن با چهارپایان و گاریهای چوبی انجام میشد و دستمزد کارگرانش گندم و ذرت بوده است. از کوهبنانی که برق و روشناییاش چراغهای بادی و آب آشامیدنیاش تنها در شیرآبهای فشاری اندک بوده، چرا که مردم عموما از آب قناتها برای خوردن، پخت غذا، حمام کردن و... بهره میبردند. پیرمرد نیمکتنشین پارک از مردی میگفت که اندکی مرا به تامل و تفکر واداشت، مردی به نام میرزا محمد روحالامینی که حدود 50 سال پیش کارگر ساده و رفتگر شهرداری کوهبنان بوده، اما کارش براساس نظم و فعالیتش به جد برای رسیدن به عمران و آبادانی شهر و زادگاهش بوده است. رفتگر مشک به دست مردی که اکنون حدود پنج روز است که در میان مردم کوهبنان نیست، اما خدماتش و کارهای جوانمردانه و دلسوزانهاش یک خبرنگار را به تکاپوی شناخت شخصیتش واداشته است. میرزا محمد و دوستان مرحومش در کوهبنان قدیم از رفتگران شهرداری بودهاند، مردانی که آبادانی و پاکیزگی کوهبنان را به دوش میکشیدند. پیرمرد این چنین حکایت میکند: آن زمان که آب لولهکشی نبود و از آب چاه آب برمیداشتیم و استفاده میکردیم، بعدها چند شیر آب فشاری سر چهارکوچه کنار حمام چماه، دروازه، دهمیر، آببند اپوروار، مسجد جامع کوهبنان در محله انصار، میدان پایین شهر و چند جای دیگر گذاشتند که برداشتن آب شرب لولهکشی و بهداشتی راحتتر شد. پیرمرد با لهجه شیرین کوهبنانیاش ادامه داد: همیشه صبح زود خروسخوان، میرزا را در محلهها میدیدیم، میرزا مسیر دهمیر تا اداره را در دست داشت و پس از نماز صبح در حالی که هنوز هوا کاملا روشن نشده بود با مشک آب به دست دیده میشد. آبیاری درختان با مشک وی خاطرنشان کرد: اول درختان خیابانها را آب میداد و بعد خیابان را آبپاشی میکرد و بعد هم جارو میزد. پیرمرد سپیدموی که انگار غرق در دوران قدیم و خاطرههای خفتهاش شده بود، پس از آهی که نشان دهنده از رنج روزگار بود، عنوان کرد: میرزا غروب که میشد چراغهای بادی را با تعدادی چوب به دست میگرفت و سر پیچ هر کوچهای به دیوار آویزان میکرد. وی خاطرنشان کرد: سپیده صبح روز بعد دوباره میرزا فعالیت روزانهاش را از اول آغاز و چراغهای بادی را یکی یکی پایین میآورد و خاموش میکرد تا به خاطر شیطنتهای کودکانه چراغی خراب نشود و نشکند. درختان کهنی که سایه بزرگی بر سر شهر شدهاند را میرزا با دستان پینه بسته و زحمت کشیدهاش کاشته و با آب مشک آبیاری کرده است، درختان سرسبز و قد علم کرده از دستان میرزا آب نوشیدهاند و بزرگ شدهاند و امروز سبب آبادی و آبروی شهر هستند. وداع یاور کودکان در کوچههای قدیم کوهبنان پیرمرد آهی غمناک کشید و ادامه داد: شهر تاریک کوهبنان قدیم با دستان میرزا روشن میشد و دعای خیر زنان و بچهها که از تاریکی شب هراس داشتند، همیشه بدرقه میرزا بود، اما ای کاش شما زودتر به فکر بودید و با این مرد بزرگ حرفی داشتید و فیلمی از او تهیه میکردید تا بچههای فردا هم او رو بهتر بشناسند. میرزای کوهبنان که یک رفتگر زحمتکش شهرداری بود، چند روز پیش که به دلیل درد و رنج زمان و زحمتهای فراوان دوران خدمتش، بستر نشین شده بود، دارفانی را وداع گفت. جایی خوانده بودم که آدمهای بزرگ گاهی بعد از مردنشان شناخته میشوند، میرزای شهر ما نیز بعد از رفتنش بزرگی وجودش و سادگی باطن پاکش حرف و زمزمه مردم شد، مردی که با زبان ساده حرف میزد و بدون هیچ چشم داشتی در کسوت پرکار رفتگر، کوهبنان قدیم را سرسبز برپا داشت و درختان سایه گستر را باقیات و صالحات خود ساخت. انتهای پیام/80012/ن۲۰
93/04/01 - 08:37
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: فارس]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 57]