واضح آرشیو وب فارسی:جام جم آنلاین:
ارزش و اعتبار مسئولیتپذیری به اقتضائات زندگی در اجتماع وابسته نیست مسئولیتپذیری به مثابه مهارت رشدی ارزش و مقبولیت بسیاری از آموزههای اخلاقی و اجتماعی صرفا از باب منفعت عمومی نیست؛ یعنی این زندگی اجتماعی و اقتضائات آن نیست که به اخلاق و اصول زندگی در اجتماع مشروعیت میبخشد و این قواعد و هنجارها را لازم الاتباع میکند.
شاید در اندیشه های لیبرالیستی و ماتریالیستی چنین باشد و تنها مرز آزادی، سلب نکردن آزادی دیگران انگاشته شود، اما حتی با نظر به اندیشه های غربی نیز می توان اصالت این طرز تلقی مادی گرایانه از خودنگهداری و مهار نفس را مورد تشکیک قرار داد و درباره آن بیشتر تامل کرد. به عنوان نمونه دروغ، این رذیلت اخلاقی تنها در اجتماع و در تعامل با دیگران نیست که معنا پیدا می کند، بلکه از آن مهم تر در نسبت آدمی با خویشتن است که مجال ظهور و بروز می یابد. صداقت با نفس از صداقت با غیر به مراتب بااهمیت تر است و حتی در ساحت اجتماعی حیات نیز نقش تعیین کننده تری دارد. خودفریبی، ورطه ای است هولناک که نجات از آن بسادگی میسر نیست. چه بسا از همین روست که گفته اند: «کسی را که خواب است، می شود بیدار کرد، ولی کسی را که خودش را به خواب زده، هرگز.» از همین قرار است آموزه اخلاقی «مسئولیت پذیری» که شرط لازم زندگی اجتماعی و تعامل با دیگر انسان هاست، ولی چنان نیست که فی النفسه فاقد ارزش و اعتبار بوده و تنها در مواجهه با دیگران و در تعامل با این و آن قابل اعتنا یا به تعبیر علما مسموع باشد. پیشتر اشاره شد این نوع نگاه به آموزه های اخلاقی تنها در تفکر شرقی یا از آن گزیده تر، تفکر اسلامی مورد توجه نبوده و بسیاری از نحله های فکری و فلسفی غرب نیز به آن باور راسخ دارند. به عنوان نمونه، علم روان شناسی که به طور کامل محصول دنیای جدید آن هم از نوع غربی اش است و در عدم ابتنای اصول و قواعد آن به بنیان های دینی کمترین تردیدی نیست، همین علم غربی که مصداق بارز ساینس (Science) است و ارتباط چندانی با معرفت (Knowledge) ندارد، در سیر واکاوی شخصیت انسان به مکانیزم های دفاعی متعددی اشاره دارد که آگاهی نسبت به آنها مانع سردرگمی و تشتت ذهنی و روانی می شود. مواردی همچون سرکوبی، جابه جایی، واکنش سازی، فرافکنی، دلیل تراشی و انکار. از این میان، فرافکنی را می توان معادل فرار از مسئولیت و عدم پایبندی به آموزه اخلاقی ـ اجتماعی مسئولیت پذیری دانست که به بحث ما در اینجا ارتباط مستقیم دارد. در تعریف این مکانیزم دفاعی آمده است: «یکی از راه های فرونشاندن کشش های درونی این است که دنیای خارج را به طریقی آماده کنیم که اعمال ما مورد پذیرش بیشتری قرار گیرد. مکانیزم دفاعی فرافکنی متضمن نسبت دادن کشش ها و کوشش های مزاحم و نامطلوب درون خودمان به کسی یا چیزی غیر از خودمان است. فرافکنی هنگامی رخ می دهد که خود نتواند تمایلات نامطلوب را در خارج از سطح هشیاری نگه دارد و در نتیجه آنها را به دیگران نسبت می دهد (کافر همه را به کیش خود پندارد ـ قیاس به نفس). در اینجاست که تحریف حقیقت وجود دارد و آن هنگامی اتفاق می افتد که خود، تحت فشار نیازهای عاطفی، تماسش را با واقعیت قطع کند. اگر خود نتواند یک تمایل نامطلوب را سرکوب کند و وجود آن را منکر شود، فرافکنی به وقوع می پیوندد.» (نظریه های مشاوره و روان درمانی، عبدالله شفیع آبادی و غلامرضا ناصری، مرکز نشر دانشگاهی، ص 58) نظر به آنچه اشاره شد، می توان گفت مسئولیت پذیری در وهله نخست، انسان ها را از درون، بهره مند از سلامت روانی و از آن رو آماده ورود به جامعه انسانی و تعامل با دیگران می سازد، نه آن که احساس نیاز به آن، وضعیت بر ساخته ای باشد ماحصل زندگی اجتماعی با دیگر انسان ها. پس برای التزام به آن، نیازی نیست جامعه یا محیط یا دولت یا حکومت بخصوصی را تمام و کمال پذیرفت و آن را عاری از خطا و نقصان فرض کرد و سپس در قبال آن خود را مسئول دانست. مسئولیت پذیری سرمنشأ پیشینی تری نسبت به این مناسبات اجتماعی دارد و در اصل با مقولات مربوط به رشد فردی و شناخت از خویشتن مرتبط است. در تعریف فرافکنی خواندیم این مکانیزم دفاعی زمانی اتفاق می افتد که شخص نتواند از مکانیزم دفاعی انکار استفاده کند. یعنی زمانی که نتواند تمایل نامطلوب یا رویداد ناگواری را که رخ داده منکر شود، اما همچنان امکان دروغ گفتن به خود و فرار از واقعیت مهیاست. اینجاست که لزوم قبول مسئولیت در قبال خویشتن آشکار می شود و فرار از خود، به مثابه نوعی فرار از واقعیت، رذیله اخلاقی مسئولیت ناپذیری را به نظیر دیگر آن یعنی دروغ پیوند می زند که ابتدای کلام، پیشینی بودن آن نیز نسبت به ساحت اجتماعی حیات مورد اشاره قرار گرفت. ما با فرار از پذیرش مسئولیت پندار، گفتار و کردارمان بیش از همه به خود و سلامت روانی و زندگی آینده خویش صدمه می زنیم تا به دیگران. فرافکنی و شانه خالی کردن از زیر بار مسئولیت، ما را دروغگو و ترسو بار می آورد، نه زیرک و مقتدر. دیگران و حق و حقوقشان، عاملی است که بناست ما را در مسیر خودنگهداری و تسلط بر خویشتن یاری دهد، نه آن که غایت مقصود باشد و چاره ناگزیر زندگی در اجتماع. حوادث طبیعی همچون سیل و زلزله و توفان نیز نمی توانند عذرخواه و توجیه گر اهمال در انجام مسئولیت و به دنبال آن فرافکنی باشند. هر آنچه در زندگی و در پیرامون حیات فردی و اجتماعی ما هست، آزمون هایی است که بناست خویشتنداری و تقوای ما را بیازماید و توان ما را برای مواجهه با سختی ها و ناملایمات که جزء لاینفک زندگی است ارتقا ببخشد. در این میان، فرار از مسئولیت نتیجه ای جز خودفریبی و سقوط به ورطه روان پریشی و استیصال ناشی از آن نخواهد داشت. خطا و اشتباه تا زمانی که پذیرفته نشده و عواقبش به جان خریده نشود، از وجود ما و جامعه محل زندگی ما رخت برنخواهد بست. ما مدام اشتباه می کنیم و اشتباهاتمان را مدام تکرار می کنیم و هر بار بیش از پیش از خویش سر می خوریم. این سرخوردگی همان است که در روان شناسی از آن با عنوان درماندگی آموخته شده یاد می شود که نتیجه ناگزیر خطاهای مکرر یا همان تجربه های شکست است. ما با پذیرفتن مسئولیت اعمال و رفتارمان خود را نسبت به نادرستی و اشتباه، واکسینه می کنیم و پیداست که این بیش از همه، به نفع خود ماست. اما این همه تاکید بر خود نه از آن روست که اجتماع ارزش و اهمیت کمتری دارد ـ که به هیچ وجه چنین نیست ـ بلکه از آن روست که ما در عصر و زمانه ای زیست می کنیم که فرد در آن مرکز عالم انگاشته می شود و همه کنش های ذهنی و عینی، با ملاک نه چندان معتبر منفعت جویی و فایده انگاری فردی سنجیده می شوند. پیداست که هیزم به آتش این معرکه ریختن روا نیست، اما آنچه ما را بر آن داشته تا وجه اجتماعی حیات را در پرانتز بگذاریم و لزوم تبعیت از احکام اخلاقی مرسوم را با نظر به حیات فردی بررسی کنیم، توجه به این مهم است که آفرینش انسان در همه ساحات وجودی اش از قانون های ثابت و لایتغیر یکسانی پیروی می کند که به هیچ شکلی قابل انکار نیستند. تقلیل زندگی به حیات فردی، خودش می تواند یک نمونه بارز خودفریبی و فرار از مسئولیت باشد که متاسفانه از فرط تکرار به عادت تبدیل و درستی آن بدیهی انگاشته شده است، اما به فرض که چنین باشد، آیا تفاوت مهمی در سبک زندگی ما ایجاد می کند؟ اگر این فرافکنی شناختی به همین مرتبه انکار ساحت اجتماعی محدود شود و از این فراتر نرود، ما قادر خواهیم بود با تکیه و تمرکز بر مفهوم خود که اصلی ترین موضوع تفکر و اندیشه و معرفت است، مانع از وقوع آسیب های جدی در نظم اجتماعی شده و از همین طریق، جایگاه مناسبات اجتماعی را نیز به موازات حیات فردی روشن نماییم. چه این که در اندیشه اسلامی ما، نه فقط شناخت نقش و جایگاه دیگر انسان ها، که شناخت خالق و هستی بخش حیات انسانی نیز مترتب بر همین خودشناسی دانسته شده است: «من عرف نفسه فقد عرف ربه.» آزاد جعفری / جام جم
شنبه 31 خرداد 1393 16:58 بازدید:0
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: جام جم آنلاین]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 38]