واضح آرشیو وب فارسی:خبر آنلاین:
مردم این رابطه را پسندیدند/ روزهای التهاب یک ازدواج اجباری فرهنگ > کتاب - داستان از این قرار است که پدر و مادر امیرعلی دختری را به او پیشنهاد میکنند و او میپذیرد اما شب عروسی به او میگوید که هیچ احساسی نسبت به او ندارد و بعد از مدتی از هم جدا میشوند.
به گزارش خبرآنلاین، یکی از تازه ترین رمان های ایرانی نشر آموت با استقبال خوب مردم مواجه شد. رمان «رابطه» نوشته مهتاب دیهیم که مانند رمان مشهور «همخونه» به سرنوشت متفاوت یک رابطه عاشقانه میپردازد این روزها در صدر لیست فروش ناشر قرار گرفته است. رمان «رابطه» درباره یک ازدواج تقریبا اجباری است؛ پدر و مادر امیرعلی دختری را به او پیشنهاد میکنند و او میپذیرد اما شب عروسی به او میگوید که هیچ احساسی نسبت به او ندارد و بعد از مدتی از هم جدا میشوند. اما پس از مدتی اتفاقات دیگری میافتد. امیرعلی فرزند خانوادهای متمول است که در فکر تأسیس باشگاه بدنسازی است و به کمک دوستش تصمیمش را عملی میکند و کارش رونق میگیرد اما ... به گزارش خبر، در بخشی از رمان رابطه می خوانیم:
بالاخره آن روزهای پرالتهاب برای سپیده و امیرعلی به سر آمد و پنج شنبه رسید و امیرعلی بعد از آماده شدن به سمت منزل سپیده به راه افتاد. با سفارش هایی که امیرعلی از قبل در مورد لباس و آرایش به سپیده کرده، بود آن روز سپیده را واقعاً با سر و وضع جدید می دید که برای خودش هم قابل باور نبود که دختری به یک دندگی سپیده آن قدر از خودش انعطاف نشان دهد و همه سفارشهای او را عملی کند.
سپیده با آن کتِ مشکی بلند و تنگ و شلوار دمپا گشاد که کفش براق و پا شنه بلندش را کاملاً پوشانده بود و فقط پاشنههای بلند و میخی اش که به رنگ سربی بود از زیر خودنمایی میکرد، کشیدهتر و جذابتر نشان میداد. تنها تزئین این لباس پیراهنی بود به رنگ سفید که دور یقه و آستینش را با گیپوری زیبا چین داده بودند و آستین بلند پیراهن که از زیر آستین کت بیرون آمده بود ، بر زیبایی لباس افزوده بود . موهای خوشرنگ خرماییاش را با یک شال سفید پوشانده بود که رگههایی مشکی داشت و همه این محاسن در کنار هم از سپیده تصویری رویایی ساخته بود که امیرعلی را با نگاه اول غرق لذت کرد و لبخند رضایت میهمان لبهایش شد و با شادی در را برای سوار شدن سپیده باز کرد. بعد از اینکه سپیده درکنارش نشست، هر کار کرد نتوانست ماسک بیتفاوتی به صورتش بزند و با شیطنت گفت:
ـ خانوم رضایی، امروز چهقدر خوشگل و خوشتیپ شدید!
سپیده با ناز و غروری که معمولاً همراه کلامش بود گفت: خوشگل که متولد شدم، اما تیپ، سلیقه ای که در هر کسی متفاوته، مثلاً از نظر من تیپ امروزم که تا این حد مورد توجه شما واقع شده، آخر اُمُلیه و من بیشتر این تیپو برای مامانم میپسندم، اما چه کنم که شما سلیقهتم مثل افکارت چهار قدم عقبتر از خودت مونده. فقط تعجبم از اینه که چرا این عقب موندگی شما از تمدن در مورد خودتون قابل عملی نیست و طبق مد لباس میپوشید و موهاتونو درست میکنید.
امیرعلی اصلاً دلش نمیخواست شبی را که آنقدر برایش مهم بود با یک جر و بحث بچهگانه خراب کند، بنابراین با لبخندی که صورت مردانهاش را زیباتر کرده بود، گفت:
ـ ما اینیم دیگه، شما خودتون بنده حقیرو پسندیدید و یک دل نه صد دل عاشقم شدید. بعدم خانوم خانوما، من میگم باید هر جا لباس مخصوص خودشو بپوشی. جایی که لازمه اسپرت، جایی هم که لازمه باید رسمی بپوشی؛ کاری که من خودمم همیشه میکنم، مثلاً وقتی که میخوام برای اولین بار با کسی ملاقات کنم اونم به طور رسمی با شلوار جینو تیشرت نمیرم. چیزی که امروز از تو خواستم که انجام بدی. حالا هم هزار بار ازت تشکر میکنم که به خواسته م اهمیت دادی.
سپیده وقتی دید امیرعلی جای هیچ حرفی برایش باقی نگذاشته، ترجیح داد تا رسیدن به مقصد سکوت اختیار کند. امیرعلی هم وقتی سکوت سپیده را دید، حرفی نزد و به راهش ادامه داد.
بعد از اینکه بیام و سفید و آخرین مدل امیرعلی جلوی خانهای که بی شباهت به قصر نبود، متوقف شد و در طلایی رنگش که نشان از شکوه و عظمتش داشت با ریموت کنترلی که در دست او بود باز شد، سپیده متوجه شد که اینجا خانهای است که مرد رویاهایش در آن زندگی میکند. ۶۰۶۰
سه شنبه 30 اردیبهشت 1393 - 07:46:00
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: خبر آنلاین]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 66]