تور لحظه آخری
امروز : شنبه ، 24 شهریور 1403    احادیث و روایات:  پیامبر اکرم (ص):هر كس به نيازمند كمك مالى كند و با مردم منصفانه رفتار نمايد چنين كسى مؤمن حقيقى اس...
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها




آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1815443171




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
 refresh

زندگى نامه و سيره حضرت زينب سلام الله عليها


واضح آرشیو وب فارسی:خبرگزاری موج:


۲۵ ارديبهشت ۱۳۹۳ (۱۳:۱۵ب.ظ)
زندگى نامه و سيره حضرت زينب سلام الله عليها گروه دين و زندگي
*ولادت
حضرت زينب كبرى عليها السلام در روز پنجم جمادى الاولى سال پنجم يا ششم هجرى قمرى در شهر مدينه منوّره متولّد گرديده، و جهان را به قدوم خويش مزين فرمودند.
نام، لقب و كنيه آن حضرت: نام مبارك آن بزرگوار زينب، و كنيه گراميشان ام الحسن و ام كلثوم و القاب آن حضرت عبارتند از: صدّيقة الصغرى، عصمة الصغرى، ولية اللّه العظمى، ناموس الكبرى، شريكة الحسين عليهالسّلام و عالمه غير معلّمه، فاضله، كامله و ...
پدر بزرگوار آن حضرت، اوّلين پيشواى شيعيان حضرت اميرالمؤمنين على بن ابيطالب عليهماالسّلام، و مادر گرامى آن بزرگوار، حضرت فاطمه زهرا سلام اللّه عليها مىباشد.
همسر گرامى آن حضرت، عبداللّه فرزند جعفر بن ابيطالب، بود. در كتاب اعلام الورى براى آن بانوى بزرگوار سه پسر به نامهاى على، عون، و جعفر و يك دختر به نام ام كلثوم ذكر شده است.

*فرزندان حضرت زينب (س)
سبط بن جوزى درتذكرة الخواص گويد: عبدالله بن جعفر را فرزندان متعدد بوده است . از آن جمله ، على و عون الاكبر و محمد و عباس و ام كلثوم مى باشند كه مادر آنان حضرت زينب (س) بوده است .

*پرستارى مادر
روزهايى بر حضرت فاطمه زهرا (س) گذشت كه بر اساس دردهاى فراوان از جمله : شكسته شدن پهلو، ورم بازو، صورت سيلى خورده و سقط جنين ، حدود90 روز بسترى بود. ناگفته پيداست كه چنين بيمارى نياز به پرستار دارد، لذا حضرت زينب در سن 5 سالگى از مادر پذيرايى و پرستارى مى كرد و متاءسفانه طولى نكشيد كه به فراق مادر مبتلا گرديد.

*القاب حضرت زينب (س)
عالمه غير معلمه : داناى نياموخته فهمة غير مفهمه : فهميده بى آموزگار كعبة الرزايا: قبله رنجها.
نائبة الزهراء: جانشين و نماينده حضرت زهرا (س) نائبة الحسين : جانشين و نماينده حضرت حسين (ع) مليكة الدنيا: ملكه جان ، شهبانوى گيتى
عقيلة النساء: خردمند بانوان .
عديلة الخامس من اهل الكساء: همتاى پنجمين نفر از اهل كساء.
شريكة الشهيد: انباز شهيد.
كفيلة السجاد: سرپرست حضرت سجاد.
ناموس رواق العظمه : ناموس حريم عظمت و كبريايى .
سية العقائل : بانوى بانوان خردمند.
سر ابيها: راز پدرش على (ع)
سلالة الولاية : فشرده و خلاصه و چكيده ولايت .و ليدة الفصاحة : زاده شيوا سخنى .
شقيقة الحسن : دلسوز و غمخوار حضرت حسن (ع).
عقيلى خدر الرسالة : خردمند پرده نشينان رسالت .
رضيعة ثدى الولاية : كسى كه از پستان ولايت شير خورده .
بليغة : سخنور رسا.
فصيحة : سخنور گويا.
صديقة الصغرى : راستگوى كوچك (در مقابل صديقه كبرى ).
الموثقة : بانوى مورد اطمينان .
عقيلة الطالبين : بانوى خردمند از خاندان حضرت ابوطالب (و در بين طالبيان ).
الفاضلة : بانوى با فضيلت .
الكاملة : بانوى تام و كامل .
عابدة آل على : پارساى خاندان على
عقلية الوحى : بانوى خردمند وحى
شمسة قلادة الجلالة : خورشيد منظومه بزرگوارى و شكوه .
نجمة سماء النبالة : ستاره آسمان شرف و كرامت .
المعصومة الصغرى : پاك و مطهره كوچك .
قرينة النوائب : همدم و همراه ناگوارى ها.
محبوبة المصطفى : مورد محبت و محبوب حضرت رسول (ص).
قرة عين المرتضى : نور چشم حضرت على (ع).
صابرة محتسبة : پايدارى كننده به حساب خداوند براى خداوند.
عقيلة النبوة : بانوى خردمند پيامبرى .
ربة خدر القدس : پرونده پرده نشينان پاكى و تقديس .
قبلة البرايا: كعبه آفريدگان .
رضيعة الوحى : كسى كه از پستان وحى شير مكيده است .
باب حطة الخطايا: دروازه آمرزش گناهان .
حفرة على و فاطمه : مركز جمع آورى دوستى و محبت على (ع) و فاطمه (س).
ربيعة الفضل : پيش زاده فضيلت و برترى .
بطلة كربلاء: قهرمان كربلا.
عظيمة بلواها: بانويى كه امتحانش بس بزرگ بود.
عقلية القريش : بانوى خردمند از قريش .
الباكية : بانوى گريان .
سليلة الزهراء: چكيده و خلاصه حضرت زهرا (س).
امنية الله : امانت دار الهى .
آية من آيات الله : نشانى از نشانه هاى خداوند.
مظلومة و حيدة : ستمديده بى كس .

*هوش و ذكاوت
صاحب كتاب اساور من ذهب درباره حافظه و ذكاوت آن بانوى بزرگوار چنين مىنويسد:
در اهميت هوش و ذكاوت آن بانوى بزرگوار همين بس كه خطبه طولانى و بلندى را كه حضرت صديقه كبرى فاطمه زهرا صلوات اللّه و سلامه عليها در دفاع از حق اميرالمؤمنين عليهالسّلام و غصب فدك در حضور اصحاب پيغمبر اكرم صلّى اللّه عليه و آله و سلّم ايراد فرمودند، حضرت زينب عليها السلام روايت فرموده است.
و ابن عباس با آن جلالت قدر و علو مرتبه در حديث و علم، از آن حضرت روايت نموده و از آن حضرت به عقيله تعبير مىكند. چنانچه ابوالفرج اصفهانى در مقاتل مىنويسد: ابن عباس خطبه حضرت فاطمه سلام اللّه عليها را از حضرت زينب سلام اللّه عليها روايت كرده و مى گويد: حدثتنى عقيلتنا زينب بنت على عليهالسّلام..»
دقت كنيم كه حضرت زينب عليها السلام با اينكه دخترى خردسال (يعنى هفت ساله و يا كمتر) بود، اين خطبه عجيب و غرّاء كه محتوى معارف اسلامى و فسلفه احكام و مطالب زيادى است را با يك مرتبه شنيدن حفظ كرده، و خود يكى از راويان اين خطبه بليغه و غراء مى باشد.اساور من ذهب: .

*فصاحت و بلاغت
كلمات دربار و فرمايشات گهربار آن حضرت در خطبههايى كه از آن حضرت روايت شده خود قوىترين دليل بر كمال فصاحت و بلاغت آن بانوى بزرگوار مىباشد. همان بانويى كه امام سجاد عليهالسّلام در حق ايشان فرمودند: «اَنْتِ بِحَمدِ اللّهِ عالِمَةٌ غَيرَ مُعَلَّمَة وَ فَهِمَةٌ غَيرَ مُفَهَّمَة» يعنى:
«اى عمّه! شما الحمد للّه بانوى دانشمندى هستيد كه تعليم نديده، و بانوى فهميدهاى هستى كه بشرى تو را تفهيم ننموده است».
در اينجا مرورى كوتاه به قسمتى از خطبه آن حضرت در مجلس يزيد كه يكى از بزرگترين حركتهاى آن حضرت، در واقعه كربلا بود كه دستگاه حكومت بنى اميه را به شدّت لرزاند مىكنيم:
«به خدا قسم اى يزيد، هر چه كردى بازگشت آن به سوى خودت خواهد بود، چرا كه تو جز پوست خود نشكافتى و جز گوشت خود ندريدى.
اى يزيد! در آن روزى كه خداوند بدنهاى پاك شهيدانمان را حاضر مىكند تا حقوق خود را از ستمگر بستاند، تو بر رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله و سلّم وارد خواهى شد، امّا مىدانى در چه حالى؟ در حاليكه خون عزيزان او را ريخته و حرمت ذرّيه او را از بين بردهاى. آرى اى يزيد! از اين پيروزى ظاهرى كه به دست آوردهاى، غرق شادى مشو، و آن عزيزان را كه در كربلا به خاك و خون كشيدهاى، مغلوب و مرده مپندار. كه خداوند مىفرمايد: (كسانى را كه در راه خدا شهيد شدهاند مرده مپنداريد. بلكه آنان زندهاند و در نزد خداى خود روزى مىخورند).آل عمران: 169
و اى يزيد! براى تو همين بس كه حاكم در آن روز خداوند، و دشمن تو پيامبر خدا، و ياور و پشتيبان اهل بيت جبرئيل باشد. و به زودى كسى كه اين مقام را براى تو زينت داده و تورا بر گردن مسلمين سوار كرده است (يعنى معاويه)، خواهد دانست كه چه جانشين بدى براى خود تعيين كرده و در روز جزا درخواهيد يافت كه بدترين مكان از آنِ كيست؟ و بدبختى و ضعف و زبونى شامل چه افرادى خواهد شد.

*كرامات
به غير از انوار مقدسه چهارده معصوم عليهمالسّلام، در ميان خاندان رسالت و اهل بيت گرامى پيامبر اكرم صلّى اللّه عليه و آله و سلّم، افرادى هستند كه در نزد خداوند متعال داراى رتبه و منزلت رفيع و والايى مىباشند و توسل به ايشان، موجب گشايش مشكلات و معضلات امور ديگران است. مانند حضرت اباالفضل عليه السلام كه حتى در موارد زيادى مسيحيان به آن حضرت متوسل شده و به بركت توسل به آن حضرت مشكلاتشان حل گرديده و به حوائج و خواستههاى خويش نائل گرديدهاند.
حضرت زينب سلام اللّه عليها نيز بانويى بزرگوار از اين دودمان پاك است كه توسل به آن حضرت براى حل مشكلات بزرگ بسيار تجربه شده است و كرامات بسيارى از آن بانوى گرامى نقل شده است.

به عنوان مثال شبلنجى يكى از علماى اهل تسنّن در نورالابصار مىنويسد:
«شيخ عبدالرحمن اجهورى مقرى در كتابش مشارق الانوار مىگويد: در سال هزار و صد و هفتاد دجار مشكلى بسيار سختى شدم و به روضه (قبر مطهر و نوراين) حضرت زينب عليها السلام متوسل شدم و قصيدهاى در مدح آن حضرت سرودم كه مطلع آن چنين بود:

آلِ طاها لَكُمْ عَلَينَا الْوِلاءُ لا سِواكُمْ بِما لَكُمْ آلآء
و خدا به بركت آن بانوى گرامى مشكل مرا حل كرد.

*زينب عالمه بود
امام سجاد (ع) خطاب به عقيله بنى هاشم ، زينب كبرى (س) مى فرمايند:
(( يا عمة انت بحمد الله عالمة غير معلمة ، و فهمة غير مفهمة )) .
عمه جان ! تو عالمه اى هستى بدون اينكه معلم داشته باشى ، و فهميده اى هستى بى آن كه كسى مطالب را به تو فهمانده باشد.

زينب محدثه بود
از سخنان فاضل دربندى (متوفى به سال 1286 هجرى ) و جز او از عالمان ديگر - رحمهم الله - ظاهر و هويدا است كه آن خاتون دو سرا حضرت زينب كبرى (س) علم منايا و بلايا (مرگ ها و پيشامدهاى سخت ) را مى دانسته ، و فرمايش امام سجاد (ع) به او:
(( يا عمة انت بحمد الله عالمة غير معلمة ، و فهمة غير مفهمة )) ؛ اى خواهر پدرم ! خداى را شكر و سپاس ، تو دانايى هستى كه كسى به تو نياموخته ، و فهميده و درك كننده اى هستى كه كسى به تو نفهمانده است .
دليل و راهنما است به اين كه زينب دختر اميرالمؤ منين (س) محدثه بوده ، يعنى همه چيز (از جانب خداى تبارك و تعالى ) به او الهام مى شده و در دلش آشكار مى گشته است . همچنين علم و دانش او از علوم لدنية (علومى كه از استاد فرا نگرفته ، بلكه از جانب خداى عزوجل ) بوده است .

عقيله بنى هاشم
در برخى روايات است كه او را مجلس علمى بود و زنان به قصد آموختن احكام دين نزد او مى رفتند. اين صفات برجسته كه براى هيچ يك از زنان معاصر او فراهم نشده است ، زينب را از ديگران ممتاز ساخت ؛ چنان كه او را (( عقيله بنى هاشم )) مى گفتند و از وى حديث فرا مى گرفتند.
ابن عباس از او حديث كند و گويد: (( عقيله ما، زينب دختر على (ع) حديث كرد... و اين لقب بر او ماند؛ چنان كه به عقيله معروف گشت و فرزندان وى را بنى عقيله گفتند. ))

ازدواج با عبدالله بن جعفر
وقتى كه زينب به سن ازدواج رسيد، على براى او كسى را كه در شرافت‏خانوادگى‏شايستگى همسرى او را داشت ‏برگزيد، خواستگاران فراوانى از جوانان محترم وثروتمند بنى‏هاشم و قريش براى زينب مى‏آمدند، ولى براى نوگل خاندان پيغمبر وبانوى خردمند بنى‏ هاشم، عبدالله‏بن جعفر از همه شايسته ‏تر بود.
در عبدالله، جعفربن ابى‏طالب است كه ذوالجناحين (داراى دو بال) وابوالمساكين (پدر بينوايان) لقب يافت. جعفر، برادر تنى على و محبوب پيغمبر بود،ابوهريره در باره جعفر مى‏گويد:
پس از رسول خدا(ص)، بهتر از جعفربن ابى ‏طالب كسى نبود.
جعفر هنگام ستمگرى و سختگيرى قريش، براى حفظ دينش به حبشه‏هجرت كرد، و وقتى كه از حبشه با عده‏اى از مسلمانان به مدينه بازگشت، رسيدن اوبه مدينه با فتح خيبر مصادف شد، رسول خدا، جعفر را در بغل گرفت و بوسيد وچنين گفت:
«نمى‏ دانم از آمدن جعفر دل‏شادترم و يا از فتح خيبر».

و نيز از رسول خدا شنيده شد كه مى‏ فرمود:
«مردم از ريشه‏هاى گوناگون هستند، و من و جعفر از يك ريشه هستيم‏».
جعفر با سپاهى كه در سال هشتم هجرت به سوى روم مى‏رفت، عازم جهاد باروميان شد.
رسول خدا چنين قرار داده بود كه فرماندهى سپاه با زيدبن حارثه (1) باشد و اگر اوكشته شود فرماندهى با جعفربن ابى‏طالب خواهد بود. (2) .
سپاهيان اسلام رفتند، تا به‏حدود بلقاء رسيدند، در آن جا با سپاهيان هرقل روبه‏روشدند.
مسلمانان در دهكده موته جاى گرفتند و جنگ خونينى در گرفت و زيددر حالى كه پرچم رسول خدا را در دست داشت و جنگ مى‏كرد، روميان او را بانيزه‏هاى خودشان قطعه قطعه كردند.
جعفر، پرچم را به دست گرفت و به نبرد پرداخت. تااين كه دست راستش از تن‏جدا شد. جعفر علم را به‏دست چپ گرفت و به نبرد ادامه داد، دست چپش هم جداشد. علم را در بغل گرفت و آن قدر پاى‏دارى كرد تا كشته شد. جعفر نخستين فرزندابوطالب است كه در راه اسلام كشته شده.
مادر عبدالله‏بن جعفر، اسماء دخت عميس است، وى خواهر ميمونه ام‏المؤمنين‏و سلمى همسر حمزة‏بن عبدالمطلب و لبابه همسر عباس ابن عبدالمطلب است. (3) .
جعفر با اسماء ازدواج كرد و او مادر همه فرزندان جعفر است. اسماء پس ازشهادت جعفر به‏همسرى ابوبكر درآمد و براى او محمدبن ابى بكررا آورد و پس ازمرگ ابوبكر، على‏بن ابى‏طالب او را گرفت، اسماء براى على، يحيى و محمد اصغر راآورد.
واقدى در تاريخش مى‏گويد كه عون و يحيى را بياورد.
شوهر زينب، عبدالله‏بن جعفر، در حبشه متولد شد، عبدالله، نخستين نوزاد است ‏از مسلمانان مهاجر به حبشه كه در آن ديار به دنيا آمده است.
ابن حجر در اصابه (4) نقل مى‏كند كه رسول خدا فرمود:
«خوى و خلقت عبدالله به‏من مى‏ماند» سپس دست راست عبدالله راگرفته وچنين فرمود:
«بارالها! خاندان جعفر را برقرار بدار و كسب و كار را براى عبدالله مبارك گردان‏».
اين جمله را سه بار مكرر مى‏كند. و سپس مى‏فرمايد: « من در دنيا و آخرت سرورآن ها هستم‏».
عبدالله مردى بود بزرگ، جوان مرد، دلير، پاك‏دامن، و مركز جود و سخا ناميده‏شد; احسان فروشى نمى‏كرد و نيكى را نمى‏فروخت و هيچ مستمندى را از درخانه‏اش نااميد بر نمى‏گردانيد. محمدبن‏سيرين مى‏گويد:
بازرگانى شكرى به مدينه آورد و به فروش نرفت. اين خبر به عبدالله بن جعفررسيد. به پيش‏كارش فرمان داد كه آن شكر را بخرد و به مردم ببخشد.
يزيدبن معاويه مال گزافى به طور هديه براى او فرستاد. موقعى كه مال به دست‏ عبدالله رسيد، آن را ميان اهل مدينه قسمت كرد و از آن به منزل خود هيچ نبرد.
اين شعر عبدالله‏بن قيس رقيات است كه مى‏ گويد:
من مانند فرزند نامدار و سفيد بخت جعفر هستم. او چون مى‏دانست كه مال باقى‏نخواهد ماند، به مستمندان و بى‏چارگان ببخشيد و نام خود را جاويدان كرد.
و اين سخن عبدالله‏بن ضرار است كه در ستايش عبدالله‏مى گويد:
اى فرزند جعفر، تو بهترين جوان مردان هستى و براى هر كس كه در خانه‏ات رابزند و فرود آيد بهترين ميزبانى.
ميهمانانى بسيار در نيمه شب به خانه تو آمدند، هر غذايى كه خواستند آماده بود وچه سخنان شيرينى از تو شنيدند و چه گشاده رويى‏هايى از تو بديدند.
ابن قتيبه در عيون‏الاخبار نقل مى‏كند (5) كه هنگامى‏كه معاويه از مكه باز مى‏گشت،به مدينه آمد و هدايا ومال بسيارى براى حسن و حسين و عبدالله‏بن‏جعفر و محترمان‏ديگر قريش فرستاد.
به فرستادگان سفارش كرد كه پس از رسانيدن مال، قدرى درنگ كنند و ببينندهركدام با هداياى خود چه مى‏كنند. وقتى كه فرستادگان رفتند كه هدايا را برسانند،معاويه به اطرافيان خود روى كرده، چنين گفت:
اگر بخواهيد، به‏شما مى‏گويم كه هر كس با هديه‏اش چه خواهد كرد.
اما حسن، مقدارى از عطريات هديه‏اش را به زنان خود داده و بقيه را به هر كس‏كه نزد او بود، مى‏بخشد.
اما حسين، از كسانى كه پدرانشان در صفين كشته شده و يتيم شده‏اند، شروع‏مى‏كند، اگر چيزى بماند، شترهايى قربانى كرده و تقسيم مى‏كند و شير تهيه كرده‏به مردم مى‏دهد.
اما عبدالله‏بن جعفر، به غلام خود مى‏گويد: بديح، قرض‏هاى مرا ادا كن و اگرچيزى ماند وعده‏هايى كه به مردم داده‏ام انجام بده.
و اما فلان...تا آخر.
فرستادگان كه بازگشتند و هر چه ديده بودند گزارش دادند، همان‏طور بود كه‏معاويه گفته بود.
عبدالله در بخشش‏هاى خود اسراف مى‏كرد، و از آن كه مالش از ميان برود و يابه‏دشمنانش برسد ابايى نداشت.
اگر در كفش به‏جز جانش نباشد، همان را خواهد بخشيد، حاجتمند بايد از خداى‏بپرهيزد كه آن را تقاضا نكند.
زناشويى مبارك بارور شد; زينب دختر زهرا براى عبدالله بن جعفر چهار پسرآورد: على، محمد، عون اكبر، عباس، هم چنان كه دو دختر آورد كه يكى از آن دوام‏كلثوم است كه معاويه با زيركى سياسى خود مى‏خواست او را به همسرى يزيددر آورد، تا از پشتيبانى بنى‏ هاشم استفاده كند. عبدالله، اختيار دختر را به‏دست‏خالوى‏او امام حسين داد، آن حضرت هم دختر را به پسر عمويش قاسم‏بن محمدبن‏جعفربن‏ ابى‏ طالب تزويج كرد.
ازدواج زينب ميان او و پدر و برادرانش جدايى نينداخت، محبت امام على‏به دختر و برادر زاده‏اش به اندازه‏اى بود كه آن دو را هم‏چنان نزد خود نگاه داشت تاوقتى كه على زمام‏دار مسلمانان شد و كوفه را پايتخت قرار داد، آن دو با آن حضرت‏به كوفه آمدند و در مركز خلافت زير سايه اميرالمؤمنين مى‏زيستند.
در جنگ‏هاى آن حضرت، عبدالله در كنار عموى خود ايستاده و نبرد مى‏كردويكى از سرداران آن حضرت در صفين بود.
مردم كه مى‏ دانستند عبدالله نزد دودمان پيغمبر ارزش واحترامى دارد، اوراوسيله‏اى پيش اميرالمؤمنين و دو فرزندش حسن و حسين قرار مى‏ دادند; چون كه‏ خواهش او رد نمى‏شد و اميدش نااميد نمى‏گرديد.
در اصابه از محمدبن سيرين نقل مى‏كند كه يكى از دهقانان اراضى سواد (6) ازعبدالله خواست كه در باره حاجتى باعلى سخن گويد، على حاجت آن مرد را برآورد.آن مرد چهل هزار براى عبدالله فرستاد، عبدالله آن را نپذيرفت و چنين‏گفت: مانيكوكارى را نمى‏فروشيم. (7) .
ابوالفرج اصفهانى در مقاتل الطالبيين (8) نقل مى‏كند:
وقتى كه حسن‏بن على‏از دنيا رفت، اهل بيت پيغمبر بنابر وصيتى كه امام حسن‏نموده بود خواستند كه آن حضرت را در كنار رسول خدا به‏ خاك سپارند،بنى‏اميه اسلحه پوشيده و مانع شدند و مروان حكم چنين مى‏گفت:
چه جنگ‏هايى كه از صلح بهتر است؟ آيا عثمان را در دورترين نقاط بقيع دفن‏كنند، ولى حسن در خانه رسول خدا (ص) دفن شود؟ تا من بتوانم شمشير بردارم،هرگز اين كار نخواهد شد.
حسين نپذيرفت و گفت: چاره‏اى نيست جز آن كه برادرش در كنار جدش‏به خاك سپرده شود. نزديك بود فتنه‏اى روى دهد، اگر عبدالله جعفر پا در ميان‏نمى‏گذاشت.
او به پسر عمويش حسين عرض كرد:
تو را به حق من كه كلمه‏اى برزبان نياورى.
عبدالله، عمو زاده خود حسن را به سوى بقيع برد و در همان جايى كه مادرش‏زهرا به‏خاك سپرده شده بود (9) دفن گرديد (10) و مروان حكم بازگشت.
زينب در آغاز جوانى چگونه بوده است؟
مراجع تاريخى از وصف رخساره زينب در اين اوقات خوددارى مى‏كنند; زيراكه او در خانه و روبسته زندگى مى‏كرده و ما نمى‏توانيم مگر از پشت پرده وى رابنگريم.
ولى پس از گذشتن ده‏ها سال از اين تاريخ، زينب از خانه بيرون مى‏آيد و مصيبت‏جانگداز كربلا او را به ما نشان مى‏دهد و كسى‏كه او را به چشم ديده براى ما وصفش‏مى‏كند و چنين مى‏گويد - چنان كه طبرى نقل كرده است: گويا مى‏بينم زنى را كه مانندخورشيد مى‏ درخشيد و با شتاب از خيمه‏گاه بيرون مى‏آمد. (11) .
پرسيدم: او كيست؟ گفتند: زينب دختر على‏است.
هنگامى كه زينب پس از شهادت امام حسين به مصر مى‏رود، عبدالله بن ايوب‏انصارى در وصفش مى‏گويد:
...به خدا كه من صورتى مانند آن نديدم، گويا پاره‏اى از ماه بود.
در صورتى كه اين بانوى بزرگ در آن وقت در پنجاه و پنجمين سال زندگى خودبود، غريب بود، خسته و كوفته بود، مصيبت‏زده و داغ ديده بود، پس جمال زينب درآغاز جوانى پيش از آن كه سالمند بشود، و مصايب جانگداز خوردش كند و جام‏داغ ديدگى را تا پايان بدو بنوشاند، چگونه بوده؟!
اما شخصيت زينب، بهتر است كه - در اين جا نيز - منتظر شويم تا اين كه حوادث‏از دليرى و پاى‏دارى او پرده بردارد، و او را در بهترين نمونه از دلاورى و زيربار ظلم‏نرفتن و بزرگ منشى به ما بنماياند.
به همين زودى تعجب مورخان از ايستادگى زينب واستقامت او در برابر يزيدبن‏معاويه آشكار مى‏شود.
ابن حجر در اصابه براى ما مطلبى نقل مى‏كند كه از قدرت زينب در سخن ونيرومندى‏اش در استدلال خبر مى‏دهد. (12) .
و در آينده نزديكى مردم آن عصر در كربلا و در مجلس استان‏دار كوفه و مجلس‏يزيدبن معاويه سخنانى از زينب مى‏شنوند كه فصاحت و بلاغتش همه را متعجب‏مى‏كند، به همان اندازه‏اى كه امروز ما را به تعجب مى‏اندازد و همگى به فوق‏العادگى‏او و سخنورى او و سحر بيانش گواهى مى‏دهند.
جاحظ در كتاب البيان والتبيين از خزيمه اسدى نقل مى‏كند:
پس از شهادت امام حسين وارد كوفه شدم و سخنان پر مغز و شيواى زينب راشنيدم، من ناطق‏تر و گوينده‏تر از او زنى را نديدم. گويا از زبان اميرالمؤمنين على‏بن‏ابى‏طالب سخن مى‏گفت.
اين شمايل زينب است‏به طورى كه او را در كربلا ديده‏ايم، و چنان كه در زمان‏جوانى‏اش نمونه‏اى از فضايل براى ما نمايان شده، زيرا مى‏ شنويم كه او در مهربانى ورقت قلب به مادرش و در دانش و پرهيزگارى به پدر مانند بوده.
و چنان كه بعضى از روايات مى‏گويد: زينب داراى مجلس علمى ارجمندى بوده‏كه زنانى كه مى‏خواستند احكام دين را بياموزند، در آن مجلس حاضر مى‏شده و كسب‏دانش مى‏كرده‏اند.
صفات برجسته‏اى در زينب جمع بوده كه هيچ يك از زنان عصر او دارا نبوده‏اند،لذاست كه «بانوى خردمند بنى‏هاشم‏» گرديد. ابن‏عباس كه از او روايت مى‏كند،مى‏گويد: «بانوى خردمند ما زينب دختر على چنين گفت‏».
زينب، بدين لقب به طورى معروف شده بود كه وقتى «بانوى خردمند» مى‏گفتند،زينب فهيمده مى‏شد. فرزندان او به چنين لقبى افتخار مى‏كردند و به «زادگان بانوى‏خردمند» شناخته شده بودند.

*شهادت آن حضرت
حضرت زينب سلام الله عليها در شب يك شنبه 15 رجب سال 63 هجرى قمرى در ضمن سفرى كه به همراه همسر گراميشان عبداللّه بن جعفر به شام رفته بودند، شهادت رسيده و بدن مطهر آن بانوى بزرگوار در همانجا دفن گرديد.
و مزار ملكوتى آن حضرت اينك زيارتگاه عاشقان وارادتمندان اهل بيت عصمت و طهارت عليهم السّلام مىباشد.

پي نوشتها:
1) از تحقيق در تواريخ به‏دست مى‏آيد كه فرمانده‏اول جعفر بوده و سپس زيد.(مترجم).
2) بعضى از مورخان معتبر نقل كرده‏اند كه نخستين فرماندهى‏كه از طرف پيغمبر تعيين شده‏بود، جعفر بودو زيدبن حارثه فرمانده دوم بود. از اشعار عباس بن مرداس كه در مرثيه آن ها گفته و سيره ابن هشام، نقل‏مى‏كند نيز، چنين مستفاد مى‏شود. (مترجم).
3) الاستيعاب، ج 4، ص 230-231.
4) ج 3، ص 49.
5) ج 3، ص 40.
6) زمين‏هاى سبز و خرم را سواد گويند كه بيشتر در عراق عرب بود. دهقان يعنى ارباب ملك. (مترجم).
7) الاصابة ، ج 2، ص 281.
8) ص 74.
9) قبلا تذكر داده شد كه بودن قبر زهرا در بقيع كاملا موردترديد است.(مترجم).
10) بردن جنازه امام حسن به بقيع وسكوت حسين (ع) دراثروصيت امام حسن (ع) بوده. كامل‏ابن‏اثير، ج‏3،ص 228. (مترجم).
11) تاريخ طبرى، ج 4، ص 340-341.
12) الاصابة، ج 4، ص 314 و 315 و 510













این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: خبرگزاری موج]
[مشاهده در: www.mojnews.com]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 66]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب







-


فرهنگ و هنر

پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن