تور لحظه آخری
امروز : شنبه ، 14 مهر 1403    احادیث و روایات:  پیامبر اکرم (ص):هر که از آبروی برادر مسلمان خود دفاع کند مطمئناً بهشت بر او واجب می شود.
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها




آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1820863779




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
 refresh

بررسی انتقادی روش‌شناسی فمینیستی از منظر رئالیسم صدرایی


واضح آرشیو وب فارسی:فارس:
بررسی انتقادی روش‌شناسی فمینیستی از منظر رئالیسم صدرایی
خرد و عقلانیت شاخصه‌ای انسانی است و جنسیت فاعل شناسا دخالتی در معرفت بشری ندارد. غفلت فمینیست‌ها از هویت عقلانی انسان موجب شده است که معرفت را جنسیت‌بردار تصور کنند و در دام نسبیت‌گرایی گرفتار آیند که سر از شکاکیت درمی‌آورد.

خبرگزاری فارس: بررسی انتقادی روش‌شناسی فمینیستی از منظر رئالیسم صدرایی


بخش دوم وپایانی گونه‌شناسی تأثیر جنسیت در معرفت با واکاوی دیدگاه‌های فمینیستی روشن می‌شود که از نظر فمینیست‌ها جنسیت از راه‌های گوناگونی می‌تواند در معرفت اثر بگذارد: 1. از طریق اثرگذاری در برخی خطوط و روش‌های پژوهش علمی که می‌تواند دانشمند را در جهت خاصی سوق دهد، مانند اعتقاد به برتری هوش مردان بر زنان و سفید پوستان بر سیاه پوستان؛2. تأثیرگذاری در پاسخ‌های مسائل مطرح در علم، مانند دخالت دادن پیش‌فرض‌های‌شان در چگونگی تقریر و فرمول‌بندی فرضیه‌ها؛ 3. تأثیر در تأیید فرضیه‌های مورد بحث، با این توضیح که دانشمندان غالباً به کمک تعدادی از شواهد، فرضیه‌های خود را اثبات می‌کنند و در این فرایندگاه ممکن است برخی از شواهد مرتبط از نگاه آنان پنهان بماند یا به آن دسترسی نداشته باشند، مثلاً زنان را جزء نمونه‌های آزمایش خود قرار ندهند؛4. تأثیر از طریق گزینش مسائل علمی که به تبیین نیازمندند، زیرا غالباً دانشمندان مسائلی را برای تبیین بر می‌گزیینند که توجه آنها را جلب می‌کند و جنسیت می‌تواند در تعیین این مسائل نقش داشته باشد.[32] به هرحال، شکل‌گیری علوم اجتماعی با مبانی فمینیستی مرهون نقد‌هایی است که فمینیست‌ها بر معرفت‌شناسی جریان غالب داشته‌اند؛یعنی نقد عینیت، روش وتجربه؛ زیرا عینیت در فلسفة علوم اجتماعی بدین معنا بود که یافته‌هایی که پژوهشگر در فرایند تحقیق به آنها دست می‌یابد، مستقل از گرایش‌ها و اندیشه‌های او وجود دارند و نتایج تحقیق از ذهنیات محقق مستقل است و تحت تأثیر آنها قرار نمی‌گیرد. اما فمینیست‌ها معتقدند پژوهش‌های علوم اجتماعی به صورت مستقل و بی‌طرفانه و فارغ از ذهنیت محقق به دست نمی‌آید و جنسیت دانشمند در یافته‌های او اثر می‌گذارد. ادعای فمینیست‌ها دربارة معرفت‌شناسی خاص زنانه، بحث روش‌شناسی ویژه‌ای را نیز پیش می‌آورد، چرا که هر دانشی برای وصول به حقیقت یا واقعیت به روشی متناسب و سازگار با شناخت‌شناسی خاص خود نیاز دارد تا زمینه‌ساز روایی و پایایی آن باشد. ازاین‌رو، علاوه بر مباحث معرفت‌شناختی به حوزة روش و روش‌شناسی هم وارد شده‌اند. آنان از دو سوی با مباحث روش‌شناختی دست به گریبان‌اند: نخست این‌که بسیاری از آنان روش‌های تحقیق مدرن را بر نتابیده‌اند و معتقدند سوگیرانه و در پی درانداختن طرحی نو در روش‌شناسی هستند و از سوی دیگر در معرفت‌شناسی فمینیستی چندان تنوع نظریه وجود دارد که تعریف یک شیوة معتبر فمینیستی را دشوار می‌سازد. روش‌شناسی روش‌شناسی فمینیستی نیز همچون معرفت‌شناسی آن در حاشیه و نقد روش‌شناسی جریان غالب روش‌شناسی بوجود آمد. به عبارت دیگر، روش‌شناسی فمینیسم بر مبنای فرض‌های معرفت‌شناختی و هستی‌شناختی آنان استوار است. این روش‌شناسی مجموعه‌ای از رهیافت‌ها را دربرمی‌گیرد که به مسائل تولید علم معتبر دربارة روابط جنسیتی می‌پردازد.[33] درجریان غالب گفته می‌شد که تنها روش علم، صورت‌‌بندی کردن فرضیه‌ها و مورد آزمون قرار دادن(اثبات یا ابطال) آنهاست. در مقابل این نگرش روش‌شناساسانه، فمینیست‌ها معتقد بودند علم، روش‌های بسیاری دارد و هر رشتة خاصی از علوم نسبت به موضوع خود، روش خاصی در پیش می‌گیرد. از سوی دیگر، معتقد بودند صرف وجود استقرا یا قیاس یا کنترل مشاهدات علمی در یک روش، نمی‌تواند اعتبار علمی نتایج را تضمین کند. به عبارت دیگر، معتقد بودند هیچ روشی نمی‌تواند تضمین کند که محقق به حقیقت دست یافته است.[34] آنها با انتقاد از روش‌های شناخته شدة تحقیق، شیوه‌های گردآوری، تحلیل و تفسیر داده‌ها، در تلاش برای نوآوری‌های روش‌شناختی بوده‌اند. ازاین‌رو، به‌شدت به نقد روش‌های کمی و آزمایشی ـ که به عقیدة آنان قدرت درک لایه‌های زیرین تجربة زیست زنانه را ندارد ـ پرداخته و در مقابل از طیف وسیعی از روش‌های کمی، آزمایشی و کیفی استفاده کرده‌اند. محققان فمینیست به روش‌های کیفی اهمیت داده‌اند نه روش‌های کمی. علت این امر ویژگی‌های خاص این روش مانند درون‌نگری، همدلی، رابطة افقی سوژه و ابژه و غوطه‌وری درجهان طبیعی رویدادهای اجتماعی زنان است. علت این علاقه را در نزدیکی و تشابه مواضع هستی‌شناختی و معرفت‌شناختی پارادیم‌های مدافع تحقیق کیفی مانند پارادایم‌های انتقادی، تفسیری و حتی پست‌مدرن می‌توان جست‌وجو کرد.[35] بسیاری از آنان روش‌های کمی جمع‌آوری و تحلیل اطلاعات را غیرانسانی دانسته و گفته‌اند که آنها قادر نیستند موضوعات انسانی را مطالعه کنند، لذا مناسب تحقیق فمینیستی نیستند.[36] اندیشه‌وران فمینیست بر این باورند که پژوهش فمینیستی باید بر زنان تمرکز کند و برای آنها و در صورت امکان همراه با آنان باشد. شعار اصلی تحقیق فمینیستی این است که تحقیق باید برای زنان انجام شود نه دربارة آنان. تحقیق فمینیستی صرفاً متکی بر روش نیست، بلکه بستگی کاملی به نظریة فمینیستی دارد. ازاین‌رو، گفته می‌شود که تحقیق فمینیستی اصولاً نظریه‌مدار یا نظریه‌مبناست.[37] روش‌شناسی فمینیستی براساس تعدد در معرفت‌شناسی و نحله‌های فکری فمینیسم یک دست و واحد نیست. اما با وجود تفاوت در روش‌شناسی تشابهات بسیاری بین آنها وجود دارد. به عقیدة راینهارز چند ویژگی روش‌شناختی ذیل را می‌توان مواضع مشترک فمینیست‌ها شمرد :1. فمینیسم یک دیدگاه است نه یک روش تحقیق؛2. مرکب از روش‌های تحقیق کمی، آزمایشی و به‌ویژه کیفی؛3. نقد پیوستة اندیشه‌های غیرفمینیستی؛4. هدایت با نظریة فمینیستی؛5. فرارشته‌ای بودن؛6. معطوف به تغییر اجتماعی؛7. درپی نشان دادن ناهمگونی فرهنگ بشر؛8. در نظر گرفتن پژوهشگر به عنوان یک انسان (دید غیر ابزار گرایانه)؛9. برقراری رابطة تعاملی، افقی و برابر با افراد مورد مطالعه؛10. داشتن حالتی تکثرگرایانه.[38] روش فمینیسم روشی متمایز از روش علوم اجتماعی ندارد، بلکه فمینیست‌ها از روش‌های رایج علوم اجتماعی بهره می‌برند؛ اما آنچه مایة تمایز آنها می‌باشد، روش‌شناسی است. به عبارت دیگر، فمینیست روش‌های پژوهش را خلق نمی‌کند، بلکه آنها را جرح و تعدیل می‌کند. هیچ روش تحقیقی به خودی خود فمینیستی یا ضد فمینیستی نیست. راه‌های اجرای تحقیق در چارچوب نظری آن، که بستر تعبیر نتایج است، تحقیق را فمینیستی یا غیرفمینیستی می‌کند. برای فهم روش‌شناسی فمینیسم باید در مبانی فکری و فلسفی آن به تأمل پرداخت؛ زیرا فمینیسم فاقد نوعی روش‌شناسی متمایز و متفاوت با روش‌های کمی و کیفی است. در واقع آنچه روش‌شناسی فمینیستی را فمینیستی می‌کند بنیان‌های هستی‌شناختی، معرفت‌شناختی و روش‌شناختی آن است. بدون درک درست ابعاد گوناگون رویکرد فمینیسم و انتقادهای آن از اثبات‌گرایی، فهم روش تحقیق فمینیستی امکان‌پذیر نخواهد بود. به عبارت دیگر، روش‌های تحقیق فمینیستی تجلی نقد فمینیستی به علم اثباتگرای مردمحور است. ازاین‌رو، آنچه روش تحقیق را فمینیستی می‌کند ویژگی‌های انتقادی آن است نه اصول و قواعد منطقی و فنی حاکم بر رویه‌های متعارف کمی و کیفی تحقیق.[39] اما در هر حال، بسیاری از فمینیست‌ها روش کمی گردآوری و تحلیل اطلاعات را مردود می‌دانند. آنان برای رد روش‌های تحقیق کمی‌گرا به چهار زمینة ذیل اشاره کرده‌اند:1. حمایت روش‌های کمی‌گرا از ارزش‌های جنس‌گرا در انتخاب مسائل مورد بررسی؛2. مطرود بودن یا حاشیه‌ای شدن سوژه‌های زن؛3. تصنعی بودن داده‌های به دست آمده و اغراق در تعمیم آنان؛4. این نوع تحقیق غالباً برای حل مسائل اجتماعی زنان به‌کارگرفته نمی‌شود.[40] اعتراض تحقیق فمینیستی به تحقیق سنتی این است که آنچه به عنوان سؤال مهم که باید در تحقیق دنبال شود و پدیدة اجتماعی که باید مورد تحقیق قرار گیرد، اساساً محققان مرد آن را تعریف می‌کنند. زندگی، تجربیات، ایده‌ها و نیازهای زنان در تحقیقات سنتی به چشم نمی‌آید. و به همین جهت در دنیایی زندگی می‌کنیم که دیدگاه مردان به عنوان دیدگاه معرفی می‌شود. انتظار زنان این است که تجربیات متفاوت آنان در کانون بررسی و توجه تحقیقات فمینیستی قرار گیرد؛ زیرا تحقیقات سنتی توانایی فهم این منظر خاص زنانه را ندارند. نقد و بررسی روش‌شناسی فمینیسم اینک مهم‌ترین محورهایی که در معرفت‌شناسی فمینیسم به چشم می‌خورد و سبب اتخاذ موضع روش‌شناختی ویژه‌ای از سوی آنها شده است: 1. نقد تأثیر زمینه‌های اجتماعی در معرفت یکی از مبانی معرفت‌شناختی فمینیست‌ها تأثیر شرایط محیطی و زمینه‌های زیست اجتماعی در معرفت است. بی‌شک این مسئله پذیرفتنی است که ورود حقایق علمی به عرصة ذهن پژوهشگر، خالی از تأثیر عوامل و زمینه‌های اجتماعی نیست، اما تأثیر این گونه عوامل نمی‌تواند به صورت علت تامه باشد به گونه‌ای که حتی محتوای علم را نیز زمینه‌های زیست اجتماعی مهیا کرده باشد، بلکه تأثیر شرایط اجتماعی را در سطح علت اعدادی می‌پذیریم. بدین معنا که شرایط و روابط اجتماعی با زمینه‌های تربیتی یا نیازها و فرصت‌های اجتماعی که پدید می‌آورند، زاویة خاصی را برای ذهن افراد در جهت دریافت حقایق علمی از مبادی آسمانی معرفت یا در جهت تصرفات و اعتبارات عملی، نسبت به آن مفاهیم فراهم می‌سازند. این زاویه با آنکه محدودة علم را به تناسب کارکردها و آثار اجتماعی مفاهیم و معانی مشخص می‌گرداند، در محتوای درونی معرفت، از جهت ارزش معرفتی و جنبة کاشفیت آنها اثر نمی‌گذارد؛ یعنی صحت و سقم معرفت از زاویه گرایش، عواطف یا منافع فردی یا جمعی افرادی که به آن روی می‌آورند، رقم نمی‌خورد.[41] 2. نقد تأثیر جنسیت در معرفت بحث‌هایی که فمینیست‌ها در خصوص تأثیر جنسیت در علم طرح کرده‌اند بسیار مناقشه‌پذیر است و به ادلة زیر نتایج مورد نظر آنها را اثبات نمی‌کند: 2ـ1. بی‌توجهی به سنخ مباحث معرفت‌شناختی در علم معرفت‌شناسی، رابطة معرفت با عوامل تولید آن و رابطة معرفت با صاحب معرفت مسئلة محوری نیست؛ بلکه آنچه معرفت‌شناسی به آن می‌پردازد بررسی ارزش شناخت و ارزیابی صدق و کذب معرفت است، یعنی ازکجا مشخص می‌شود که یک معرفت صادق است یا کاذب؟ با توجه به این مسئله پرداختن به مسئلة تأثیر جنسیت در معرفت، در معرفت‌شناسی فمینیسم درخور تأمل است؛ زیرا اگرچه بحث از عوامل اجتماعی اثرگذار در تولید معرفت ونیز بحث از جنسیت صاحب معرفت، از جهاتی مفید است، این مباحث ربطی به مسئلة اساسی معرفت‌شناسی ندارد؛ چون بحث از عوامل اجتماعی هیچ ربطی به درستی یا بطلان آن معرفت ندارد. معرفت از هر زمینه‌ای که به دست آمده باشد هم می‌تواند صادق باشد و هم کاذب و در معرفت‌شناسی باید تکلیف صدق و کذب بررسی شود. اگر کسی با توجه به عوامل اجتماعی یا صاحب معرفت بخواهد داوری نماید گرفتار «مغلطة تکوینی» می‌شود؛ یعنی شخص در مقام بررسی یک ادعا به جای پرداختن به صحت و بطلان آن به صورت منطقی، به سراغ منشأ و سبب آن می‌رود و با تخریب و منفی شمردن منشأ، در صدد بطلان آن برمی‌آید. این برخورد، علمی و منطقی نیست؛ زیرا هیچ‌گاه منشأ یک تئوری دلیل صحت و بطلان آن نیست، بلکه درستی و بطلان به استدلال‌ها و براهینی است که در اثبات آن به کارگرفته می‌شوند.[42] از سوی دیگر، این ادعا که به جای بحث ازخود معرفت باید از فاعل شناسا بحث کرد، رویکردی انحرافی در مباحث معرفت‌شناسی است؛ زیرا بحث از فاعل شناسا صرفاً رابطة معرفت با صاحب آن را نشان می‌دهد؛ در حالی که محور اصلی در معرفت شناسی، رابطة معرفت با معلوم آن است که آیا مطابق با واقع است یا نه؟ 2ـ2. کلی‌نگری بی‌دلیل اولاً هدف فمینیست‌ها اثبات این مسئله است که علم محصول عقل مردانه است و اگر زنان به نظریه‌پردازی می‌پرداختند سرانجام علم چیز دیگری بود و به شکل دیگری نمود می‌یافت. اما بر فرض پذیرش اصل این مسئله، تنها چیزی که می‌تواند پذیرفته شود این است که گاهی جنسیت به پژوهش‌های علمی جهت می‌دهد یا در پاسخ ها تأثیر می‌گذارد، اما این بدان معنا نیست که جنسیت همیشه در نظریه‌پردازی‌ها نقش دارد. به بیان روشن‌تر، این مسئله ادعای آنها را به صورت کلی و کامل اثبات نمی‌کند، بلکه فقط نشان می‌دهد که در برخی موارد جنسیت در علم تأثیر دارد. وانگهی بر فرض پذیرش تأثیر جنسیت در پژوهش‌های علمی از طریق جهت‌دهی به آنها، این بدان معنا نیست که نتایج آنها مورد اطمینان نباشد و حقیقتی در این میان به دست نیامده باشد؛ زیرا صحت و بطلان یک اندیشه تابع برهان است نه تابع منشأ پیدایش آن. 2ـ3. غفلت از هویت عقلانی انسان و استقلال معرفت عقلی از ابعاد مادی در فلسفة اسلامی ثابت شده است که تعقل خصوصیت ویژة حیات انسان است. انسان در مسیر تحولات مادی هنگامی پدید می‌آید که توان اندیشه شکل می‌گیرد و در واقع حقیقت انسان به‌صورتِ عقلیِ اوست. صورت جمادی و نباتی و حیوانی، در واقع علل مادی پیدایش انسان‌اند و همان‌گونه که این صورت‌ها در حقیقت انسان دخیل نیستند، لوازم مربوط به آنها نیز درحقیقت انسان دخالتی ندارند. ازاین‌رو، مؤنث یا مذکر بودن مربوط به مرحلة حیوانی و از لوازم تولید مثل یعنی از لوازم نباتی است و به حقیقت ذات نوعی انسان مربوط نیست، بلکه از لوازم یکی از صورت‌هایی است که در مادة انسان به کارگرفته شده است. به عبارت دیگر، قوام و هویت انسان به ادراک و تعقل اوست و ادراک و تعقل گرچه به لحاظ زمانی متأخر از تکوین ابعاد مادی اوست، حقیقتی مستقل از ابعاد مادی دارد. به هرحال، با آنکه ذکوریت و انوثیت از لوازم بخش مادی انسان‌اند، حضور نفس و تدبیر آن نسبت به این بخش سبب می‌شود تا مسئله جنسیت نیز مانند دیگر ابعاد مادی وجود او صورتی انسانی و چهره‌ای عقلانی یابد. درست به همین دلیل است که رفتاری که انسان با غریزة جنسی خود دارد با نحوة رفتاری که حیوانات دارند تفاوت پیدا می‌کند. بر مبنای فلسفة اسلامی نفس انسانی حقیقت واحدی فراتر از افق جنس و جنسیت است و به جهت تجرد ذاتی خود به هیچ یک از خصوصیاتی که در حوزة زمان و مکان قرار می‌گیرند متصف نمی‌شود. بر اساس این نگرش، مسیری که فمینیسم با محور قرار دادن عنصر جنسیت می‌پیماید، بر مبنای غفلت از هویت عقلانی و بی‌توجهی به استقلال معرفت عقلی از ابعاد مادی وجود انسان است. در فلسفة اسلامی عقل نظری خاصه در ابعاد متافیزیکی و متعالی خود و همچنین عقل عملی در لایه‌ها و ابعاد عمق خود فارغ از همة تعلقات مادی و دنیایی است و عنصر جنسیت در دریافت‌ها و رفتار مربوط به آنها فرصت اثرگذاری ندارد. نفس انسان در ارتباط مستقیم خود با مبادی عالی، حقایق مربوط به آنها را دریافت می‌کند.[43] به تعبیر استاد جوادی آملی «عقل نظری که وصفش اندیشه و علم است و نیز دل که در پی کشف و شهود است و همچنین جان که وصفش فجور و تقواست، نه مؤنث است و نه مذکر... چون علم، خواه علم حصولی یا حضوری، ذکورت و انوثت ندارد، عالم نیز که به علم حصولی یا شهودی متصف می‌شود، نه مذکر است و نه مؤنث. پس درمسائل علمی، نه از جهت صفت و نه از لحاظ موصوف، سخن از ذکورت و انوثت نیست؛ ازاین‌رو، دیگر نمی‌توان گفت: آیا درمسائل علمی، زن و مرد همتای هم‌اند یا متمایز؟»[44] اما در اینجا یک نکتة مهم وجود دارد که برای فهم ادعای فمینیسم باید بدان توجه شود و آن این است که هرچند عقل نظری و عملی فارغ از همة تعلقات مادی به کار تعقل خویش مشغول است، عقلِ جزئی و ابزاری که به جهان مادی و اجزای مربوط به آن می‌پردازد، از ابعاد مادی وجود انسان از دو جهت می‌تواند اثر بپذیرد: الف. از جهت نحوة وجود: بدین معنا که عقل ابزاری و جزئی با آنکه از هدایت قواعد و احکام عقل متافیزیکی بهره می‌برد، بی‌نیاز از حس، خیال و تجربه نیست و با توجه به اینکه حس و خیال از دیدگاه حکمت مشایی وجود مادی دارند، خصوصیات مادی و جسمانی انسان از جمله جنسیت او می‌تواند در این امر دخالت داشته باشد. بنابر حکمت اشراق و متعالیه نیز هرچند حس و خیال تجرد برزخی دارند، از آنجا که در ادارک خود به بدن و ابعاد جسمانی وجود انسان وابسته‌اند، اثرپذیری آنها از این بخش زیاد است. ب) از جهت بعد کاربردی و نیازها: بخش دیگری از اثرپذیری عقل ابزاری از ابعاد مادی انسان، به بعد کاربردی این نوع معرفت و نیز نیازهای متکثر و متفاوتی مربوط است که بر اساس شرایط مختلف زندگی و همچنین توانایی‌های متفاوت افراد و اصناف در فرایند تقسیم کار اجتماعی پدید می‌آیند. این امور موجب می‌شود افراد به حسب نیازهای مختلف و شرایط و خصوصیات جسمانی، در برخی موارد به سوی دانش‌ها یا تخصص‌های مناسب ویژه‌ای هدایت شوند و در نتیجه از آگاهی و مهارت‌های خاصی بیشتر بهره‌مند شوند و جنسیت یکی از همین عوامل است.[45] براساس بیان مذکور می‌توان چنین نتیجه گرفت که فیلسوفان مسلمان صور مختلفی از رابطة عقل با شرایط مادی و جسمانی از جمله جنسیت تصور کرده و تأثیر شرایط مادی را در برخی صور پذیرفته و در پاره‌ای صور رد کرده‌اند. هرچند آنان برای عوامل فرهنگی، تاریخی و اجتماعی بهره‌ای از تأثیر را پذیرفته‌اند، با این همه، برای همة صورت‌های متصور ارزش و اعتبار قائل نشده‌اند؛ بدین معنا که برخی از این صور را حاصل انحراف از ذات و هویت انسانی می‌دانند. در نگاه مطلوب فلسفة اسلامی عقل در مراتب عالی خود فارغ از ابعاد جسمانی و جنسی است و زن و مرد برای سعادت خود به گونه‌ای یکسان به هدایت و استفاده از آن نیاز دارند. مناسبات و روابط اجتماعی نیز که در چارچوب فرهنگ انسانی شکل می‌گیرد، باید زمینه‌های فعلیت‌یافتن آن را برای همگان به صورت یکسان فراهم آورد. اما عقل جزئی و ابزاری هم به لحاظ وجودی از ابعاد مادی اثر می‌پذیرد و هم از جهت نیاز و کاربرد فایده‌ای یکسان برای همگان ندارد.[46] پس در جایی که ادعایی علمی با برهان و استدلال منطقی طرح شود ازسوی هر جنسی که باشد، قابل ارزیابی برای کشف صحت و بطلان است. عوامل اجتماعی و محیطی گاه در شکل‌گیری نگرش‌ها اثرگذارند، اما نباید فراموش کرد که تأثیر آنها صرفاً در مقام گردآوری است و نه در مقام داوری و تعیین صدق و کذب آنها. برای ارزیابی فقط باید به ملاک‌های منطقی رجوع کرد؛ بدین معنا که اگر صورت و مادة یک استدلال صحیح باشند، آن استدلال و نتیجة آن درست وگرنه باطل است؛ حال فرقی نمی‌کند آن اندیشه عرضه شده از آنِ مردان باشد یا زنان. 2ـ4. نسبیت‌گرایی تأثیر جنسیت در علم، آن گونه که فمینیست‌ها ادعا می‌کنند به نسیبت‌گرایی می‌انجامد؛ زیرا به نظر فمینیست‌ها، فاعل شناسا خطاپذیر وسیاق‌مند است. مراد آنها از سیاق‌مندی این است که زمینه و بافت اجتماعی در معرفت اثر می‌گذارد و حقیقتی که انسان به آن دست می‌یابند از این بستر متأثر است. در نتیجه حقیقت هم سیاق‌مند می‌شود و از زمینه‌ای به زمینة دیگر متفاوت خواهد بود. در این صورت باید علم با تغییر جنسیت تغیر کند و حقیقت هم نسبت به جنسیت. در پاسخ باید گفت در اینکه اوضاع اجتماعی گاه در معرفت بشری اثر می‌گذارد شکی نیست، اما اینکه نتیجه بگیریم حقیقتی که انسان با معرفت به آن دست می‌یابد سیاق‌مند است و به عبارت دیگر سیاق‌مندی حقیقت پذیرفته نیست. نسبیت‌گرایی مهم‌ترین نقدی است که بر موضع معرفت‌شناسانه فمینیستی وارد است. ازاین‌رو، به توضیح آن می‌پردازیم: الف. روشن‌ترین نقد بر نسبیت این است که سر از شکاکیت در می‌آورد؛ هرچند فمینیست‌ها، خود از انتساب به شکاکیت گریزان باشند و اندیشة خود را نوعی رئالسیم بدانند. بطلان شکاکیت بر کسی پوشیده نیست؛ زیرا کسی که قائل به نسبی بودن فهم بشر است هرگز نمی‌تواند به ارائه و حکایت قضیه‌ای از قضای علمی خود نسبت به حقیقت و واقعیت خارجی اعتماد کند. بدین جهت نه مجالی برای فهم باقی می‌ماند و نه زمینه‌ای برای تفهیم؛ زیرا براساس اندیشة نسبی‌گرایی هر سخنی که از دهان خارج شود تا قبل از رسیدن به شنونده و در مسیرگذرخود بارها و بارها دگرگون می‌شود.[47] ب. نسبی بودن فهم، همة قضایایی را که بنیان اندیشه‌های قائلین به نسبیت را شکل می‌دهد، در معرض تزلزل قرار می‌دهد؛ زیرا همین قضایا خود نیز تحت تأثیر شرایط متناسب شکل گرفته‌اند و احتمال دگرگونی در آنها وجود دارد. مثلاً قضیة «حقیقت و واقعیتی در خارج از ظرف ادراک انسان وجود دارد و انسان نهایتاً به شناخت آن نائل می‌شود» چه دلیلی وجود دارد که بدون تأثیر ازفرضیه‌های پیشین و بدون احتمال دخل احتمال اندیشه‌های بعدی حکایت از واقع نماید. اگر این قضیه نسبی هم باشد راهی برای اثبات حقیقتی درخارج از ظرف فهم بشر وجود ندارد؟![48] ج. نسبیت حقیقت لازمة منطقی نسبیت فهم است؛ یعنی کسانی که به نسبیت فهم قائل‌اند به لحاظ منطقی هرگز نمی‌توانند از اصل واقعیت یا تحقق شناختی که میزان برای دیگری باشد خبر دهند. این گروه یا باید دو مفهوم خطا و صواب را از فرهنگ معرفت بشری حذف کنند یا برای خطا و صواب نیز معنایی نسبی قائل شوند که تنها در برخی منظرها و به لحاظ ذهنیت‌هایی خاص که از پیش‌فرض‌ها و یا زمینه‌های اجتماعی و طبقاتی به خصوصی برخوردارند پدید می‌آیند.[49] 3. نفی تأثیر همدلی و همدردی بر معرفت فمینیست‌ها ادعا کرده بودند که مشکل معرفت‌شناسی جریان غالب، ناشی از تفکیک میان فاعل شناسا و متعلق آن است و برای رفع این مشکل پیشنهاد می‌دهند که باید میان این دو رابطه برقرارکرد تا از طریق همدردی و حس مشترک به دانش دست یافت. اما این ادعایی بی‌دلیل است و نمی‌تواند پذیرفته شود. و بر فرض پذیرش، محدود به مقام گردآوری داده‌هاست نه برای ارزیابی و داوری. در حالی که آنچه در معرفت‌شناسی مهم است، مقام داوری است نه مقام گردآوری.[50] 4. تفوق دیدگاه زنانه بر دیدگاه مردانه 4ـ1. این دیدگاه هرچند با داعیة مقابله با یک‌سونگری مردانه تولید شده، خود درچنبرة چیزی گرفتار آمده است که از آن گریزان بود. فمینیست‌ها با مردود شمردن منظر مردان (بخوانید مردان سفید پوست غربی) برای راه‌حل منظر زنانه (بخوانید زنان سفید پوست طبقة متوسط اروپایی) را جانشین آن کردند. اگر یک‌سونگری نامطلوب است، پس چرا دربارة زنان چنین نباشد؟! 4ـ2. بر فرض پذیرش تفاوت دیدگاه زنان و مردان در مورد واقعیت (نسبیت در معرفت) این امر فقط اصل تفاوت را نتیجه می‌دهد نه حقانیت هر دو یا بطلان هر دو و نه حقانیت و برتری یکی بر دیگری را؛ زیرا اثبات هریک از فرض‌ها، نیازمند استدلال منطقی است. 4ـ3. استدلال‌هایی که فمینیست‌ها برای اثبات برتری دیدگاه زنان بر مردان ارائه کرده‌اند، هیچ‌یک مبتنی بر استدلال منطقی و برهان عقل‌پذیر نیست. اینکه زنان در تقسیم کار اجتماعی در حاشیه قرار دارند و از حفظ نظام اجتماعی سود نمی‌برند یا برای تولید کالای‌های مورد نظر فعالیت بیشتری انجام می‌دهند و تجارب آنها با تجارب مردان متفاوت است و نیز چون از یک طرف به حفظ نظام پدرسالانه کمک می‌کنند، نقش محوری دارند و از طرف دیگر چون در نظام رایج کار، محور قدرت به حساب نمی‌آیند، در حاشیه قراردارند، این امور هیچ دلالت منطقی بر حقانیت و برتری دیدگاه زنان ندارد. به نظر می‌رسد این مقدمات نمی‌تواند نتیجة دلخواه آنها را ثابت کند.[51] 4ـ4. بر فرض پذیرش برتری دیدگاه زنان، آیا این حکم شامل همة زنان دنیا می‌شود؟ شمول این داوری زمانی میسر است که تفاوت‌های چشمگیر میان زنان مختلف در سراسر دنیا نادیده گرفته شود. در حالی که چنین تعمیمی پذیرفتنی نیست؛ زیرا اولاً فعالیت زنان در همة دنیا در حاشیه نیست و برخی دارای قدرت در حاکمیت‌اند؛ ثانیاً همة زنان به حفظ پدرسالاری کمک نمی‌کنند؛ ثالثاً میان زنان فقیر و ثروتمند، سیاه وسفید، اروپایی و غیر اروپایی، تفاوت‌های زیادی وجود دارد که فمینیست‌ها به آن توجه نکرده‌اند. اتفاقاً همین نکته را فمینیست‌های سیاه دربارة جریان غالب فمینیستی ابراز کرده‌اند. این گروه به طور خلاصه استدلال می‌کردند که جریان غالب فمینیسم، نژادپرستانه است. بدین جهت که تجربة زنان غیرسفید پوست را در نظر نمی‌آورد و در عین حال نظریه‌های تعمیم یافته از تجارب زنان، ارائه می‌دهد. علاوه بر این، آنان خاطر نشان می‌کنند که به رسمیت شناختن جنسیت به مثابة عاملی کلیدی در شکل‌دهی به تجارب زنان، عوامل دیگری چون نژاد، قومیت، ملیت و در گسترة کمتری طبقه را نادیده می‌گیرد. وقتی این نقدها و نقدهای دیگر را جریان غالب به رسمیت شناخت، روشن شد که آنها به مثابة امری متفاوت ـ و نه بخشی از تجربه زنان ـ نگریسته شده‌اند.[52] نتیجه‌گیری بی‌شک دو جنس مرد و زن از جهات مختلفی با هم تفاوت دارند. از نظر زیست‌شناختی و نیز روان‌شناختی تفاوت‌های بسیاری بین این دو مشاهده می‌شود. نیز مسلم است که زنان در طول تاریخ و در فرهنگ‌های مختلف کما بیش و به علل مختلف مورد ستم مردان واقع شده‌اند. اما هیچ‌یک از دو امر پذیرفته شده تأثیری در این واقعیت ندارد که هر دو جنس، انسان‌اند؛ انسان‌هایی که هم از خرد و عقلانیت و هم از احساس و عاطفه برخوردارند؛ عقلانیت و احساسی که برای پیشبرد زندگی فردی و اجتماعی و تسهیل روابط اجتماعی و کارآمدی آن ضرورتی کارکردی دارند. فهم و معرفت که میوة به‌کارگیری خرد و عقلانیت است، به حکم انسان بودن، در هر دو جنس یکسان است. ازاین‌رو، نمی‌توان از یک سو عقلانیت زن و مرد را به حکم انسانیت پذیرفت و از سوی دیگر خرد دوگانه‌ای برای آنها اثبات کرد. افزون بر اینکه روش‌شناسی فمینیسم به‌نوعی برگشت نظری به چیزی دارد که از آن گریزان بود و مردان را به سبب یک‌سو نگری در برتری دادن عقل مذکر تخطئه می‌کرد. اگر سوگیری جنسیتی در علم و معرفت امری ناپسند است، باید برای هردو جنس ناپسند باشد و اگر پسندیده است، باید برای هردو پسندیده باشد. بر همین اساس، پایه‌های رویکردهای هستی‌شناختی و انسان‌شناختی فمینیستی نیز فرو ریخته می‌شود؛ زیرا هم سازه‌گرایی اجتماعی و هم نسبی‌گرایی جنسیتی (اصول هستی‌شناختی روش فمینیستی) و نوع نگرش فمینیست‌ها به انسان با فروپاشی رویکرد معرفت شناختی، از پشتوانة معرفتیِ پذیرفتنی بی بهره‌اند. پی نوشت ها: [32]. علیرضا قائمی‌نیا، فمینیسم و علم، ص 49. [33]. احمد محمدپور، همان، ص 302. [34]. علیرضا قائمی‌نیا، فمینیسم و علوم اجتماعی، ص 56. [35]. احمد محمدپور، همان، ص 309. [36]. پاملار آبوت، جامعه‌شناسی زنان، ص 231. [37]. محمدتقی ایمان، مبانی پارادایمی روش‌های کمی و کیفی تحقیق در علوم انسانی، ص 415. [38]. همان، ص 426. [39]. احمد محمدپور، همان، ص 309. [40]. همان، ص 302. [41]. حمیدپارسانیا، روش‌شناسی انتقادی حکمت صدرایی، ص 148. [42]. محمود نبویان، معرفت‌شناسی فمینیسم، ص 113-114. [43]. حمید پارسانیا، رویکرد انتقادی فلسفه اسلامی به رابطه عقل و جنسیت، ص 19ـ25. [44]. عبدالله جوادی‌آملی، زن در آئینه جلال و جمال، ص 83. [45]. حمید پارسانیا، رویکرد انتقادی فلسفه اسلامی به رابطه عقل و جنسیت، ص 25. [46]. همان، ص25. [47]. عبدالله جوادی‌آملی، شریعت در آیینه معرفت، ص 275. [48]. همان، ص 277. [49]. حمید پارسانیا، علم و فلسفه، ص 106. [50]. خسرو باقری، مبانی فلسفی فمینیسم، ص 138. [51]. سیدمحمود نبویان، معرفت‌شناسی فمینیسم، ص 121. منبع: فصل‌نامه معرفت فرهنگی اجتماعی شماره 7 انتهای متن/

93/02/13 - 00:45





این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: فارس]
[مشاهده در: www.farsnews.com]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 97]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب







-


گوناگون

پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن