تور لحظه آخری
امروز : جمعه ، 13 مهر 1403    احادیث و روایات:  امام علی (ع):مرگ آرى امّا پستى و خوارى هرگز، به اندك ساختن آرى امّا دست سوى اين و آن دراز كردن هرگ...
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها




آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1820470187




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
 refresh

چیستی و مؤلفه‌های مردم سالاری دینی


واضح آرشیو وب فارسی:فارس:
چیستی و مؤلفه‌های مردم سالاری دینی
مردم با حضور خود میتوانند انحرافات را شناسایی و نهی از منکر کنند. این مدل و متد در متن دین اسلام قرار دارد؛ مردم سالاری دینی از نظر تاریخی به دوران پیامبر(ص) و حضرت امیر(ع) برمیگردد.

خبرگزاری فارس: چیستی و مؤلفه‌های مردم سالاری دینی


مفهوم شناسی مردم سالاری در ابتدای نوشتار، و پیش از ورود به بحث، واکاوی مفهومی مردم سالاری حایز اهمیت است و نقشی ویژه در مباحث بعدی دارد. واژه ی دموکراسی در ادبیات سیاسی دارای معنای روشنی است؛ هرچند در مورد اینکه دموکراسی چقدر اهمیت دارد، بحثهای فراوانی برگرفته است. دموس به معنای توده ی مردم و کراتوس  قدرت و سلطه معنا میدهد؛ اما در مورد اینکه مردم چه کسانی هستند (و آیا اکثریت را شامل میشوند یا نه) بحثهای مفصلی وجود دارد. زمانی که گفته میشود سلطه ی مردم، این پرسش به ذهن متبادر میشود که در چه موردی و تا چه حدی این سلطه جریان دارد؟ مهمترین تعریف و تعبیری که برای دموکراسی به کار بردهاند، «حکومت مردم برای مردم و از سوی مردم» است. اگر این تعریف را بپذیریم که حاکمیت از آنِ مردم است و شیوه ی حکومت و حاکمان از سوی مردم تعیین میشوند، باید این را نیز بپذیریم که مردم باید در تصمیمگیریها، مشارکت فعال داشته باشند تا بتوان گفت حکومت توسط مردم اداره میشود. اصطلاح دموکراسی را، علاوه بر رویکرد لغت شناسانه، میتوان از منظرهای دیگر نیز مورد مطالعه قرار داد. گاهی دموکراسی به صورت مستقیم و گاهی به صورت غیرمستقیم مطرح میشود. در مردم سالاری غیرمستقیم که بیشتر ذیل نهاد نمایندگی از مردم اتفاق میافتد، انحای مختلفی از دموکراسی را میتوان در نظر گرفت. برخی بیشتر مشارکت احزاب و نهادهای مدنی را مدنظر دارند. دموکراسیهای دیگری نیز وجود دارند که نخبهگرا هستند. در برخی از مواقع مردم سالاریها به صورت تلفیقی عمل میکنند؛ یعنی، هم به مردم و هم به نخبگان توجه دارند. در مقابل مردم سالاری روشی، میتوان مردم سالاری ارزشی و بینشی را نیز در نظر گرفت؛ مردم سالاریای که در آن بیشتر محتوا مدنظر است. نکته ی دیگر آنکه در عمل دو نحو اداره ی دموکراتیک در غرب شکل گرفته است: لیبرال دموکراسی و سوسیال دموکراسی. دموکراسی عناصری دارد که اگر آنها را در نظر بگیریم، میتوانیم این ادعا را داشته باشیم که این ایده میتواند با محتواهای دیگر پیوند برقرار کند؛ از جمله ی این عناصر مشارکت سیاسی است. چنانچه مردم مشارکت سیاسی داشته باشند و در تصمیمگیریهای دولت دخالت نمایند، میتوانند تا حدی محتوای حکومت را تعیین نمایند؛ پس الزاماً دموکراسی با لیبرالیسم همراه نیست. اگر عناصر دموکراسی را مدنظر بگیریم، این ادعا کاملاً روشن خواهد شد؛ البته لیبرالیسم هم الزاماً با دموکراسی همراه نیست؛ زیرا ممکن است قرائتی از آن داشته باشیم که مطابق با آن دچار رویکردی اتمیستی یا ذرهگرایانه شویم؛ در این حالت، توجه افراطی به موقعیت فرد سببساز آن میگردد که به منافع جمعی توجهی جدی نگردد. معنای مردم سالاری دینی در طرح معنای مردم سالاری دینی باید پرسید که آیا همه ی ادیان این ظرفیت را دارند که با مقولههایی مانند مردم سالاری پیوند برقرار کند یا نه. گاهی یک دین این مؤلفه را در بطن خود ندارد، ولی ظرفیت پیوند خوردن با مؤلفههای دیگر را دارد؛ یعنی ممکن است از دموکراسی مسیحی یا مسلمان صحبت کنیم و در نظر داشته باشیم که از آموزههای مسیحی یا اسلامی در این مدل بهره برگیریم؛ البته آموزههایی که این قابلیت را دارند. در چنین رویکردی ممکن است به این نتیجه برسیم که اسلام توانایی چنین پیوندی را دارد ولی مسیحیت، یا دستکم مسیحیتی که امروزه در دسترس ما است، این قابلیت را ندارد. این یک نوع از تلقی از مردم سالاری دینی است؛ تلقیای که عناصر مشترک دین و مردم سالاری را رصد میکند و میکوشد این دو را تا حد ممکن به هم نزدیک نماید و نظام مردم سالاری دینی را، مطابق با این فرایند، سامان دهد. تلقی دیگر این است که دین ظرفیتهایی را دارد که میتواند خود، مدل و روشی را برای حکومت ارائه دهد؛ طبعا اگر بخواهیم به دین، به صورت کامل، فعلیت ببخشیم، باید دریابیم که از این ظرفیت موجود در دین چگونه میتوان بهره برد. ذیل چنین بحثی است که میتوان مردم سالاری را از متن دین استخراج و برجسته کرد و در قالب مدل نظام سیاسی ارائه نمود. مباحثی که در مورد بیعت، امر به معروف و شورا مطرح شده است، ناظر بر این ایده هستند. اگر این شیوه را در پیش بگیریم، ضرورتی ندارد که این مدل بر عناصر مطرح در دموکراسی غربی، نظیر لیبرالیسم، منطبق باشد. این رویکرد مورد تایید حضرت امام (ره) و مقام معظم رهبری است. ذیل چنین توضیحی مشخص میشود که مردم سالاری اسلامی مفهوم جدیدی نیست و دارای پیشینه است؛ بهطوری که ریشه این امر را میتوان در صدر اسلام رصد کرد؛ البته مطمئناً با این الفاظ مطرح نبوده است. پیامبر اکرم (ص) از طرف خداوند مأموریت داشتند که در امور حکومتی با مردم مشورت نمایند. از طرفی، امت پیامبر یک «جامعه ی وسط(1)» معرفی شده است و خود شخص پیامبر برای امت خود الگو قرار گرفته است؛ بنابراین خداوند برای مردم دو الگو قرار داده است: پیامبر و امت. اگر قرار باشد یک امت امر به معروف و نهی از منکر نماید، آیا نباید قدرتی داشته باشد تا در برخی موارد امر کند و در برخی از امور نهی؟ مردم با حضور خود میتوانند انحرافات را شناسایی و نهی از منکر کنند. این مدل و متد در متن دین اسلام قرار دارد. پیامبر اکرم(ص) سیستم رأیگیری و بیعت را راهاندازی کردند و حتی برای زنان هم حق رأی قائل شدند. به این صورت که دست خود را در ظرف آبی قرار دادند و از این طریق بیعت گرفتند. این نشان میدهد که مردم در حکومت اسلامی دارای قدرتی هستند که میتوانند حکومت را بازخواست کنند. نمونه ی این جامعه را میتوان در حکومت علوی دید. بحث دیگر، بحث دانستن است. حکومت باید بستری را فراهم کند تا احکام الهی را به گوش مردم برساند و آنان را آموزش دهد. در آن زمان، حضرت امیر (ع) در برخورد با مخالفان تا زمانی که دست به شمشیر نمیبردند، به آنان اجازه فعالیت میدادند و به آنان فرصت میدادند تا خود بتوانند راه حق را بیابند؛ چنانکه در ماجرای خوارج با سخنان آن حضرت بیشتر افراد از موضع خود برگشتند؛ بنابراین مردم سالاری دینی از نظر تاریخی به دوران پیامبر(ص) و حضرت امیر(ع) برمیگردد. مردم سالاری دینی دارای مبانیای است که با لیبرالدموکراسی متمایز است. مردم سالاری دینی حس و عقل را لازم میداند، اما کافی نمی شمارد و برای اداره ی جامعه، وجود وحی را هم ضروری میبیند. مردم سالاری دینی بر این فرض ابتناء یافته است که هستی به دو بخش محسوس و غیرمحسوس تقسیم میشود. نتیجه آنکه در پسِ این دنیا، عالَمی وجود دارد که بر این عالم تسلط دارد. علم و شناخت آن عالم دارای اهمیت است؛ عالمی که تنها راه دستیابی به آن شهود و وحی است. هستیهای غیبی نسبت به هستیهای محسوس از اهمیت فوقالعادهتری برخوردارند. به زبان دیگر در نگرش مردم سالاری دینی، جهان، متشکل از دو دنیای متفاوت است: جهان غیب و دنیا که اولی بر دومی احاطه دارد. از حیث انسانشناسی نیز انسان دارای دو ساحت جسم و روح است؛ در این مدل جنبه ی روحانی بر جنبه مادی غلبه دارد. پس باید این دو بُعد را در نظام مردم سالاری دینی مورد توجه قرار داد. از حیــث ارزششنــــاختـی، مردم سالاری دینی بر این ایده استوار گردیده است که ارزشها دو بُعد دارد: یک بخش از ارزشها به جنبه ی متعالی انسان مربوط است. این ارزشها، ارزشهایی نیستند که انسان بهراحتی بتواند به آنها دسترسی داشته باشد؛ بنابراین نیاز است که از طریق وحی برای ما تبیین شوند. اما ارزشهای دیگری نیز در کار است که توسط بشر میتوان به آنها دست یافت. مؤلفه های مردم سالاری دینی در فرض فهم مردم سالاری دینی مطابق آنچه در سطور بالا آمد باید پرسید که این نظریه دارای چه مؤلفههایی است؟ و این مؤلفهها چگونه آن را از سایر مدلهای موجود متمایز میسازند؟ مردم سالاری دینی دارای مؤلفههای هویتبخش به خود است؛ از جمله ی آنها میتوان به موارد زیر اشاره کرد: یکم. نخستین مؤلفه این است که این ایده حق را دوسویه تعریف میکند؛ یعنی خاستگاه حق مردم را حقِ ناشی شده از خداوند میداند. در این مدل حقوق مردم به تبع حقوق الهی دیده میشوند؛ از اینروی اگر تقابلی بین حق الله و حق الناس دیده شود، بدون شک حق الله مقدم است. اگر قائل به چنین دیدگاهی باشیم، مردم در اموری که خداوند به آنها اذن نداده است، نمیتوانند ورود پیدا کنند و فقط در مواردی که اینگونه نیست و خدا به ایشان اذن داده است حق دخالت دارند. از جمله اموری که مردم میتوانند و باید در آن طبق ضوابط دخالت کنند، حق نظارت و حق نصیحت است.. دوم. در مردم سالاری دینی هم چنان که مردم حقوقی دارند، حکومت متقابلاً بر گردن مردم حقی دارد که نباید مردم نسبت به آن کوتاهی کنند. این تقابل حقوق باعث میشود رابطه ی مناسبی بین مردم و حکومت برقرار شود که از آن به «پیوند امام و مأموم» تعبیر میشود. این رابطه به نحوی است که هر دو خیرخواه یکدیگر هستند. امام درصدد آن است که آنچه به خیر مردم است اجرا کند و مردم درصدد آن هستند که در اجرای خواستهای امام، او را یاری دهند. سوم. در مردم سالاری دینی اصل بر توحیدمداری است. توحید محور اساسی تمام فعالیتها است و در این نظام اساساً پلورالیسم جایگاهی ندارند. در نظام اسلامی، وحدت در عین کثرت و کثرت در عین وحدت برقرار است. چهارم. در مردم سالاری دینی عدالتمداری مؤلفه ی مهمی است. اصولاً عدالت یکی از مهمترین مباحث در نظام سیاسی است. در جامعهای که ظلم در آن رایج است، نمیتوان ادعای حکومت اسلامی داشت. حکومت اسلامی باید تلاش کند تا نیازهای ضروری زندگی برای عموم جامعه تأمین شود. این موارد محقق نمیشود مگر اینکه کسانی که شایسته هستند، مناصب حکومتی را تصاحب کنند. عدالت از منظر اسلام، فقط جنبه ی اقتصادی ندارد و شامل تمامی عرصه های سیاسی، فرهنگی و اجتماعی میشود. پنجم. یکی از مؤلفه های دیگر مردم سالاری دینی، خدمتمحوری است. اساس و محور حکومت اسلامی، خدمت به مردم است و تمام تلاشها باید متوجه خدمت به مردم باشد. اگر دولتی برای عموم مردم خود تلاش کند، این تلاش جهاد محسوب میشود. به سخن دیگر، اصالت با قدرت نیست؛ بلکه اصالت با خدمت است. این سخن معروف شهید بهشتی که ما تشنگان خدمتیم نه شیفتگان قدرت، ناظر به این بُعد حکومت اسلامی است. چنانچه حاکمان در حکومت مردم سالاری دینی در این زمینه به سمت شیفتگی قدرت بروند، از هدف خود منحرف خواهند شد. در چنین شرایطی کسانی که خیرخواه هستند باید متذکر شوند. اگر هدف خدمت است، باید زندگی افراد حاکم ساده و در سطح عموم مردم و حتی پایینترین طبقات جامعه باشد تا دیگران با دیدن زندگی ایشان دلگرم شوند. ششم. یکی دیگر از عناصر مهم مردم سالاری دینی، علمگرایی است؛ البته علمگرایی نه علممداری. در برخی از روایات آمده است که اگر چه عبادت الهی ارزشمند است، اما معرفت بر آن مقدم است. لذا حکومت باید بستری را به وجود بیاورد تا افراد جامعه خودبهخود به سمت علم و علمآموزی گرایش داشته باشند. هفتم. پیشرفتگرایی، مؤلفه ی دیگر مردم سالاری دینی است. جامعه اسلامی، جامعهای ایستا نیست؛ جامعه ی اسلامی، جامعهای پویا و محرک است. سخن روایات مبنی بر اینکه هر کس دو روزش با هم مساوی باشد، مغبون است، فقط یک توصیه ی اخلاقی نیست؛ بلکه در مناسبات اقتصادی و سیاسی و اجتماعی و حکومتی نیز در جریان است. هشتم. مؤلفه ی بعدی، آزادی اجتماعی و معنوی است. براساس قرآن مجید، پیامبر اکرم (ص) مأموریت دارد که تمام موانع را از جلوی پای بشر بردارد(2). اگر در جامعه ی ما قانون و ساختار دست و پای مردم را میبندد، این قوانین باید اصلاح شوند؛ البته بهشرطی که در خدمت مردم باشند. نهم. عنصر دیگر، بحث اخلاقمداری است. بسیار مهم است که در عرصه ی مردم سالاری اخلاق حاکم باشد. اگر غرب به این اصول بیمهری کرده است برای ما مهم نیست؛ چرا که تعالیم اسلامی بر آنها پافشاری میکند. همـــه ی تــلاشهــای نظـــام مردم سالاری دینی باید بهگونهای باشد که سعادت دنیوی و اخروی افراد را تأمین کند و در حکومت اسلامی نباید دین فدای دنیا شود. این اصل اساسی و مهم در نظام مردم سالاری دینی است. تمام مؤلفهها و عناصری که برشمردیم، با توجه به این اصل تعریف شدند. شبهات در ارتباط با مردم سالاری دینی برخی بر این نوع و مدل از حکومت نقدهایی را هم وارد میدانند. از جمله ی این نقدها این است که این واژگان غربی است و سالار بودن مردم با آموزههای دینی به هیچوجه سازگاری ندارد. به باور ایشان این ترکیب، ترکیب نامأنوسی است؛ از این روی نمیتوان آن را بهعنوان نظام مطلوب پذیرفت. پاسخ این است که قصد و اراده ی ما است که به واژهها اهمیت میدهد و آنها را معنا میکند. اگر از مردم سالاری معنای ارزشی مدنظر باشد، با دین سازگار است؛ اما اگر معنای لیبرالی منظور باشد، برای ما به هیچوجه قابل پذیرش نیست. پرواضح است که چنین معنایی از مردم سالاری مراد نمیشود و رویکرد به مردم سالاری دینی با نگاههای لیبرالیستی سازگاری ندارد. شبهه ی دوم اینکه برخی گفتهاند که دینسالاری مردمی درست است نه مردم سالاری دینی. مردم اصلاً جایگاهی ندارند تا برای آنها اصالتی قائل باشیم. در پاسخ باید گفت درست است که براساس دین، توحید بر افراد و جامعه سلطه دارد؛ اما کسانی میتوانند توحید را عملیاتی کنند که دارای ارزش باشند و این امر علاوه بر اینکه بر عهده ی حکومتها است، با اراده و خواست مردم صورت میپذیرد. ضمن اینکه مردم در فرایند تصمیمگیریها نقش اساسی دارند. اِشکال دیگری که برمردم سالاری دینی وارد میکنند این است که این ایده، یک تئوری سیاسی است برای اینکه مردم متدین را در سیاست نقش دهند و به این وسیله آنان را راضی نگه دارند. در پاسخ باید گفت که، مطابق فرموده ی حضرت امام(ره)، دیانت ما عین سیاست ما است. اسلام، هم برای قالب و روش و مدل حکومت طرح دارد و هم در مورد محتوای حکومت برنامه ارائه کرده است. حضرت امام(ره) همچنین میفرمایند من به پشتوانه ی اینکه مردم مرا قبول دارند حکومت تشکیل میدهم. در پایان یادآوری این نکته مهم است که تجربه ی عملی و عینی مردم سالاری دینی چندان طولانی نیست. واقعیت آن است که از آنجایی که مردم سالاری دینی هیچگاه زمینه ی بروز و ظهور نداشته است و با انقلاب اسلامی ایران، پا به عرصه ی وجود گذاشته است پدیدهای نوظهور به حساب میآید؛ هم از اینروی محققان و کارشناسان خبره و دلسوز باید، ضمن انجام پژوهش در حوزههای مطالعاتی مرتبط با این عرصه، جوانب و ابعاد مختلف آن را برای همگان تبیین کنند تا این شیوه ی حکومتی به بهترین شکل معرفی شود. پی نوشت 1. بقره: 143. 2. اعراف: 157. منبع:‌ فصلنامه تخصصی علوم اسلامی انسانی صدرا - شماره 8 انتهای متن/

93/02/08 - 01:30





این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: فارس]
[مشاهده در: www.farsnews.com]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 32]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب







-


گوناگون

پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن