واضح آرشیو وب فارسی:راسخون:
چگونه در يکديگر ايجاد انگيزه کنيم؟ آنچه بايد بدانيم - چگونه در جنس مخالف ايجاد انگيزه کنيممرد وقتي که احساس کند همسرش به او نياز دارد انگيزه پيدا مي کند و نيرو مي گيرد، مرد وقتي احساس کند در رابطه زناشويي، همسرش به او احساس نياز نمي کند، به تدريج بي حال و بي اراده مي شود و نيروي خود را از دست مي دهد و با گذشت هر روز، نسبت به روابط زناشويي شور و اشتياق کمتري ازخود نشان مي دهد. زن نيز، وقتي که احساس کند همسرش به او عشق مي ورزد انگيزه پيدا مي کند و نيرو مي گيرد.هنگامي که زن تصور نمايد همسرش نسبت به او بي احساس است بتدريج اجبارا خود را مسؤول مي داند و از اينکه توجه بيشتري به روابط زناشويي خويش داشته باشد، خسته مي شود. بيشتر مردان نه تنها تشنه عشق ورزي و ابراز محبت هستند بلکه براي اين منظور از هيچ کاري فروگذار نيستند بزرگترين مشکل آنها اين است که نمي دانند از چه چيز غافل مانده اند، هنگامي که روابط مرد با همسرش تيره مي شود مرد احساس افسردگي مي کند و به درون غار خويش مي رود. او به ديگران توجه نمي کند و نمي داند چرا تا آن اندازه افسرده و غمگين است در چنين مواقعي مرد از رابطه داشتن با همسرش خود را کنار مي کشد و با او چندان صميمي رفتار نمي کند او درک نمي کند که با يافتن کسي که نيازمند اوست مي تواند از افسردگي رهايي يابد و دوباره انگيزه کسب کند مرگ تدريجي مرد هنگامي است که تصور کند کسي به او نياز ندارد. وقتي مرد اين احساس را ندارد که مي تواند تحول مثبتي در زندگي فرد ديگري ايجاد کند کار دشواري است که بتواند به زندگي و نيز روابط خويش توجه نمايد.بيشتر مردها از اين موضوع آگاهي چنداني ندارند که تا چه اندازه براي يک زن مهم است که احساس نمايد از سوي فرد ديگري مورد حمايت قرار مي گيرد. زن وقتي که احساس نمايد نيازهايش برآورده مي شود خوشحال مي گردد و زماني که زني ناراحت، گرفته، گيج ودرمانده و نااميد است آنچه را که بيش از هر چيز ديگر به آن نياز دارد همدلي و همکاري است . وقتي زن ناراحت است مرد بدون توجه او را تنها مي گذارد و چنانچه در کنار زن بماند با راه حلهايي که درصدد ارايه آن برمي آيد وضع را بدتر مي کند چون براساس غريزه ي مردانگي تصور مي کند که بهترين کار در زمان ناراحتي تنها ماندن است در صورتي که تشخيص نمي دهد که اظهار صميميت و نزديکي و درد دل کردن براي زن اهميت دارد و به کسي نياز دارد که به حرف او گوش کند.براي حل معضلات سه گام اساسي در جهت بهبود روابط زناشويي لازم است؛ گام اول: انگيزه - گام دوم: مسئوليت پذيري، زوج ها بايد بپذيرند کي از هم حمايت نکرده اند و همچنين حد و مرزي را در ازاي حمايت از يکديگر تعيين نکرده اند. گام سوم: تمرين، زوجين در گام سوم به توافق برسند که بر روي تعيين و رعايت آن حد و مرز کار کنند و به ياد داشته باشند که برخي اوقات دچار اشتباه مي شوند. تعيين حد و مرز و برخورداري از عشق و محبت براي يک زن هراس انگيز است. او معمولا نگران خواسته هاي بيش ازاندازه خود است که مبادا از سوي همسرش رد شود و يا شوهرش او رابه حال خود تنها بگذارد و يا در مورد خواسته هايش قضاوت کند چون زن در درون خود چنين باور غلطي را پرورش داده که شايستگي برخورداري از عشق و محبت بيشتر را ندارد. از آنجا که او نگران است که مورد حمايت کسي قرار نگيرد ندانسته حمايتي را که به آن نياز دارد از خود سلب مي کند. از آن سو مرد در ذهن خويش اين پيام را دريافت مي کند که همسرش براي تأمين خواسته هايش به او اعتمادي ندارد در نتيجه احساس مي کند که طرد شده و دلسرد و خاموش مي شود و از شور و شوق مي افتد و دلسرد مي شوند. در اينجاست که زن به اشتباه تصور مي کند که مطرح کردن نيازهايش موجب سردي و خاموشي همسرش شده است در صورتي که نااميدي، درماندگي و عدم اعتماد او موجب از شور و شوق افتادن همسرش شده است. مرد بايد احساس کند که همسرش به او اعتماد دارد و زن بايد تفاوت بين خواستن و نياز داشتن را بداند، خواستن به معناي دست دراز کردن و درخواست آشکار زن جهت حمايت از سوي همسرش همراه با اعتماد کامل است در اين حالت مرد تمام تلاش خود را براي حمايت ازهمسرش به کار مي گيرد و به مرد نيرو مي بخشد اما نياز داشتن به معناي درخواست حمايت از روي درماندگي است، چون زن اطمينان ندارد که درخواست او برآورده مي شود چنين کاري موجب مي شود که مرد خودش را عقب بکشد و احساس بکند که همسرش او را طرد کرده و قدر او را نمي داند. زماني که از ازدواجي ده سال گذشته است و زن در طول اين مدت بسيار از خود مايه گذاشته است درمي يابد که شايسته ابراز محبت بيشتر است. لذا تمايل پيدا مي کند تا در را بروي مرد ببندد و به مرد اين فرصت را ندهد که به او ابراز مهر و محبت نمايد. وقتي زن تشخيص مي دهد که بيش از اندازه از خود مايه گذاشته است درصدد برنمي آيد تا همسرش را عامل ناخشنودي و نااميدي شان در نظر گيرد و او را سرزنش کند، زن احساس مي کند که انصاف نبوده که بيشتر از همسرش مايه گذاشته است، زن اين چنين تصور مي کند (من تا جايي که توانستم از خود مايه گذاشتم اما تو ازاين غافل بودي، تو هم فرصت آن کار را داشتي، من سزاوار محبت هستم ، ديگر به تو اعتماد ندارم، ديگر تواني براي از خود مايه گذاشتن در من وجود ندارد، ديگر نمي گذارم باعث ناراحتي و رنجش بيشتر من شوي) مرد هم که چندان در زندگي از خود مايه نمي گذارد نبايد شريک زندگي اش را سرزنش کند که چرا برخورد خوبي با او ندارد در هر دو مورد، مقصر شمردن يکديگر بي فايده است هنگامي که چنان شرايطي به وجود آمد مرد به جاي آنکه همسرش را مسبب ناراحتي خويش برشمارد مي تواند رفتاري محبت آميز داشته باشد و از او حمايت نمايد حتي اگر همسرش خواستار چنان رفتاري نباشد، مرد مي تواند به حرفهاي او گوش کند باوجود آنکه ممکن است سخنانش سرزنش آميز باشد. زن نيز به جاي آنکه به سرزنش بپردازد مي تواند از عيوب و نواقص شوهرش چشم پوشي کند، بويژه وقتي مرد موجب نااميدي او شده است ، زن بايد هنگامي که از حمايت همسرش برخوردار نيست به او اعتماد کند چون او قصد دارد که بيشتر از خود مايه بگذارد و با تقدير از آنچه انجام مي دهد او را تشويق نمايد البته در چنين شرايطي بايد به زن اطمينان داد که نيازي نيست به منظور بهتر شدن رابطه با همسرش، تا آن اندازه از خود گذشتگي نشان دهد، اگر زن افراط و زياده روي نکند، همسرش واقعا محبت بيشتري به او مي نمايد وقتي مرد به نيازهاي همسرش بي توجه شده است، مثل آن است که هر دو نفر آنهابه خواب رفته اند. وقتي که زن بيش از اندازه از خود مايه نمي گذارد آن هم به دليل اينکه احساس مي کند داراي ارزش و شخصيت است مرداز درون غار خود بيرون مي آيد و سعي مي کند خود را به زن برساند و موجب شادماني او گردد.بيشتر اوقات، هنگامي که زن يا شوهر تغيير و تحولي مثبت در خلق و خوي خود ايجاد کنند، طرف ديگر نيز متحول مي گردد.منبع:برگرفته از مقاله ي چگونه در يکديگر ايجاد انگيزه کنيم./س
#اجتماعی#
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: راسخون]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 508]