تور لحظه آخری
امروز : جمعه ، 2 شهریور 1403    احادیث و روایات:  امام صادق (ع):یک ساعت اندیشیدن در خیر و صلاح از هزار سال عبادت بهتر است.
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها

تبلیغات

تبلیغات متنی

تریدینگ ویو

کاشت ابرو

لمینت دندان

لیست قیمت گوشی شیائومی

صرافی ارکی چنج

صرافی rkchange

رسانه حرف تو - مقایسه و اشتراک تجربه خرید

تور دبی

دزدگیر منزل

تشریفات روناک

اجاره سند در شیراز

قیمت فنس

armanekasbokar

armanetejarat

صندوق تضمین

طراحی کاتالوگ فوری

تعمیرات مک بوک

Future Innovate Tech

پی جو مشاغل برتر شیراز

قیمت فرش

آموزش کیک پزی در تهران

لوله بازکنی تهران

میز جلو مبلی

آراد برندینگ

سایبان ماشین

بهترین وکیل تهران

خرید دانه قهوه

دانلود رمان

وکیل کرج

خرید تیشرت مردانه

خرید یخچال خارجی

وام لوازم خانگی

نتایج انتخابات ریاست جمهوری

خرید ابزار دقیق

خرید ریبون

موسسه خیریه

خرید سی پی کالاف

واردات از چین

سلامتی راحت به دست نمی آید

حرف آخر

دستگاه تصفیه آب صنعتی

حمية السكري النوع الثاني

ناب مووی

دانلود فیلم

بانک کتاب

دریافت دیه موتورسیکلت از بیمه

کپسول پرگابالین

خوب موزیک

کرکره برقی تبریز

خرید نهال سیب سبز

قیمت پنجره دوجداره

سایت ایمالز

بازسازی ساختمان

طراحی سایت تهران سایت

دیوار سبز

irspeedy

درج اگهی ویژه

 






آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1812173581




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
 refresh

دومین محکوم به مرگ از اعدام گریخت


واضح آرشیو وب فارسی:جوان آنلاین: دومین محکوم به مرگ از اعدام گریخت
دوشنبه بود، ۲روز مانده به چهارشنبه‌های اعدام. «سعید» هنوز خبر نداشت. ۵سالی که او در زندان گذراند، از این چهارشنبه‌ها کم نداشت اما در هیچ کدامشان مامور زندان نیامده بود دنبالش تا بگوید وسایلت را جمع کن، با هم‌بندی‌ها خدافظی کن، می‌روی انفرادی.
روزنامه شهروند: دوشنبه بود، ۲روز مانده به چهارشنبه‌های اعدام. «سعید» هنوز خبر نداشت. ۵سالی که او در زندان گذراند، از این چهارشنبه‌ها کم نداشت اما در هیچ کدامشان مامور زندان نیامده بود دنبالش تا بگوید وسایلت را جمع کن، با هم‌بندی‌ها خدافظی کن، می‌روی انفرادی. «می‌روی انفرادی» را تا به حال از زبان مسئولان زندان مشهد که از اسفند۸۸، خانه‌اش شد و سلول‌هایش؛ اتاقش، نشنیده بود. تا این‌که آن سه‌‌شنبه آمد؛ سه‌شنبه، ۲۶فروردین۹۳. لابد گوشش زنگ زدند هنوز صلات ظهر نشده بود که «سعید بهرامی‌نیا»، مامور زندان را دید که آمده او را ببرد و به او بگوید «می‌روی انفرادی، قبلش هم به خانواده‌ات زنگ بزن» ساعت۱۲ بود که زنگ زد به پدرش، گفت: «من را دارند می‌برند انفرادی، کاری بکن.» و بعد صدای بسته شدن در آهنی سلول انفرادی بود و گوشه کوچک سلول برای گذراندن دقیقه‌هایی که قدر ۵سالی که گذشت، طول کشید. تا همین ۳سال پیش، «خَرو» در ۲۰کیلومتری نیشابور، ۵کیلومتری قدمگاه و ۱۰۰کیلومتری مشهد، روستا بود و حالا شهر شده؛ «خَرو» کوچک است، با ۲۰‌هزار نفر جمعیت؛ محله‌هایش کوچکتر. خانه‌ها نزدیک هم و ساکنانش کم؛ برای همین هم هست که همه چشم در چشمند. بچه‌ها اگر همکلاسی هم نباشند، همدیگر را می‌شناسند. نوجوان‌ها اگر رفیق هم نباشند، وقتی از کنار هم در کوچه می‌گذرند، سلام و علیکی با هم دارند. «مهران یوسفی‌مقدم» و «سعید بهرامی‌نیا» همکلاسی نبودند، هم‌محله‌ای بودند. رفاقت چندانی هم با هم نداشتند. هرچند وقت یک بار با دوست‌های مشترکشان دور هم جمع می‌شدند و روزشان را می‌گذراندند. مشکلی نبود، دعوایی نبود. تا این‌که آن روز زمستانی آمد؛ ۲۰اسفند۸۸. خودشان هم نفهمیدند چه شد که دعوایشان شد. هنوز هم درست دلیل دعوای آنها مشخص نشده؛ یکی می‌گوید سر هیچ دعوایشان شد و یکی از ماشینی می‌گوید که «سعید» خریده بود و دست کثیف «مهران» به آن خورد و دلیل دعوا شد. هرچه بود، آنها آن روز ۶نفر بودند؛ مهرانِ ۱۸ساله و ۲نفر از دوستانش، سعیدِ ۱۹ساله و ۲نفر از دوستانش. خودشان هم نفهمیدند چه شد با هم گلاویز شدند و آخر سر یک نفرشان روی زمین افتاد و دیگر بلند نشد. چاقو از دستان «سعید بهرامی‌نیا» به بدن «مهران» فرو رفته بود؛ یک‌و‌نیم سانتی‌متر در قلبش، یک سانتی‌متر در شکم و کبدش. «مهران» همانجا مرد. کارش به بیمارستان نکشید. «سعید» هم همانجا تصمیمش را گرفت که فرار نکند، برود کلانتری، بگوید: «من کشتم، اما نمی‌دانم چطور.» ظهر بود که قوم و خویش‌ها آمدند. امام جمعه قوچان هم آمد. خانه «رضا یوسفی‌مقدم» پر شد از آدم‌هایی که آمده بودند از او خواهش کنند ببخشد. از جان «سعید»، کسی که ۵‌سال پیش، جان پسرش را با ضربه چاقو گرفته، بگذرد. همهمه‌ای افتاد بین مهمان‌ها. هرکس از لذت بخشش می‌گفت و سختی انتقام. او سعی کرد به اشک‌های همسرش نگاه نکند، گوش بشود برای خواهش‌های اهل محل. حرف‌هایشان دست آخر نتیجه داد. گفت: «من می‌بخشم، خدا هم او را ببخشد.» بعد هم وکالت را داد به پدرش تا برود دادگاه کیفری مشهد، حکم بخشش را امضا کند. «چون نمی‌توانست کسی را بکشد، خون ریختن سخت است.» بعد از امضای حکم بخشش بود که مامور زندان دوباره آمد سر وقت «سعید»، گفت: «بیا بیرون، برمی‌گردی عمومی» مامور زندان این را گفت و مرگ از او فاصله گرفت. ترس تمام شد. بخشیده شد. حالا این دومین بخشش از اعدامی است که در هفته گذشته در ۲ شهر ایران اتفاق می‌افتد.




تاریخ انتشار: 30 فروردين 1393 - 12:03





این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: جوان آنلاین]
[مشاهده در: www.javanonline.ir]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 28]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب







-


گوناگون

پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن