واضح آرشیو وب فارسی:تبیان: اعجاز بیانی قرآن (2)
در شماره پیشین گفته شد که اعجاز بیانى قرآن بیشتر به جنبههاى لفظى و عبارات به كار رفته و ظرافتها و نكتههاى بلاغى نظر دارد، گر چه این نكتهها و ظرافتها در معنا و محتوا نقش اصلى را ایفا مىكند. اکنون می گوییم اعجاز بیانى قرآن را مىتوان در پنج بخش خلاصه نمود: الف- گزینش كلمات ب- سبك و شیوه بیان ج- نظمآهنگ قرآن د. وحدت موضوعى یا تناسب معنوى آیاتو- نكتهها و ظرافتهادر باب گزینش کلمات در نوشتار پیشین سخن گفتیم، اینک باید اعجاز قرآن را در زمینه سبک و شیوه بیان بررسی کنیم: ب- سبك و شیوه بیان اسلوب و شیوه بیان قرآنى- در عین حال كه موجب جذب و كشش عرب گردید - با هیچ یك از اسلوب و شیوههاى متداول عرب شباهت و قرابتى ندارد. قرآن سبكى نو و روشى تازه در بیان ارائه داد كه براى عرب بىسابقه بود و بعدا هم نتوانستند در چنین سبكى سخنى بسرایند. این از شگفتىهاى سخنورى است كه سخنور سبكى بیافریند كه مورد پذیرش و پسند شنوندگان قرار گیرد، با آن كه از شیوههاى سخن متعارف آنان بیرون است. شگفت آورتر آن كه از تمامى محاسن شیوههاى كلامى متعارف بهره گرفته باشد، بىآن كه از معایب آنها چیزى در آن یافت شود. در گذشته اشارت رفت كه شیوههاى سه گانه متعارف(شعر و نثر و سجع)هریك محاسنى دارند و معایبى. سبك قرآنى، جاذبیت و ظرافت شعر، آزادى مطلق نثر، حسن و لطافت سجع را دارا است، بى آن كه در تنگناى قافیه و وزن دچار گردد، یا پراكندهگویى كند یا تكلف و تحمل دشوارى به خود راه دهد. همین امر مایه حیرت سخن دانان عرب گردید و خود را در مقابل سخنى یافتند كه شگفت آفرین است و در عین غرابت و تازگى، جاذبیت و ظرافت خاصى دارد كه در هیچ یك ازانواع كلام متعارف آنان یافت نمىشود. امام كاشف الغطاء - فقیه و دانشمند ادیب معروف - در این باره مىگوید: «تلك صورة نظمه العجیب و اسلوبه الغریب، المخالف لاسالیب كلام العرب و مناهج نظمها و نثرها، و لم یوجد قبله و لا بعده نظیر، و لا استطاع احد مماثلة شیء منه، بل حارت فیه عقولهم، و تدلهت دونه احلامهم، و لم یهتدوا الى مثله فى جنس كلامهم من نثر او نظم او سجع او رجز و او شعر ... هكذا اعترف له افذاذ العرب و فصحاؤهمالاولون1، چنان است صورت نظم عجیب و اسلوب غریب(شیوه و سبك تازه)قرآن، كه بر خلاف سبك و شیوههاى كلام عرب و روش نظم و نثر آنان بود. نه پیش از آن و نه پس از آن نظیرى ندارد و كسى را یاراى هم آوردى با آن نباشد. بلكه درحیرت شدند و اندیشه شان فرو افتاد و ندانستند چگونه با او مقابله كنند، چه در نثرو چه در نظم و چه در سجع یا رجز و شعر كه سخن متداول آنان بود... این چنین زبدگان عرب و فصحاى اولین آنان در مقابل قرآن به زانو در آمدند.» نظم آهنگ واژگان قرآن، نغمهاى دل كش و نوایى دل پذیر پدید مىآورد، نوایى كه احساسات آدمى را بر مىانگیزد و دلها را شیفته خود مىكندبزرگ مرد عرب و یگانه فرزانه آن عصر به ناچار اعتراف نمود: «یا عجبا لما یقول ابن ابى كبشة، فو الله ما هو بشعر و لا بسحر و لا بهذى جنون. و ان قوله لمن كلام الله 2 ، آن چه محمد صلى الله علیه و آله مىگوید مایه شگفتى است، به خدا سوگند سخن او نه شعر است و نه سحر و نه به بیهوده گویى بىخردان مىماند. همانا سخن او كلام خدا است». سخنان شگفت انگیز دیگر فرهیختگان عرب آن روز را پیش از این آوردیم. آرى، بیان رسا و دلپذیر قرآن گرچه شعر نیست ولى ویژگى شعر را دارد، حتى برشیواترین آهنگهاى وزین عرب تنظیم گردیده، بى آن كه در تنگناهاى شعرى قرار گیرد. چنان كه در بخش «نظم آهنگ» قرآن خواهیم آورد. متانت نثر و استوارى كلام آزاد را نیز دارد مىباشد، كه در چینش و گزینش كلمات و واژهها راه او فراخ و هرگز با دشوارى برخورد ندارد. هم چنین از زیبایىهاى سجع و كلام موزون - بىتكلف - به خوبى بهرهمند مىباشد. بدین سبب جامع محاسن انواع كلام و فاقد تمامى معایب آنها گردیده است. یكى از مهمترین جنبههاى اعجاز بیانى قرآن - كه اخیرا بیشتر مورد توجه دانش مندان قرار گرفته - نظمآهنگ واژگانى آن است. این جنبه، چنان زیبا و شكوهمند است كه عرب را ناچار ساخت، از همان روز نخست اقرار كنند كه كلام قرآن از توانایى بشر خارج است و تنها مىتواند سخن خداوند باشد.
نظم آهنگ واژگان قرآن، نغمهاى دل كش و نوایى دل پذیر پدید مىآورد، نوایى كه احساسات آدمى را بر مىانگیزد و دلها را شیفته خود مىكند. نواى زیباى قرآن براى هر شنوندهاى، هر چند غیر عرب محسوس است، چه رسد به این كه شنونده عرب باشد. هنگام گوش جان سپردن به آواى قرآن، نخستین حالتى كه اذهان را جلب مىكند، نظام بدیع و شیواى صوتى آن است. در این نظام، حركات و سكنات واژگان به شكلى آرایش شده است كه به هنگام شنیدن، آوایى دل نشین به گوش مىرسد، آوایى كه شورى در دلها مىاندازد و نشاطى در جانها مىدمد. از جهتى، حروف «مد» و «غنه» در كلمات آن به شكلى حساب شده نشستهاند، به طورى كه مىتوانند به پژواك صدا آهنگى ببخشند و به نفس كشیدن قارى كمك كنند تا به سر حد فاصله و آن جایى كه استادان ترتیل به طور قرار دادى وضع كردهاند برسد و نفسى تازه كند. هرگاه كسى براى چند بار به یك شعر گوش مىسپارد، لحن و آهنگ آن براى او تكرارى و ملال آور مىشود، اما به هنگام نیوشیدن آواى گونه گون و هر دم تجدید شونده قرآن كه اسباب و اوتاد و فواصل 3 آن پى در پى جاى خود را عوض مىكنند و هر كدام گوشهاى از قلب را به نوازش وا مىدارند، نه تنها خسته و آزرده نمىشود، بلكه عطش او براى شنیدن، هم واره فزونى مىگیرد. عرب، پیش از نزول قرآن، گاهى در شعر خود از این تنوع صوت بهره مىبرد، اما اغلب به دلیل اسراف و تكرار، تنوع آنان به ملال مىانجامید. در نثر - چه مرسل و چه مسجع - نیز، چنین سلاست و روانى و حلاوتى كه در قرآن مشهود است. سابقه نداشت و در بهترین نثرهاى عرب عیبهایى یافت مىشد كه از سلاست و روانى تركیب آن مىكاست و امكان نداشت مثل قرآن قابل ترتیل باشد. اگر هم براى ترتیل آن پافشارى مىشد، بوى تكلف از آن به مشام مىرسید و از شان كلام نیز مىكاست.هـرگاه كسى براى چند بار به یك شعر گـوش مىسپـارد، لـحن و آهـنـگ آن براى او تـكرارى و مـلال آور مىشود، امـا به هنگام نیوشیدن آواى گونه گون و هر دم تجدید شونده قرآن كه اسباب و اوتاد و فـواصـل آن پى در پى جـاى خود را عوض مىكنند و هر كدام گوشهاى از قلب را به نوازش وا مىدارند، نه تنها خسته و آزرده نمىشود، بلكه عطش او براى شنیدن، هم واره فزونى مىگیرد. بر این اساس، هیچ جاى شگفتى نیست كه عرب، در گمان خود كمترین لقبى كه به قرآن داده بود این بود كه این سخن شعر است و اگر شعر نباشد سحر است و افسون! و این گفتار خود حیرت زدگى عرب در قبال سخن شكوهمند و بدیع قرآن را نشان مىدهد، سخنى كه از جلال و شكوه نثر چیزى فراتر دارد و از جمال و حلاوت شعر مایهاى افزونتر. استاد«دراز»گفته است: «وقتى آدمى مىبیند كه از این مخرجهاى سخت جوش، چنین گوهرهاى تابناكى با این ترتیب حروف و چنان آذین بندى بیرون آمده، التذاذى بىحساب مىبرد و وجدى بىانتها به او دست مىدهد. در این حروف گویى یكى مىنوازد، دیگرى طنین انداز، سومین نجواگر است و چهارمین بانگ بر آورنده، پنجمین نفس را مىلغزاند و ششمین راه نفس را مىبندد و شما زیبایى آهنگ را در دسترس خود مىیابید، مجموعهاى گوناگون و همساز، نه تكرار مكرر و نه یاوه دار، نه سستى و نه غلظت، نه تنافرى در حروف و آواها. بدین سان كلام قرآن نه به دش خوارى سخن بدویان و نه به نرمى كلام شهریان است، بلكه آمیزهاى است از هر دو، صلابت اولى را دارد و لطافت دومى را، گویى شیره جان دو زبان است و نتیجه آمیختگى دو گویش. آرى قرآن چنین جامه تازه و زیبایى به تن دارد و این پیوسته نیز در حكم صدفى است كه در جان خود گوهرهاى گرانبها نهفته است و مرواریدهاى ارزشمند را در آغوش مىگیرد. پس اگر زیبایى پوسته تو را از گنجینه پنهان درونش باز ندارد و تازگى و شادابى، پرده راز نهفته در ماوراى خود را بر تو حایل نشود و تو پوسته را از مغز كنار بزنى و صدف را از مروارید جدا بنهى و از نظم و آرایش الفاظ به شكوه معانى برسى، مایهاى شگفتتر و شكوهمندتر بر تو متجلى مىشود و معنایى بدیعتر مىیابى. آن جا، روح و كنه قرآن است، شعلهاى است كه موسى را به درخت آتش در بقعه مباركه در كرانه وادى ایمن كشانید و آن جاست كه نسیم روح قدسى مىفرماید: إِنِّی أَنَا اللَّهُ رَبُّ الْعَالَمِینَ 4. ادامه دارد... گروه دین و اندیشه تبیان1. شیخ محمد حسین كاشف الغطاء، الدین و الاسلام، ج 2، ص 107. 2. ر.ك:تفسیر ابن جریر طبرى-جامع البیان-ج 29، ص 98.3. اصطلاحاتى در موسیقى عروض است:یك حرف متحرك و بعد از آن یك حرف ساكن اگر بیاید سبب خفیف نامیده مىشود.دو حرف متحرك اگر بعد از آن ساكنى نیاید سبب ثقیل نامیده مىشود.دو متحرك كه بعد از آن یك ساكن بیاید، وتد مجموع نامیده مىشود.اگر حرف ساكن در میان دو متحرك باشد و تد مفروق نامیده مىشود.اگر سه حرف متحرك پى در پى باشد، فاصله كوچك نامیده مىشود و اگر چهار حرف متحرك بیاید و بعد یك ساكن را فاصله بزرگ مىخوانند. 4. قصص 28:30.ر.ك:استاد دراز، النبا العظیم، ص 99-94.
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: تبیان]
[مشاهده در: www.tebyan.net]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 409]