واضح آرشیو وب فارسی:ایسنا: پنجشنبه ۷ فروردین ۱۳۹۳ - ۱۴:۰۶
مدیر مسوول مجله «بخارا» در مراسم تشییع باستانی پاریزی صحبت کرد. به گزارش خبرگزاری دانشجویان ایران (ایسنا)، علی دهباشی 7 فروردین ماه در دانشگاه تهران ضمن بیان تسلیت به فرزندان استاد باستانی پاریزی با خوانش این دو بیت: "ای روشنی باغ و بهاران که تو بودی وی خرمی خاطر یاران که تو بودی ای در غم و اندوه که ماییم پس از تو! وی شادی اندوه گذران که تو بودی" که از مرثیههای «سرو کاشمر» استاد شفیعی کدکنی به شمار میآیند، گفت: «شیوه تاریخنگاری استاد خاص خودش بود و به همین روش بود که هزاران نفر را که از خواندن تاریخ گریزان بودند، علاقهمند به تاریخ کرد، در حقیقت استاد پاریزی صیاد وقایع تاریخی بودند.» وی با اشاره به جشن نامهای که سال 84 به مناسبت 80 سالگی استاد باستانی پاریزی منتشر شده بود، بیان کرد: استاد شفیعی کدکنی بر پیشانی مقالهای که به ایشان تقدیم کرده بود، آورده بودند: «به استاد باستانی پاریزی، شاعر تاریخ نگار اعصار و صیاد لحظهها. به پاس 60 سال خلاقیت ادبی و فرهنگی او» سردبیر مجله «بخارا» در ادامه سخنانش به نقل از یادداشتهای استاد باستانی پاریزی، خاطرنشان کرد: «در همان نوجوانی یک روزنامه به نام باستان و ندای پاریز منتشر میکردم. سه مشترک داشتم که خوش حسابترین آنها معلم کلاس سوم یا چهارم من به اسم سید احمد هدایتزاده پاریزی بود که 2.5 قران به من میداد. برای آنکه متوجه شوید که عوامل گستردگی فرهنگی در دنیا چه کسانی هستند، این آقای هدایتزاده روزها، ساعتهای تفریح مدرسه میآمد روی نیمکت، زیر نور آفتاب و زیر هلالی مدرسه مینشست و صفحاتی از کتاب «بینوایان» ویکتور هوگو را برای پدرم میخواند. پدرم گویی یک کتاب مذهبی را تفسیر میکند و آنچه را که در باب فرانسه و رجال آن میدانست و از شیخ الملک شنیده و خوانده بود، به زبان میآورد. من نیز که نو رسیده بودم، در اطراف آنها میپلکیدم و گوش میدادم.» دهباشی ادامه داد: «استاد در این یادداشتها نوشته است: "به خاطر دارم چندین سال بعد، در سال 1349 که به پاریس رفته و در اونیورسیته شهرک دانشگاهی منزل داشتم، یک روز متوجه شدم نامهای از پاریز از هدایتزاده به دستم رسیده است. او نوشته بود نور چشم من، حالا که در پاریز هستی، خواهش دارم یک روز به سر قبر ویکتور هوگو بروی و از جانب منِ سید اولاد پیغمبر، یک فاتحهای برای او بخوانی. خود من شرمنده بودم که چرا در این مدت به سراغ قبر مردی که این همه در روحیه من موثر بوده است، نرفته بودم. بالاخره پانتئون را پیدا کردم و از پشت نردهها فاتحه معلم خود را برای ویکتور هوگو خواندم. در همان وقت با خود حساب کردم که نه نیروهای ناپلئون و نه قدرت دو گل و نه میراژهای 2000، هیچ کدام از آن توانایی را نداشتند که مثل این یک مشت استخوان ویکتور هوگو از طریق بینوایان، فرهنگ فرانسه را به زوایایی روستای ممالک دنیا به ایران خصوصا کرمان و بالاخص پاریز برسانم."» دهباشی در بخش دیگر سخنان خود به قرائت نوشته ایرج افشار پرداخت که به مناسبت 80 سالگی استاد باستانی پاریزی در مجله «بخارا» منتشر شده بود. ایرج افشار این چنین نوشته بود: «او و من همسالیم و خوب همدیگر را میشناسیم چون هر دو تقریبا همزمان به نوشتن پرداختیم و هر دو سرنوشتمان به یک دکه افتاد، به اسم گروه تاریخ. چند بار همسفر بودیم. بارها از یکدیگر یاد کردهایم. او در کتب لطائف خود از یاد من دور نمانده است و من هم در حق او نوشتم: قلم باستانی مورخ و تازهیاب، چیزی شبیه چسب "اوهو" است. زیرا توانایی فوقالعادهای که 100 مطلب را در یک مقاله خواندنی جا دهد. چسبیدن "چِل تکهدوزی" همین طرفهاندیشی است که خوانندگان کتابهایش در هر شهر، روستا و ده کوره به تحصیل وا داشته شدهاند و شاید من بیش از هر کسی این مطلب را دریافته باشم. دوستداران کتب او، نوشتههایش را به هر گوشه وطن که میبرند، میخوانند و در مجلسهای شبانهشان نقل میکنند. باستانی در قلمرو فعالیتهای خود، خدمتهای ارزشمندی کرده است که در مطالعات ایرانشناسی، مورد توجه ایرانشناسان است. تاریخ شاهی، تذکره صفویه، تاریخ کرمان وزیری، تاریخ حکام کرمان تالیف شیخ یحیی و حتی نوشتههای پیغمبر دزدان نیز مورد توجه همه دوستداران او است.» انتهای پیام
کد خبرنگار:
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: ایسنا]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 54]