واضح آرشیو وب فارسی:راسخون:
يادکردي از شاعر عارف ، عمان ساماني و گنجينه اسرار او نويسنده: محمد علي مجاهدي زندگينامه ي عمان ساماني ميرزا نورالله عمان ساماني ملقب به «تاج الشعراء» و متخلص به «عمان» از شعراي پرآوازه ي آييني در نيمه ي دوم سده ي 13 و اوايل سده ي 14 هجري است که به سال 1258 ه. ق در سامان ( مرکز بخش لار استان چهارمحال و بختياري) به دنيا آمده و به سال 1322 ه.ق در سن 64 سالگي در زادگاهش بدرود حيات گفته است. پدرش ميرزا عبدالله متخلص به «ذره» و مؤلف جامع الانساب، عمويش ميرزا لطف الله متخلص به «دريا» و نياي او ميرزا عبدالوهاب متخلص به «قطره» از شعراي مطرح اصفهان در عهد ناصري به شمار مي رفتند و فرزندش محيط ساماني (1355-1290 ه . ق) نيز از شعراي سرشناس آن سامان بوده و لقب تاج الشعرايي پدر را پس از او به صواب ديد اعضاي انجمن ادبي اصفهان به خود اختصاص داده است. جنازه ي عمان ساماني در مسجد جامع زادگاهش به رسم امانت به خاک سپرده مي شود و بعدها بر اساس وصيت او به نجف اشراف منتقل و در وادي السلام مدفون مي شود. حيات ادبي عمان ساماني عمان ساماني از اعضاي اصلي انجمن ابوالفقراي اصفهان بوده و تا سال 1286 ه.ق - که تاريخ فوت ملا محمدباقر اصفهاني معروف به «ابوالفقراء» است - در جلسات هفتگي اين انجمن شرکت مي کرده و در اين ايام، شاعري 26 ساله بوده است. وي در قصيده ي انجمنيه ي خود از 14 نفر از شعراي بنام اصفهان که عضو انجمن ابوالفقراء بوده اند ياد کرده است؛ «ابوالفقراء»، «مسکين»، «پرتو»، «افسر» ، «بقا» ، «عنقا»، «آشفته»، «فرح»، « ساغر»، «پروين»، « دهقان»، « شعري» و « جوزا» . پس از درگذشت ابوالفقراء جلسات هفتگي انجمن ادبي در منزل ملک الشعرا ء (عنقا) تشکيل مي شده و عمان ساماني نيز در آن شرکت مي کرده است . استاد فقيه مرحوم همايي (سنا) در مقدمه ديوان طرب به نقل ار مرحوم «سها» و بعضي از بزرگان شعراي اصفهان، مرقوم داشته اند که عمان ساماني قصيده ي معروف لاميه ي خود را در مدح اميرمومنان علي عليه السلام در ايامي که جلسات انجمن در منزل عنقا برگزار مي شده، سروده است: به پرده بود جمال جميل عز و جل به خويش خواست کند جلوه اي به صبح ازل چو خواست آن که جمال جميل بنمايد علي شد آينه، خيرالکلام قل و دل!آثاري که از عمان ساماني به يادگار مانده عبارتند از:گنجينه ي اسرار ، معراج نامه ، محزن الدرر و ديوان اشعار. به روايت بازماندگان عمان، ديوان خطي او در خانواده ي ثقفي اصفهان موجود است و تا کنون به چاپ نرسيده، محزن الدرر او نيز - که ظاهرا اثري تذکره گونه است - مجال چاپ و نشر نيافته است . منظومه ي معراج نامه ي عمان که تا کنون چندين بار تجديد چاپ شده از نظر ساختار محکم لفظي و غناي محتوايي، قابل مقايسه با گنجينه اسرار نيست و حاصل طبع آزمايي هاي اوليه و شايد اولين تجربه ي مثنوي سرايي وي در اين مقطع از سنين زندگي او باشد . منزلت ادبي و عرفاني گنجينه اسراراگر چه «زبده الاسرار» صفي اصفهاني بر گنجينه اسرار عمان ساماني قدمت زماني دارد و صفي اصفهاني در منظومه ي عاشورايي خود براي اولين بار با قرائت عرفاني از فرهنگ خون نگار کربلا به تجزيه و تحليل عارفانه ي اين رخداد بي نظير تاريخي پرداخته(پيش از او هيچ شاعر فارسي زباني در اين وادي خطير و خطر خيز؛ گام استوار و اساسي برنداشته) ولي حضور اصطلاحات فراوان فلسفي، حکمي، عرفاني و سلوکي در منظومه ي عارفانه و عاشورايي او از يک سو و غموض بياني و افت و خيزهاي کلامي او در تبيين اين مقوله هاي مجرد ذهني- که طبعا ناملموس و نامحسوس اند - از سويي ديگر، دامنه ي تاثيرگذاري اين اثر را کوتاه و محدود کرده است؛ به گونه اي که فقط اهل فن ازآن بهره ي وافر مي گيرند و لاغير، ولي گنجينه ي عمان ساماني به خاطر شيوه ي بياني بي دلانه اي که دارد مقوله هاي دور از دسترس عرفاني را به عينيت جامعه منتقل مي کند و مفاهيم مجرد ذهني را با ابزارهاي بياني عاشقانه به صورت کاملا ملموس و محسوس به تصوير مي کشد و با استفاده از جاذبه هاي سبک «وقوع» به واقعه ي عاشورا صبغه اي بي دلانه مي بخشد، ولي با اين همه در تأثيرپذيري «عمان» از «صفي» در آفرينش اين اثر ماندگار عاشورايي نبايد ترديد کرد و ميزان اين تأثيرپذيري را هنگامي درمي يابيم که مي بينيم عمان ساماني در سرودن اين منظومه ي فاخر عرفاني ازهمان وزن عروضي زبده الاسرار بهره گرفته است؛ يعني فاعلاتن، فاعلاتن، فاعلات. صرف نظر از تسامحات ادبي معدودي که عمان در اين اثر جاودانه ي عاشورايي داشته، گنجينه ي او را بايد به عنوان يک اثر فاخر و استثنايي در پيشينه ي شعر عاشورا تلقي کرد که مرور زمان نه تنها از جاذبه هاي کلامي و روحاني آن نکاسته بلکه شاهد بالندگي و شکوفايي اعجاب برانگيز آن در طول سده ي اخير بوده ايم که به تدريج بر ميزان اقبال شيفتگان ادب عاشورا از اين اثر ماندگار افزوده شده است. تا باد چنين بادا !!عمان ساماني را بايد يک شاعر تمام عيار ولايي قلمداد کرد که عطش ديرپاي خود را با زلال گواراي فرهنگ ارزشي آل الله فرو مي نشاند و با سلوک بي وقفه ي خود در طريق معرفت، مشاهدات روحاني خود را در خلوت کشف و شهود هنرمندانه به تصوير مي کشد و هنگامي که اتصال باطني او براي لحظاتي با عوالم ماورايي قطع مي گردد، با پريشان گويي هاي خود از قبض موقتي که به سراغ او آمده، خبر مي دهد و پس از برقراري ارتباط دروني، بي درنگ از حاشيه به متن مي رود و دنباله ي مطلب را پي مي گيرد، و اين همان فرق اساسي شعر «جوششي» از نوع « کوششي» آن است . با اينکه ابيات اين منظومه ي حماسي عرفاني از 831 بيت تجاوز نمي کند، ولي به اقيانوس کران ناپيدايي مي ماند که افق هاي دور از دسترس خود را با آبي آسمان پيونده داده باشد. گنجينه ي عمان در حقيقت يک سفرنامه است ؛ سفرنامه اي عارفانه و روحاني که حرکت قافله ي عشق را در مسير شهادت مرحله به مرحله گزارش مي کند . قافله اي که از روز الست به راه افتاد و با عبور از نشئات مختلف وجود، به اين جهان خاکي - که آخرين مرحله ي سير نزولي اوست - قدم مي گذارد و در پايان اين سفر دور و دراز روحاني، در وادي «طف» منزل مي کند تا به عهدي که در روز ازل با خداي خود بسته است، وفا کند، و با کوله باري از يقين و استقامت و شهادت، مسير تکاملي خود را در مسير صعودي ادامه دهد. گنجينه ي عمان مبتني بر قرائت عرفاني از فرهنگ خون نگار عاشورا است، قرائتي که به مقوله هاي تاريخي و جغرافيايي و اجتماعي اعتنايي ندارد و تنها از منظر معرفتي به واقعه ي کربلا نگاه مي کند و در تبيين راز و رمزهاي آن از شيوه ي بي دلانه سود مي جويد. عمان ساماني بر آن است تا گلخروش شهيدان نينوا را - که در عوالم هستي طنين افکن ديده است - به گوش اسيران خاک برساند؛ تا با قدم نهادن در مسير اين خاکيان افلاکي، فاصله ي خود را با کاروان کربلا کمتر کنند به کارواني که پيوسته در حرکت است و لحظه اي از رفتن باز نمي ايستد و بايد کوشيد تا به اين کاروان رسيد. عمان، ماجراي اين حرکت الهي را از «عالم ذر» به روايت مي نشيند واز صداي عام «الست بربکم » ربوبي و « قالوا بلي» اين نفوس کروبي با ما سخن مي گويد، تا صبغه ي ماورايي قيام سالار شهيدان حسين بن علي عليه السلام را در بي درنگي محض به تصوير کشد.اين کاروان از غروب روز عاشورا به بعد با به جاي نهادن پيکرهاي پاک و غرقه به خون 72 شهيد هميشه سرافراز در بيابان تف آلود کربلا، به قافله سالاري امام زين العابدين عليه السلام و حضرت زينب کبري عليها السلام به حرکت سرنوشت ساز خود ادامه مي دهد تا به رسالت خطيري که برعهده دارد، عمل کند و پيام رهايي بخش عاشورا را به گوش جهانيان برساند؛ پيامي که تا هميشه ي تاريخ، منشا حرکت هاي خودجوش مردمي در رويارويي مستمر با قدرت هاي مستکبر جهاني است و انقلاب شکوهمند اسلامي ما با الهام از همين رهنمودهاي عاشورايي توانست معادله ي قدرت زورمداران را در عرصه ي جهاني درهم بريزد و نظر مردم آزاده ي جهان را به رويکردي جدي تر در مفاهيم ارزشي فرهنگ عاشورا معطوف سازد. شرح ميدان رفتن سالار شهيدان عمان ساماني در بيان مهيا شدن آن ميدان مردي را چابک سوار و پاي در رکاب آوردن سيد بزرگوار و مکالمات با ذوالجناح و ذوالفقار بر مشرب صافي مذاقان گويد: ديگرم شوري به آب و گل رسيد گاه ميدان داري اين دل رسيد روي در ميدان اين دفتر کنم شرح ميدان رفتن شه، سرکنم چونکه خود را يکه و تنها بديدخويشتن را دور از آن تن ها بديد قد براي رفتن از جا، راست کرد هر تدارک خاطرش مي خواست، کرد پس به چالاکي، به پشت زين نشست اين بگفت و برد سوي تيغ، دست:اي مشعشع ذوالفقار دل شکاف (1)مدتي شد تا که ماندي در غلاف آن قدر در جاي خود کردي درنگ تا گرفت آيينه ي اسلام، زنگ هان و هان اي جوهر خاکستري (2)زنگ اين آيينه ي مي بايد بري من کنم زنگ از تو پاک اي تابناک کن تو اين آيينه را از زنگ پاک من تو را صيقل (3) دهم از آگهي تا تو آن آيينه را صيقل دهي شد چو بيمار از حرارت ناشکيب مصلحت را، خون ازو ريزد، طبيب چونکه فاسد گشت خون اندر مزاج نيشتر باشد بکار اندر علاج در مزاج کفر شد ، خون بيشتر سر برآور ، اي خداي را نيشتر پی نوشت:1. حضرت خطاب به شمشير خود مي گويد اي ذوالفقار مشعشع و دل شکاف، مشعشع يعني درخشان و تابان، و دل شکاف يعني دل شکافنده.2. جوهر خاکستري کنايه از شمشير حضرت است که به جهت جوهر دار بودن رنگش به خاکستري مي زد. 3. جلا دادن. منبع: ماهنامه ديدار
#فرهنگ و هنر#
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: راسخون]
[مشاهده در: www.rasekhoon.net]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 391]