تور لحظه آخری
امروز : دوشنبه ، 5 آذر 1403    احادیث و روایات:  امام علی (ع):روزه ماه شعبان، وسواس دل و پريشانى‏هاى جان را از بين مى‏برد.
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها

تبلیغات

تبلیغات متنی

صرافی ارکی چنج

صرافی rkchange

سایبان ماشین

دزدگیر منزل

تشریفات روناک

اجاره سند در شیراز

قیمت فنس

armanekasbokar

armanetejarat

صندوق تضمین

Future Innovate Tech

پی جو مشاغل برتر شیراز

لوله بازکنی تهران

آراد برندینگ

خرید یخچال خارجی

موسسه خیریه

واردات از چین

حمية السكري النوع الثاني

ناب مووی

دانلود فیلم

بانک کتاب

دریافت دیه موتورسیکلت از بیمه

طراحی سایت تهران سایت

irspeedy

درج اگهی ویژه

تعمیرات مک بوک

دانلود فیلم هندی

قیمت فرش

درب فریم لس

زانوبند زاپیامکس

روغن بهران بردبار ۳۲۰

قیمت سرور اچ پی

خرید بلیط هواپیما

بلیط اتوبوس پایانه

قیمت سرور dl380 g10

تعمیرات پکیج کرج

لیست قیمت گوشی شیائومی

خرید فالوور

بهترین وکیل کرج

بهترین وکیل تهران

خرید اکانت تریدینگ ویو

خرید از چین

خرید از چین

تجهیزات کافی شاپ

ویزای چک

محصولات فوراور

خرید سرور اچ پی ماهان شبکه

دوربین سیمکارتی چرخشی

همکاری آی نو و گزینه دو

کاشت ابرو طبیعی و‌ سریع

الک آزمایشگاهی

الک آزمایشگاهی

خرید سرور مجازی

قیمت بالابر هیدرولیکی

قیمت بالابر هیدرولیکی

قیمت بالابر هیدرولیکی

لوله و اتصالات آذین

قرص گلوریا

نمایندگی دوو در کرج

خرید نهال سیب

وکیل ایرانی در استانبول

وکیل ایرانی در استانبول

وکیل ایرانی در استانبول

رفع تاری و تشخیص پلاک

 






آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1833761549




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
 refresh

هفتاد سال زندگی با گره‌های کوچک


واضح آرشیو وب فارسی:نامه نیوز:
هفتاد سال زندگی با گره‌های کوچک
می‌گوید وقتی چهارده سالش بوده، همیشه قبل از نماز صبح از خواب بیدار می‌شده و بعد از صبحانه‌ یک‌راست می‌رفته سر بافتنی! اوایل کار شال و جوراب و کلاه می‌بافته و بعدها رفته سروقت چیزهای بزرگتری مثل جاجیم و جانماز و فرش!

شایان ربیعی: ملیحه خانوم حالا شصت و سه، چهار سالش است، زانوهایش مثل همه هم سن و سال‌هایش درد دارند اما برعکس آنها هنوز زمینش نگذاشته‌اند! روسری سفید و بلندش را طوری انداخته سرش که دسته عینک‌های قهوه‌ای رنگ درشتش را پوشانده‌ است. وقتی می‌خواهم ازش عکس بگیرم، مانع می‌شود،‌ می‌گوید: نمونه کاشان که نیستم! می‌گویم نمونه کاشان در برابر شما که چیزی نیست! باز مانع می‌شود، خوش ندارد عکسش را جایی کسی ببیند؛ هم سیره‌های ملیحه خانوم حجب و حیای عجیب و غریبی دارند!‌ لام تا کام از عهد و قرارهایی که پنجاه،‌ شصت سال پیش با مرد زندگی‌شان بسته‌اند کوتاه نمی‌آیند! این را همسایه‌ها و دوست‌های ملیحه خانوم خوب می‌دانند! 


سیزده، چهارده سال پیش که از یکی از شهرهای عراق آمده‌اند تا برای یکی از تاجران سرشناس ازش 200 تا جانماز بخرند، گفته من جانماز به کسی می‌فروشم که رویش نماز بخواند، برای تابلو درست کردن و تزئین در و دیوار جانماز نمی‌بافم‌، مگر اینکه دختری بخواهد برای برکت زندگی‌اش جانمازی روی جهیزیه‌اش پهن کند یا کسی چشم روشنی ببرد برای عزیزی، از راه دور آمده‌ای،‌ غریبه‌ای!


تا حالا سه، چهار هزار بافتنی را که خودش بافته، فروخته و باهاش چرخ زندگی دونفره با دخترش را چرخانده است، حالا هم که دخترش رفته خانه بخت، با همین فرش‌ها وجاجیم‌ها و جانمازها جهیزیه‌اش را راه انداخته‌اند.


حتما در آن روزهای زمستانی، یکی از همان جانمازهای دستباف ملیحه خانوم با کلی دعا و نذر و نیاز،‌ رفته است روی جهیزیه تنها دخترش را پوشانده و حامل برکت خدا شده است تا دخترش که حالا دو دختر دارد و یک پسر، سهمی از خوشبختی‌های جهان را به خانه اش برده باشد.


می‌گویم این‌روزها دیگر کمتر کسی دنبال بافتنی‌های دستی است! – آنجا به لباس‌های ساخته شده در کارخانه‌ها و . . . می‌گویند «حاضری»- حالا دیگر حاضری‌اش آمده که تنوع دارد و جور واجور است،‌ جوان‌ها و غیرجوان‌ها آنها را می‌خرند،‌ باید بازار بافتنی‌های شما و و شاگردهایت کم شده باشد!


انکار می‌کند؛‌ «خدا رو شکر بازار داریم، خدا روزی می‌دهد، مردم از ما بافتنی می‌خرند و حتی سفارش می‌دهند، بازار خوب است!»


اما من می‌دانم بازار خوب نیست!‌ ملیحه خانوم دارد ناشکری نمی‌کند! دارد وظیفه بندگی‌اش را انجام می‌دهد، باید اینها را یاد بگیرم! باید اینها را فراموش نکنم!


سال‌ چهل و سه یا‌ چهار بوده که شوهرش از سفر عراق برنمی‌گردد و همسایه‌های خانه را در یکی از روستاهای کوهستانی اورامان صاحب عزا می‌کند. خودش می‌گوید:‌ تنهایی‌ام از همان سال‌ها شروع شد! اما ملیحه خانوم حالا تنها نیست، کلی دختر دارد که از دور و نزدیک آمده‌اند و کنارش فرش بافتن و گیوه بافتن و هزار جور بافتنی دیگر یاد گرفته‌اند،‌ حالا ملیحه خانوم‌ها جمع شده‌اند و ضرب شده‌اند و توی روستاهای اورامانات تقسیم شده‌اند! اصلا طوری است که انگار در آنجا مارک، ملیحه خانوم است،‌ نه نایک و آدیداس و تامی هلفیگر . . . ! آنجا لباس‌هایت هویت خودت را دارند،‌ با زبان خودت برایت خاطره‌هایت را تعریف می‌کنند، با لهجه خودت می‌خندند، جان دارند، اصلا با لباس‌هایت می‌توانی عکس دونفره بندازی!


می‌گویم مادر جان این چند سال همه‌اش برای حمایت از شما نامگذاری شده است، پارسال که سال تولید ملی بود و امسال سال جهاد اقتصادی و همه اینها یعنی مسئولان باید از شما حمایت کنند! شاید گمان می‌کند که مأمور دولت هستم که می‌گوید من دیگر کار خودم را کرده‌ام،‌ دفترچه بیمه دارم و از امداد حقوق می‌گیرم! می‌گوید: اینها که بهشان چیزی یاد داده‌‌ام جوان‌اند، باید هوای اینها را داشته باشید، بگو چرخ خیاطی بدهند به جوانان!‌ دار قالی بدهند،‌ دستگاه بدهند، کار اینها با دستگاه بهتر است!


گفتن که کار من نیست، من می‌توانم بنویسم، نوشتم! خواندنش ‌هم ماند برای شما! تا انجام دادنش با چه کسی باشد.
• ملیحه خانوم گفت: «بگوهفتاد سال با گره‌ها زندگی کردم»




1392/11/1





این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: نامه نیوز]
[مشاهده در: www.namehnews.ir]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 156]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب







-


اجتماع و خانواده

پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن