واضح آرشیو وب فارسی:ایسنا: چهارشنبه ۲۳ بهمن ۱۳۹۲ - ۱۲:۵۹
هادی خورشاهیان در ستایش از فیلم «شیار 143» نوشت. در یادداشت ارسالی این نویسنده به خبرگزاری دانشجویان ایران (ایسنا)، با عنوان «سینما گریست» آمده است: «نوشتن درباره فیلمی که هنوز اکران نشده است، اگر غیرممکن نباشد، که نیست، بسیار مشکل است. از این جهت مشکل است که نمیتوان هیچ چیز از فیلم را تعریف کرد. اما من نمیخواهم، در واقع نمیتوانم آنقدر صبر کنم که «شیار 143» اکران شود. آن موقع برای ستایش این فیلم برای من خیلی دیر است. این یادداشت را برادرانه برای نرگس آبیار مینویسم، چون ثمره و محمد، تنها کسانی هستند که زیر آسمان بلند خدا، مرا به جای عمو، دایی صدا میکنند. این یادداشت را از زاویه دید یک نویسنده برای خواهر نویسندهاش مینویسم، که میدانم روایت «شیار 143» را نرگس آبیار نوشته است، و مانند برخی از فیلمهای مشهور کارگردانان مشهور این سالها از روی فیلمهای خارجی بازنویسی نشده است. این یاداشت را از زاویه دید نویسندهای مینویسم که میکاییلش امروز بیستودوم بهمن یکهزار و سیصدونودودو، تنها سیوسه روز است پا به جهان پهناور خدا گذاشته است و هنوز نمیداند سیویک سال پیش، پدرش در نُهسالگی گونه پدر شهیدش را برای آخرینبار بوسیده و او را به خاک سپرده است؛ که همه از خاک به خدا میرسیم. میخواهم از نرگس آبیار تشکر کنم که فیلمی در ستایش خانواده بزرگ من ساخت که سینما را گریاند. وقتی «شیار 143» به لحظات پایانی خود نزدیک میشد، ما خِیلِ کسانی که به پرده سینما زُل زده بودیم، به افتخار مادران و فرزندان این مرز و بوم، با صدای بلند گریستیم و به هشت سال دفاع مقدس و تمام سالهایی که منتظر پارههای تنمان بودیم، افتخار کردیم. از نرگس آبیار، از خواهر نویسندهام، که حالا باافتخار او را فیلمساز هم میبینم، با صدای بلند تشکر میکنم که داستان خانواده شکوهمند مرا روایت کرد و منتظر صدای کف زدن ما برای شعارها و طنزها ننشست و به شنیدن صدای هق هق ما اکتفا کرد. من نویسندهام. پسر مردی هستم که در سومار شصتویک پرنده شده است، و پدر پسری که همه برایش این روزها آرزوی نامدار شدن کردهاند. خواهرم مرا به یاد پدرم و پسرم در سالن سینما گریاند. او از تمام مادران و پسران سرزمین مادری من اسطوره ساخت. او همه ما را آنقدر که بودیم واقعی دید؛ آنقدر که بودیم بزرگ دید؛ آنقدر که بودیم اسطوره دید؛ آنقدر که بودیم انسان دید؛ مادر دید؛ پدر دید؛ پسر دید؛ عاشق دید. سینمای او، فیلم او، روایت او، آدمهای روایت او، به خوبی، حداقل به من یک نفر نشان داد که مردم ما هنوز - زبانم لال که میگویم هنوز - در کنار هیجانزده شدن در برابر شعارهای فیلمهای دفاع مقدسی ما، در کنار قهقهه زدن در لحظههای اشارات جسمانی فیلمهای مثلا مخاطبپسند ما، و در کنار بسیاری لحظههای دیگر، برای مادران و فرزندان سرزمین اساطیریشان با صدای بلند میگریند و صورتهایشان را نیز در پس پشت دستهایشان پنهان نمیکنند. برایت روزهای سالم و سرشار آرزو میکنم خواهرم.» انتهای پیام
کد خبرنگار:
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: ایسنا]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 44]