واضح آرشیو وب فارسی:سیمرغ: بازی مهناز افشار در متروپل در حد لبخند آخر بهروز وثوقی در قیصر
بازی مهناز فشار در فیلم «متروپل» در مرتبه همان بازی های خوب قرار می گیرد. مثلا لبخند بهروز وثوقی در پایان فیلم «قیصر» تکرار نشدنی است چون به خلاقیت می رسد یا فرامرز قریبیان در فیلم«ردپای گرگ» بیرون از خودش قرار می گیرد.
در آستانه رونمایی عمومی از «متروپل» در جشنواره فیلم فجر مهناز افشار در گفتوگویی با مسعود کیمیایی از انتخاب بازیگران و روند تعامل کیمیایی با بازیگران صحبت کرده است که بخشهای برگزیده این گفتوگو را به نقل از «اعتماد» در ادامه میخوانید:
بازی مهناز افشار در سطح لبخند تکرار نشدنی بهروز وثوقی در پایان فیلم «قیصر» است
مسعود کیمیایی: مهناز افشار در متروپل وقتی می خواستیم برداشت دیگری از یک نما را بگیریم خودش را تکرار نمی کرد بلکه کار دیگری انجام می داد که نشانگر خلاقیت او بود و نمای دیگری از شخصیت خاتون ارائه می داد. در طول سال ها فیلمسازی در سینمای ایران با بازیگران زیادی همکاری داشته ام که در فیلم هایم خوب بازی کرده اند و بازی مهناز فشار در فیلم «متروپل» در مرتبه همان بازی های خوب قرار می گیرد. مثلا لبخند بهروز وثوقی در پایان فیلم «قیصر» تکرار نشدنی است چون به خلاقیت می رسد یا فرامرز قریبیان در فیلم«ردپای گرگ» بیرون از خودش قرار می گیرد. در طول فیلم «متروپل» که نزدیک به دو ساعت است مهناز افشار در چنین سطحی از بازیگری قرار دارد.
دلم می گیرد این پشت صحنه را می بینم و قوت قلب می گیرم
مهناز افشار: در همین فیلم «متروپل» توانستم جایزه ام را از آقای کیمیایی بگیرم و همه جا این اتفاق را با خوشحالی تعریف می کنم. در پشت صحنه یی که از فیلم «متروپل» هست، صحنه یی وجود دارد که خاتون می گوید «تا صبح دو تا مرد می خوام جلوی نامردا» این صحنه را یکی، دو بار گرفتیم و آقای کیمیایی توصیه هایی را به من درباره جزییات گفتند و برداشت بعدی را گرفتیم و تمام شد، وقتی در آن فیلم پشت صحنه واکنش آقای کیمیایی را دیدم، فوق العاده بود. آقای کیمیایی با رضایت کامل سری تکان می دهند که برای من فوق العاده است و در این روزها اگر اتفاق ناخوشایندی پیش می آید دلم می گیرد این پشت صحنه را می بینم و قوت قلب می گیرم و می گویم مگر یک بازیگر چه می خواهد؟ وقتی می بینی کارگردانت با چنین حسن و رضایتی پشت دوربین قرار دارد، یعنی همه سینما.
افشار خیابان و اتوبانش را عوض کرده
مسعود کیمیایی: یک شخصیت را اول فیلم نوشت ترسیم می کند، کارگردان شخصیت را با نوشتن عکس ها به سیاق خودش اندازه می کند. قاعدتا همین شرایط و امکانات برای بازیگر کافی است که شخصیت را ارائه می دهد اما آنجایی که به چشم انداز بازیگر اشاره کردم، همانجایی است که بازیگر هم چیزی به شخصیت اضافه می کند یعنی بازیگر به دلیل ارتباطی که با درون خودش دارد می تواند به شخصیت چیز جدیدی اضافه کند البته اگر آن ارتباط وجود داشته باشد در چنین شرایطی بازیگر هم از تربیت و سیاق شخصی خودش بهره می برد و بر شخصیت می افزاید و این اتفاق کمیابی در سینماست.
این اتفاق در مورد خانم ها سخت تر هم اتفاق می افتد چرا که به فکر زیبایی شان هستند، به فکر کادرشان هم هستند، به فکر چپ و راست چهره شان نیز هستند. اما وقتی که بازیگر از کمان خودش همچون تیر رها می شود از این محدودیت ها درمی گذرد. این اتفاق برای مهناز افشار رخ داده است. مثلافرامرز قریبیان در بخشی از «ردپای گرگ» همچون آتشفشان فوران می کند و همیشه گفته ام اگر مثلاساعت سه امروز فیلمبرداری را تعطیل کنیم و فردا ساعت 3 با همه امکانات و شرایط امروز فیلمبرداری همان صحنه دیروز را از سر بگیریم، آن اتفاق دیروز اتفاق دیگری است و این اتفاقی است که در خلاقیت اضافه می شود و منها نمی شود، آن اتفاق زندگی و برخورد خودش را دارد. در طول ساخت «متروپل» بازیگر خاتون این اتفاقات را درنوردیده است. در مورد انتخاب خانم افشار اصلابه یاد نمی آورم که مشخصا چه اتفاقی افتاد، تعریفی شنیده بودم که خانم افشار خیابان و اتوبانش را عوض کرده و در مسیری قرار گرفته است که خروجی ندارد و باید تا آخر مسیر برود.
الان که از آن روزها می گویم حالم دگرگون می شود
مهناز افشار: حال و هوایی که ایشان می گویند واقعا وجود داشت و پولاد کیمیایی نیز در شکل گیری این حال و هوا تاثیر فوق العاده یی داشت، پولاد همیشه سرصحنه که می آمد به من می گفت «خاتون بارش زیاد است و حواست باشد» و به کار و بازی من هم توجه داشت در صورتی که اگر آدم دیگری بود می توانست تنها متمرکز بر بازی و کار خودش باشد و کاری به من نداشته باشد. اما به هیچ وجه چنین نبود. در صحنه هایی بود که دوربین از من فیلمبرداری می کرد، محمدرضا فروتن و پولاد کیمیایی پشت دوربین قرار می گرفتند و با همان حس جلوی دوربین شان و با دقت دیالوگ هایشان را می گفتند، چنین شرایط حرفه یی نشان دهنده تربیت سینمایی محمدرضا فروتن و پولاد کیمیایی است که در فیلم های متعددی با آقای کیمیایی همکاری داشته اند و در فیلم آقای کیمیایی هر بازیگر تنها به فکر خودش نیست بلکه به بازی و کار بازیگران همراهش نیز توجه دارد.
آن هم فیلمی که لااقل 40 جلسه فیلمبرداری اش به طول انجامید و این فیلم حاصل عشق همه عوامل به کار بود و خستگی معنا نداشت، با اینکه حجم کار خستگی فیزیکی ایجاد می کرد اما همه با جان و عشق کار را دنبال می کردند و «متروپل» حاصل عشق واقعی به سینماست. به نظرم دیوارها، صندلی ها و پوسترهای سینما متروپل با حضور آقای کیمیایی و گروهش جان گرفتند و الان که از آن روزها می گویم حالم دگرگون می شود یک شب دست پولاد سر فیلمبرداری با شیشه به شدت برید با این حال پولاد به بازی اش ادامه داد در حالی که خون از دستش می رفت و من این لحظات را فراموش نمی کنم چرا که سر فیلمبرداری «متروپل» زندگی کردم و آن مسیری که آقای کیمیایی می گویند خاتون طی کرده است و بازیگر هم باید طی کند گویی سفر زندگی خودم است که طی کرده ام.
در انبوه سازی شاهکار به وجود نمی آید همان جور که نابغه به وجود نمی آید
مسعود کیمیایی: اول خود فیلم باید ستاره باشد تا بازیگرش هم ستاره باشد، این اتفاق هم تنها مختص ایران نیست بلکه سینمای جهان نیز چنین وضعیتی دارد چراکه دیگر دوره شاهکارها، آثار درخشان و ستاره ها گذشته است به خاطر اینکه همه چیز به سمت انبوه سازی رفته است. در انبوه سازی شاهکار به وجود نمی آید همان جور که نابغه به وجود نمی آید، خط بسیار دهشتناکی که منجر به حاکمیت تکنولوژی بر همه شوون زندگی انسان شده، انسان را از همه قله های خودش دور کرده است، امروز تصمیم های اساسی را دکمه هایی می گیرند که فاقد خلاقیت هستند. دورانی که فیلم هایی ساخته می شدند که فقط در آن یک خانه در بیابان بود و یک اسب سوار تنها می آمد گذشته است، فیلم هایی که موضوع انسانی را می گفتند که موضوعات بزرگ و حرف بری نیست اما وقتی فیلم تمام می شود می بینی که چقدر حرف در آن هست نمونه اش «highnoon»13
1392/11/16
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: سیمرغ]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 79]