واضح آرشیو وب فارسی:جام جم آنلاین:
اتباع بیگانه عموما از حق رفاه، سهم ناچیزی دارند نه چراغ و نه بساط و ... آیا انسانها باید در رفاه زندگی کنند؟ آیا برخورداری از زندگی مرفه، حق هر انسانی است؟ اگر پاسخ به این پرسش مثبت است، این حق بر عهده چه کسان یا چه نهادهایی است؟ به عبارت دیگر اگر مرفه بودن حق ماست، این حق را باید از چه کسی مطالبه کنیم؟ اگر مرفه بودن حق هر انسانی است، چرا بسیاری از انسانها در رفاه زندگی نمیکنند، بلکه برعکس زندگی بسیار مشقتباری دارند؟
امروزه رفاه نسبی را نه فقط در کشورهای توسعه یافته، بلکه حتی در کشورهای درحال توسعه از حقوق مردم می دانند. این حق عمدتا بر عهده دولت ها دانسته می شود یا حداقل دولت ها و سیاسیون، در شعارهایشان خود را دارای سیاست ها و خط مشی هایی معرفی می کنند که به رفاه اکثریت یا همه مردم منتهی می شود، اما «رفاه» در اینجا دچار همان معضلی است که دیگر مفاهیمی که از زبان سیاسیون مطرح می شود، به آن مبتلا هستند. بسیاری از دولتمردان مفاهیمی چون رفاه را به عنوان حقوق همه انسان ها معرفی می کنند، ولی در عین حال، خود را نسبت به همه انسان ها موظف نمی دانند، چرا که هر دولت، خود را درون قلمرو جغرافیایی خاصی تعریف می کند. انسان هایی که متعلق به درون این قلمرو دانسته می شوند، شهروندان این قلمرو هستند. بنابراین آنچه دولت به عنوان حقوق مردم معرفی می کند، به هویت انسانی افراد تعلق ندارد. به عبارت دیگر، دولت ها نمی گویند «از آنجا که تو یک انسان و دارای کرامت ذاتی هستی و... از حق رفاه برخورداری.» بلکه می گویند «از آنجا که تو شهروند من هستی، من حق رفاه را برای تو قائل هستم.» بنابراین رفاه در قاموس سیاسیون، از حقوق ذاتی انسان ها نیست، بلکه از حقوق «شهروندی» آنهاست. شاید این موضوع مطرح شود که در عمل چه فرقی می کند. مهم این است که من حق رفاه داشته باشم، چه این حق به خاطر انسان بودن من، عطا شود، چه بابت شهروند بودن من. پاسخ این سوال زمانی روشن می شود که به عکس العمل سیاسیون و دولت ها ـ از شرق تا غرب ـ به نمونه هایی از زندگی مشقت بار بنگریم که دولت ها در عین این که توانایی یاری رساندن دارند، چنین کاری را در حوزه وظایف خود نمی دانند. اولین و آشکارترین نمونه، اسرای جنگی است. شکنجه اسرای جنگی ننگی است که افشای آن دولت های بسیاری را رسوا کرده است، اما حتی اسرایی که شکنجه نمی شود، از حداکثر چیزی که برخوردارند، رفع نیاز اولیه و نهایتا حق مطالعه و حقوق حداقلی مشابه است. رفاه و حق رضایت از زندگی هیچ گاه به عنوان حقوق این افراد «بیگانه»، از سوی دولت ها پذیرفته نمی شود. مهاجران غیرقانونی نیز نمونه ای دیگر برای بحث مذکور است. امروزه مهاجران غیرقانونی در بعضی کشورهای توسعه یافته جهان، در وضع سخت تر و اسفبارتر از هر مجرمی زندگی می کنند. در برخی موارد که حتی بازگشت مهاجران به کشور خودشان براحتی میسر نیست، آنها را در محوطه ای کوچک و با کمترین امکانات، محصور می کنند. مهاجران غیرقانونی در صورتی که از سوی دولت مورد نظر شناسایی نشوند، می توانند به نحو پنهان مشغول کار شوند، اما این کارگران، کمترین امکانات رفاهی را هم در اختیار ندارند ؛ مثل موج کارگران ایرانی ای که برای کار به ژاپن سفر می کردند و کارگران غیرقانونی مکزیکی در ایالات متحده و کارگران بنگلادشی و آفریقایی در عربستان سعودی و امیرنشین های خلیج فارس. مهاجران و کارگران قانونی نیز هرچند بعضا به صورت قانونی از امکانات رفاه و تامین اجتماعی برخوردارند، ولی در بزنگاه های بحران اقتصادی، اولین افرادی هستند که از این حقوق محروم می شوند. آشوب های خیابانی کارگران بیگانه در حومه های پاریس، نشان دهنده همین معضل در فرانسه است. بنابراین، هرچند امروزه «رفاه» به عنوان حق انسانی در شعارهای سیاسی مطرح می شود، اما دولت ها هنوز واجد توان یا دست کم عزم احقاق این حق نیستند.
یکشنبه 06 بهمن 1392 8:14
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: جام جم آنلاین]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 27]