واضح آرشیو وب فارسی:جام جم آنلاین: تاریخ انتشار: 14 دی 1392 ساعت 23:18 | شماره خبر: 1333299198452597718
بهروز بقایی معتقد است بچههای امروز بسیار تنهاتر هستند و به همین دلیل در روابط اجتماعی ضعیفتر و البته محدودترند. تمام کودکان دیروز از او خاطره دارند و با کارهایش بزرگ شدهاند. او دنیای شیرینی از کودکی را برای بچههای دیروز به تصویر کشیده است. از جمله کارهایش میتوان به «قطار ابدی»، «دنیای شیرین»، «دنیای شیرین دریا» و... اشاره کرد. بهروز بقایی هنوز هم دغدغه کار برای کودکان و نوجوانان را دارد حتی بیشتر از گذشته اما مساله مهمتری که این کارگردان را به فکر واداشته، تنهایی نسل امروز است. او میگوید کودکان امروز محبوستر از بچههای دیروز هستند. بقایی در این گفتوگو از روزهای گذشته و آلبوم خاطراتش و البته بچههای تنهای این روزگار برایمان سخن گفت. قبل از مصاحبه گفتید اسم شما معنی خاصی دارد. لطفا در اینباره توضیح دهید. بله، اسم من بهروز بقایی است و این اسم و فامیل معنیاش میشود بهترین روز خوب و ماندنی. خوشحالم که این نام را برای من انتخاب کردهاند چون معنی آهنگینی دارد. در دوران کودکیتان چطور بچهای بودید؟ اسم من بهروز بقایی است و این اسم و فامیل معنیاش میشود بهترین روز خوب و ماندنی. خوشحالم که این نام را برای من انتخاب کردهاند چون معنی آهنگینی دارد. خیلی بازیگوش و لوس بودم. چون بچه اول و نوه اول خانواده بودم، به من میدان میدادند و هر کاری که دوست داشتم، انجام میدادم. یادم میآید تابستانها با اسب پدربزرگم راه میافتادیم و اطراف سیاهرود را میگشتیم. یادش بخیر! تابستانها بهترین اوقات زندگی من بودند چون با پدربزرگ، داییها و دوستانم در باغهای بزرگ و زیبا میگشتم و لذت میبردم. پس میشود گفت کودکیتان را در طبیعت گذراندهاید، درست است؟ بله، من دوران دبستان را در رشت و هرزویل خواندم. پدرم در یک شرکت فرانسوی کار میکردند. برای همین از طبیعت زیبای رشت و اطراف آن استفاده و البته کودکی کردم. شغل پدرتان چه بود؟ پدرم قبل از اینکه به رشت بروند، در تهران در یک شرکت چوبسازی کار میکردند اما متاسفانه پس از مدتی ورشکست شدند. برای همین به رشت برگشتند و چون دیپلم داشتند و به زبان فرانسه آشنا بودند، در یک شرکت فرانسوی بهعنوان حسابدار استخدام شدند. من هم در مدرسه بچههای فرانسوی درس میخواندم. مدرسهمان را هیچگاه فراموش نمیکنم چون بسیار بزرگ و زیبا بود. واقعا مانند آن مدرسه را دیگر هیچگاه ندیدم. پس در محلهای که زندگی میکردید اغلب افراد فرانسوی بودند. بله، برای همین من هم زبان فرانسوی را یاد گرفته بودم. یادم است در محلهمان سینما، آمفیتئاتر، پارک و خیلی چیزهای دیگر داشتیم. هنوز هم زبان فرانسه را به خاطر دارید؟ متاسفانه نه، چون زبان بسیار فرار است. والدینتان تا چه حد روی تعلیم و تربیت فرزندانشان حساسیت داشتند؟ خیلی زیاد، بعد از من 4 فرزند دیگر به دنیا آمدند و همه ما با حساسیت ویژه پدر و مادر، بزرگ شدیم. بهخصوص مادرم برای تربیت و آموزش ما خیلی وقت میگذاشتند. بهترین بازی شما در آن دوران چه بود؟ بعد از تماشای فیلمهای وسترن، ادای شخصیتهای آن را درمیآوردیم و با دوستانمان نمایشهای وسترنی راه میانداختیم. مثلا دستهجمعی یورش میبردیم یا دوئل بازی میکردیم! در خانه شما بیشتر پدرسالاری حاکم بود یا مادرسالاری؟ بیشتر مادرسالاری بود. چرا بیشتر زنهای شمالی این خصوصیت را دارند؟ به نظرم چون مسوولیتپذیر هستند. از طرفی بار اقتصادی و مدیریت اقتصادی خانه و خانواده را هم به عهده دارند. یادم میآید مادرم در زمستان بافتنیهای زیبایی برای ما میبافتند و هیچچیز اضافهای برای ما خریداری نمیشد تا آن را حیف و میل کنیم. اسم مادرتان چیست؟ «فرخلقا» و هنوز که هنوز است، وقتی مشکل پیدا میکنم از مادرم کمک میخواهم. جالب است بدانید من فقط 14 سال از مادرم کوچکتر هستم و برای همین ارتباط خیلی نزدیکی با یکدیگر داریم. چه کسانی بیشترین تاثیر را روی زندگی شما داشتند؟ پدرم، مادرم و داییهایم. یکی از داییهای من مترجم زبان هستند و بسیار هم اهل شعر و ادب. ایشان بسیار روی شکلگیری شخصیت من اثر داشتهاند. خیلی دلم میخواهد بدانم شبهای سرد شمال و پر از برف آن روزها را چگونه صبح میکردید؟ چه سوال خوبی پرسیدید! شبهای زمستان اعضای خانوادهها و اقوام دور هم جمع میشدیم و اشعار شهریار، حافظ، مولانا و... را میخواندیم چون آنقدر هوا سرد میشد که حتی گاهی مجبور بودیم چند روزی را در خانه بمانیم تا از شدت برف کاسته شود. راستی زلزله رودبار را به خاطر دارید؟ بله، شبی که آن زلزله آمد من در تهران و سرکار بودم اما شوهرخواهرم تعدادی از زخمیها را از رودبار به منزل من آورده بود. زمانی که از سرکار به خانهام در آریاشهر برگشتم، از روی آدمهایی که در سالن خانه خوابیده بودند، رد میشدم. حادثه دردناکی بود. من و تعدادی از دوستانم از جمله حمید جبلی، محمد چرمشیر و... نمایشی را در اولین سالگرد زلزله رودبار در این شهر اجرا کردیم. آقای بقایی! دلم میخواهد راجع به دنیای کودکان امروز هم با شما صحبت کنم. شما سابقه طولانی در ساخت آثار مختلف برای کودکان داشتهاید. فکر میکنید چرا کودکان دیروز آرامتر، قانعتر و محجوبتر بودند، برعکس نسل امروز که یاغیتر، غیرمنطقی و افسردهتر هستند؟ خب همیشه همینطور است. مثلا ما هم در مقایسه با کودکی والدینمان پرشر و شورتر بودیم. به هر حال با تغییر نسل، خیلی چیزها هم تغییر میکند. به نظرم شرایط زمان و کلا دنیا روی این موضوع بسیار تاثیرگذار است. بچههای امروز بسیار تنهاتر هستند و به همین دلیل در روابط اجتماعی ضعیفتر و البته محدودترند. متاسفانه امروزه خیلی از والدین هم در ارتباط برقرار کردن با فرزندانشان مشکل دارند. همینطور است. البته اینترنت، تبلتها، رایانه و... بچههای امروز را تنهاتر کرده است چون خصلت فضای مجازی همین است. ما در دشت و کوه بازی میکردیم و بچههای امروز فقط با یک جعبه کوچک در یک اتاق دربسته خود را سرگرم میکنند. پس دیگر کودکی و جوانی کردن برای آنها معنایی ندارد. شما با چه نوع تربیتی موافق هستید؟ ما در دشت و کوه بازی میکردیم و بچههای امروز فقط با یک جعبه کوچک در یک اتاق دربسته خود را سرگرم میکنند. پس دیگر کودکی و جوانی کردن برای آنها معنایی ندارد. تربیت غیرمستقیم. همیشه از سرزنش و اشتباه را به روی کسی آوردن، بیزار بودهام. به نظرم والدین باید برای تربیت فرزند خود بیشتر وقت صرف کنند. بچههای امروز بیشتر از نیاز مالی، نیاز روانی و به آرامش احتیاج دارند. بچههای امروز آنقدر که شخصیت سریالهای ماهوارهای را میشناسند، با پدر و مادر خود آشنا نیستند. شاید علتش این باشد که به آنها غیرمستقیم یاد دادهایم وقت خود را با این نوع برنامهها پر کنند. نسل ما و شما از یک دنیا کارتون و برنامههای زیبا خاطره دارد اما بچههای امروز از شخصیت این سریالها خاطره دارند که به هیچ دردی هم نمیخورد. خب نقش تلویزیون بهخصوص در بخش کودک و نوجوان چیست؟ مسلما تلویزیون نقش بسزایی میتواند داشته باشد، اما متاسفانه چند سالی است که برنامههای کودک پر شده از خاله و عموهایی که اصلا کودک را نمیشناسند و فقط به داد و هورا بسنده میکنند. بچههای امروز روی هیچکسی نمیتوانند حساب کنند پس تنها و تنهاتر میشوند. شما چطور؟ آیا مانند سابق دغدغه کودکان را دارید؟ بله، حتی میتوانم بگویم دغدغهام در مورد آنها بیشتر هم شده است. واقعا دل آدم برای بچههای امروز میسوزد. چرا؟ چون کودک امروز مانند نسلهای قبل تئاتر و سینمای کودک ندارد و دنیایش پر از خلاء و سوالهای بیجواب است. سلامت روانی آنها را چطور ارزیابی میکنید؟ فقط میتوانم بگویم خدا به تنهاییشان رحم کند. لحظاتتان را چگونه سپری میکنید؟ شعر مینویسم، کتاب میخوانم، فیلمنامه مینویسم و امیدوارم به زودی بتوانم یکی از طرحهایم را بسازم چون دلم برای بچههای امروز و دیروز بسیار تنگ شده است. محبوبه ریاستی/ هفته نامه سلامت
14 دی 1392 ساعت 23:18 | شماره خبر: 1333299198452597718
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: جام جم آنلاین]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 53]