واضح آرشیو وب فارسی:نامه نیوز:
روایتی از حرمسرای شاهان ایران در کتاب ویل دورانت
ویل دورانت در کتاب تاریخ تمدن خود به زندگی شاهان ایران اشاره میکند.
به گزارش نامه نیوز، در مورد زندگی شاهان ایران کتابها و روایتهای زیادی وجود دارد و در هیچکدام از آنها از رفتار و منش اکثر شاهان ایرانی روایتهای خوب و مناسبی وجود ندارد، هیچ مورخ نامداری از شاهان ایران به نیکی یاد نکرده و هیچ یک از مقاطع قابل دفاعی که در تاریخ ایران به وفور وجود دارند نیز ارتباطی به شاهان ندارد و بسیاری از مورخان این شاهان را متکبر، پول پرست و قدرت طلب میدانستند.
ویل دورانت در کتاب تاریخ تمدن روایتی از زندگی شاهان ایران دارد. وی در این کتاب مینویسد:
زندگی ایران به سیاست و جنگ بیشتر از مسائل اقتصادی بستگی داشت، و ثروت آن سرزمین بر پایهی قدرت بود، نه بر پایهی صناعت؛ به همین جهت پایههای دستگاه دولتی متزلزل بود، و به جزیرهی کوچکی مینمود که در وسط دریای وسیعی باشد و بر آن دریا حکومت کند، و این حکومت وتسلط، بنا و بنیاد طبیعی نداشته باشد.سازمان شاهنشاهی، که بر این مجموعه تسلط داشت، از نیرومندترین سازمانها و تقریباً منحصر به فرد بود. بر رأس این سازمان شخص شاه قرار داشت، و چون شاهانی در زیر فرمان او بودند، به نام «شاه شاهان» یا «شاهنشاه» خوانده میشد و جهان قدیم به این لقب اعتراضی نداشت، تنها یونانیان شاهنشاه ایران را «باسیلئوس»، یعنی «شاه» میخواندند. قدرت مطلقه در دست شاه بود و کلمهای که از دهان وی بیرون میآمد کافی بود که هر کس را، بدون محاکمه و توضیح، به کشتن دهد، این راه و رسمی است که بعضی از دیکتاتورهای زمان حاضر نیز در پیش گرفتهاند؛ گاهی نیز به مادر یا زن سوگلی خویش این حق فرمان قتل صادر کردن را تفویض میکرد. کمتر، از میان مردم و حتی اعیان مملکت، کسی را جرات آن بود که از شاه خردهگیری یا وی را سرزنش کند؛ افکار عمومی، در نتیجهی ترس و تقیه، هیچ گونه تأثیری در رفتار شاه نداشت. هرگاه شاه فرزند کسی را در برابر چشم وی، با تیر میزد، پدر ناچار در برابر شاه سرفرود میآورد و مهارت او را در تیراندازی ستایش میکرد؛ کسانی که به امر شاه تنشان در زیر ضربههای تازیانه سیاه میشد، از مرحمت شاهنشاه سپاسگزاری میکردند که از یاد آنان غافل نمانده است.ارتش پایهی اساسی قدرت شاه و حکومت شاهنشاهی به شمار میرفت، چه دستگاه شاهنشاهی تا زمانی سرپا میماند که قدرت آدمکشی خود را محفوظ نگاه دارد. تمام کسانی که مزاج سالم داشتند، و سنشان میان پانزده و پنجاه سال بود، ناچار بودند در هنگام جنگ به خدمت سربازی درآیند.
یکبار چنان اتفاق افتاد که پدر سه فرزند درخواست کرد که یکی از آنان را از خدمت سرباز معارف دارند، و شاه در مقابل این درخواست فرمان داد تا هر سه پسر او را کشتند؛ پدر دیگری چهار پسر خود را به میدان جنگ فرستاد و از شاه تقاضا کرد که پسر پنجم او را برای رسیدگی به کارهای کشاورزی نزد او بازگذارند؛ شاه فرمان داد تا آن پسر را دوپاره کردند، و هر پاره را در یک طرف راهی که قشون از آن میگذشت آویختند. گل سرسبد قشون، گارد سلطنتی بود. اگر همهی شاهان ایرانی روح نشاط و فعالیت کوروش و داریوش اول را داشتند، میتوانستند هم حکومت کنند و هم پادشاه، ولی شاهان متأخر بیشتر کارهای حکومت را به اعیان و اشراف و زیر دست خود یا به خواجگان حرمسرا وا میگذاشتند و خود به عشقبازی و باختن نرد و شکار میپرداختند. کاخ سلطنتی پر از خواجهسرایانی بود که از زنان حرم پاسبانی میکردند و شاهزادگان را تعلیم میدادند و در آغاز هر دورهی سلطنت جدید، دسیسههای فراوان بر میانگیختند. شاه حق داشت که از میان پسران خود هر کدام را بخواهد به جانشینی برگزیند، ولی غالبا اوقات مسئله جانشینی با آدمکشی و انقلاب همراه بود.املاک اختصاصی بسیاری از ثروتمندان و بزرگان را شاه به ایشان بخشیده بود، و آنان در مقابل، هرگاه شاه فرمان بسیج میداد، مرد جنگی و ساز برگ فراهم میآوردند. این اشراف در املاک خود تسلط بیحد و حساب داشتند و مالیات میگرفتند و قانون میگذاشتند و دستگاه قضایی در اختیارشان بود و برای خود نیروهای مسلح نگاه میداشتند.
1392/10/6
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: نامه نیوز]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 192]