واضح آرشیو وب فارسی:باشگاه خبرنگاران جوان: شهيد گمنامي كه نشان قبرش را براي مادرش فرستاد
من يك درخواست از تو دارم، برو روستاي خانوك، من آنجا به اسم "حسين اكبر عرب نژاد" مشهورم، از قول من به پدر و مادرم بگو من ديروز در تهران، در اينجا (قبر سوم) دفن شده ام...
به گزارش خبرنگار دفاعي امنيتي باشگاه خبرنگاران، "يدالله ايزدي"شخصي پاكنيت و متدين و مورد اعتماد است. ساكن روستاي كاظمآباد كرمان ، مداح اهلبيت عليهم السلام و ادارهكننده هيئت حضرت رقيه (س) است.
وي از خواب عجيب و كرامت شهيدي به نام "حسين عربنژاد "ميگويد: در شب 22 ماه مبارك رمضان سال 1427 هجري قمري در شبكه 3 تلويزيون مراسم تشييع پنج شهيد گمنام را ديدم و با خود گفتم: اين شهيدان اهل كجا هستند؟ چه كساني هستند؟ همان شب در خواب ديدم كه آن پنج شهيد را تشييع ميكردند و به من گفتند: تو بايد شهيد سوم را تشييع كني و داخل قبر دفن كني، با خود گفتم: از ميان اينهمه مردم، چرا من؟ بالاخره جنازه را برداشتم و داخل قبر رفتم ، مشاهده كردم كه قبر مانند اتاقي بزرگ شد.
در كنار اتاق تختي بود، خدايا چه كنم؟ شهيد را كجا بگذارم؟ او را روي تخت نهادم، يكباره ديدم شهيد برخاست. من ترسيدم و از او دور شدم، اما باخود گفتم: نه! شهيدان زندهاند، برگشتم و نزديك رفتم و با شهيد صحبت و درددل كردم، روضه قتلگاه امام حسين عليهالسلام را خواندم و سينه زدم، شهيد هم با من سينه ميزد. شهيد گفت: من يك درخواست از تو دارم، برو روستاي خانوك، من آنجا به اسم "حسين اكبر عرب نژاد" مشهورم.
از قول من به پدر و مادرم بگو من ديروز در تهران، در اينجا (قبر سوم ) دفن شدهام... آنگاه شهيد به من گفت: هرحاجتي داري بگو من برآورده ميكنم ، و تو را در روز قيامت شفاعت ميكنم.
ايزدي در ادامه ميگويد: صبح برخاستم، نماز صبح را خواندم در تعجب از خوابي كه ديده بودم. آن را براي همسرم تعريف كردم و به او گفتم: به خانوك بروم چه بگويم؟! بگويم شهيد حسين اكبر را در خواب ديدهام! مگر از من قبول ميكنند؟! ما خانواده فقيري هستيم، ممكن است فكركنند كه اين خواب را ساختهام تا از آنها كمكي درخواست كنم... همسرم گفت: شما پيام شهيد را برسان، كاري نداشته باش كه آنها چه فكر ميكنند، باور ميكنند يا نميكنند؟
ايزدي ميگويد: موتور گازي خود را برداشتم و به سوي روستاي خانوك حركت كردم، روستاي خانوك با كاظم آباد، 30 كيلومتر فاصله دارد، همسرم در ترك موتور سوار شد و با من آمد.
به روستاي خانوك رسيديم پس از جستجوي بسيار دايي شهيد را پيدا كردم، در همين حال پدر شهيد هم سر رسيد. خود را معرفي كردم و خوابم را براي آنها گفتم، آنها با تعجب به من نگاه ميكردند و گوش ميدادند، تعريف خوابم كه تمام شد ميخواستم خداحافظي كنم و به كاظم آباد برگردم، مرا به خانهشان دعوت كردندكه بيا برويم به خانه ما!
يدالله يزدي زاده كه جريان ديدار خود را از خانه پدر شهيد در مسجد فائق براي نمازگزاران تعريف ميكرد چنين گفت: مرا به خانه بردند و بعد از پذيرايي مختصري، از من پرسيدند: درخواب صورت شهيد مارا چگونه ديدي؟ يادت هست فرزند ما چه شكلي داشت؟ گفتم: آري! صورت او را خوب به ياد دارم.
آنگاه رفتند و عكس پنج شهيد را آوردند و گفتند: اينها شهيدان ما هستند بگو كدام را در خواب ديدي؟ به عكس شهيدان مكرر نگاه كردم، پدر شهيد هم زير چشم با دقت به من نگاه ميكرد. چهره شهيدي را كه در خواب ديده بودم در ميان عكسها نديدم.
بالاخره گفتم: چهره شهيدي را كه در خواب ديدهام در ميان اين عكسها نيست. گويا ميخواستند صداقت مرا بسنجند كه چنين روشي را بكار بستند. در مرتبه دوم رفتند و يك عكس ديگر آوردند، تا آن را ديدم، گفتم: ها! همين است، شهيدي كه من در خواب ديدم همين است.
همه اهل خانواده با چشمان اشكبار براي شهيدشان "حسين اكبر" صلوات فرستادند، پي درپي صلوات فرستادند و ابراز احساسات كردند و به اين ترتيب صداقت مرا تجربه و تأييد كردند، من هم خدا را شكر كردم كه پيام شهيد را به خانواده رساندم و به سوي روستاي كاظم آباد بازگشتم، در راه همسرم به من گفت: ديدي چه خوب شد كه پيام شهيد را رساندي!
يزديزاده در حضور نمازگزاران مسجد فائق گفت: خدا را شكر ميكنم كه به بركت اين شهيد، من و همسرم بيماري داشتيم كه شفا گرفتيم.
حسين اسدي همرزم شهيد و از خويشاوندان وي كه هم اكنون با درجه سرهنگي در سپاه پاسداران فعاليت دارند و مسئول شهيدان خانوك نيز ميباشد، ميگويد: از روزي كه خواب را شنيدم، براي صحت و سقم آن، به تحقيق پرداختيم، همه نشانيها با شهيد ما " حسين اكبر عرب نژاد" تطبيق ميكرد، سن شهيد، و اينكه شهيد هنگام شهادت 16 ساله بود، محل شهادت او هم در همان منطقهاي بود كه لشكر كرمان به عمليات اعزام كرده بود و من در آن عمليات همرزم او بودم.
بررسيهاي كارشناسي از محل و تاريخ شهادت آن شهيد به عمل ميآيد و معلوم ميشود همه چيز طبق واقع است و آنرا ثبت ميكنند.
آري! به واقع آن شهيد گمنام ديگر نامش مشخص شده... او "حسين عرب نژاد"است.
حجت الاسلام و المسلمين سيد علي اكبر حسيني، امام جماعت مسجد فائق در خيابان ايران محله عباس آباد(شهيد فياض بخش) تهران و مسئول برگزاري مراسم تشييع و تدفين شهداي گمنام در مسجد فائق ميگويد: چند ماه پيش، قبل از اينكه اين جريان محقق شود و ما يك چنين برنامهاي براي شهدا داشته باشيم، برادري پيش من آمد و گفت:«من خواب ديدم از آسمان آتش ميبارد... اما وقتي به اين منطقه رسيدم آسمان، باز و آبي بود و نسيمي خوش گوار و دلپذير ميوزيد...»
ما نميدانستيم چه ميگويد! چند روز ديگر ايشان آمدند نزد من و گفتند: «آن خوابي كه تعريف كردم يادت هست؟ تعبير اين خواب اين است كه اين شهدا ميآيند و اينجا را امن و امان ميكنند.» و براستي كه اين شهدا دريچهاي از آسمان به روي مردم اين منطقه بلكه مردم اين شهر گشودهاند.
در اوايل بهمن ماه خانواده "شهيد حسين عرب نژاد" همراه جمعي از اهل روستا به تهران ميآيند و با شور و حال خاصي بر سر مزار فرزندشان واقع در مقبرة الشهداء مسجد فائق حاضر ميشوند.
پدر شهيد پس از زيارت مزار فرزندش كه پس از 24 سال در خاك آرميده ميگويد: «فرزندم خود اين مكان را براي دفن پيكرش انتخاب كرده، و چه جايي بهتر از جوار خانه خدا و مقبرة الشهداء و من پس از 24 سال، گويي گم كرده خود را پيدا كردم»
گفتني است ، روستاي خانوك در فاصله 56 كيلومتري كرمان، نرسيده به شهر زرند قرار دارد و پدر ومادر شهيد و اقوام او، مكرراً به زيارت اين شهيد در تهران آمدهاند.
انتهاي پيام/
يکشنبه 1 دي 1392
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: باشگاه خبرنگاران جوان]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 55]