واضح آرشیو وب فارسی:راسخون:
زنگار جاهلیت بر چهره حقیقت نويسنده: مصباح عاملی دفاع از كیان حوزه و مرجعیت حوزه های مباركه علوم دینی از جمله دیر پا ترین نهادهایی هستند كه در آن علم و علم آموزی رونقی فراگیر و عمیق دارد و روحانیت شیعه و نهاد مرجعیت در طول تاریخ نظرا و عملا در عرصه تعلیم و تعلم در گستره های وسیع و مختلف علمی پیشتاز و پیشگام بوده و هست . اندك نگاهی به تاریخ گران سنگ شیعه روشن می سازد كه روحانیت و خصوصاً نهاد نورانی و مقدس مرجعیت نه تنها در عرصه علوم دینی بلكه در گستره های تخصصی سایر علوم اعم از عقلی ، نقلی و تجربی نیز جامعه دینی را بهره مند می ساخته است . امروزه با هزاران افسوس شاهد حمله به مقام مقدس و منیع مرجعیت و روحانیت پیشرو و مترقی شیعه هستیم ، لذا بر هر دیندار مومن و مخلص است كه در هر حد از توان برای صیانت ، حفاظت و حمایت از مرجعیت حوزه تلاش نماید . مجله اندیشه نیز كه تمام هم و غم خویش را صرف نشر اندیشه های ناب اسلامی ( پیام حوزه ، روحانیت و مرجعیت ) و پاسخ به شبهات و مسایل جدید مربوط به دین ( اصلی ترین رسالت حوزه ) نموده است ، در چنین مقطعی با قلبی آكنده از درد اما پر امید بر خود فرض می داند كه با تمام تلاش در حفظ و حمایت از این اصل هر آنچه در توان دارد به جامعه دینی تقدیم نماید . اولین كار و حداقل كار ممكن روبیدن غبار شبهه از آینه مرجعیت است . این روزها كه برخی از روشنفكر نمایان با شعار عقلگرایی اصل تقلید در فقه شیعه را غیر عقلانی معرفی می كنند و با توهین به تمامی پیروان دین حنیف اسلام اعمال ایشان را به سخره می گیرند ، باید توجه مخاطبان فهیم خود را به چند مورد كوتاه جلب نمائیم : 1ـ همانطور كه مراجعه یك بیمار به متخصص در طب تا حد سپردن جان خود به تیغ جراحی وی معقول و پسندیده است وخلاف آن عمل كردن نا معقول و ناپسند ، رجوع یك دیندار برای اطلاع از تكالیف و حقوق دینی خود به متخصص در این امور ( فقیه ) معقول و ممدوه است و عمل به آن نامعقول و مذموم . اصل تقلید در فقه شیعه نیز رجوع به متخصص برای شناخت حقوق و حدود دینی فردی و اجتماعی است ، بنابراین اصلی است مبتنی بر پیش فرضهای كاملا عقلانی . 2ـ مقایسه اصل تقلید در فقه شیعه با موضع كلیسای قرون وسطی نسبت به عقل ، قیا سی مع الفارق است . اولا ً آنچنان كه برخی روشنفكر نمایان اخیراً بیان داشته اند چنین نیست كه بر سر در كلیساهای قرون وسطی نوشته باشند “ هر كس عقل دارد وارد نشود ” ؛ این خلاف واقع است و برای فهم و نیز نقد سخن كسانی چون “ آنسلم قدیس ” كه گفت : “ ایمان بیاور تا بفهمی ” ، باید دقتی تاریخی و فلسفی داشت . ثانیا: در قرن بیستم هم برخی از بزرگترین فلاسفه غرب همچون ویتگنشتاین و یا پیش از او بنیانگذار اگزیستانسیالیسم ، كركه گور به نوعی طرفدار تفكر ایمان گروانه ( یا به اصطلاح خود غربی ها فیدئیستی ) بوده اند و ضد عقل گرایی ( یا به تعبیر خود غربی ها irationalism ) در اواخر قرن بیستم و هم اكنون در قرن بیست و یكم بعد از ناامیدی و افول جریانهای پوزیتیویستی و پس از آن ، در میان فلاسفه غرب بیش از قرون وسطی رواج دارد . اما با تاسف باید ابراز داشت برخی از روشنفكر نمایان كه امروزه از تریبونهای مختلف و در مجامع گوناگون سنگ غرب را به سینه می زنند و منادیان راستین اسلام و روحانیت را تخطئه می كنند ، از تاریخ و فلسفه غرب به درستی چیزی نمی دانند . ثالثاً : آنچه در فقه شیعه به عنوان تقلید مطرح است ماهیتا با آنچه در كلیسای قرون وسطی و نیز با آنچه در قرن بیستم و اكنون در قرن بیست و یكم در میان فلاسفه غرب نسبت به عقل ، جایگاه آن و نسبتش با ایمان مطرح است تفاوت دارد و مبنای آن صد در صد عقلانی است كه در بند یك همین نوشتار گفته شد . 3ـ وجود روحانیت و مرجعیت و در یك كلام حوزه های مباركه علمیه شیعه هیچ یك به معنای اثبات یك واسطه اجباری بین انسان و خدا نبوده است . برخی از روشنفكر نمایان ، امروزه مسایل را وارونه مطرح می كنند . حوزه نهادی نیست كه مانند كلیسا ( در برخی مقاطع تاریخی ) مردم را مجبور به پیروی از خود كند بلكه مرجعیت حوزه با رجوع خود مردم معنا پیدا می كند . این خود دینداران فهیم و عقل مدار هستند كه با رجوع به روحانیت ، آگاهی خود را از حقوق و حدود در جامعه دینی افزایش می دهند . در طول تاریخ علم ، تقوا ، پارسایی و معنویت روحانیان و عالمان دینی بوده است كه مردم را به سوی خود جلب و جذب می كرده و مرجعیت را همچون كانونی گرم برای رفع مشكلات و گرفتاریهای نظری و عملی مردم می نموده است . هیچگاه به زور سر نیزه یا به حكم حكومت مردم مجبور به اطاعت و تبعیت از مرجعیت و روحانیت نبوده اند بلكه به حكم عقل و با نیروی جاذب علمی و معنوی ، عاملی از درون دل هر مسلمان او را به سوی حوزه و روحانیت سوق داده است . هر گاه در هر مقطع از تاریخ افرادی پیدا شده اند كه از این عوامل جاذب ( علم ، عمل صالح و معنویت ) تهی بوده اما به سلك روحانیت در آمده اند ، خود مردم آنها را شناخته و جذب ایشان نشده اند . یا حتی اگر در طول تاریخ اسلام در علم ، عمل صالح یا معنویت یك عالم دینی خللی وارد شده است خود به خود مردم از گرد او پراكنده شده اند . نمونه بارز این مسئله در عصر خود ما كسانی هستند كه ابتدا یار و همراه امام (ره ) بودند اما در میان راه در عوامل اصلی شخصیتی شان اختلال ایجاد شد تا جائیكه قلب امام امت را رنجانیده و مطرود ایشان واقع گشتند و مردم نیز خود به خود از گرد ایشان پراكنده شدند . امروزه نیز بر تمامی حوزویان است كه عناصر علم ، عمل صالح و معنویت را در خود حفظ كرده و رشد دهند كه همینها عوامل جاذبی هستند كه بین نهاد حوزه و توده دینداران ارتباطی ناگسستنی ایجاد می كند . 4ـ زمزمه دیگر برخی از روشنفكر نمایان امروزی “ پروتستانتیزم اسلامی ” است . واقعا با صد تاسف باید گفت كه اطلاع برخی از ایشان از نهضت پروتستانتیزم در مسیحیت و عقاید منادیان آن لوتروكالون نیز بسیار اندك و همان اندك نیز مغشوش و مشوش است . اینها حتی سخنان اسلاف خویش را نیز بدرستی نخوانده اند . اینكه كسی بگوید “ فهم هر كس از دین همان دین اوست ” بدترین برداشت از آنچه در نهضت پروتستانتیزم و در گفته های روشنفكران 150 سال اخیر كشور خودمام و در نوشته ها و گفته های مترجمان امروزی هرمنوتیك آمده است می باشد . این روشنفكرنمایانی كه امروزه مجالی برای سخن گفتن پیدا كرده اند و از شدت هیجان هیچ دقتی در اعلام نظریات خود ندارند ، كافی است به ادبیات فلسفی روشنفكران و اساتید سلف خویش بنگرند تا ببینند منظور از “ فهم هر كس ” ، “ فهم روشمند و مضبوط ” است نه “ هر فهمی از سوی هر كسی ” . تاكنون هیچ كس منادی “ آنارشیسم معرفتی ” نبوده است اما گویا امروز كسانی پیدا شده اند كه علاقه مند چنین تفكری هستند . 5ـ امروزه متاسفانه در جامعه روشنفكری شاهد گفته ها و نوشته هایی هستیم كه غیر روشمند بوده ، چارچوب منطقی بر آنها حاكم نیست و حاكی از اذهانی مشوش و غیر علمی است . نقد علمی و منطقی یك نوشته یا خطابه مطلوب است كه گوینده یا نویسنده از مبانی و مبادی روشنی استفاده كند و به طور روشمند ساختار بحث خود را ارائه نماید و سپس نتایج و پیامدهای آن مقدمات را بر شمارد ، اما جامعه روشنفكری دهه سوم انقلاب حتی نسبت به دهه دوم آن به شدت افول كرده و ادبیاتی شبیه به ادبیات جامعه روشنفكری در اوایل دهه اول انقلاب پیدا كرده است ؛ ادبیاتی شعاری ناشی از تفكری التقاطی . نسل جدید روشنفكران گویا حتی از سخنان روشنفكران پیش از خود نیز اطلاعاتی بسیط ، اندك ، مشوش و مغشوش دارند . لذا بر دانشجویان و فرهنگیان فرهیخته جامعه ماست كه سخنانی كه مبادی روشنی ندارند و مضبوط و روشمند نیستند را باز شناسی كنند و چهره مشوش و مغشوش و التقاطی آنها را از زیر نقاب علمی شان تشخیص دهند . والسلام عليكم و رحمه الله و بركاته منبع: رسانهمعرفي سايت مرتبط با اين مقاله تصاوير زيبا و مرتبط با اين مقاله
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: راسخون]
[مشاهده در: www.rasekhoon.net]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 401]