تور لحظه آخری
امروز : چهارشنبه ، 6 تیر 1403    احادیث و روایات:  امام علی (ع):با علما معاشرت كن تا علمت زياد، ادبت نيكو و جانت پاك شود.
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها

تبلیغات

تبلیغات متنی

اتاق فرار

خرید ووچر پرفکت مانی

تریدینگ ویو

کاشت ابرو

لمینت دندان

ونداد کولر

صرافی ارکی چنج

صرافی rkchange

دانلود سریال سووشون

دانلود فیلم

ناب مووی

رسانه حرف تو - مقایسه و اشتراک تجربه خرید

سرور اختصاصی ایران

تور دبی

دزدگیر منزل

تشریفات روناک

اجاره سند در شیراز

قیمت فنس

armanekasbokar

armanetejarat

صندوق تضمین

پیچ و مهره

طراحی کاتالوگ فوری

دانلود کتاب صوتی

تعمیرات مک بوک

Future Innovate Tech

آموزشگاه آرایشگری مردانه شفیع رسالت

پی جو مشاغل برتر شیراز

تسمه تردمیل - روغن تردمیل

قیمت فرش

آموزش کیک پزی در تهران

لوله بازکنی تهران

خرید یخچال خارجی

ویترین طلا

کاشت پای مصنوعی

مورگیج

میز جلو مبلی

سود سوز آور

پراپ رابین سود

هتل 5 ستاره شیراز

آراد برندینگ

رنگ استخری

سایبان ماشین

قالیشویی در تهران

مبل استیل

بهترین وکیل تهران

مبلمان اداری

شرکت حسابداری

نظرسنجی انتخابات 1403

استعداد تحلیلی

کی شاپ

خرید دانه قهوه

دانلود رمان

وکیل کرج

آمپول بیوتین بپانتین

پرس برک

بهترین پکیج کنکور

خرید تیشرت مردانه

خرید نشادر

خرید یخچال خارجی

وکیل تبریز

اجاره سند

 






آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1802253940




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
archive  refresh

معيارها، در تشكيل خانواده


واضح آرشیو وب فارسی:پرشین وی:
وقتي از معيارها سخن مي گوييم، در درجه اول بايد توجه داشته باشيم كه اعضاي اوليه خانواده، يك زن و يك مرد مي باشند و هر دو عضو تشكيل دهنده هستند و بنابراين، هر دو بايد در انتخاب يكديگر كمال دقت را به كار برند و مخصوصاً از معيارها غفلت نورزند. زن و مرد بايد توجه داشته باشند كه چه مي خواهند و چرا مي خواهند پيماني را امضا كنند كه براي آنها ايجاد تكليف و مسؤوليت مي كند و بسياري از آزادي هاي آنها را از بين مي برد!. آنها بايد به اين حقيقت آگاه باشند كه زندگي زناشويي براي هر يك از زوجين ايجاد حق مي كند و خواه ناخواه بايد در برابر حقوق متقابل يكديگر تسليم شوند و بپذيرند كه در برابر هر حقى، وظيفه اي و در برابر هر وظيفه اى، حقي ايجاد مي شود و ارزش انسان به وظيفه شناسي و اداي تكاليف است. بنابراين، نه فقط مرد بايد مواظب باشد كه با امضاي پيمان زناشويي به چه زني حق مي دهد و در برابر چه زني موظف و مكلف مي شود، بلكه زن نيز بايد مواظب اين جهت باشد و هيچ يكِ آنها گرفتار ظواهر فريبنده و جلوه هاي بي محتوا يا كم محتوا نشوند و با معيارهاي مادى، خود را به دام مسؤوليت نيفكنند، بلكه به معيارهايي متكي شوند كه ارزش تحمل مسؤوليت را داشته باشند. زن و مرد، هر كدام به تنهايي همچون الكتريسيته مثبت و منفي هستند. نه الكتريسيته مثبت به تنهايي نورافكن و حرارت بخش و انرژي زاست و نه الكتريسيته منفى! اينها هنگامي نور مي دهند و حرارت مي بخشند و مولد انرژي هستند كه يكديگر را بيابند. اينها هر كدام به تنهايي بي موج و بي حركتند و حتي نشاني از هستي خود به ما نمي دهند؛ اما همين كه تلاقي كردند، آشكارا از هستي خود خبر مي دهند و فوايد بي شماري از خود ظاهر مي سازند. نشاط و فروغ زندگي و تموج انسانيت انسان، هنگامي تحقق مي يابد كه اين دو، براساس نيازهاي روحي و جسمي و ميل تركيبىِ طبيعىِ يكديگر را بيابند و با تمام وجود مجذوب يكديگر شوند. بنابراين، چه ناآگاه زنان و مرداني كه فقط بر ثروت يا جمال جسماني تكيه مي كنند و يا تنها اشباع و ارضاي غريزه جنسي را در نظر مي گيرند و به دست خود، خويشتن را از همه مزاياي زندگي خانوادگي بي بهره و محروم مي سازند!. اينها فكر مي كنند كامجويي بشر فقط به رنگ پوست و درهم و دينار تأمين مي شود و دل بهانه جوي انسان با سرابي از اين گونه امور، سيراب و اشباع مي گردد!. واقعيت اين است كه اين گونه زنان و مردان، در حقيقت، خويشتن خويش را نشناخته و به عمق نيازهاي وجودي خود پي نبرده اند و نه تنها جنس مخالف خود را كشف نكرده، بلكه خود را هم كشف نكرده اند!. مولوي در اوايل مثنوى، در داستان شاه و كنيزك، نكته هاي لطيف و ظريفي آورده و نشان داده است كه تجملات و زرق و برقِ كاخ شاهي و سيم و زر و جواهرِ قيمتي و نقش و نگارها، هيچ كدام نتوانسته است قلب بي قرار كنيزك را صيد كند و در كمند عشق شاه بيندازد. مرغ جانش در قفس چون مي تپيد داد مال و آن كنيزك را خريد. چون خريد او را و بر خوردار شد آن كنيزك از قضا بيمار شد. آن يكي خر داشت و پالانش نبود يافت پالان، گرگ خر را در ربود. كوزه بودش آب مي نامد به دست آب را چون يافت، خود كوزه شكست. سرانجام معلوم مي شود كه بيماري كنيزك از بيماري هاي جسمي نيست، بلكه از بيماري هايي است كه منشأ آن، كمبودها و عقده هاي رواني است. ديد از زاريش كو زار دل است تن خوش است و او گرفتار دل است. عاشقي پيداست از زاري دل نيست بيماري چو بيماري دل. مادر يزيد بن معاويه، زني مسيحي و بيابان نشين بود كه معاويه به خاطر زيبايي اش و با استفاده از نفوذ و قدرت خويش، او را از پدرش خواستگاري كرده و به همسري گرفته بود. معاويه گمان كرده بود دختر ماهرويي كه در هواي لطيف و آزاد و معتدل كوهستان ها و صحراهاي سبز و خرم سوريه رشد كرده، در كاخ طاغوتي وي خود را كامياب و سعادتمند مي يابد و او را به عنوان يك همسر ايدآل مي پذيرد و به او دل مي بندد؛ اما معاويه هنگامي متوجه رؤياهاي پوچ خود شد كه او را محزون و بي تاب ديد و به او گفت: تو در سلطنتي بزرگ هستي و قدر آن را نمي دانى. ميسون بي درنگ، در پاسخ وي اشعاري سرود كه ترجمه فارسي آنها، چنين است:. خانه اي كه در تنگناي آن، روح ها خفقان پيدا مي كنند، پيش من از كاخي بلند، محبوب تر است. پوشيدن لباس درشت و روشني ديده، پيش من از پوشيدن لباس هاي شفاف محبوب تر است. خوردن خشكه ناني در خانه اي شكسته، پيش من از خوردن گرده نان (تازه) محبوب تر است. صداي بادهايي كه از هر بياباني مي وزد، پيش من از آهنگ دف و چنگ، محبوب تر است. سگي كه در كنار من عوعو كند، پيش من از گربه اي كه الفت مي گيرد، محبوب تر است. شتري كه كينه توز و دشوار است، پيش من از استر رام محبوب تر است. مردي كريم و لاغر اندام از عموزادگان، پيش من از مردي مقتدر و سختگير محبوب تر است.(9). ميسون با اشاره اي مي فهماند كه زندگي كاخ نشيني و تشريفات عريض و طويل دربارى، او را خوشبخت نكرده، زيرا (قرة العين) خود را نيافته است. اصطلاح فارسي (قرة العين) چشم روشني است، ليكن در آن تعبير عربى، لطفي نهفته است كه در اين تعبير فارسى، آن لطف، نهفته نيست اگر چه بي لطف هم نيست. قرةالعين، كسي است كه چشم را به سوي خود مي كشاند. انسان دلش مي خواهد بيشتر به او نگاه كند و از ديدنش خسته نمي شود. شعر فارسي زير، به همين حقيقت توجه دارد:. نه آن چنان به تو مشغولم اي بهشتي روى!. كه ياد خويشتنم در ضمير مي آيد. ز ديدنت نتوانم،. كه:. ديده، بر دوزم،. اگر معاينه بينم كه تير مي آيد. همسران ايدآل قرة العين يكديگرند، زيرا يكديگر را بر حسب ميل طبيعي و نيازهاي اصيل و اساسي خويش يافته و مجذوب يكديگر شده اند. جالب اين است كه اسلام به اين حقيقت توجه كامل داشته است . پيشواي عالي قدر اسلام فرمود:. يكي از چيزهايي كه مرد مسلمان را اصلاح مي كند، اين است كه زني داشته باشد كه وقتي به او نگاه مي كند، شادگردد و هنگامي كه از خانه خارج مي شود، شوهر را در قلب و در اعماق وجود خود حفظ كند و هرگاه به او دستوري مي دهد، اطاعت كند.(10). مسلماً قضيه يك بعدي نيست. زن هم نياز به شوهري دارد كه جايي در دل وي باز كند و به ديدنش شاد گردد؛ چگونه مي شود متوقع بود كه زن در غياب شوهر، در كمند علاقه به او، حافظ خانه و ناموس و زندگي اش باشد، ولي آن شوهر، به اصطلاح (قرة العين) وي نباشد!. قرة العين، همان كسي است كه ديدنش موجب نشاط و شادي گردد. نه تنها زنان و شوهران بايد قرّة العين يكديگر باشند، بلكه فرزندان نيز براي پدران و مادران، و دوستان صميمي براي يكديگر و مرادها براي مريدها اين چنينند. سنخيت و تضاد. براي اين كه زن و مردِ مسلمان بتوانند در چارچوب مكتب خويش همسر ايدآلي بيابند و همچون دو قطب غير همنام، مغناطيس يكديگر را جذب كنند، به چند معيار اساسي بايد توجه شود. اين نكته مسلم است كه مغناطيس، هيچ گاه، سنگ، خاك، چوب يا پارچه به خود جذب نمي كند، همچنان كه دو قطب مثبت يا دو قطب منفي مغناطيس نيز يكديگر را جذب نمي كنند و به همين جهت است كه براي حصول جذب و انجذاب، از جهتي سنخيت يا تجانس و از جهتي تضاد يا عدم تجانس شرط است. در مسأله گزينش همسر نيز قاعده همين است. يك نوع عدم تجانس، به مقتضاي آفرينش، ميان زن و مرد هست كه همچون الكتريسيته مثبت و منفى، يكديگر را كامل و منشأ اثر مي سازند و همچون قطب مثبت و منفىِ دو آهن ربا، يكديگر را مي ربايند و به وحدت مي رسند. اما از سوي ديگر، چند نوع تجانس و سنخيت هم لازم است كه در قرآن و احاديث اسلامي روي آنها تكيه شده است و ما آنها را زير چهار عنوان ذكر مي كنيم:. 1. سنخيت در انسان بودن. تجانس و سنخيت، از انسان بودن شروع مي شود. زن و مرد، هر دو انسانند. چقدر در اشتباه بوده اند كساني كه مرد را انسان و زن را واسطه ميان انسان و حيوان - يا حيوانِ شبيه انسان - تصور كرده اند! اينها نه تنها زن را نشناخته و به او توهين كرده اند، بلكه مرد را هم نشناخته اند و ارزش او را پايين آورده اند!. چگونه ممكن است يك انسان سالم و طبيعى، مجذوب يك حيوان بشود يا حيواني را به خود جذب نمايد! به طور حتم يا مرد بايد از انسانيت خود تنزل كند يا زن بايد از حيوانيت خود بگذرد، تا بتوانند در حوزه جاذبه يكديگر قرار گيرند و مجذوبِ هم شوند. فلاسفه ما مي گويند: (السِنخِيَّةُ عِلّةُ الاِنْضِمامِ؛ براي هم آغوش شدن و به يكديگر پيوستن و به وحدت رسيدن، سنخيت لازم است.). در پديده جذب و انجذاب، همچنان كه سنخيت شرط است، تضاد نيز شرط است. ترديدي نيست كه الكتريسيته، با الكتريسيته هم آغوش مي شود و آهن با آهن ربا! جز اين كه مثبت با منفي و منفي با مثبت. مولوي اين سنخيت در جذب و انجذاب را به اين صورت مطرح كرده است:. ذره ذره كاندرين ارض و سماست جنس خود را همچو كاه و كهرباست. ناريان مر ناريان را طالبند نوريان مر نوريان را جاذبند. بدين ترتيب، بهترين دليل بر اين كه زن و مرد از لحاظ انسانيت تفاوتي با هم ندارند، همين قاعده سنخيت در جذب و انجذاب است. درحيوانات نيز قاعده همين است، در ميان آنها نيز تا سنخيت نباشد، مسأله جفت گيري مطرح نيست. مگر انسان چه خصوصيتي دارد كه مستثنا باشد! به چه دليل، در تجاذب جنسي حيوانات، سنخيت شرط است و در تجاذب جنسي انسان ها عدم سنخيت! آيا آنهايي كه اين گونه فكر مي كنند مي خواهند بگويند: بر قلم صنع خطا رفته است!. حافظ هم روزگاري گرفتار چنين انديشه غلطي شده بود. او در دوران جواني خود گفت:. پير ما گفت: خطا بر قلم صنع نرفت!. آفرين بر نظر پاك خطا پوشش باد!. ولي سرانجام به بركت تقوا و حكمت عملي متوجه شد كه خودش خطا كرده، نه قلم صنع و به همين جهت، چنين گفت:. نيست بر دايره يك نقطه خطا از كم و بيش. كه من اين مسأله بي چون و چرا مي بينم‏(11). آيا اينها هم حاضرند به تقوا و حكمت عملي روي آورند و حافظ وار اين حقيقت را بي چون و چرا بپذيرند كه بر دايره عظيم هستى، حتي يك نقطه خطا وجود ندارد!. گمان نزديك به اطمينان من اين است كه روي سخن خداوند در آيه قرآني زير، به همين گونه افراد است:. يِا أيُّهَا النَّاسُ اتَّقُوا رَبَّكُمُ الَّذي خَلَقَكُمْ مِنْ نَفْسٍ واحِدةٍ وَخَلَقَ مِنْها زَوْجَها؛(12). اي مردم! در برابر پروردگارتان كه شما را از يك نفس آفريده و جفتش را هم از خودش آفريده است، تقوا پيشه كنيد. آرى، آنان كه زن و مرد را از لحاظ انسان بودن از جنس و سنخ يكديگر نمي دانند، هم به زن اهانت كرده اند و هم به مرد، و اين، بر خلاف تقواست. 2. سنخيت در ايمان. همان طوري كه انسان بودن، فطري و طبيعي انسان است و محال است كه ميان انسان و غير انسان، جذب و انجذاب و تركيب و توحيد، صورت گيرد، ايمان به خدا هم فطري انسان است و بنابراين، غير ممكن است كه يك انسان مؤمن - كه به يگانگي خداوند معتقد است - بتواند با يك انسان مادي يا مشرك، كه از فطرت پاك و انساني خود منحرف شده و فاصله گرفته است، با يك جذب و انجذابِ كامل، به وحدت برسد و از راه تركيب، دوگانگي را به يگانگي مبدل كند؛ بر همين اساس است كه قرآن كريم مي فرمايد:. وَلا تَنْكِحُوا الْمُشْرِكاتِ حَتّي يُؤْمِنَّ وَلأمَة مُؤْمِنَة خَيْر مِنْ مُشْرِكَةٍ وَلَوْ أعْجَبَتْكُمْ وَلا تَنْكِحُوا المُشْرِكينَ حَتَّي يُؤْمِنُوا وَلَعَبْد مُؤْمِن خَيْر مِنْ مُشْرِكٍ وَلَوْ أعْجَبَكُمْ؛(13). با زنان مشرك ازدواج نكنيد تا اين كه ايمان بياورند و كنيز با ايمان از زن مشرك بهتر است، اگر چه آن زن مشرك (از لحاظ زيبايى) مايه شگفتي شما باشد، و به مردان مشرك زن ندهيد تا اين كه ايمان بياورند و بنده با ايمان از مرد مشرك بهتر است، اگر چه آن مرد مشرك مايه شگفتي شما باشد. وقتي مرد يا زن با ايمان نتوانند با مشرك ازدواج كنند، مسلماً با افراد مادي هم نمي توانند ازدواج كنند؛ زيرا به هر حال، مشرك به خدايي معتقد است، ولي مادي به هيچ چيز معتقد نيست. قرآن نه تنها چنين ازدواجي را منع كرده است، بلكه خاطرنشان مي كند كه ميان اين گونه افراد، جاذبه اي وجود ندارد. الزَّاني لايَنْكِحُ إلاّ زانِيَةً أوْ مُشْرِكَةً وَالزّانِيَةُ لايَنْكِحُها إلاّ زانٍ أوْ مُشْرِك؛(14). مرد زناكار جز با زن زناكار يا مشرك و زن زناكار نيز جز با مرد زناكار يا مشرك، نمي آميزد. كساني هستند كه به خدا معتقدند، اما به نبوت و رسالت اعتقاد ندارند ازدواج با اينها نيز صحيح نيست؛ زيرا ايمان به خدا بدون اعتقاد به نبوت، سازندگي ندارد و به همين جهت، باز سنخيتي ميان مسلمان و اين گونه افراد وجود ندارد. كساني هم هستند كه ايمان به خدا و نبوت دارند، اما به نبوت كسي معتقدند كه اسلام، پيامبري او را قبول ندارد. ازدواج با اينها نيز بدون ترديد صحيح نيست؛ زيرا فاصله، زياد و سنخيت، ناچيز است. اما يهوديان و مسيحيان، هم به خدا معتقدند و هم به نبوت حضرت موسي و عيسيي كه قرآن نيز رسالت آنها را تأييد كرده است كه اينها را اهل كتاب مي نامند و مسلماً سنخيت ميان مسلمان و اهل كتاب، زياد است؛ زيرا در اعتقاد به مبدأ و معاد و رسالت و بسياري از فروع و برنامه هاي عملى، با هم تشابه دارند؛ مانند: نماز و روزه و... مطابق بعضي از روايات، با زرتشتيان نيز بايد معامله اهل كتاب كرد. به همين جهت است كه قرآن، هنگامي كه در سوره مائده - كه آخرين سوره اي است كه بر پيامبر نازل شده و مطابق روايات رسيده، احكام اين سوره ناسخ است و نه منسوخ - امور حلال را مي شمارد، مي فرمايد:. الْيَوْمَ اُحِلَّ لَكُمُ الطَّيِّباتُ وَطَعامُ الَّذينَ أوتُوا الكِتابَ حِلّ لَكُمْ وَطَعامُكُمْ حِلّ لَهُمْ وَالمُحْصَناتُ مِنَ المُؤْمِناتِ وَالمُحْصَناتُ مِنَ الّذينَ اُوتُوا الكِتابَ مِنْ قَبْلِكُمْ؛(15). امروز چيزهاي پاكيزه و طعام اهل كتاب( از قبيل گندم و نخود و برنج و لوبيا) و زن هاي پاكدامنِ مؤمن و اهل كتاب بر شما حلال شده است. مطابق اين آيه شريفه، ازدواج مرد مسلمان با زن يهودي و مسيحى، بلا اشكال است؛ فقط بعضي گفته اند: اين حكم به وسيله آيه 221 سوره بقره - كه قبلاً نقل شد - نسخ شده است؛ زيرا اهل كتاب، جزء مشركان هستند؛ اما پاسخ اين است كه: اولا به اهل كتاب مشرك گفته نمي شود و ثانياً، سوره بقره قبل از سوره مائده نازل شده است و نمي تواند ناسخ احكام سوره مائده باشد. بعضي نيز گفته اند: اين حكم به وسيله آيه زيرنسخ شده است:. لا تُمْسِكُوا بِعِصَمِ الكَوافِرِ؛(16). زنان كافر را نگاه داري نكنيد. اين نيز صحيح نيست؛ زيرا اولاً سوره ممتحنه قبل از سوره مائده نازل شده است و ثانياً مقصود از اين آيه اين است كه اگر مردي مسلمان مي شود، در صورتي حق دارد زن خود را نگاه داري كند كه مسلمان شود؛ اما اگر مسلمان نشود، نبايد او را نگاه بدارد. مفسر عالي قدر حضرت علاّمه طباطبايي - رضوان الله عليه - در تفسير الميزان، ذيل آيه 5 سوره مائده مي فرمايند:. (نظر به اين كه اين آيه در مقام امتنان و تخفيف است، به وسيله آيه: لاتَنْكِحُوا المُشْرِكاتِ وآيه: لا تُمْسِكُوا بِعِصَمِ الكَوافِرِ قابل نسخ نيست.). بدين ترتيب، از خود قرآن دليلي بر منع ازدواج با زنان اهل كتاب نداريم و تفاوتي ميان ازدواج دايم و منقطع هم نيست، ليكن، روايات در اين باره مختلف است. فتاواي فقها نيز مختلف است؛ صاحب جواهر - رحمة الله عليه - روايات منع را حمل بر كراهت كرده است. بعضي ميان ازدواج دايم و منقطع فرق گذاشته، ازدواج منقطع را تجويز و ازدواج دايم را منع كرده اند. بعضي هم در مورد ازدواج دايم، توصيه به احتياط كرده اند و به هر حال، بر مقلدان است كه مطابق رساله هاي عمليه مراجعِ فتوا عمل نمايند. نكته اي كه در يكي از روايات آمده، اين است كه امام صادق(ع) فرمود:. من دوست نمي دارم كه مرد مسلمان با زن يهودي و مسيحي ازدواج كند، زيرا بيم آن است كه فرزندش يهودي يا مسيحي شود.(17). به نظر مي رسد كه نكته مهم همين است؛ يك زن مسلمان، سعي مي كند كه فرزند خود را مسلمان بار بياورد و يك زن غيرمسلمان نيز مي كوشد كه فرزند خود را غيرمسلمان پرورش دهد؛ بنابراين، توجه به اين حقيقت، بسيار ضروري است. اگر كسي طالب ايمان و سعادت فرزندان خود باشد، هرگز با زن غيرمسلمان ازدواج نمي كند، مگر اين كه فرزند نخواهد يا مطمئن باشد كه بتواند وظيفه ديني خود را در قبال او به خوبي انجام دهد. ازدواج زن مسلمان با مرد يهودي و مسيحى، بدون هيچ ترديدي ممنوع است؛ زيرا با توجه به ويژگي هايي كه در خُلق و خوي زن و مرد هست و تأثيري كه زنان از شوهران مي پذيرند، نه تنها نمي توانند تعهد اسلامي خود را نسبت به فرزندان انجام دهند، بلكه خودشان نيز در معرض خطرند. 3. سنخيت در احصان. كلمه (احصان) به معناي منع است و در قرآن كريم، اسم مفعول اين كلمه؛ يعني (محصنات) در چهار معنا به كار رفته است:. 1. زنان پاكدامن و عفيفي كه خود را از آلودگي و روابط نامشروع منع و محافظت مي كنند.(18). 2. زنان شوهرداري كه درحصار شوهر هستند و ازدواج با آنان ممنوع است.(19). 3. زنان آزادي كه دخالت ديگران در سرنوشت آنها ممنوع است.(20). 4. منظور از احصان، اسلام است و طبق اين معنا، محصنات به زنان مسلمان گفته مي شود. در اين جا منظور ما از سنخيت در احصان، همان معناي اول است و در حقيقت، خواسته ايم از اصطلاح قرآن خارج نشويم. در قرآن مجيد، نه تنها به احصان زن توجه شده، بلكه در مورد مرد نيز اهميت احصان گوشزد گرديده است. ديديم كه در آيه پنجم سوره مائده، هنگامي كه حلال ها شمرده مي شدند. از زنان مسلمان و اهل كتاب كه هر دو به محصنات توصيف شده اند، به عنوان كساني كه ازدواج با آنها حلال است، ياد شد؛ اما در همان آيه، بلافاصله، مرد را نيز محدود به احصان كرده و مي فرمايد:. إذا ءاتَيْتُمُوهُنَّ اُجُورَهُنَّ مُحْصِنينَ غَيْرَ مُسافِحينَ وَلا مُتَّخِذي أخْدانٍ؛. در صورتي شما مي توانيد با محصنات مسلمان يا اهل كتاب ازدواج كنيد كه كابين آنها را بدهيد و خود به احصان و پاكدامني آراسته شويد و از زنا و رفيقه بازي خودداري كنيد. آيه سوم سوره نور نيز اين مطلب را به اين صورت بيان كرد كه: اصولا جذب و انجذابي ميان مرد زناكار و زن پاكدامن و زن زناكار و مرد پاكدامن نيست، بلكه تنها زناكاران هستند كه درحوزه تجاذب يكديگر قرار مي گيرند؛ زيرا به گفته شاعر:. كبوتر با كبوتر باز با باز كند هم جنس با هم جنس پرواز. دليل آن هم كاملا روشن است؛ آنهايي كه آيينه روحشان به زنگار بي عفتي و هرزگي آلوده نيست، در اعماق وجودشان نسبت به آناني كه روحي آلوده به گناه و هرزگي دارند، احساس تنفر مي كنند. زنان پاكدامن، در نظر جامعه سرفراز و عزيزند و زن هاي هرزه، از چشم مردم افتاده و در منجلاب انزوا و بدبختي دست و پا مي زنند؛ مردها هم همين طورند. طبع پاكي كه به گناهان آلوده نشده، طالب پاكي است؛ چنين طبعي جز مجذوب پاكي نمي شود و جز پاكي را به خود جذب نمي كند و چه در اين زمينه زيبا و دلنشين است تعبير قرآن! كه مي فرمايد:. اَلخَبيثاتُ لِلخَبيثينَ وَالخَبيثُونَ لِلخَبيثاتِ وَالطَّيِّباتُ لِلطَّيِّبينَ وَالطَّيِّبُونَ لِلطَّيِّباتِ؛(21). زن هاي پليد براي مردهاي پليد و مردهاي پليد براي زن هاي پليد و زنان پاك براي مردان پاك و مردان پاك براي زنان پاكند. مولوي داستاني نقل به اين مضمون مي كند كه:. آن حكيمي گفت: ديدم در تكى مي دويدي زاغ با يك لك لكي. در عجب ماندم بجستم حالشان تا چه قدر مشترك يابم نشان. چون شدم نزديك، من حيران و دنگ خود بديدم هر دوان بودند لنگ!. معلوم مي شود كه تا سنخيت نباشد، محال است كه دو موجود متخالف، با يكديگر اتحاد پيدا كنند. زاغ و لك لك با هم سنخيتي ندارند، ليكن عارضه لنگي توانسته است آنها را رفيق راه و همدم و مونس يكديگر سازد. مولوي به دنبال نقل داستان فوق چنين مي گويد:. با زبان معنوي گل با جعل اين همي گويد كه اي گنده بغل. گر گريزاني زگلشن بي گمان هست آن نفرت كمال گلستان. غيرت من بر سر تو دور باش مي زند كاي خس از اين جا دور باش. ور بياميزي تو با من اي دنى اين گمان آيد كه ازكان مني. بلبلان را جاي مي زيبد چمن مر جعل را در چمن خوشتر وطن. حق مراچون از پليدي پاك داشت چون سزد بر من پليدي را گماشت. براي اين كه زن و مرد بتوانند در محيط خانواده، از سعادت واقعي برخوردار شوند، اسلام سنخيت در احصان را مورد توجه قرار داده و از اين رهگذر، به دوام و استحكام خانواده ها نيز كمك فراوان كرده است. 4. كفائت. باز هم بر اين مطلب اصرار مي ورزيم كه مقصود از ازدواج، تنها آميزش جسمي و تلاقي فيزيكي نيست، بلكه آميزش و اتحاد جان ها و روان ها نيز مورد عنايت است. چگونه ممكن است دو انساني كه هيچ تشابه رواني ندارند، بتوانند عمري را با تفاهم در زير يك سقف بگذرانند و از كثرت و تباين، به وحدت كامل و توافق برسند!. مي گويند: شهيد بلخي كه يكي از علما بود، تنها نشسته بود و مطالعه مي كرد، جاهلي بر او وارد شد و گفت: تنها نشسته اى! وي در جواب گفت: حال كه تو آمدى، تنها شدم!. هم نشيني با بعضي از افراد، زجري دارد كه تنهايي ندارد. سعدي بر اين نكته، واقف است كه: (چندان كه عالم را از جاهل نفرت است، جاهل را از عالم وحشت است!). بسيارند كساني كه از كفائت زن و شوى، هم طبقه بودن آنها از لحاظ ثروت و مقامات مادى، مي فهمند؛ اين گونه برداشت ها نه منطقي است و نه اسلامى. امام صادقژ: به اينها فرموده است كه:. اَلمُؤمِنُونَ بَعْضُهُمْ أكْفاءُ بَعْضٍ؛(22). بعضي از مؤمنان كفو و همتاي يكديگرند. مردم مؤمن با يكديگر، كفائت دارند. در تاريخ و احاديث اسلامي آمده است كه پيامبر خداْ جويبر را كه مرد تهيدستي بود، به خانه زياد بن لبيد كه مردي متمكن بود، فرستاد و از او خواست كه دختر خود را به وي بدهد. زياد به حضور پيامبر آمد و گفت: ما دخترانمان را به كساني مي دهيم كه با ما كفائت داشته باشند. پيامبر خداْ فرمود:. جُوَيْبِر مُؤمِن، وَالمُؤْمِنُ كُفو لِلْمُؤْمِنَةِ، وَالمُسْلِمُ كُفْو لِلْمُسْلِمَةِ، فَزَوِّجْهُ يا زِياد وَلا تَرْغَبْ عَنْهُ؛(23). جويبر، مؤمن است و مرد مؤمن كفو و همتاي زن مؤمنه و مرد مسلمان كفوِ زن مسلمان است. دختر را به او بده و به اين كار بي ميل نباش. و با اين ارشاد، ذلفا (دختر زياد) كه دختري شايسته بود، به همسري جويبر درآمد. اين مطلب كه در اين گونه روايات آمده، در مبحث (سنخيت در ايمان) نيز روشن شده است و چيز تازه اي نيست. آنچه در اين جا تازگي دارد، همان كفائتي است كه از لحاظ رفعت و علوِّ مرتبه انسانيتِ شخص مطرح است و در اين زمينه، در منابع اسلامي آمده است كه:. اگر خداوند فاطمه را براي علي خلق نمي كرد بر روي زمين از آدم به بعد، هيچ كس با او كفائت نداشت.(24). مرحوم مجلسي اول، ذيل همين حديث مي گويد:. البته بعضي از پيامبران جد فاطمه هستند و نمي توانند با او ازدواج كنند، ولي موسي و عيسي جد او نيستند؛ اما كفو او هم نيستند و اين، دليل است بر اين كه مقام حضرت زهرا از مقام آن پيامبران اولو العزم بالاتر است. چنان كه بر برتري مقام على(ع) هم دلالت دارد. در اين جا مقصود ما از كفائت زن و شوى، همين مفهوم لطيف است؛ علاوه بر اين كه زن و شوي در انسانيت و احصان، سنخيت و كفائت دارند، بايد از لحاظ اخلاقي و درجه و مرتبه انسانيت نيز سنخيت داشته باشند. اين مفهوم را ما به پيروي از روايات و رهنمودهاي اسلام، باواژه كفائت مشخص كرده ايم. امام صادق(ع) فرمود:. اَلكُفْو أنْ يَكُونَ عَفِيفاً وَعِنْدَهُ يَسار؛(25). كفائت شخص اين است كه پاكدامن باشد و بتواند هزينه ازدواج و خانواده را تأمين كند. عفت و پاكدامني يك امر اخلاقي است؛ كسي كه عفيف نيست، از لحاظ اخلاقي دچار انحطاط است. پر واضح است كه كسي كه دچار انحطاط اخلاقي است، با كسي كه در مرتبه فضيلت اخلاقي است، كفائت ندارد؛ در حديث زير، اين حقيقت، واضح تر بيان شده است:. پيامبر خداْ فرمود:. اِذا جا ءَكُم مَنْ تَرْضَوْنَ خُلْقَهُ وَدينَهُ فَزَوِّجُوهُ وإلاّ تَفْعَلُوهُ تَكُنْ فِتْنَة فِى الأرْضِ وَفَساد كَبير؛(26). هرگاه كسي آمد كه اخلاق و دينش را مي پسنديد، به او همسر بدهيد و اگر ندهيد، در روي زمين، فتنه و فسادي بزرگ است. و نيز فرمود:. النِّكاحُ رِقّ فَاِذا أنْكَحَ اَحَدُكُمْ وَليدَهُ فَقَدْ أرَقَّها، فَلْيَنْظُرْ أحَدُكُمْ لِمَنْ يرقُّ كَريمَتَهُ؛(27). زناشويي محدود كردن آزادي است، هنگامي كه دختري را شوهر مي دهيد، آزادي او را محدود مي كنيد ببينيد آزادي دخت گرامي خود را به دست چه كسي محدود مي كنيد. در كتاب هاي فقهي ما آمده است كه:. هرگاه ولي (پدر يا جد پدرى)، دختري را از ازدواج با مردي كه كفائت دارد، منع كند و دختر به اين ازدواج مايل باشد، اجازه ولي لازم نيست؛ اما اگر او را از ازدواج با كسي كه به نظر عرف، كفائت ندارد منع كند، دختر بايد اطاعت كند، بلكه اگر او را از ازدواج با كسي منع كند كه كفائت شرعي دارد، ولي براي خانواده ننگ و زشتي محسوب مي شود، بايد اطاعت كند.(28). كفائتي كه در اين مسأله مورد نظر است، تنها كفائت از لحاظ ايمان و اسلام نيست، بلكه مربوط به جنبه هاي اخلاقي و فضايل و كمالات انساني نيز هست. يقينا كساني كه طالب سعادت بيشتر هستند و مي خواهند فرزنداني لايق بپرورانند، به اهميت اين شرط بيشتر و بهتر توجه مي كنند. تا اين جا هر چه گفتيم، درباره سنخيت ها بود. لازم است درباره تضاد يا عدم تجانس نيز مقداري بحث كنيم. تضاد و عدم سنخيت. ارزش يك زن و كمال او، در زن بودن و كامل بودن در جنبه هاي زنانگي و ارزش و كمال يك مرد، كامل بودن او در جنبه هاي مردانگي است. اگر مرد، گرايش زنانه و زن گرايش مردانه پيدا كند، كمال نيست، حتي از نظر اسلام، بعضي از صفات است كه زيبنده مردان و بعضي از صفات است كه زيبنده زنان است. از آن جا كه زن در محافظت مرد قرار مي گيرد، بايد مرد داراي غيرت ناموسي باشد و ناموس خود را از دستبرد و تجاوز ناپاكان حفظ كند؛ به همين جهت، غيرت، زيبنده مردان است، نه زنان. اميرمؤمنان على(ع) فرمود:. غَيْرَةُ المَرْأةِ كُفْر وغَيْرَةُ الرَّجُلِ إيمان؛(29). غيرت زن، كفر است و غيرت مرد، ايمان. و نيز فرمود:. خِيارُ خِصالِ النِسِاءِ شرارُ خِصالِ الرِجالِ: الزَهْوُ وَالجُبْنُ وَالبُخْلُ، فَإذا كانَتِ اَلمَرأةُ مَزْهُوّةً لَمْ تُمَكِّنْ مِنْ نَفْسِها، وَإِذا كانَتْ بَخِيْلَةً حَفِظَتْ مالَها وَمالَ بَعْلِها، وَإذا كانَتْ جَبانَةً فَرِقَتْ مِنْ كُلِّ شَى‏ءٍ يَعْرِضُ لَها؛(30). بهترين صفات زنان، بدترين صفات مردان است: تكبر، ترس و بخل. پس، هرگاه زن متكبر باشد، خود را تسليم هر ناكسي نمي كند و هرگاه بخيل باشد، مال خود و شوهرش را حفظ مي كند و هرگاه ترس داشته باشد، خود را از بدنامي دور نگاه مي دارد. زن بودن، هنر مي خواهد. همچنان كه مرد بودن نيز هنر مي خواهد. مردي كه گرايش زنانه دارد، زن نمي شود، اما از مقام مردانگي هم سقوط مي كند . همچنين زني كه گرايش مردانه دارد، مرد نمي شود، اما از مقام زنانگي نيز سقوط مي كند و به قول آن بانوي دانشمند عرب دكتر بنت الشاطى: (تبديل به جنس سوم مي شود!). اسلام به قدري روي اين مسأله حساسيت دارد كه حتي با اين كه زن يا مرد، لباس يكديگر را بپوشند مخالف است. امام صادق(ع) مي فرمود:. رسول خدا زن و مرد را از اين كه در پوشيدن لباس، شبيه يكديگر شوند، منع مي كرد.(31). پيامبر خداْ مي فرمود:. خداوند لعنت كند زناني را كه خود را همانند مردان مي كنند و خداوند لعنت كند مرداني را كه خود را همانند زنان مي كنند.(32). متأسفانه، يكي از گرفتاري هاي بشر عصر ما كه ارمغان تمدن غربي است، حالت گريز غالبِ زنان غربي از زنانگي و گرايش آنان به طرف مردانگي است. اين عارضه كما بيش در مردان غربي نيز پيدا شده است. مساحقه زنان ناشي از همين عارضه است. طرز آرايش و لباس پوشيدن و ژست هاي برخي از زنان، ناشي از همين انحراف است. قاعده اين است كه زن، براساس سنت آفرينش، مرد را به دنبال خود مي كشد و او را مجذوب خود مي كند، لذا مرد به خواستگاري زن مي رود و پس از توافق، امر ازدواج صورت مي گيرد و زندگي مشترك، تشكيل مي شود. هر چه مرد در مردانگي و زن در زنانگي خود قوي تر باشند، اين كشش، طبيعي تر و تركيب و اتحاد، كامل تر خواهد بود. از قديم گفته اند: (شب زفاف، كم از تخت پادشاهي نيست!). زني بهتر مي تواند شكار مرد باشد و در شب زفاف، برتر از تخت پادشاهي در دل و جان مرد كشش و طلب به وجود بياورد، كه: از خصلت هاي زنانه قوي تري برخوردار باشد. مردي شب زفاف را گران بهاتر از تخت پادشاهي مي داند كه در محيط پاك و بي آلايشي زيسته باشد و روابط نامشروع، بر جامعه اش حاكم نباشد و خود واقعاً مرد و داراي خصلت هاي مردانه باشد. اين جاست كه هر چه زن و مرد از لحاظ مردانگي و زنانگي نامتجانس تر باشند و جاذبه هاي زنانه و ميل و طلب مردانه، قوي تر باشد، سعادت و كاميابي آنها در زندگي بهتر تأمين مي شود. امام صادق(ع) فرمود:. مِنْ أخْلاقِ الأنبياءِ حُبُّ النِساءِ؛(33). علاقه به زنان، از اخلاق پيامبران است. بديهي است، مردي كه در مردانگي خود كامل باشد، به جنس مخالف علاقه مند است و پيامبران - كه انسان كامل بوده اند - از اين جهت الگو بوده اند و از راه مشروع، محبت خود را به جنس مخالف ابراز مي داشته اند. پيشوايان ديني ما، محبت مرد به زن را نشان زيادي ايمان دانسته اند؛ يعني همان طوري كه ايمان به خدا، برآوردن يك نياز فطري است و كمال محسوب مي شود، محبت به زنان نيز برآوردن يك نياز فطري و كمال است. امام صادق(ع) فرمود:. ما أظُنُّ رَجُلاً يزدادُ فى الإيمانِ خَيْراً إى ازدادَ حُبّاً للنِساء؛(34). گمان نمي كنم مردي از لحاظ ايمان بر خير خود بيفزايد، مگر اين كه بر محبتش به زنان نيز افزوده مي شود. در همين رابطه است كه در مورد صفات كماليه زن نيز تعبيراتي حكيمانه در منابع اسلامي آمده است:. پيامبر خداْ فرمود:. أَفْضَلُ نِساءِ أمّتِى اَصْبَحُهُنَّ وَجهاً وَأقَلُّهُنَّ مهراً؛(35). بهترين زنان امت من آنهايي هستند كه صورتشان زيباتر و مهرشان كمتر باشد. در حقيقت مي خواهد بگويد: زيبايي صورت يا مهر كم، به تنهايي كمال نيست، بلكه وقتي با هم همراه مي شوند، كمال است؛ زيرا معلوم مي شود كه زن نمي خواهد زيبايي صورت خود را به مهر بفروشد. امام باقر(ع) فرمود:. إذا أرادَ أحَدُكُمْ أنْ يَتَزَوَّجَ فليَسأَلْ عَنْ شَعْرِهِا كَما يَسْأَلُ عَنْ وَجْهِها، فَإنَّ الشعْرَ أحَدُ الجَمالَيْنِ؛(36). هنگامي كه يكي از شما مي خواهد ازدواج كند، از موي زن سؤال كند، همان گونه كه از صورتش سؤال مي كند، زيرا مو يكي از زيبايي هاست. پيامبر خداْ فرمود:. بهترين زنان شما، زني است كه فرزند بزايد و مهربان باشد و خودش را بپوشد و پاكدامن باشد؛ در ميان خانواده اش عزيز و نزد شوهرش رام باشد، در برابر همسرش خود را جلوه بدهد و در برابر مردان بيگانه خود را حفظ كند، سخن شوهرش را بشنود و او را اطاعت كند و در خلوت، خود را در اختيار اوقرار دهد.(37). درباره دو تعبير درحديث فوق كمي دقت كنيم كه عبارتند از: پوشش و پاكدامنى. زناني كه پوشش ندارند ، كمتر در جذب مرد و ايجاد حالت طلب و عطش در مردان موفقند. پوشش به زنان، وقار و عظمت مي بخشد و آنها را در دل مردان به صورت بت هاي افسانه اي قرار مي دهد، اما زناني كه به اصطلاح دست و دل بازند و با جلوه گري ها و طنازي ها، اخلاق جاهليت را در جامعه رواج مي دهند(38)، بدانند كه يك هزارم زناني كه پوشش دارند، در نزد مردان ارزش ندارند و به همين جهت، در كار خويش موفق هم نيستند و مرداني كه به آنها دل مي دهند، دلي همه جايي و وحشي دارند. پاكدامني نيز به گوهر وجود زن ارزش مي دهد. زنان هر جايي و هرزه، خود را در حد مبلغ ناچيزي كه دريافت مي كنند، تنزل مي دهند و به هيچ وجه نمي توانند براي خود جايي در دلي باز كنند. آنها بايد بدانند كه فقط وسيله اي براي اطفاي شهوات شيطاني مردان هوسباز هستند و هرگز كسي به آنها به عنوان شريك زندگي و يار و همدم و مونس نگاه نمي كند و روزي كه جلوه جواني خود را از دست دادند، متوجه مي شوند كه آن مرداني كه مگس وار گرد شيريني مي چرخيدند، آنها را فراموش مي كنند. كتاب: خانواده در قرآن، ص 45 نويسنده: دكتر احمد بهشتي





این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: پرشین وی]
[مشاهده در: www.persianv.com]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 533]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب







-


گوناگون

پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن