محبوبترینها
قیمت انواع دستگاه تصفیه آب خانگی در ایران
نمایش جنگ دینامیت شو در تهران [از بیوگرافی میلاد صالح پور تا خرید بلیط]
9 روش جرم گیری ماشین لباسشویی سامسونگ برای از بین بردن بوی بد
ساندویچ پانل: بهترین گزینه برای ساخت و ساز سریع
خرید بیمه، استعلام و مقایسه انواع بیمه درمان ✅?
پروازهای مشهد به دبی چه زمانی ارزان میشوند؟
تجربه غذاهای فرانسوی در قلب پاریس بهترین رستورانها و کافهها
دلایل زنگ زدن فلزات و روش های جلوگیری از آن
خرید بلیط چارتر هواپیمایی ماهان _ ماهان گشت
سیگنال در ترید چیست؟ بررسی انواع سیگنال در ترید
بهترین هدیه تولد برای متولدین زمستان: هدیههای کاربردی برای روزهای سرد
صفحه اول
آرشیو مطالب
ورود/عضویت
هواشناسی
قیمت طلا سکه و ارز
قیمت خودرو
مطالب در سایت شما
تبادل لینک
ارتباط با ما
مطالب سایت سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون
مطالب سایت سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون
آمار وبسایت
تعداد کل بازدیدها :
1830992675
متفكران مسلمان از هنر می گویند
واضح آرشیو وب فارسی:راسخون:
متفكران مسلمان از هنر می گویند نويسنده: محمد مددپور آنچه تاكنون در باب آراء متفكران آمده، از جريانهاي متفاوت حكمي و فلسفي حكايت ميكند. برخي از متفكران كه از نظريه آنها سخن به ميان نيامده است كلاً در يكي از جريانها قرار ميگيرد مانند متفكران اندلسي نظير ابنرشد كه كموبيش همان نظريه مشايي خواجهنصير را در هنر دارد. نظريه وي بنابر علم عمران دربارهي صنعت و هنر در ميان متفكران مسلمان بينظير است و از اين وجهه نظر اجتماعي و تمدني اوست كه برخي نويسندگان معاصر غربي از او به يك متفكر جديد مانند مونتسكيو غرب تعبير ميكنند.ابنخلدون هنر و علم را تابعي از سطح پيشرفت اقوام از مرحله بدويت و صحرانشيني به حضارت و شهرنشيني ميداند. او كه براي علوم نظري مانند فلسفه و كلام و عرفان شأني يقيني و واقعي قائل نيست معتقد است اين علوم بنابر اقتضائات و انحرافاتي در مرحله تمدني و حضارت بهوجود ميآيد و سرانجام با انحطاط تمدن روبه افول ميرود، وي با نگاه فقهي و شبه افلاطوني آن بخش از هنر و صنعت را ميستايد كه به تحول مدني و نيازهاي انساني پاسخ مثبت داده باشد.نكته بسيار اساسي در سير تحول آراء متفكران مسلمان اين است كه نظريه هنر چنانكه در كلام وحي و حضرت ختميمرتبت صليالله و عليه و آله و ائمه معصومين عليهالسلام آمده است، در آغاز با ريشهاي آسماني تلقي شد، امّا با بازگشت جاهليت قبل از اسلام و سيطره فلسفه عقلانگار يوناني هنر از ساحت فتوح قدس به ساحت انسداد فروبستگي گرائيد و شاعراني چون ابوالعتاهيه و ابونواس و ابوتمام و بحتري و در ساحت فلسفي واردواقي و اپيكوري ابوالعلاء معري و خيام نيشابوري در حجاب قرار گرفتند. امّا اين سير تداني به معني آن نيست كه كار اسلام و هنر اسلامي بهنابودي و تاريكي بينجامد، از اينجا بود كه هنرمندان و متفكراني چون سنايي و عطار و برادران غزالي و عينالقضاة و خاقاني و فردوسي و نظامي در مراتب حكمت اخلاقي و عرفاني با يونانزدگي به ستيز پرداختند و راه معنوي هنر اسلامي را مجدداً گشودند، هرچند كه هرگز اين راه بسته نشده بود، بلكه در محاق افتاده و به اقليتي اهل ايمان محدود شده بود. راه تنگ شده بود و هنر ولايي در فشار عقلانيت فلسفي و جاهليت اساطيري اموي و عباسي در تنگنا و انسداد قرار گرفته بود، امّا سرانجام متفكران معنوي به اصل خويش بازگشتند و حجاب هنر و فلسفه يوناني را پس زدند. غزالي و عينالقضاة با فاصلهي ربع قرن از يكديگر حجاب فلسفه يوناني را به مدد ولايت و تفكر معنوي شيعهوار خويش خرق و پاره كردند. آنها هنر را چون داده و موهبت الهي تلقي كردند و خيال و مثال را حلقه واسط ميان عالم باقي سرمدي و عالم فاني زماني ديدند و شهروداي نيز با تفكر اشراقي خويش زمينهها مباحث معرفتشناسانه و وجودشناسانه نويي متناسب با نظريههاي حكمي هنر فراهم كردند، هرچند نظر آنها صرفاً معطوف به اثر هنري نبود بلكه شأني فراگيرتر و جهاني داشت كه هنر و حكمت و سياست و علوم طبيعت و رياضي و انسانشناسي را نيز دربرميگرفت.اين متفكران معنوي روش و اشراقي ولايي طي قرون سوم تا ششم موفق شدند فضاي فكري را در جهت عطاي الهي وحي بازگردانند و فلسفهي يوناني را به قدر قابليت تسليم عالم ديني و اسلامي كنند و عقل جزوي ناسوتي را در عقل فعال لاهوتي منحل سازند. و خيال منفعل معطوف به حواس ظاهري را به خيال فعال معطوف به عالم ملكوت و مثال گردانند. چنانكه سهروردي و ابنعربي در اين راه گام نهادند.در يك نگاه كلي به آراء متفكران مسلمان دربارهي هنر ميتوان حكمت هنر را حاصل مباحثي چندگانه ديد: اول. منطق و صناعات خمس، چنانكه در فن شعر ارسطو و منطق الهيات شفا ابنسينا و اساسالاقتباس خواجهنصير آمده است.دوم. رياضيات و نظريه اعداد و تصاوير و هندسه زيبايي مانند رساله موسقي فارابي و اخوانالصفا.سوم. علم اخلاق كه دربارهي حس و قبح آثار هنري و تأثيرات آن را رفتار انساني و نسبت خير و زيبايي هنري توجه ميكند. نظير آنچه افلاطون در ولايتنامه (جمهور) و ابنخلدون در مقدمه بدان پرداخته است.چهارم. علم سياست و تمدن كه معطوف به تأثير اجتماعي هنر بر شهروندان و تربيت آنها ميپردازد. قبول مسئوليت اجتماعي و سياسي است. نظير كتاب سياست ارسطو و يا نظير مباحثي در باب سطح پيشرفت هنر در مقدمه ابنخلدون آمده است.پنجم. علمالمعرفه و معرفتشناسي كه در باب مشاعر انساني، خيال و قواي ادراكي و الهام و عقل و قلب سخن ميگويد. همه اين مراتب با تجربهي هنري سروكار دارد.ششم: وجودشناسي كه در باب وجود و ماهيت و هويت موجودات از جمله حقيقت خارجي عالم خيال و مثال و نهايتاً وجودشناسي به معني خاص مانند الهيات و عرفان نظري كه به اسماء و صفات الهي و مظاهر حق از حضرات خمسه و كليات سته و مراتب معرفت وجود ميپردازد آنچه در فصوصالحكم ابنعربي و حكمتالاشراق سهروردي آمده است در اين زمره است.هفتم: فقه و احكام فقهي مبنايي براي صدور نظريه در حوزه حكمت عملي و خير و شر اثر هنري است.در هر مرتبهاي شأن و وجههاي از هنر مورد تأمل قرار ميگيرد. از اينجا به نسبت قرب و بُعد مسلمانان از فرهنگ و تمدن يوناني هنر به نحوي تفسير و تأويل ميشود. تاريخ نظريههاي حكمي و فلسفي هنر بعد از صدر اسلام سه دوره را سپري كرد. دوره اول با انديشههاي فلسفي حلقه بغداد و اخوانالصفا و اسماعيليه و ابنسينا و فارابي و استمرار آن در آراء و انديشههاي خواجهنصير طوري و ابنرشد مشخص ميشود؛ دوره دوم با انديشههاي سهروردي و نفوذ انديشههاي عرفاني و اشراقي ديني در قلمرو حكمت و فلسفه نظري همراست و دوره سوم با انديشه حكماي اشراقي عصر مغول آغاز ميشود و در صفويه به اوج خود ميرسد و تا پايان دوره قاجاري كه با اوج غربزدگي جديد اقوام مسلمان قرين است، به فروپاشي كامل و تمامعيار ميرسد.در دوره اول نظريههاي فلسفي مسلمانان در جهت اعتلا بخشيدن به مفهوم عقل سير كردند. عقل فعال متعالي و عقل مستفاد و عقل قدسي جايگزين مفهوم ناسوتي عقل شد. امّا اين نظريه كمكي اشراقي و حضوري شدن نظريه علم و معرفت نشد. هرچند ابنسينا زمينهي حكمت اشراق را با رسالهي «منطقالمشرقين» فراهم كرد. مقامات عرفاني نيز در نمط نهم كتاب «الاشارات و التنبيهات» صورت منطقي و عقلاني پيدا كرده بود. در دوره دوم نظريه اشراقي را در معرفتشناسي فخر رازي، خواجهنصير طوسي و قطبالدين شيرازي و ديگران كم و بيش ميبينيم كه در نظريه هنر همان طريق مشائيان و ارسطوئيان را ميپيمايد. اين بزرگان در حاليكه در قلمرو معرفتشناسي به نظريه اضافهي اشراقي و حضوري ميانديشند و از نظريهي انتزاعي ارسطويي به تدريج دور ميشوند امّا هنوز عالم خيال تعلق به عرفا و شاعران دارد.در دوره سوم كه عصر آميختن فلسفه و شريعت و ديني شدن همه معارف در جهان اسلام است عرفان در ذهن فلاسفه و متكلمان و فقها به شدت نفوذ ميكند و ميان معارف پنجگانه نظري و عملي اسلام (حكمت مشاء و حكمت اشراق، كلام، عرفان و فقه) جمع ميشود. البته اين بدان معني نيست كه ميان فقيهان و اهل فلسفه و متصوفه ديگر نزاعي بنا شد. بلكه نكته اين است ديگر ميان كلام و فلسفه و عرفان نظري تعارض قديم در كار نيست، زيرا بسياري از حكيمان اين دوره رسماً چون خاقاني و سنايي از حكمت يوناني تبري ميجستند و با شاعراني مانند شاه قاسم انوار همسخن بودند كه از نظريهي سنايي كه از ترجيح ذوق ايماني بر مقالات حكماي يوناني اظهار كرده بود، دفاع كرده و چنين گفته است:حكمت يونانيان حصار نميگردداز ضرر تندباد قهر خداييحكمت امجد شنو ز ملت احمدپير كهن دير دهر خواجه سناييامّا حملات شديد را بر حكمت و فلاسفهي يونانزده عارف شاعر نورالدين جامي انجام داده است. جامي در بدگويي از فلسفه همان آراء متفكران ديني قرون پنجم و ششم را دارد. او فلسفه را «سفه» خوانده و فيلسوفان را مردمي «دينبرانداز» شمرده و به مخاطبان توحيه كرده است كه در طلب فلسفه حقيقت شرع محمدي را رها نكند و شيفته مقالات و مباحث يونانيان نشود. وي ميگويد:فلسفه چون اكثرش آمد سفه پس كلّ آنهم سفه باشد كه دارد حكم كلّ آنچ اكثرستفلسفي از گنج حكمت چون بفلسي ره نيافتمي ندانم ديگري را سوي آن چون رهبرت حكمت يونانيان پيغام نفس است و هواحكمت ايمانيان فرموده پيغمبرستنيست جز بوي نبي سوي خدا رهبر ترااز علي جو بود كه بوي بوعلي مستقذر استدست بگسل از شفاي او كه دستور شفاستپاي يگسونه ز قانونش كه قال شرستصاحب علم لدني را چه حاجت خط و لفظصفحه دل مصحف است آن را كه قرآن از برست* * * چون فلسفيان دين براندازاز فلسفه كار دين مكن سازپيش تو رموز آساني افسون زمينيان چه خوانييثرب اينجا، مشو چودوناناكسير طلب ز خاك يونانگر حرفشناس دين زبون نيستره نيست جز آنكه مصطفي رفتتا مقصد قدس راست پا رفتجامي چون همهي حكيمان اُنسي و قدسي طريق معرفت را انكشاف شهودي ميداند، به واسطه پاك كردن آينه دل و مرآت ضمير و طهارت و مجاهدت و رياضت و عشق. و چون زنگار هواجس از آينه باطن پاك شد و پرده علائق ناسوتي و دنيوي از آن به كنار رفت جلوهي جمال حق رؤيت ميشود و آن صورت ازلي براي حكيم انكشاف پيدا ميكند. اين مراتب با شريعت حاصل ميشد و برخلاف نظر برخي صوفيه متقدم، شريعت از طريقت تفكيك نميشد.در اين دوران سوم حكمت به شريعت و طريقت اتصال تام و تمام پيدا ميكند و حتي سياست نيز صورت شرعيتر و دينيتر پيدا ميكند. مانند سياست عصر صفوي، يا عصر عثماني و گوركاني. بعد از سپري كردن يكدوره گسست هولناك فرهنگي و هنري در عصر هجوم فعولان و تارتاران به ديانت بازگشت و به احياء دين پرداخت. تقرّب به دين چنان بود كه اهل فلسفه به مباني وحياني عرفان و شريعت كشش پيدا كرده بودند.اين نگاه متعادل در حكماي بزرگي چون جلالالدين رواني، غياثالدين دشتكي، ميرفندرسكي، ميرداماد، ملاصدرا، مولي محسن فيض كاشاني، ملاعبدالرزاق لاهيجي در پايان عصر تيموري و در نيمه اول عصر صفوي استمرار مييابد. شيخ بهايي از فقها و سياستمداران بزرگ عصر صفوي است كه به حكمت ديني توجه بسيار داشته و به نحوي تساهل و تسامح در نظر گرائيده است، ضمن حفظ مراتب و پرهيز از تندروي عقلمدارانه. همه اين حكيمان بهوجود مستقل صورتهاي عقلي و مُثُل افلاطوني قائلاند. گرايش به اشراق نوري، رؤياهاي مثالي، تجرد خيال و عالم ارواح و فرشتگان در تفكر اشراقي عصر صفوي و مباني نظري حكمت هنر را متحقق ميكرد. شعر مشهور ميرفندرسكي انديشه مثالي اين عصر را نشان ميدهد.چرخ با اين افرآن نغز و خوش و زيباستيصورتي در زير دارد هرچه در بالاستيصورت زيرين اگر با نردبان معرفتبر رود بالا، همان با اصل خود يكتاستياين سخن را در نيابد هيچ فهم ظاهريگر ابولفرستي و گر بوعلي سيناستيدر حقيقت نحوي تفكّر عقلي پديد ميآيد كه با تفكّر ذوقي ميآميزد. چنانكه اسفار اربعه صدرالمتألهين فيلسوف تفسير عقلي فصوصالحكم ابنعربي عارف ميشود. از اينجا حكيماني پيدا ميشوند كه ضمن پذيرش بداهتهاي عقل سليم اينرا طوري وراي طور عقل ميدانند و حدّ و مرزي براي فلسفه و دين قائل ميشود. فلسفه و حكمت يوناني ميتوان به اجمال از عالم و وجود سخن گويد، امّ اين دين و حكمت ايماني است كه عالم را به تفصيل به حضور و شهود براي مؤمن منكشف ميكند. پس براي حكيم عصر سوم حكمت اسلامي، عقل فلسفي را تا حدودي ميپذيرد چيزي كه تاكنون نيز استمرار يافته است. حتّي با اين عقل فلسفي اصلاح شده است كه اوليات مباحث عقلي علوم اسلامي كم و بيش تنظيم ميشود، امّا در مراتب اعلي دين فصلالخطاب انسان است و عقل در ساحت قدسي دين موضوعيت پيدا ميكند.در اين عالم عقل يوناني ديگر شأني ندارد، به همين جهت با حكمت و فلسفه مشايي ارسطويي بوعلي هنوز در نزاعاند. شيخ بهايي در اين وضع نظري ميگويد:چند و چند از حكمت يونانيانحكمت ايمانيان را هم بدانچند از اين علم كلام بياصول مغز خالي كن از آن اي بلفضولدل منور كن به انوار جليچند باشي كاسيه ليس بوعليسرور عالم شه دنيا و دين سؤر مؤمن را شفا گفت اين حزين سؤر رسكاليس و سؤر بوعلي كسي شفا گفته نبي منجليسينه خود را برو صد چاك كندل از اين آلودگيها پاك كندر اين عصر حكما و فقها ديني از عرفان و فلسفه بهره ميبردند امّا صرفاً به مثابه بخشي از دادههاي بديهي امّا در مسائل بنيادي كه محل اختلاف بود به كتاب و سنّت و آراء پارسايان و زهاد دين و رجال مؤمن كه از هرگونه يونانزدگي و راه رسم فلسفي و صوفيانه پرهيز ميكردند، بسنده ميكردند. آنها هيچگاه تسليم آراء فيلسوفانه بوعلي و بهمنيار يا افلاطون و ارسطو شدند. ملامحمدطاهر قمي مظهر اين فقيهان يونانستيز بود كه رسالههايي در رد اهل فلسفه نوشت و اشعاري را مانند شيخ بهايي در اين باب سرود:جماعتي شده دور از در مدينه علمنموده پيروي بوعلي و بهمنيارز جهل گشته فلاطوني و ارسطوييفتاده دور ز راه ائمه اطهارشده مقلّد سقراط و پير و بقراطز قول باقر و صادق نمودهاند فرارمن استفاده علم از در مدينه كنممرا به حكمت يونانيان نباشد كاردوران صفوي، دوران احياء هنر ديني و اسلامي بود. چنانكه مدرح و منقبت اولياي دين رونق يافت معماري و نگارگري و صنايع مستظرفه نيز به كمال رسيد. نويسندگان دينگريز معاصر مانند ادوارد براون و شاگردان ايراني آنها اين تحولات و نزديك سياست به امر قدسي را به نگاه شك و ترديد و انكار مينگرند و آن را سبب انحطاط هنر ايران ميدانند بخصوص شعر فارسي. اين نظر بيترديد ناشي از نفرت و كينتوزي اينان نسبت به تفكر ديني بود.برخي از نويسندگان عربي از مهاجرت شاعران بدهند سخن ميگويند، امّا چه كسي هست كه دعوي برتري اين شاعران از حافظ و سعدي و فردوسي و نظامي و مولوي و عطار و سنايي داشته باشد. قدر مسلم چندان رونقي در عمق و زيبايي شعر شاعران مهاجر ديده نشد و اگر شاعر بزرگي چون بيدل دهلوي در هند حضور دارد، از هويت ديني تفكر اين شاعر برميخيزد كه اصالت هندي دارد و تربيت ديني و عرفاني پيدا كرده است. البته بيترديد شاهاني چون طهماسب فردي وسيعالمشرب نبود كه هر شاعر پريشانگويي را مانند سلطان محمود و مسعود و سنجر غزنوي و ديگر سلاطين بپذيرد. آنان شعر و هنر را برخلاف نظر ارسطويي زيباترين و نيكوترينشان را كاذب و دروغترين آنها نميدانستند و معتقد بود كه شعر و هنر بايد متعلَّقش ساحت قدسي ارواح اولياء باشد.ضعف شعر فارسي و فقدان شاعران بزرگ ربطي به شاهان و علما و فقهاي دينمدار عصر صفوي ندارد. حقيقت آن است كه در اين عصر احياء دين و هنر و تمدن اسلامي در سرزمينهاي سه گانه شرق (هند)، ميانه (ايران) و غرب (عثماني) اسلامي، به جهتي ميرفت كه شاعران در جهاني سكني ميگزينند به تدريج از ذات و حقيقت و روح اسلامي دور ميشود، هرچند به ظاهر شريعتمدارتر مينمايد. در اين دوران شاعران تجربه باطن معنوي عهد اول اسلام را به تدريج ترك ميگفتند و به همين جهت بود كه بيشتر به تجربه ظاهر و صورت الفاظ و نقوش اشتغال داشتند تا به معاني. هنگامي كه معاني به شاعر روي نكند او طبيعتاً در قلمرو و «ساحت صور» خواهد ماند، تا آنكه دوباره معاني به او روي، و تحولي عميق در او پديد آورند. از اينجاست كه سبك هندي آغازگر نحوي نظرگاه فرماليستي است.پس از سقوط صفويه بدست افغانان به سبب راحتيطلبي و غفلت از اوضاع جهان، تفكر هنري را در مسير تنزّل و انحطاط قرار داد. با احياي دولت سياسي افشاري و زندي ديگر جايي براي عظمت جمالي و جلالي هنر اسلامي ايران نبود. نهضت بازگشت در اين دوران انحطاط، گذر از روح كهن زمانه بود. راه رسم نهضت بازگشت فاقد اصالت بود، بازگشتي سطحي و عاجزانه به سبكهاي قديم بود. پيروان اين سبك اهل تقليد و شيعهسازي بودند نه ابداع. آنها معاني و حقايق هنري پيشينيان را درك نميكردند و بيشتر مانند صنعتگران ماهر و چيرهدستي بودند كه مشتي الفاظ و عبارات گزاف در قالبهاي عروضي با وزن و قافيه ظاهري قرار ميدادند و خويش را اهل هنر ميخواندند، در حاليكه هنر چنين نبوده و هرگز نخواهد بود. با پژوهش و فضل و اكتساب علوم ادبي نميتوان هنرمند شد. غفلت از عالم واقع و حقيقت محيط بر اين اصحاب صنعتگري مسلط است. آنان در عالم بسته خود بسر ميبردند، عالمي كه حقيقتش مستور و نهايت و بنيادش ويران شده بود. آنچه در شاعران عصر اسلامي غلبه داشته احساسي باطني از عالم ملكوت و رو كردن به عالم ماوراء طبيعت بوده به اقتضاي روح اسلام، اما رو كردن به اين عالم بدان معنا نيست كه انسان روي از خلق بگرداند. خلق جلوهي حق است و چنانكه در سيرهي انبياء و اولياء ديدهايم، خلق و هدايت و زندگاني پردرد و رنج آنان همواره مورد توجه بوده است، امّا به تدريج با غيبت حق و حقيقت و از اينجا انبياء و اولياء، توجه به خلق فراموش ميشود. در اين دوران بسياري از شاعران كه از خوان جور سلاطين ارتزاق ميكردند و جز از فسق و فجور شاهانه نميگفتند، مظهر غفلت از شأن حقيقي و ساحت معنوي خلق بودند و اگر شاعران بزرگي چون سنايي و عطار كه از منظر عرفان و دين به نظارهي عالم مينشستند، به ظهور نميآمدند، شعر بزرگ و پر عظمت سنّتي در صورت بالنسبه دنيوي (بزمي ـ حماسي) خود بسط مييافت و جز ظاهري از عالم ديني در آن نميديديم. نكتهاي كه در اينجا ذكر آن لازم است، اين است كه اساساً شعر و ادب و هنر دنيوي عصر اسلامي نيز به شعر و هنر دين و حق آن عصر بازميگشت، اين شعر و هنر روح شعر و هنر دنيوي بود. از اينجاست كه قاضي ماوردي در كتاب خود فرهنگ و ادب اسلامي را به صورت «ادب الدنيا والدين» تعبير ميكند، بنابراين زبان شاعران درباري و اشرافي عصر اسلامي نيز نميتوانست از روح ديني بيبهره باشد. حتي مفهوم و معني لفظ «دنيا» اثر وضعي ديني خود را در اذهان شاعران و متفكران ميگذاشت و اين كلمه همواره در برابر «آخرت» قرار ميگرفت.هنگاميكه صورتهاي ظاهري هنري گسسته ميشود و به مجاز كه پل و قنطره حقيقت است فرو ميريزد راه تعالي به صورتهاي مثالي انسداد پيدا ميكند. در اين عصر فروبستگي ديگر هنرمندان بزرگ ظاهر نميشوند و از آنجا طرح نظريههاي هنري نيز انسداد پيدا ميكنند. اگر در روزگاري وجود بزرگاني چون ميرداماد و ميرفندرسكي و ملاصدرا در طرح عالم مثالي هنر و حكمت بسيار بنيادي بود اكنون ديگر اين بزرگان نيستند كه به اقتضاي آثار هنري به طرح سير و نظر درباره عالم هنري بپردازند. حتي اگر اين متفكران به نحو غيرمستقيم درباره هنر سخن گفته بودند، از طريق تفسير و تأويل انديشه حكمي آنها ميشد به تفاريق مباحث نظري درباره هنر رسيد. مانند آنچه ميرفندرسكي از مثالهاي جاويدان موجودات محسوس ميگويد و يا عالم خيال و مثال صدرالمتألهين و انشاء صور خيالي در عرف اين آخرين حكيم بزرگ جهان اسلام. بعد از اين بزرگان در عصر فقدان و حرمان و حسرت هنر بزرگ، نظريهها نيز چيزي بيش از حاشيهنويسي نيست.گسستگي هنري تا آنجا پيش ميرود كه در عصر قاجاري بالكل در جهان هنري اسلام رخنه ميافت. شاعري مانند يغما جندقي و فتحالله خان شيباني مظهر نيستانگاري منفعل و انديشه بدبيني در هنر عصر بازگشت ميشود. از اضطراب و قلق باطي و پريشاني احوال آنها پيداست كه به هر طريق دريافته بودند كه در وضعي بسر ميبرند كه كهنه و فرسوده و بيرنگ شده است، امّا عليرغم اين احساس نميتوانستند از محيط و سنّتي كه در آن پرورش يافته بودند، رهايي حاصل كنند، چنانكه حتي اكنون نيز ميبينيم، دينستيزترين شاعران ايران، اسير محيط و حيات شرقي خود هستند. اينان خيامهاي جديدياند كه با يأس مرگآلوده و بدبيني مطلق و نوعي آنارشيسم انس گرفتهاند و اغلب به انديشههاي شبه عرفاني و ناسزاگويي پناه ميبرند و بدينطريق درد و رنج و احساس خفقانبار خود را آرامش ميبخشند.يغما من و بخت و شادي و غم باهمكرديم سفر به ملك هستي ز عدمچون تو سفران به نيمه ره بخت بخفت شادي ره خود گرفت و من ماندم و غمتاريكي و درد و بدبيني و دلهره و اضطراب بر زبان جديد مسلط ميشود و انسان خودبينادي كه عالم اسلامي او را رها كرده است،؟؟؟؟ دوزخ ظلماني دل نيستانگار خويش سرگردان ميماند. شاعري چنين در اين عصر از درگاه حق رانده و در دنيا مانده بود. هنر اين هنرمندان بيان فاجعه روح رنجور و دردناك بشري است. طريقت تصوف نيز صرفاً پناهگاهي فكري براي كساني است كه سبب افراط در استعمال مواد مخدر حافظه تاريخي و ديني و عرفاني خويش را از دست دادهاند. آنها اغلب اوقات از خود بيخود و در حال جذبه و استغراق بوده و خويش را جلوهگاه حق ميدانستند و در ظاهر بيراه نميرفتند.منبع: سایت پژوهشگاه فرهنگ و هنر اسلامی به نقل از كتاب «حكمت انسي»، نوشته دكتر محمد مددپور
#فرهنگ و هنر#
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: راسخون]
[مشاهده در: www.rasekhoon.net]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 517]
صفحات پیشنهادی
متفكران مسلمان از هنر می گویند
متفكران مسلمان از هنر می گویند نويسنده: محمد مددپور آنچه تاكنون در باب آراء متفكران آمده، از جريانهاي متفاوت حكمي و فلسفي حكايت ميكند. برخي از متفكران كه از نظريه ...
متفكران مسلمان از هنر می گویند نويسنده: محمد مددپور آنچه تاكنون در باب آراء متفكران آمده، از جريانهاي متفاوت حكمي و فلسفي حكايت ميكند. برخي از متفكران كه از نظريه ...
هنر اسلامی - ویژه نامه روز هنر اسلامی
هنر اسلامی - ویژه نامه روز هنر اسلامی-هنر اسلامی بانک صوت و فیلم کتاب سنت و هنر ... آن با هنر متفكران مسلمان از هنر می گویند مقام و تاریخ هنر اسلام هنر دینی و كاركردهای ...
هنر اسلامی - ویژه نامه روز هنر اسلامی-هنر اسلامی بانک صوت و فیلم کتاب سنت و هنر ... آن با هنر متفكران مسلمان از هنر می گویند مقام و تاریخ هنر اسلام هنر دینی و كاركردهای ...
مجله هنری شماره 4
عبدالحسین لاله • وقار و شخصیت زن ایرانی در قاب تصویر/ گالیا توانگر • متفکران مسلمان از هنر می گویند/ محمد مددپور • پای شبکه های تلویزیونی/ سید رضا صائمی ...
عبدالحسین لاله • وقار و شخصیت زن ایرانی در قاب تصویر/ گالیا توانگر • متفکران مسلمان از هنر می گویند/ محمد مددپور • پای شبکه های تلویزیونی/ سید رضا صائمی ...
روح هنر قدسي
روح هنر قدسي-روح هنر قدسی«تیتوس بوركهات» متفكر مسلمان سوئیسی در كتاب ... و هنر شرعی و دینی می شوند و از هنر ولوی در برابر هنر نبوی و شرعی سخن می گویند.
روح هنر قدسي-روح هنر قدسی«تیتوس بوركهات» متفكر مسلمان سوئیسی در كتاب ... و هنر شرعی و دینی می شوند و از هنر ولوی در برابر هنر نبوی و شرعی سخن می گویند.
هنرمندان از سید مرتضی آوینی می گویند
هنرمندان از سید مرتضی آوینی می گویند شهید مرتضی آوینی،شهید هنر، روایتی از ... شهید آوینی نگاهی است که متفاوت است ازدیدگاه متفکران و روشنفکران معاصر و اساساً .... مسلمان از هنر می گویند/ محمد مددپور • پای شبکه های تلویزیونی/ سید رضا صائمی .
هنرمندان از سید مرتضی آوینی می گویند شهید مرتضی آوینی،شهید هنر، روایتی از ... شهید آوینی نگاهی است که متفاوت است ازدیدگاه متفکران و روشنفکران معاصر و اساساً .... مسلمان از هنر می گویند/ محمد مددپور • پای شبکه های تلویزیونی/ سید رضا صائمی .
هنر براي دين يا دين براي هنر؟
میان معرفت دینی و معرفت هنری مي توان تشابهاتي را سراغ گرفت: معرفت هنری ... برخي از متفكران پا را از اين هم فراتر گذاشته اند. ..... متفكران مسلمان از هنر می گویند ...
میان معرفت دینی و معرفت هنری مي توان تشابهاتي را سراغ گرفت: معرفت هنری ... برخي از متفكران پا را از اين هم فراتر گذاشته اند. ..... متفكران مسلمان از هنر می گویند ...
نمدمالی
در فرانسه به آن فوتر میگویند. ... تاریخچه نمد نمدمالي از ابتدايي ترين شيوه هاي نساجي است كه گفته مي شود ابتدا در آسياي ميانه به ..... متفكران مسلمان از هنر می گویند ...
در فرانسه به آن فوتر میگویند. ... تاریخچه نمد نمدمالي از ابتدايي ترين شيوه هاي نساجي است كه گفته مي شود ابتدا در آسياي ميانه به ..... متفكران مسلمان از هنر می گویند ...
هنر در کلام شیوای امام خمینی
رهنمودهاي امام راحل قطعاً ميتواند از پيچيدگيهاي اين بحث تا حد زيادي پرده بردارد، اما تطبيق كليات بر مصاديق همچنان رفتارها و ... متفكران مسلمان از هنر می گویند ...
رهنمودهاي امام راحل قطعاً ميتواند از پيچيدگيهاي اين بحث تا حد زيادي پرده بردارد، اما تطبيق كليات بر مصاديق همچنان رفتارها و ... متفكران مسلمان از هنر می گویند ...
تحول مفهوم قدرت در اندیشه حضرت امام (ره)
اما رهبر معظم انقلاب دراینباره میگویند: «رهبران مادى را با انواع حيلهها میخواهند در دلها زنده .... چیزی كه امام را به چهرهای مُبرّز در میان متفكران سیاسی مسلمان بدل ساخته، این است كه وی .... (بقره، 3) نوآوری، هنر امام با این حساب به نظر میرسد كه اصولاً یك مسلمان به ...
اما رهبر معظم انقلاب دراینباره میگویند: «رهبران مادى را با انواع حيلهها میخواهند در دلها زنده .... چیزی كه امام را به چهرهای مُبرّز در میان متفكران سیاسی مسلمان بدل ساخته، این است كه وی .... (بقره، 3) نوآوری، هنر امام با این حساب به نظر میرسد كه اصولاً یك مسلمان به ...
چگونگي استفاده از اصول معماري اسلامي در شهرسازي امروز ...
چگونگي استفاده از اصول معماري اسلامي در شهرسازي امروز / 14همانديشي متفكران ... و تعالي اين هنر كه آميخته با زندگي تك تك آحاد جامعه است بايد متفكران عرصههاي جام. ... شايان ادامه داد: بايد كيفيتهاي زندگي ايراني مسلمان ارتقا پيدا كند و در عين اين كه داراي ... كوفي داريم: الف- كوفي معمولي، ب- كوفي مزدوج كه به آن سواد و بياض نيز ميگويند.
چگونگي استفاده از اصول معماري اسلامي در شهرسازي امروز / 14همانديشي متفكران ... و تعالي اين هنر كه آميخته با زندگي تك تك آحاد جامعه است بايد متفكران عرصههاي جام. ... شايان ادامه داد: بايد كيفيتهاي زندگي ايراني مسلمان ارتقا پيدا كند و در عين اين كه داراي ... كوفي داريم: الف- كوفي معمولي، ب- كوفي مزدوج كه به آن سواد و بياض نيز ميگويند.
-
فرهنگ و هنر
پربازدیدترینها