تور لحظه آخری
امروز : شنبه ، 30 تیر 1403    احادیث و روایات:  امام صادق (ع):به جرّاح مدائنى فرمودند: آيا به تو بگويم كه مكارم اخلاق چيست؟ گذشت كردن از مردم، سهي...
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها

تبلیغات

تبلیغات متنی

خرید ووچر پرفکت مانی

تریدینگ ویو

کاشت ابرو

لمینت دندان

لیست قیمت گوشی شیائومی

صرافی ارکی چنج

صرافی rkchange

دانلود سریال سووشون

دانلود فیلم

ناب مووی

رسانه حرف تو - مقایسه و اشتراک تجربه خرید

سرور اختصاصی ایران

تور دبی

دزدگیر منزل

تشریفات روناک

اجاره سند در شیراز

قیمت فنس

armanekasbokar

armanetejarat

صندوق تضمین

طراحی کاتالوگ فوری

دانلود کتاب صوتی

تعمیرات مک بوک

Future Innovate Tech

آموزشگاه آرایشگری مردانه شفیع رسالت

پی جو مشاغل برتر شیراز

قیمت فرش

آموزش کیک پزی در تهران

لوله بازکنی تهران

میز جلو مبلی

آراد برندینگ

سایبان ماشین

مبل استیل

بهترین وکیل تهران

خرید دانه قهوه

دانلود رمان

وکیل کرج

آمپول بیوتین بپانتین

پرس برک

بهترین پکیج کنکور

خرید تیشرت مردانه

خرید نشادر

خرید یخچال خارجی

وکیل تبریز

اجاره سند

وام لوازم خانگی

نتایج انتخابات ریاست جمهوری

خرید ووچر پرفکت مانی

خرید سی پی ارزان

خرید ابزار دقیق

بهترین جراح بینی خانم

تاثیر رنگ لباس بر تعاملات انسانی

خرید ریبون

ثبت نام کلاسینو

خرید نهال سیب سبز

خرید اقساطی خودرو

امداد خودرو ارومیه

ایمپلنت دندان سعادت آباد

موسسه خیریه

خرید سی پی کالاف

واردات از چین

الکترود استیل

 






آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1807293067




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
 refresh

يادداشت/مجتبي زارعي‌به پيشواز بازگشت فرمانده‌اي كه نمي‌شناسيمش!


واضح آرشیو وب فارسی:فارس: يادداشت/مجتبي زارعي‌به پيشواز بازگشت فرمانده‌اي كه نمي‌شناسيمش!
‌سي و دو سال از آن روزها گذشت، حاج عبدالله ملكي نوجوان و جواني بيش نبود كه بار سفر بربست و از تبرستان به جبهه‌هاي كردستان رفت.


به گزارش خبرگزاري فارس، سي و دو سال از آن روزها گذشت، حاج عبدالله ملكي نوجوان و جواني بيش نبود كه بار سفر بربست و از تبرستان به جبهه هاي كردستان رفت، از آنجا به خوزستان و اندكي بعد مجددا اين كردستان بود كه سال‌هاي طولاني جواني و ميان سالي او را رقم زد، خانه و كاشانه را رها كرد، عمري با جنگ زندگي كرد اما هيچ وقت چهر‌ه‌اي عبوس و خشن و جنگي بر وي مستولي نشد؛ در حالي كه همواره در عمليات و جنگ و گريز و كمين و ضد‌كمين بود امّا چهره‌اي متبسّم داشت و همين سلوك بود كه فرماندهي‌اش را بر اريكه قلب بسيجي‌ها در مريوان و چناره و سروآباد استوار مي‌كرد، تفاوتي نمي‌كرد كه آن بسيجي پيشمرگ كرد باشد يا اعزامي از شمال ! مهم الفتي بود كه با نفس گرم او در ميان رزمندگان و مردمان كُرد ايجاد مي‌شد، نگارنده مي‌داند از بار رسالت سنگين رزمندگان و فرماندهان كردستان و مظلوميت و بي‌نشاني آنها نمي‌تواند چيز قابل توجهي به رشته تحرير درآورد امّا همين قدر و به وسع خويش بايد شهادت داد تا نسل جوان دريابد كه در تدوين تاريخ دفاع از شرف و هويت اسلامي و ملي – منطقه اي كردستان و تبرستان نمي شود حاج عبدالله را ناديده گرفت ولو اينكه او خود چيزي نگويد يا ننويسد.

سال 81 بود كه در كنگره شهداي مازندران به اتفاق برادر خوبم آقا مفيد اسماعيلي كه من او را مرد مقاومت نويس بي ادّعا و ناملايمت ديده ي اين سامان مي شناسمش، در دفتر نشريه سبز سرخ نشسته بوديم و ازاينكه از حاج عبدالله در مازندران نام و نشاني نبود از خودمان و از زمانه ي خود شاكي بوديم، تصميم گرفتيم با او مصاحبه كنيم، اما مي دانستيم كه او زير بار نمي رود به هر ترفندي بود با او گفتگو كرديم و حرف هايش ولو اندك بود به زيور طبع آراستيم، او آن وقت در سنندج بود و پس از فرماندهي سپاه سنندج اينك جانشيني فرماندهي سپاه كردستان به او محول شده بود، و اين اول باري بود كه حاج عبدالله به فضاي مكتوب مازندران وارد مي شد! درباره ي او به سادگي نمي توان گفت و نوشت! سالهاي دلهره آفرين و وحشتزاي 60 در كردستان! سالهايي نيست كه بشود اكنون و در عافيت و به راحتي درباره ي آن سخن راند در همين سال بود كه وارد سقز در كردستان شد. سال 61 اما از كردستان به خوزستان رفت ولي خيلي زود به زير آسمان كبود كردستان بازگشت و اينبار مريوان، و مريوان شهري با هزاران رمز و راز! از يك سو در چشم به هم زدني هواپيماهاي عراقي با قرق آسمان شهر، هر جنبنده اي را غافل گير مي كردند. توپخانه دشمن امان از شهر مي ربود و از اواخر روز بود كه ضد انقلاب مي توانست به راحتي براي بر و بچه هاي مدافع شهر كمين بگذارد و تور پهن كند و مغرب كه مي شد كمين و ضد كمين از دو طرف به اجرا در مي آمد. و از همين جا بود كه سبكي از زندگي او در اين شهر پرآشوب آغاز شد، از فرماندهي مقر (دسته) شروع كرد، پرجوش و پر خروش اما آرام و خوش اخلاق! شايد اين سبكي بود كه از ابوعمارها و بروجردي ها به ارث برده بود. بعد از شهادت برادر چنگيز، جانشيني او در فرماندهي پاسگاه و محور عملياتي چناره آغاز شد، برادر چنگيز (زين العابدين كيان مهر) را كه كشتند خيلي ها روحيه ي خويش را باخته بودند! چون چنگيز نماد رعب بر دل دشمن بود، نيروها و فرماندهان حزب ضدانقلابي دمكرات و گروهك هاي كوموله و رزگاريها، تله ها گذاشته بودند تا چنگيز را از ميان بردارند و حالا چنگيز نبود! مرد مي خواست تا بر جاي چنگيز تكيه زند! در همين ايام نفس گير بود كه عبدالله جانشين او شد و بارها و بارها به تله و كمين ضدانقلاب مي افتاد، اما خداجويي اش به او شجاعتي مي داد تا از پاي ننشيند. فرماندهي محور عملياتي سروآباد كه آن روزها از بخشهاي مريوان بود نيز از او خاطراتي فراموش ناشدني در سينه دارد. اگر بدانيم كه سروآباد آنوقت 74 روستا و دهكده هاي پراكنده در دشت و قلّه داشت و جاده هايي خاكي متصل به كامياران از ناحيه ژريژه و محل آمد و شد به سنندج و محور نگل و سه راه حزب الله و همچنين قرارگفتن در مجاورت كوههاي كوماسي، اهميت راهبردي سروآباد و مديريت حاج عبدالله را بيشتر درخواهيم يافت، كوه به كوه و شيار به شيار اما كمين به كمين و تله به تله براي حفظ نظام و حراست از جان مردم مظلوم كُرد مجاهدت كرد و اعتبار و عزت مردم تبرستان را در كردستان نمايندگي مي كرد، به نظرم گزاف نيست تا بگوييم حاج عبدالله پس از آن مرد بزرگ؛ ابوعمار رضوان الله عليه، خلاصه او و مردم مازندران در آن قطعه مظلوم و راهبردي كشور بود و اين رزمندگي تداوم يافت تا آنروز كه فرماندهي مريوان را عهده دار شد كمي قبل تر از فرماندهي حاج عبدالله آن روزها به اتفاق برادر خوبم غفار باقري با چته هاي توّاب دموكرات و كوموله هم گروه و همكار بوديم، گروه ويژه اي كه براي تعقيب ضدانقلاب در واحد اطلاعات مريوان سازماندهي شده بود، كاك عمر و كاك امين از جمله اين افراد بودند شهيد معروف كاك جلال كه عضو رسمي سپاه بود و بعدا ترور شد نيز به اين گروه ويژه كمك مي داد در همين ايام هر از گاهي به اتفاق برادر غفار و يكي از معلمين با صفاي بهشهري (آقا جعفر) به حاج عبدالله سر مي زديم، حاج حسين عرب كه پيش تر، پشت به پشت حاج عبدالله امّا در گردان جندالله و عمليات سپاه مريوان پرآوازه بود و بارها به حاج عبدالله كمك مي داد (البته بعدها همين حاج عبدالله بود كه پيكر خونين ومجروح حاج حسين را از ميانه درگيري به مقر نيروهاي خودي آورده بود) نيك مي داند و سينه اي پر خبر و پر راز و درد دارد كه نگارنده فقط بخش كوچكي از آن را روايت مي كند. و اين سالها گذشت تا حاج عبدالله به جانشيني فرماندهي بسيج كردستان منصوب شد و...

او اكنون پس از سي سال به موطن خود برميگردد وقتي مي رفت جوان بود امّا اكنون در آستانه پيري است؛ وقتي مي رفت بسيجي بود امّا وقتي آمد سرداري بنام استّ سرداري امّا سلوك بسيجي او را عوض نكرد ... بيش از سي سال رزمندگي و فرماندهي، سي سال خانه بدوشي و خطر كردن، اينك مراجعت مي كند و مگر بايد شهيد شده باشي تا قدردان تو باشند! گو اينكه برخي در عين حال كه حيات دارند شهيدند! آري آنها هم كه به طعنه و نيش مي گويند و لابد از روي غفلت و شستشوي مغزي شعار مي دهند كه "بسيجي واقعي همت بود و باكري"! البته مراد اين است كه عصر بسيجي ها سپري گرديد و بسيجي خوب حتما شهيد شده است! اما نه برادر ! مي شود سي سال رزمنده باشي، مي شود سي سال فرمانده باشي امّا در همان حال مي توان از اصل خود دور نشده باشي و او تاكنون از اصل خويش و سبك زندگي مومنانه و جهادي اش دور نشده است، اي كاش كسي و كساني در تبرستان مي داشتيم تا بازگشت فرمانده را جشن بگيرند! صدالبته او به جشن و تكريم ما بي نياز است اما در ميانه ي هياهوهاي روزمره ي معيشت و سياست، تكريم او تجليل از فرهنگ و ادبيات پايداري مردم تبرستان در كردستان است و راستي نمي دانيم چرا سهم تبرستاني ها در اعتلاي اهالي و سامان كردستان را ثبت و ضبط نكرده ايم! كردستان! سرزميني كه بنا به قول آن عارف واصل؛ آيت الله شهيد دستغيب كه رضوان خدا بر او باد جهاد زير آسمان كبودش بر خيلي چيزها شرافت داشت. لذا مي توان گفت كه تجليل از او تجليل از تبري ها و ابوعمارها است، تجليل از قدر و منزلت نيروي انساني كارآمد در مازندران است، قدرداني از مديري كه در جنگ و صلح عوض نشد، در بسيجي و سرداري تغيير نكرد و تغيير منش و ماهيت نداد و چهره عوض نكرد و اين چهره كه مي گوييم تو خود ميداني كه همان مستحيل نشدن در زندگي روزمره عمومي و اداري و زير پا نگذاشتن گوهر و جوهره ي پاك دستي است كه چه بسا مدعياني در اين راه خوار شدند.

بياييم بازگشت اين سرمايه ي اجتماعي را پاس داريم و بي خجلت قدرداني كنيم و در اين بين مباد كه از رنج و محنت همسر صبور و فرزندان رشيد او كه در جنگ و صلح با او بودند غفلت كنيم، اين نكته را از آنروي يادآوري كردم كه امام خامنه اي پس از قرائت يكي از شاهكارهاي ادبيات مقاومت؛ "نورالدين پسر ايران" به اين مضمون، دست خطّي مرقوم فرمودند كه "تنها نقص آن كتاب نپرداختن به نقش فداكارانه ي همسري است كه تلخي ها و دشواري هاي زندگي پرماجراي نورالدين را به جان خريد!" آري! مازندران در راه اعتلا و حصول به حيات باطني خويش به امثال او نيز نيازمند است و صدالبته پنهان نمي كنم همانند بسياري از مردمان شهر و روستاها مان آرزويي ديگر نيز داريم تا خلاصه طوسي و بصير و بلباسي و شيرسوار و .... رضوان الله عليهم ؛ "كميل"، همو كه در رسم وفا به فرهنگ و ادب پايداري، "كهنسال" و سرآمد ديارمان است نيز به اين سامان مراجعت كند، جوانان البته دلداده ي بازگشت آن سيّد نيز هستند كه عمري است در تكاپو و تفحص ابدان مطهر شهيدان و تشييع آنان خستگي را خسته كرده، هم او كه از رمل هاي فكّه تا كوره راههاي بصره را در جستجوي هويت مان مي كاود و مگر هويت فقط كشف عتيقه هاي سفالين در سير تطور تاريخ است! آري! خوب مي شد در كنار مراقبت از صندوق ذخاير ارزي از سرمايه هاي صندوق شرف هم پاسداري مي كرديم تا هر وقت كه مي رفت رسم وفا در عصر فيسبوك و تبلت و رايتل كهنه شود، و سايه ي سياست زدگي، غفلت و دنيازدگي مدعيان رند پيشه و تاجر مسلك بر سيماي شهر پرده افكند سرمايه هاي اين صندوق را به جان شهر تزريق مي كرديم تا در زيست مؤمنانه ي شهر تعادل ايجاد شود ، تا در بازار فضيلت و حكمت قحطي رخ ندهد و ...

چهارشنبه 27 آذر 1392





این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: فارس]
[مشاهده در: www.farsnews.com]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 23]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب







-


گوناگون

پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن