تور لحظه آخری
امروز : یکشنبه ، 17 تیر 1403    احادیث و روایات:  پیامبر اکرم (ص):اگر بسم اللّه‏ را قرائت كنى، فرشتگان، تا بهشت تو را حفظ مى‏كنند و آن شفاى هر در...
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها

تبلیغات

تبلیغات متنی

اتاق فرار

خرید ووچر پرفکت مانی

تریدینگ ویو

کاشت ابرو

لمینت دندان

ونداد کولر

صرافی ارکی چنج

صرافی rkchange

دانلود سریال سووشون

دانلود فیلم

ناب مووی

رسانه حرف تو - مقایسه و اشتراک تجربه خرید

سرور اختصاصی ایران

تور دبی

دزدگیر منزل

تشریفات روناک

اجاره سند در شیراز

قیمت فنس

armanekasbokar

armanetejarat

صندوق تضمین

پیچ و مهره

طراحی کاتالوگ فوری

دانلود کتاب صوتی

تعمیرات مک بوک

Future Innovate Tech

آموزشگاه آرایشگری مردانه شفیع رسالت

پی جو مشاغل برتر شیراز

قیمت فرش

آموزش کیک پزی در تهران

لوله بازکنی تهران

میز جلو مبلی

هتل 5 ستاره شیراز

آراد برندینگ

رنگ استخری

سایبان ماشین

قالیشویی در تهران

مبل استیل

بهترین وکیل تهران

شرکت حسابداری

نظرسنجی انتخابات 1403

استعداد تحلیلی

کی شاپ

خرید دانه قهوه

دانلود رمان

وکیل کرج

آمپول بیوتین بپانتین

پرس برک

بهترین پکیج کنکور

خرید تیشرت مردانه

خرید نشادر

خرید یخچال خارجی

وکیل تبریز

اجاره سند

وام لوازم خانگی

نتایج انتخابات ریاست جمهوری

خرید ووچر پرفکت مانی

خرید سی پی ارزان

خرید ابزار دقیق

بهترین جراح بینی خانم

تاثیر رنگ لباس بر تعاملات انسانی

خرید ریبون

 






آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1805469392




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
 refresh

موشكافي نتايج اعتماد به دشمن در دولت اصلاحات


واضح آرشیو وب فارسی:فارس: موشكافي نتايج اعتماد به دشمن در دولت اصلاحات
دولت مداراجوي خاتمي بي قيد و شرط خواسته ها و شروط غربي ها را درباره موضوع هسته اي مي پذيرد. اما اروپايي ها هرگز راضي نمي شوند و وزير خارجه آلمان علنا در كاخ سعدآباد مي گويد كه برنامه هسته اي ايران مانند ساعتي عقربه اي است كه ابتدا بايد متوقف شده و سپس نابود شود.


با بررسي رويكرد و عملكرد دولت خاتمي در حوزه سياست خارجي مي توان مدعي شد كه در دوران اصلاحات، سياست خارجي ايران در عين تداوم ظاهري، دستخوش تغييرات رفتاري شگرفي شد. سمت گيري و راهبرد سياست خارجي خاتمي، همانند دولت هاشمي رفسنجاني، نوعي عدم تعهد اصلاح طلب بود؛ به اين معني كه راهبرد هر دو دولت، عدم وابستگي به مراكز قدرت بين المللي، تلاش براي اصلاح نظم و نظام مستقر و موجود بين المللي، و مقابله با نظام تك قطبي مبتني بر استيلا و سلطه آمريكا بود. خاتمي در موردي طي سخناني بر مبناي همين راهبرد تصريح كرد كه «ايران اسلامي انديشه و پندار سلطه طلبي را نمي پذيرد و خود نيز قصد سلطه طلبي ندارد. ما با جهان تك قطبي به اين معنا كه يك قدرت به خاطر برخورداري از امكانات مادي بخواهد خواست ها و سياست هاي خود را به دنيا تحميل كند، مخالفيم». (1)

اين راهبرد، در ظاهر و شكل خود، تعارضي با گفتمان انقلاب اسلامي نداشت؛ اما دولت اصلاحات با راهكارهايي كه براي عملياتي كردن آن برگزيد، نشان داد كه اتخاذ اين راهبرد، ناشي از يك نگرش آرمان-گرايانه و عاطفي به روابط بين الملل بوده، و نكوهش سلطه طلبي در ادبيات خاتمي، به هيچ رو ريشه در آموزه هاي رهبران جمهوري اسلامي و نگاه آنان به ماهيت نظام بين الملل ندارد. در نگاه امام خميني (ره)، هدف جمهوري اسلامي «گسترش نفوذ اسلام در جهان و كم كردن سلطه جهان خواران» و نيز «خشكانيدن ريشه‏هاى فاسد صهيونيسم، سرمايه دارى و كمونيسم» است. به باور امام(ره) «امروز جنگ حق و باطل، جنگ فقر و غنا، جنگ استضعاف و استكبار، و جنگ پابرهنه‏ها و مرفهين بى‏درد شروع شده است». (2) آيت الله خامنه اي نيز در گفتاري عرصه روابط بين الملل را به صحنه جنگي تشبيه مي كنند كه انسان همواره بايد در آن هوشيار باشد: « انسان بايد در اين عرصه وسيع بين‌المللى، خود را در ميدان جنگ مشاهده كند. بحث صلح و نوازش و اينها نيست. حتى آنجائى هم كه حرف نرم مي زنند، پشت حرف نرم، يك خنجر آخته‌اى وجود دارد كه منتظر غفلتى هستند تا دسته در جگر طرف مقابلِ خودشان فرو كنند. لذا بايد بيدار بود، بايد هوشيار بود». (3) در نگاه ايشان اين روحيه سلطه گري چيزي نيست كه بخواهد با كرنش در مقابل سلطه گران از بين برود و يا تعديل شود: «در مقابل اين زورگوئى و گردن كلفتى و حرف نشنوى و حق ناشناسى چه جور بايد برخورد كرد؟ دو جور برخورد وجود دارد: يك برخورد، تسليم است؛ يك برخورد، مقاومت است. تسليم در مقابل زورگويان جهان، زورگو را به زورگوئى تشويق مي كند. تسليم ملتها، تسليم سياسيون عالم، تسليم روشنفكران جوامع مختلف در مقابل زورگوئي هاى استكبار جهانى، مشوق آنها در پيشرفت است؛ مشوق آنها در زورگوئى بيشتر است.»

نگرش خاتمي اما به روابط بين الملل كاملا متفاوت است. خاتمي نه تنها اعتقادي به جنگ دائمي حق و باطل ندارد، بلكه عرصه روابط بين الملل را «عاطفي» مي پندارد و بر اين باور است كه مي توان با گفت و گو، مبادله و مفاهمه فرهنگي بين ملت ها و در نتيحه از بين رفتن پيش داوري هاي قوم مدارانه به يك جامعه بين المللي عاري از زور و خشونت و سپس صلح جهاني رسيد: «گفت وگو، شرط لازم براي رسيدن به صلح است...صلحي كه از راه گفت و گو حاصل شود و بر اثر رشد عقلي و عاطفي انسان به دست آيد، تابع علل وجود خود، يعني تكامل عقلي و رواني خواهد بود و چون سير قهقرايي در رشد عقل، امري است نزديك به محال، چنين صلحي لاجرم امري طولاني است و ثانيا دامنه آن بسيار وسيع خواهد بود». (4)

خاتمي در جايي ديگر مي گويد: «بايد به تحقق دموكراسي و جامعه مدني در عرصه بين المللي انديشيد. در دنياي امروز، حكومت ها يا به اراده ملت ها وابسته اند و يا به نيروهاي بيگانه؛ از اين رو براي تحقق دموكراسي و حكومت هاي مردم سالار در درون كشورها بايد در درجه اول به محور پشتوانه اصلي ستم و تبعيض در اين كشورها، يعني ستم و تبعيض بين المللي، بينديشيم و در پي تاسيس و استقرار نوعي دموكراسي و ايجاد يا تقويت جامعه مدني و نهادهاي مدني در سطح جهاني باشيم». (5)

اين نگرش خاتمي به عرصه روابط بين الملل در حقيقت ريشه در ديدگاه «انترناسيوناليسم ليبرال» دارد. بر اساس اين ديدگاه كه «امانوئل كانت» و «جرمي بنتهام» دو چهره سرشناس آن هستند، جوامع مستقل و افراد مستقل، از طريق كنش متقابل و همكاري افزون تر، به‏ سمت مقصدهاي مشترك،كه از همه مهم‏تر صلح و سعادت همگاني است، حركت مي‏كنند. در نظر انترناسيوناليسم ليبرال، عقل مي‌تواند آزادي و عدالت در روابط بين‌الملل ايجاد كند. «جرمي بنتهام» معتقد بود در هيچ جا ميان منافع ملت ها تعارضي وجود ندارد؛ بدين طريق طرح هاي صلح دائمي مي توانند از سطح خرد يعني قرارداد اجتماعي ميان افراد در جوامع داخلي، به سطح كلان تر يعني ميان دولت ها در نظام بين الملل بسط پيدا كنند.

بر همين مبنا بود كه «سيد محمد خاتمي» صلح گرايي، تنش زدايي، اعتماد سازي، گفت و گو، چندجانبه گرايي گفتماني و تلاش براي برقراري دموكراسي جهاني را در دستور كار سياست خارجي خود قرار داد.

در پرتو اين گفتمان، تنش زدايي،توسعه روابط و مناسبات با شوراي همكاري خليج فارس، اتحاديه اروپا و سپس آمريكا در دستور كار و اولويت سياست خارجي دولت اصلاحات قرار گرفت.

خاتمي در نشست خبري در حاشيه اجلاس هزاره سران كشورهاي عضو سازمان ملل درباره سياست تنش زدايي خود گفت: «سياست تنش زدايي جمهوري اسلامي ايران شامل همه كشور ها مي شود و ما به هيچ وجه از دشمني و تشديد دشمني ها استقبال نمي كنيم و در حال حاضر روابط بين ملت ايران و آمريكا مثبت است.» (6) و اين در حالي بود كه نظر صريح آيت الله خامنه اي رهبر انقلاب اسلامي با اين موضع خاتمي كاملا در تضاد بود: «مسئله ما با آمريكا، مسئله تنش زدايي نيست...[چون] سياست استكباري آمريكا متكي بر ايجاد مزاحمت براي جمهوري اسلامي ايران و مخالفت از پيشرفت اقتصادي كشور ماست». (7)

به هر تقدير، سرآغاز اعمال و اجراي سياست تنش زدايي از هشتمين اجلاس سران كنفرانس اسلامي در 18 آذرماه 1376 در تهران بود. اجلاس تهران فرصت و فضاي مساعدي را فراهم ساخت تا رهبران ايران با سران عرب شركت كننده در نشست، درباره مسائل دوجانبه، منطقه اي و بين المللي گفت وگو و رايزني كنند. به ويژه آنان فرصت يافتند تا درباره مهم ترين موضوع اختلافي يعني جزاير سه گانه ايراني گفت و گو كنند.

اما اولين تير خاتمي براي تنش زدايي به سنگ خورد. سران شوراي همكاري خليج فارس در نشستي كه در آذرماه همان سال (1376) برگزار شد، بار ديگر از ادعاي مالكيت امارات عربي متحده بر جزاير سه گانه حمايت كردند. با وجود اين، خاتمي همچنان بر رويه خود اصرار ورزيد و به منظور اعتمادسازي و نشان دادن حسن نيت ايران، براي ديدار با شيخ «زايد آل نهيان» رئيس امارات اعلام آمادگي كرد كه با استقبال وي مواجه شد. اين ديدار اما هيچ گاه صورت نگرفت. (8)

در پرتو اصل تنش زدايي در سياست خارجي دولت اصلاحات، تصميم گرفته شد با توجه به واكنش هاي تند كشورهاي اروپايي به حكم امام خميني(ره) درباره نويسنده كتاب آيات شيطاني، اين قضيه حل و فصل شود. 31 شهريور 77 در حاشيه پنجاه و سومين مجمع عمومي سازمان ملل در نيويورك خاتمي فتواي امام خميني(ره) درباره اعدام سلمان رشدي را مسئله اي فقهي و در نتيجه كاملا پايان يافته اعلام كرد. گويي امام(ره) اين روز خاتمي را به چشم ديده بودند. وقتي خاتمي سخاوتمندانه از حكم امام(ره) درباره سلمان رشدي صرفنظر كرد، دقيقا 10 سال از سال 67 مي گذشت؛ يعني زماني كه امام(ره) پيش بيني كرده بودند: «ترس من اين است كه تحليل گران امروز، 10 سال ديگر بر كرسى قضاوت بنشينند و بگويند كه بايد ديد فتواى اسلامى و حكم اعدام سلمان رشدى مطابق اصول و قوانين ديپلماسى بوده است يا خير؟و نتيجه گيرى كنند كه چون بيان حكم خدا آثار و تبعاتى داشته است و بازار مشترك وكشورهاى غربى عليه ما موضع گرفته‏اند، پس بايد خامى نكنيم و از كنار اهانت كنندگان به مقام مقدس پيامبر و اسلام و مكتب بگذريم!» (9)

پس از آن موضع خاتمي، تنها دستاورد دولت اصلاحات اين شد كه «رابين كوك» وزير خارجه انگليس به ايران سفر كرد و پس از مذاكرات، روابط دو كشور به سطح سفير ارتقا داده شد. (10)

اروپايي ها اما پس از آن عقب نشيني خاتمي، دندان طمع خود را تيز تر كردند. در سوم و چهارم مهرماه 80 هيئت تروئيكاي اروپا به سرپرستي «لويي ميشل» نخست وزير بلژيك براي بحث و گفت و گو با مقامات ايران به تهران سفر كرد. آنان خواهان بهبود و گسترش روابط با ايران شدند مشروط بر اينكه ايران به «ائتلاف مبارزه با تروريسم» بپيوندد. در همين راستا بود كه مذاكراتي نيز بين«رايان كراكر» سفير وقت آمريكا در كابل و فرستادگان تهران، در ژنو انجام شد.

در دوره رياست جمهوري خاتمي، 10 دور مذاكره بين ايران و اتحاديه اروپا برگزار شد. هدف اصلاح طلبان از اين مذاكرات همكاري هاي اقتصادي و پيوستن به سازمان تجارت جهاني بود و اروپايي ها در مقابل، موضوعات سياسي چون حقوق بشر، تروريسم و صلح خاورميانه را دنبال مي كردند. اما با مطرح شدن مسئله هسته اي ايران، اتحاديه اروپا در خرداد ماه 1382 با صدور بيانيه اي به صراحت بيان داشت كه گفت و گوهاي اين اتحاديه با جمهوري اسلامي مشروط و منوط به اقدامات مثبت ايران در حوزه هاي حقوق بشر، عدم گسترش سلاح هاي هسته اي و حمايت از فرآيند صلح اعراب و اسرائيل است. (11) دقيقا در همين مقطع و به دليل اصرار دولت اصلاحات بر ادامه مذاكرات و برآورده كردن خواست طرف مقابل است كه پاي مداخله اروپايي ها به روند هسته اي شدن ايران باز مي شود و دولت اصلاحات به اميد اينكه بتواند«پاي ميز مذاكره» و از طريق مفاهمه، صلح آميز بودن برنامه هسته اي جمهوري اسلامي را اثبات كرده و غربي ها را به پاي ميز گفت و گوهاي بي نتيجه پيشين يعني مذاكرات تجاري بازگرداند، باب مذاكرات بي فرجام جديدي را درباره برنامه هسته اي ايران گشوده و غربي ها را در مقام مدعي و طلبكار مي نشاند. ظاهرا در همين دوران است كه دولت خاتمي تصميم مي گيرد هر دو دولت اسرائيل و فلسطين را به رسميت بشناسد تا نقش خود را در فرآيند صلح مورد نظر غرب نيز ايفا كند؛ كه البته با هوشياري رهبر انقلاب اين حركت متوقف مي شود؛ حركتي كه اگر به مقصد مي رسيد، جدا از آن كه به آرمان هاي امام(ره) و انقلاب پشت پا مي زد، اعتبار منطقه اي و جهاني ايران را كه در طول ساليان دراز به سبب ايفاي نقش محوري در مقاومت كسب شده بود، بر باد مي داد و ملت ما را در لاك انفعال و انزوا فرو مي برد. البته بعدها خواهيم ديد كه خاتمي در سفري به آمريكا، نشان مي دهد كه به وعده خويش در قبال غرب همچنان وفادار است و صراحتا اعلام مي كند كه از نظر او اسرائيل بايد به رسميت شناخته شود.

در چارچوب چندجانبه گرايي گفتماني دولت خاتمي، مشاركت جمهوري اسلامي ايران در سازمان ملل نيز بيش از دوره هاي ديگر افزايش و گسترش يافت. مهم ترين انگيزه ايران مشاركت در هنجارسازي، تنظيم دستور كار و تدوين قواعد بازي بين المللي و منطقه اي بود. بر اين اساس، طرح و تصويب گفت و گوي تمدن ها به عنوان يك قاعده و هنجار بين المللي در دستور كار سياست خارجي ايران قرار گرفت. در حقيقت دولت اصلاحات در چارچوب چندجانبه گرايي گفتماني، منافع ملي خود را در راستاي مصالح جامعه بين المللي تعريف كرد.

خاتمي در پنجاه و سومين مجمع عمومي سازمان ملل در اوايل مهر 77 طرح گفت و گوي تمدن ها و پيشنهاد نام گذاري سال 2001م را تحت اين عنوان مطرح ساخت: «به نام جمهوري اسلامي ايران پيشنهاد مي كنم به عنوان گام اول سال 2001م از سوي سازمان ملل سال گفت و گوي تمدن ها ناميده شود. با اين اميد كه با گفت و گو نخستين گام هاي ضروري براي تحقق عدالت و آزادي جهان برداشته شود...استقرار و توسعه مدنيت چه در صحنه داخلي كشورها و چه در پهنه جهاني در گرو گفت و گو ميان جوامع و تمدن ها با سلايق و نظرات متفاوت است.»

مجمع عمومي نيز در تاريخ 13 آبان 1377 (سالروز تسخير سفارت آمريكا در تهران) برابر با 4 نوامبر 1988م در قطعنامه 22/53 نام گذاري سال 2001م را به عنوان سال گفت و گوي تمدن ها به اتفاق آراء تصويب كرد. (12)

تلاش هاي خاتمي براي تنش زدايي و برقراري صلح بين المللي برپايه گفت و گو اما نه تنها به نتيجه نرسيد، بلكه هر چه او و دولتش براي به دست آوردن رضايت طرف مقابل كوتاه آمد و عقب نشست، دشمن پاي خود را پيشتر و پيشتر گذاشت. اشتباه بزرگ خاتمي در آنجا بود كه وقتي سرمست نظريه انترناسيوناليسم ليبرال شده بود، سرنوشت آن را در تاريخ نديد و نخواند كه اين آرمانگرايي «ويلسوني»، نتوانست جلوي جنگ جهاني دوم را بگيرد؛ خاتمي نخواست واقعيات عرصه روابط بين الملل را كه صحنه تقلاي مستكبر براي كسب قدرت و منفعت بيشتر است، درك كند... و زود بود كه نتيجه«عاطفي گرايي» خود در سياست خارجي را مشاهده كرد: در همان سال2001م كه سازمان ملل متحد به پيشنهاد خاتمي سال گفت وگوي تمدن ها نام گذاري كرد، آمريكا جنگ جهاني خود عليه تروريسم ادعائي اش را از افغانستان آغاز كرد و ديري نپائيد كه ايران هم از سوي واشنگتن در زمره كشورهاي عضو «محور شرارت» دسته بندي شد.

رابطه با آمريكا

ايران پيش از انقلاب به ويژه از حدود سال 1170 يعني آغاز دوران قاجار به بعد، همواره عرصه جولان قدرت هاي استعماري بوده است. آن گونه كه در منابع متواتر تاريخي آمده است، در عصر قاجار مداخلات خارجي در ايران تا حدي بالا رفت كه شاهان ضعيف و بي اختيار اين دودمان، گاه و بي گاه براي كم شدن فشار يك قدرت خارجي در امور داخلي كشور، پاي قدرتي ديگر را به ميهن باز مي كردند. آمريكا، يكي از اين قدرت ها بود كه از سوي مقامات قاجار براي تقليل نقش استعماري روسيه و انگليس به ايران دعوت شد. دي ماه 1260 اولين وزير مختار دولت آمريكا به نام «ويليام بنجامين» وارد دربار ناصرالدين شاه شده و سنگ بناي روابط رسمي دو دولت را بنانهاد. دربار ايران نيز حاج «حسينعلي خان صدرالسلطنه» يا همان حاجي واشنگتن معروف را در مهرماه 1267 روانه ينگه دنيا كرد. (13) با ضعف حكام قاجار و ظهور نهضت مشروطه در اواخر قرن نوزدهم، آمريكايي ها بيش از پيش در ايران محبوبيت يافتند چرا كه تنفر زايدالوصف ملت از روس و انگليس را برخي اراده‏هاي نامرئي به«علاقه آمريكايي» سوق مي‏دادند. اين علاقه آمريكايي به مرور زمان به قدري بالا گرفت و عموميت يافت كه مشروطه‏خواهان پس از پيروزي انقلاب و تشكيل مجلس ملي، تصميم به تكيه بر قدرت آمريكا گرفتند و اين بود كه در سال 1290 جناب«مورگان شوستر» به همراه يك هيات از مستشاران آمريكايي وارد تهران شدند.

با اين وجود اما در دوران قاجار و حتي پس از آن در اوايل دوره سلطنت رضاخان پهلوي، واشنگتن در تهران به عنوان يك نيروي مداخله گر شناخته نمي شد. اما آمريكا اندك اندك توانست نقش روس ها و انگليسي ها در ايران را كم رنگ كند و خود رسما بر امور مسلط شود؛ تا جايي كه پس از آغاز نهضت ملي شدن نفت در دهه 1320، واشنگتن ابتدا عليه لندن در كنار دولت مصدق ايستاد، اما چون ديد ممكن است تيغ اين نهضت در سير طبيعي بيگانه ستيزي خود دامن آمريكا را نيز بگيرد، جايگاه خود را در اين منازعه سياسي 180 درجه تغيير داد. (14) اين بود كه كاخ سفيد با همكاري سازمان اطلاعات انگلستان اقدام به تهيه طرح كودتا و فراهم نمودن مقدمات اجراي آن در ايران كردند. نهايتا با دخالت مستقيم سيا و عوامل جاسوسي اين سازمان در ايران و با همراهي شبكه‏هاي داخلي وابسته دولت ايالات متحده در يك دخالت مستقيم حكومت مصدق سرنگون شد و شاه كه از كشور فراري شده بود، مجددا به ايران بازگشت. با حذف مصدق و قدرت‏گيري شاه توسط آمريكا، اين كشور، ايران را به جولانگاه سياست هاي خود مبدل ساخت و بدون حضور هيچ رقيب و قدرت مشابهي توانست به مدت 25 سال در آن حضور فرهنگي، اقتصادي و سياسي مستمر برقرارسازد. از اين پس تهران تمام سياست هاي خارجي خود را در مطابقت كامل با اوامر و خواسته هاي سران واشنگتن تنظيم مي‏كرد و به تدريج ايالات متحده به شريك اصلي روابط اقتصادي، سياسي و نظامي ايران در دنياي خارج تبديل گشت. به گفته «جيمز بيل»، عمليات مداخله‏جويانه آمريكا درامور ايران زخم مزمني برجاي‏گذاشت كه مدت 25 سال از آن خون مي‎چكيد. (15)

دگرگوني اين وضعيت اما پس از پيروزي انقلاب اسلامي آغاز شد. 22 بهمن ماه 57 آمريكا ايران را كه به گفته «زبيگنيو برژينسكي» مهم ترين پايگاه استراتژيك براي واشنگتن بود، رسما از دست داد. (16)

يك سال از پيروزي انقلاب اسلامي مي گذشت كه خبر فرار «محمدرضا پهلوي» به آمريكا در رسانه ها منتشر شد و موجي از خشم و نفرت نسبت به واشنگتن را در دل ملت ايجاد كرد. مردم طي دو راهپيمايي تاريخي از كاخ سفيد خواستند كه هر چه سريع تر شاه را به ايران مسترد كند، اما پاسخ واشنگتن منفي بود. نهايتا در روز 13 آبان 1357 جمعي اندك از دانشجويان دانشگاه هاي تهران كه خود را دانشجويان پيرو خط امام(ره) مي ناميدند، به سفارت آمريكا حمله برده و آن را تصرف كردند. امام خميني(ره) با بيان اينكه سفارت آمريكا مركز جاسوسي و توطئه بود، از اقدام دانشجويان حمايت و از آن به عنوان انقلاب دوم ياد كردند. (17) نهايتا در 18 فروردين 1359 دولت واشنگتن روابط ديپلماتيك خود را قطع كرد و امام خميني(ره) نيز اين اقدام را به فال نيك گرفته فرمودند «اگر كارتر در عمر خود يك كار كرده باشد كه بتوان گفت به خير و صلاح مظلوم است، همين قطع رابطه است». (18)

با قطع رابطه، اميد آمريكا از ايران قطع شد اما طمعش به ايران نه. اين بود كه واشنگتن رسما مجموعه اي از اقدامات سياسي، اقتصادي و نظامي را براي سرنگوني جمهوري اسلامي و تسلط مجددا بر ايران آغاز كرد. حمله مستقيم و ماجراي معجزه وار طبس، سفر مك فارلين به ايران با هواپيمايي حامل تجهيزات نظامي، حمايت از صدام حسين در جنگ عليه ايران، تصويب يك سري تحريم هاي اقتصادي گوناگون و... از جمله اين اقدامات بود كه هيچ كدام نتوانست نظام سياسي ايران را زمين گير كند.

«سيد محمد خاتمي» از جمله شخصيت هاي سياسي بود كه در دهه 1360 شمسي مواضع تندي عليه آمريكا گرفت. او در جايي آمريكا را «خطري جهاني و بليه اي براي همه ملت هاي محروم و بشريت» خواند. (19) او كه در مقطعي رئيس كمسيون خارجه مجلس شوراي اسلامي بود، ارديبهشت ماه 61 به خبرگزاري جمهوري اسلامي گفت: «ما با آمريكا رابطه اي نداشته و نخواهيم داشت و انقلاب اسلامي ايران هم اكنون بزرگ ترين دشمن اين ابرقدرت جهان خوار است». (20) از نظر خاتمي علت و ريشه همه اقدامات ضد ايراني آمريكا اين بود: «گناه بزرگ انقلاب اسلامي ايران اين است كه خواست و اراده توده هاي ميليوني مومن را حاكم گردانيده است و عوامل سرسپرده خارجي و جاسوسان آمريكايي و سازشكاران با قدرت هاي سلطه طلب را از صحنه سرنوشت بيرون رانده است». (21) وي همچنين در سرمقاله اي كه براي كيهان نوشت، نقش سفارت آمريكا در ايران را اين گونه توصيف و از تسخير آن حمايت كرد: «[پيش از انقلاب] كشورمان در اشغال نظامي آمريكا و محكوم به اجراي برنامه هايي بود كه تنها منافع مشروع آمريكا و سرمايه داري غرب را در نظر مي گرفت و «لانه جاسوسي شيطان بزرگ» در ايران تحت نام سفارت خانه، كارگزار سياست هاي توسعه طلبانه امپرياليسم در منطقه و مركز فرمانروايي بر ايران اشغال شده بود». (22)

پس از رحلت امام خميني(ره) اما در كلام خاتمي و يارانش از اين مواضع انقلابي و منطبق بر آراي امام (ره) خبر نبود. آنها كه عزم قبضه كردن قدرت در همه ابعادش را كرده بودند، راه را براندازي نظام سياسي ايران پنداشته و سوداي سكولاريسم را در ذهن مي پروراندند، نه تنها ديگر خصومتي با آمريكا نداشتند، بلكه براي زمين زدن ولايت فقيه، دست در دست شيطان بزرگ نيز نهادند. آنان محاسن ارتباط با آمريكا را تئوريزه و تبليغ كرده و حتي خارج از چارچوب هاي تعريف شده در نظام، اقدام به همكاري و برقراري رابطه با آمريكا نمودند. خاتمي جديد به صراحت مي گفت «من هرگز نمي گويم شيطان بزرگ»! (23)

وقتي سال 76 فرارسيد و خاتمي رئيس جمهور شد، تلاش هاي فراواني از سوي دولت وي، مطبوعات موسوم به زنجيره اي، نمايندگان مجلس ششم و اعضاي حزب مشاركت براي برقراري ارتباط با آمريكا صورت گرفت.

به ياد بياوريم كه پس از استعفاي خاتمي از وزارت ارشاد در سال 1371، رسانه هاي غربي به شدت خشمگين شده و از «اصلاح» در درون جمهوري اسلامي اظهار نااميدي كرده بودند. در همين راستا اسنادي وجود دارند كه نشان مي دهند مواضع آمريكايي ها و حتي ادبيات آنها نسبت به جمهوري اسلامي ايران پس از روي كار آمدن دولت خاتمي تغيير كرد. بخشي از اين تغيير، اساسا در واكنش آمريكايي ها به پيروزي خاتمي در انتخابات هفتمين دوره رياست جمهوري قابل مشاهده است. براي نمونه، «سام گجنسون» نماينده كنگره آمريكا در مصاحبه اي از خوشحالي «همه» از انتخاب خاتمي سخن مي گويد (24)؛ يا «سايروس ونس» مشاور وقت امنيت ملي آمريكا رياست جمهوري خاتمي را زمان برقراري مجدد روابط ديپلماتيك تهران-واشنگتن مي داند. (25) اما شايد صريح ترين موضع در مورد روابط دوجانبه، مربوط به «ريچارد كلمن» باشد كه روي كارآمدن اصلاح طلبان را پايان روزهاي سردرگمي آمريكا دانست و اضافه كرد: «من به همه مردم دنيا مي گويم. ما [به ايران] باز خواهيم گشت». (26)

البته در اين سو، در دولت خاتمي نيز نشانه هايي نزديك به همين مضامين به چشم مي خورد. برخي محققان بر اين باورند كه مهم ترين بعد سياست تشنج زدايي خاتمي در اصل تلاش براي كاهش سطح تنش و رويارويي بين ايران و آمريكا بود؛ به گونه اي كه رئيس دولت اصلاحات سعي كرد از طريق گفت و گوي مستقيم با مردم و غير مستقيم با دولت آمريكا، سياست دولت هاشمي رفسنجاني در پرهيز از تقابل با اين كشور را «تعميق» بخشد. (27)

نخستين حركت خاتمي در راستاي اهداف سياست خارجي دولت اصلاحات در قبال آمريكا را مي توان گفت و گوي وي با شبكه سي. بي. اس آمريكا دانست. او در اين مصاحبه با اشاره به اينكه جمهوري اسلامي ايران اصل تشنج زدايي را پيشه‏ كرده، در مورد ايجاد رابطه با آمريكا اظهار داشت: «من مراتب احترام خود‏ را به ملت و مردم آمريكا اعلام مي كنم و اميدوارم با مردم آمريكا در‏ آينده اي نزديك ، سخن بگويم ولي از بدي هايي كه سياستمداران آمريكا در‏ پنجاه سال گذشته در حق ما روا داشتند متأسفم.» (28)

خاتمي يك ماه بعد در گفت و گو با يك شبكه تلويزيوني آمريكايي ديگر(سي.ان.ان.) از ملت آمريكا تمجيد كرد و مباني مذهبي و آزادي آن را ستود. شايد مشهورين ترين عبارات خاتمي درباره آمريكا در خلال اين جملات باشد كه تمدن آمريكا را شكل ايده آل تلفيق دين و آزادي- كه او در ايران همواره بر آن اصرار داشت- دانست و گفت: «يكي از فاجعه هاي بزرگ تاريخ بشر اين است كه دين داري با‏ آزادي روبه روي هم قرار بگيرند كه در اين صورت هم دين زيان مي كند هم آزادي‏ و هم انساني كه شايسته اين است كه دين دار و آزادي خواه باشد. در آمريكا هيچگاه آزادي و دين داري روبه روي هم قرار نگرفته‏ بودند و حالا هم نگاه كنيم مردم آمريكا اغلبشان مردم دين داري هستند و دين‏ ستيزي در آمريكا كمتر است. درعين حال آن نگاهي به دين كه مايه و پايه‏ تمدن «آنگلوآمريكن» شده، آن ديني است كه با آزادي سازگار است و من معتقدم‏ كه بشر اگر بخواهد خوشبخت شود بايد كاري كند كه هم معنويت دين را داشته‏ باشد و هم شرافت و آزادي را. به اين جهت است كه بنده مي گويم به ملت بزرگ‏ آمريكا احترام مي گذارم، به خاطر تمدن خوبي كه آنها داشتند.» (29)

در همين مصاحبه بود كه خاتمي از واژه «شهيد» براي توصيف شانزدهمين رئيس جمهور ايالات متحده – كه در سال 1865م به دست يك بازيگر ترور شد- استفاده كرد: «‏ پيوريتن ها خواستار يك نظامي بودند كه در آن پرستش خدا با حرمت انسان‏ و آزادي انسان توام باشد و اين تمدن را در نيوانگلند يعني در شش ايالت‏ انگلستان جديد بنياد نهادند. اندك اندك اين تمدن بسط پيدا كرد و سراسر‏ آمريكا را فرا گرفت حتي با بعضي گرايش هاي غلط كه در آمريكا هم بود ( از‏ جمله در بعضي از ايالت هاي آمريكا منجر به يك نظام سخت برده داري شد) همين‏ تمدن آمريكايي درگير شد و آن رسم برده داري را الغا كرد. شهيدهاي زيادي‏ هم دادند كه شهيد نامدارش آبراهام لينكلن رئيس جمهور مقتدر، خوب و‏ شرافتمند آمريكا است.» (30)

خاتمي مخالفت خود با به آتش كشيده شدن پرچم آمريكا در ايران را نيز اعلام داشت: «بنده هم در زمينه آتش زدن پرچم به هيچ وجه با آنچه كه باعث جريحه دار‏ شدن احساسات ملت و رمز و نمونه مليت يك كشور باشد موافق نيستم». (31)

«بيل كلينتون» رئيس جمهور هم دوره خاتمي در آمريكا، پس از گذشت سه هفته به اين ابراز احترام خاتمي پاسخ داد و در پيام تبريكي كه به مناسبت «عيد فطر» منتشر كرد، ايران را «كشوري مهم با ميراث فرهنگي سرشار» خواند و از دور بودن دو ملت ايران و آمريكا ابراز تاسف كرد. او البته اختلاف هاي فيمابين را نيز ناشي از «برخي سياست هاي ايران» و در عين حال «قابل رفع» دانست: «گرچه در مورد برخي سياست هاي ايران، با اين كشور اختلاف جدي داريم، ولي به اعتقاد من اينها برطرف شدني است.» (32)

دو ماه بعد نيز «مادلين آلبرايت» وزير خارجه دولت كلينتون از يك سو اتهامات معمول واشتنگن عليه تهران درباره حمايت ايران از تروريسم، مخالفت با روند صلح خاورميانه، و تلاش براي دست يابي به سلاح هسته اي را تكرار كرد و از سوي ديگر به دست داشتن آمريكا در كودتاي 28 مرداد 1332 عليه دولت «محمد مصدق» و نيز حمايت كشورش از حكومت پهلوي اذعان كرد. آلبرايت در ادامه مواضع خود به سخنان خاتمي درباره«بلند بودن ديوار بي اعتمادي ميان دو كشور» اشاره كرد و گفت: «ما مي خواهيم با ايران براي از بين بردن آنچه كه پرزيدنت خاتمي ديوار بي اعتمادي مي نامد، همكاري كنيم. براي از ميان برداشتن اين ديوار بي اعتمادي، ما بايد براي برخورد مستقيم با يكديگر به عنوان دو ملت مستقل و سرافراز تمايل داشته باشيم و بر يك اساس متقابل به مسائلي كه ما را از يكديگر دور نگه داشته است بپردازيم». البته آلبرايت تصريح كرد كه تحريم هاي اقتصادي تا زماني كه رفتار ايران تغيير نكند، پابرجا خواهد ماند. (33)

خاتمي در قبال اين سخنان آلبريات سكوت كرد و در عوض نشريات و جريان هاي حامي دولت اصلاحات (34) از اين سخنان به گرمي استقبال نمودند. البته برخي از اين تحركات رسانه اي پس از مواضع صريح آيت الله خامنه اي رهبر انقلاب اسلامي در برابر سخنان آلبرايت، انجام شد.

آيت الله خامنه اي در بياناتي، هدف گفته هاي آلبرايت را ايجاد ناامني، اختلاف و ايجاد ترديد و تزلزل دانسته و تاكيد كردند:

« آن جناب در آن جا گفت؛ در اين جا هم بعضي قلم‏ به دست ها فوراً از خدا خواستند! همين هايي كه به احتمال زياد بعضي‏شان وابسته به همان مراكز هم هستند و از آن جا پشتيباني مي‏شوند؛ فوراً اين مسأله را دنبال كردند! مسأله اعتماد و عدم اعتماد نيست؛ مسأله اين است كه ملت ايران به گذشته خود كه نگاه مي‏كند، تا اول انقلاب، از دولت آمريكا يكسره دشمني نسبت به خودش مشاهده مي‏كند.. الان هم در زمان كنوني، وسايل تبليغاتي‏شان عليه ايران است؛ امكانات سياسي‏شان عليه ايران است؛ رسماً پول براي دشمني امنيتي تصويب كردند، كه عليه ايران است؛ تلاش سياست خارجي‏ شان دائماً عليه ايران است. ملت ايران نگاه مي‏كند، مي‏بيند كه يك دشمن آن طرف ايستاده است. بنابراين، تلقّي ملت ما از دولت امريكا اين نيست كه نسبت به او اعتماد ندارد؛ بلكه او را دشمن خود مي‏داند.

اين بحث هم كه مي‏گويند ما مايليم با دولت ايران مذاكره كنيم، نوعي كار مقدّماتي است، براي اين كه بتوانند دشمني هاي بيشتري بكنند. اينها فريب است. اين طور نيست كه عده‏اي بگويند ما برويم با آمريكا مذاكره كنيم تا اين دشمني ها برطرف شود؛ نه. دشمني آمريكا با مذاكره برطرف نمي‏شود. آمريكا دنبال منافع خودش در ايران است.. ضرر اين كه انسان با استقلال در مقابل آمريكا بايستد، به مراتب كمتر از اين است كه تسليم زورگويي هاي آمريكا شود. » (35)

با اين حال، تماس هاي دولت خاتمي با آمريكا در چارچوب ساز و كارهاي بين المللي براي بحث و بررسي مسائل منطقه اي ادامه يافت. يعني درحقيقت، همكاري هاي دوجانبه صورت نگرفت، اما روابط در قالب مسائل منطقه اي پيگري شد. براي نمونه، وزيران خارجه ايران و آمريكا براي نخستين بار پس از 20 سال قطع روابط ديپلماتيك دو كشور در اجلاس 2+6 درباره افغانستان كه 27 شهريور 1379 در نيويورك تشكيل شد، با يكديگر ملاقات كردند.

حوادث 11 سپتامبر و ماجراهاي پس از آن

با روي كار آمدن«جرج دبليو بوش»(پسر) در آمريكا فصل جديدي از مناسبات تهران-واشنگتن گشوده شد.

واكنش خاتمي به مهم ترين رويداد آمريكا پس از روي كار آمدن جرج بوش يعني حملات 11 سپتامبر، ارسال پيامي به ملت آمريكا با فاصله چند ساعت پس از وقوع انفجار برج هاي دوقلو بود. خاتمي در اين پيام با مبنا قرار دادن تفاسيري كه آمريكايي ها از اين رويداد كردند (36)، حادثه مذكور را اقدامي تروريستي خواند كه «از طريق هواپيما ربايي انجام شد» و آن را محكوم كرد: «به نام ملت و دولت جمهوري اسلامي ايران... تأسف عميق و هم دردي خود را با ملت آمريكا بويژه آسيب ديدگان خانواده قربانيان حادثه اعلام مي دارم. تروريسم محكوم است و جامعه بايد ريشه ها و ابعاد آن را بشناسد و براي خشكاندن آن گام هاي اساسي بردارد. اراده اصولي دولت جمهوري اسلامي ايران قطعا در اين مسير قرار دارد و براي تحقق اين باور اسلامي و انساني، از هيچ اقدامي دريغ نخواهد كرد». (37)

پاسخ «كالين پاول» وزير خارجه دولت بوش به اين پيام اين بود كه «از اظهارات مسئولان ايران و سوريه در جهت محكوميت تحركات تروريستي، تحت تاثير قرار گرفتم و اين مواضع مي تواند زمينه هايي را براي روابط بهتر با دو كشور مذكور فراهم كند. هر چند با ايران، به خاطر حمايتش از تروريسم اختلاف جدي داريم، اما به خاطر اظهارات دل گرم كننده و ترغيب كننده اش، واشنگتن اين موضوع را در هرگونه تصميم گيري در روابطش با تهران مورد توجه قرار مي دهد». (38)

واكنش رهبر انقلاب اسلامي اما با واكنش رئيس دولت اصلاحات متفاوت بود. ايشان نيز حوادث 11 سپتامبر را محكوم كردند، اما از اين منظر كه «ما طبق اسلام-كه نظر قطعي ماست- كشتار انسان ها و قتل عام مردم را محكوم مي كنيم، فرقي ندارد كه اين كشتار دسته جمعي در هيروشيما و ناكازاكي باشد، در قانا، صبرا و شتيلا باشد، در دير ياسين باشد، در بوسني و كوزوو باشد، در عراق باشد، يا در نيويورك و واشنگتن باشد... ما هم اين عمل را محكوم مي كنيم، هم عمل آمريكايي ها در هيروشيما را محكوم مي كنيم.» (39)

دو روز بعد از اين بيانات، جرج بوش با شعار«يا با مائيد يا با تروريست ها» همه كشورهاي جهان را ضمن تهديد، به همراهي با خود در«جنگ عليه تروريسم» فراخواند. سپس رسانه هاي موسوم به زنجيره اي براي اثبات ضرورت همكاري با آمريكا در جنگ با تروريسم، تبليغات وسيعي انجام دادند و حتي پاول نيز به رسانه ها گفت كه «جك استراو» وزير خارجه انگليس در سفر خود به تهران، حامل پيام آمريكا براي جلب همكاري تهران با واشنگتن است. (40) پس از آن آيت الله خامنه اي مواضع صريح تري اتخاذ كردند: «همه بدانند... كه ايران اسلامي در هيچ حركتي كه رهبري آن با آمريكا باشد شركت نخواهد كرد. البته مبارزه با تروريسم و ناامني فضاي زندگي انسان ها يك مبارزه لازم و يك جهاد است... منتها اين يك حركت جهاني است و بايد رهبري صالح داشته باشد.» (41)

اما آن گونه كه «رايان كراكر» ديپلمات كهنه كار آمريكايي در خاطرات خود نوشت و دولت خاتمي هيچ گاه تكذيبش نكرد، هفته نخست اكتبر، يعني پس از بيانات صريح رهبري، سه ديپلمات ايراني به ژنو رفته و با كراكر درباره نحوه همكاري تهران-واشنگتن در جنگ با تروريسم دور يك ميز نشستند. (42)

طبق نوشته هاي كراكر، دو سه روز پس از مذاكرات ژنو (دو روز قبل از حمله آمريكا به افغانستان) است كه دستگاه سياست خارجي دولت «جرج بوش» فهرستي از كشورها و گروه هايي كه از نظر دولت آمريكا تروريست يا حامي تروريسم به شمار مي رفتند، منتشر مي كند. شايد براي دولت خاتمي غيرقابل انتظار بود، اما در فهرست وزارتخانه تحت مديريت «كالين پاول»، نام ايران نيز در ميان كشورهاي حامي تروريسم به چشم مي خورد. (43)

سرانجام 29 ژانويه 2002م يعني نهم بهمن ماه 1380 نيز جرج بوش در سخنراني سالانه خود صراحتا ايران را كشوري جزو محور شرارت (Axis of Evil) معرفي كرد. برآشفتگي دولت خاتمي از اين تناقضات رفتاري دولت بوش و بازي خوردن دستگاه سياست خارجي اصلاحات را از آنجا مي توان دريافت كه يكي از ديپلمات هاي حاضر در مذاكره با كراكر (كراكر در مقاله خود براي نيوزويك نامي از ديپلمات ها نبرده و فقط گفته هر سه در آمريكا تحصيل كرده بودند)، پس از سخنراني بوش، در كابل سراغ كراكر را گرفته و مي گويد: «شما داريد چكار مي كنيد؟». گويا كراكر كه نمي داند چه بگويد، خود را از رودربايستي ايجاد شده خلاص مي كند و پاسخ مي دهد: «ببين، من فقط درباره امور كابل مسئوليت دارم». (44)

يك ماجراي حيرت انگيز ديگر كه پس از حوادث 11 سپتامبر 2001م رخ داد و البته بعدها افشا شد، نامه محرمانه و مرعوبانه اي بود كه وزارت خارجه دولت اصلاحات خطاب به رئيس جمهور آمريكا نوشت و البته با بي توجهي و تحقير مخاطب روبه رو شد تا نتايج اتخاذ سياست تنش زدايي با دشمنان قسم خورده ايران بيش از پيش براي مجريان اين خط مشي روشن شود.

25 سپتامبر سال 2006م (5 مهر 85) شبكه چهار راديو بي.بي.سي از ارسال نامه اي در سال 2003م توسط دولت «سيد محمد خاتمي» خطاب به مقامات كاخ سفيد خبر داد. آن گونه كه اين شبكه راديويي اعلام كرد، دولت وقت ايران در نامه براي حل همه اختلافات فيمابين اعلام آمادگي كرد.

تلاش براي خلع سلاح حزب الله لبنان، شفاف سازي تمامي فعاليت هاي هسته اي، دست برداشتن از حمايت گروه هاي فلسطيني و ... از جمله مواردي بود كه در نامه مذكور دولت ايران به جرج بوش پيشنهاد داده بود. (45)

راديو بي.بي.سي در گزارشي طعنه آميز كه به طريقي در صدد نشان دادن ترس دولت وقت تهران از حمله نظامي آمريكا به منطقه بود، ماجرا را اين گونه افشا كرد:

آوريل 2003 ميلادي، درشرايطي كه تانك هاي آمريكايي در خيابان هاي بغداد حركت مي كردند، اين نگراني در تهران شدت مي گرفت كه شايد پس از عراق نوبت ايران باشد. يك ماه بعد، ايران در اقدامي بي سابقه و با واسطه سوئيسي ها، نامه براي دولت آمريكا فرستاد كه در آن آمادگي خود براي حل همه اختلاف ها اعلام كرده بود.

در اين نامه، ايران نه تنها از دست برداشتن از حمايت گروه هاي فلسطيني سخن به ميان آورده بود، بلكه پيشنهاد داده بود براي خلع سلاح حزب الله تلاش كرده و تمام فعاليت هاي هسته اي خود را شفاف كند. در ازاي اين همه، ايران از آمريكا خواست از رفتار خصمانه خود نسبت به جمهوري اسلامي دست بكشد و در بيانيه اي تصريح كند كه ايران جزو محور شرارت نيست.

محمدحسين عادلي كه در آن زمان معاون وزير امور خارجه ايران بود مي گويد: آن نامه براي آمريكايي ها فرستاده شد تا نشان دهد كه ما آماده گفت وگو و حل معضلات هستيم. اين اقدام در راستاي سياست هاي محمدخاتمي بود كه مي خواست همه راه هاي مسالمت آميز را بيازمايد.

لري ويلكينسون، رئيس دفتر كالين پاول، وزير خارجه وقت آمريكا، مي گويد: تنها چيزي كه من ديدم گزارشي بود از اين كه چنين نامه اي دريافت شده و پاسخي كه از طريق مقام هاي سوئيسي براي ايران فرستاده شد. پاسخي شبيه به اينكه چطور به خود اجازه مي دهيد چنين پيشنهاد «گستاخانه اي» بدهيد. (46)

افشاي خبر نامه دولت سابق به مقامات كاخ سفيد و آشكارشدن رفتار دولت مردان آمريكا با اين نامه در رسانه هاي خبري انعكاس فراواني داشت.

صاحب نظران سياسي معتقدند اين موضوع يعني ارسال نامه به دولت آمريكا بلافاصله پس از تصرف عراق و نيز پيشنهاد معامله برسر برخي اصول بنيادين سياست خارجي جمهوري اسلامي ايران، در آن برهه به شدت كشور را در موضع انفعال قرار داد. حقيقت آن است كه هزينه اين موضوع براي كشورمان كمتر از هزينه ماجراهاي «ايران گيت» و «واتر گيت» براي ايالات متحده نبود.

افشاي اين ماجرا اما با تكذيب سخنگوي دولت سابق مواجه شد، به طوري كه «عبدالله رمضان زاده» در گفت وگويي به كلي چنين نامه اي را تكذيب كرد.

با اين حال مقاله «دنيس راس»، مشاور ارشد جرج بوش پدر و پسر، فرستاده ويژه كلينتون در مسائل خاورميانه و مشاور خارجه باراك اوباما، كه در مجله نيوزويك به چاپ رسيد، نه تنها نگارش و ارسال نامه دولت اصلاحات به جرج بوش را تأييد كرد كه از نويسنده اين نامه نيز اسم برد.

«دنيس راس» در ابتداي اين مقاله به نفوذ قدرت منطقه اي ايران در دولت احمدي نژاد اشاره و در ادامه با بيان اينكه هنوز هم براي متوقف كردن ايران در برنامه هسته اي دير نشده است، براي ادعاي خود اين گونه آدرس داد: «تاريخ نشان داده ايران در مقاطعي در قبال فشار سياسي بين المللي جواب دل خواه را داده است. براي مثال در سال 2003م پس از نابودي ارتش عراق توسط نيروهاي آمريكايي، دولت وقت از طريق سفير سوئيس در ايران پيامي به واشنگتن ارسال كرد تا با اين كار نگراني هاي آمريكا را درباره برنامه هاي تسليحاتي تهران و حمايت ايران از حزب الله و حماس تا حدي تخفيف دهد».

راس ياد آور مي شود: «صادق خرازي، معاون وزير امورخارجه دولت وقت كه اين پيام را تنظيم كرده بود، گفت بيم ها وهراس ها آنها را مجبور كرد دست به اين كار بزنند. اما برعكس، سال پيش كه سازمان اطلاعاتي آمريكا گزارشي راجع به ايران منتشر كرد، محمود احمدي نژاد رئيس جمهور دولت جديد ايران در اظهاراتي جنجالي گفت رويارويي با آمريكا اثر بخش است و آمريكا از موضع خود عقب نشسته است». (47)

پس از نگارش اين يادداشت، دست اندركاران دولت خاتمي انكار را بي فايده ديده و زبان به اعتراف گشودند. «صادق خرازي» در جلسه بررسي سياست خارجي دولت هشتم در بنياد باران اظهار داشت: « در سال 2003م ديوار بي اعتمادي بلندي ميان ايران و آمريكا وجود داشت و هر لحظه ممكن بود آمريكا به ما حمله كند(!)، به همين خاطر به پيشنهاد من دولت هشتم نامه اي به آمريكا نوشت و همراهي اش با برخي سياست هاي خاورميانه اي آمريكا مثل سازش در فلسطين و لزوم تبديل حزب الله لبنان به يك حزب سياسي و شفاف سازي فعاليت هاي هسته اي ايران را اعلام كرد». خرازي البته تحقير دولت وقت تهران از سوي واشنگتن را نيز اين گونه توجيه كرد كه«اما ديوار بي اعتمادي ميان ايران و آمريكا به قدري بلند بود كه آمريكايي ها حتي نامه را بررسي نكردند.» (48) خرازي در گفت و گويي كه روزنامه سرمايه با وي ترتيب داد تا از جزئيات اين نامه بپرسد، گفته هاي پيشين خود در اين باره را كافي دانست: « من بارها درباره اين نامه صحبت كرده ام و جزئياتي را گفته ام. از آنجايي كه بارها درباره اين نامه سخن گفته ام ديگر چيزي براي گفتن نيست». (49)

نگارش اين نامه كه بر خلاف منويات، توصيه ها و هشدارهاي صريح رهبر انقلاب انجام شد، آمريكايي ها را براي مدتي در اين خيال خام برد كه ايران ترسيده و «اگر واشنگتن عرصه را بر ايران تنگ كند»، تهران تسليم خواهد شد. اما همان طوري كه در نوشته راس نيز ديده مي شود، روي كار آمدن دولت اصول-گرا حباب اين توهم را شكست.

ماجراي هسته اي

اگرچه فعاليت هسته اي ايران در سال 1346 با خريد يك رآكتور پنج مگاواتي آب سبك از آمريكا آغاز شد (50) و با انعقاد قرارداد ساخت نيروگاه بوشهر با شركت آلماني «كرافت ورك يونيون» ابعاد گسترده تري يافت، اما پس از پيروزي انقلاب اسلامي دوراني تقريبا سه مرحله اي را تجربه كرد. مرحله نخست مربوط به توقف فعاليت شركت هاي آلماني (زيمنس)، آمريكايي و فرانسوي در نيروگاه بوشهر در واكنش به پيروزي انقلاب اسلامي و سپس ورود روسيه به فرآيند تكميل اين نيروگاه در دي ماه 1373 است. آغاز مرحله دوم را مي توان حوادث پس از سال 1381 و انتشار مداركي درباره ساخت دو نيروگاه «غني سازي اورانيوم نطنز» و «آب سنگين اراك» توسط «عليرضا جعفرزاده» از اعضاي سازمان مجاهدين خلق موسوم به منافقين دانست. مرحله سوم نيز با فك پلمپ آژانس بين المللي انرژي اتمي (IAEA) –كه از اين پس به اختصار آژانس ناميده مي شود- از مراكز تحقيقات سوخت هسته اي و از سرگيري فعاليت هاي تحقيق و توسعه درباره غني سازي آغاز شد.

آنچه كه از اين تقسيم بندي مربوط به موضع كتاب حاضر مي شود و مد نظر ماست، سراسر مرحله دوم و ابتداي مرحله سوم است كه محقق بنا دارد نقش «سيد محمد خاتمي» و دولت او را در اين فرآيند بررسي كند.

همانگونه كه پيشتر اشاره كرديم، پيش فرض دولت اصلاحات درباره روابط بين الملل اين بود كه مي توان با گفت و گو و مفاهمه، هم به صلح جهاني رسيد و هم منافع ملي كشور را تامين كرد. اين نگرش، در بحث پرونده هسته اي ايران خود را بدين صورت نشان داد كه كشورهاي غربي در يك سو به دنبال متوقف و نابود كردن برنامه هسته اي ايران به بهانه احتمال نظامي بودن آن بودند تا از هسته اي شدن ايران به عنوان يك چالش گر نظام سلطه جلوگيري كنند؛ و در سوي ديگر دولت خاتمي اين رويكرد خصمانه را نه به دليل ستيز تاريخي غرب با جمهوري اسلامي، كه در نتيجه«عدم اعتماد» مي دانست. اين بود كه «اعتمادسازي» به عنوان سياست دولت اصلاحات در زمينه هسته اي عنوان و اعلام شد.

پيرو انتشار اسنادي درباره نيروگاه هاي اراك و نطنز توسط جعفرزاده در يك مصاحبه مطبوعاتي (مرداد 1381)، شبكه خبري آمريكايي سي.ان.ان. نيز تصاوير ماهواره اي اين دو نيروگاه را منتشر كرد. انتشار اين اطلاعات باعث شد خاتمي در مراسم 22 بهمن ماه 1381 اعلام دارد كه ايران درصدد دست-يابي به فناوري صلح آميز هسته اي بوده است. پس از آن، «محمد البرادعي» مدير كل آژانس براي بازديد از تاسيسات هسته اي ايران وارد تهران شد. او ايران را جزو 10 كشوري دانست كه به توان هسته اي صلح آميز دست يافته اند و در گزارشي كه به نشست 22 خرداد 1382 شوراي حكام آژانس ارائه كرد، باب موضوعي به نام «پرونده هسته اي ايران» را گشود.

البرادعي ضمن اعلام كوتاهي ايران در گزارش كردن برخي فعاليت هاي هسته اي خود و نيز برخورد مثبت تهران براي جبران اين كاستي ها، از ايران خواست پروتكل اختياري 2+93 را امضا كند. شوراي حكام آژانس نيز در پايان نشست خود در 28 خرداد همان سال، ايران را به علت اعلام نكردن برخي از فعاليت ها و برنامه هاي هسته اي سرزنش كرد و از تهران خواست پروتكل را امضا، گازدهي در نيروگاه نطنز را متوقف كرده و به بازرسان آژانس اجازه حضور در تاسيسات هسته اي را بدهد. (51)

در پي گزارش البرادعي فشارهاي بين المللي به ايران براي امضاي پروتكل آغاز شد. روسيه يعني هم پيمان هسته اي ايران به عاملان فشار پيوست و اتحاديه اروپا مذاكرات خود با تهران را منوط به امضاي پروتكل كرد.

پروتكل الحاقي 2+93 كه نام اصلي آن «پروتكل تقويت كارآمدي سيستم نظارتي آژانس بر فعاليت‏هاي هسته‏اي» است، در حقيقت يك پروتكل داوطلبانه است كه طي آن حوزه رژيم نظارتي آژانس بر فعاليت هاي هسته اي كشور امضا كننده به طرز قابل توجهي افزايش مي يابد، به طوري كه تمامي اطلاعات ريز و درشت كشور هدف فراتر از آنچه بايد در اختيار آژانس قرار داده مي شود.

سه ماه پس از بيانيه شوراي حكام، دولت خاتمي بر مبناي استراتژي اعتماد سازي، طي نامه اي رسمي براي مذاكره با آژانس پيرامون پروتكل الحاقي اعلام آمادگي كرد، اما اين موضوع با نتايج نخستين بازديد بازرسان آژانس مبني بر وجود نشانه‌هايي از اوراني





این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: فارس]
[مشاهده در: www.farsnews.com]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 32]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب







-


گوناگون

پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن