واضح آرشیو وب فارسی:همشهری: سرقت ميليوني با چاي مسموم؛ انتقام پسرخوانده از ناپدري
او ناپدرياش را بيهوش كرد و خودروي ميليوني وي را دزديد اما تنها چند روز بعد از سرقت به دام افتاد.زن جوان تازه از محل كار به خانه برگشته بود كه به محض ورود پيكر شوهرش را ديد كه بيهوش روي زمين افتاده بود. او با اورژانس تماس گرفت و دقايقي بعد با حضور امدادگران، مرد بيهوش به بيمارستان انتقال يافت.
با انجام معاينات مشخص شد كه وي دچار مسموميت شده است و اين در حالي بود كه همزمان با بيهوش شدن او، خودروي سانتافه وي و پول هايش به سرقت رفته بود. از آنجا كه ماجرا مشكوك بهنظر ميرسيد، زن جوان پليس را در جريان قرار داد و در تحقيقات به مأموران گفت: شب قبل من در محل كارم شيفت بودم و آخر شب با همسرم صحبت كردم. او حالش خوب بود و مشكلي نداشت. صبح كه به خانه برگشتم ديدم كه بيهوش روي زمين افتاده است. وقتي گفتند كه او مسموم شده، به جستوجو در خانه پرداختم و متوجه شدم كه پولهاي او و خودروي مدل بالايش سرقت شده است. من احتمال ميدهم كه سارقان به خانهام دستبرد زدهاند و بعد از بيهوش كردن شوهرم ماشينش را دزديدهاند.
راز پسرخوانده
با اظهارات اين زن، تحقيقات پليسي آغاز شد و از آنجا كه شوهر وي هنوز بيهوش بود، مأموران براي يافتن سرنخ، راهي خانه آنها شدند. در همان بررسيهاي اوليه مشخص شد كه سرقت از سوي فردي آشنا صورت گرفته است اما زن جوان به كسي مشكوك نبود. بنابراين تنها راه افشاي راز سرقت، تحقيق از مردي بود كه هنوز به هوش نيامده بود. بعد از گذشت 2روز، سرانجام ناپدري به هوش آمد و كليد معماي اين سرقت را در اختيار پليس گذاشت.
او گفت: خودروي مرا پسر 18ساله همسرم دزديده و او بود كه مرا بيهوش كرد. وي ادامه داد: مدتي قبل با همسرم كه پسري 18ساله دارد ازدواج كردم و با هم زندگي ميكرديم. شب قبل از حادثه، وقتي همسرم سر كار بود، پسرش دير به خانه آمد كه بر سر اين موضوع با هم درگير شديم. من مانند يك پدر، دلسوز او بودم اما او مرا دشمن خودش ميديد. آن شب او را نصيحت كردم كه با دوستان ناباب رفتوآمد نكند و به فكر درس و آيندهاش باشد؛ غافل از اينكه او نيت شومي در سر دارد.
وي ادامه داد: صبح وقتي از خواب بيدارشدم بعد از خوردن صبحانه، پسر جوان برايم چاي ريخت كه بعد از نوشيدن آن دچار سرگيجه و بعد هم بيهوش شدم. بهخاطر دارم كه به پسر همسرم گفتم كه حالم خوب نيست و بعد از آن ديگر چيزي يادم نميآيد. وقتي به هوش آمدم روي تخت بيمارستان بودم و آنجا بود كه متوجه شدم مقداري پول كه در كيف پولم بوده به همراه ماشينم و مدارك آن به سرقت رفته است. حالا هم مطمئن هستم كه سرقت از سوي پسرخواندهام رخ داده است.
در جستوجوي سارق
اظهارات ناپدري در حالي بيان ميشد كه بررسيها نشان ميداد همزمان با سرقت، پسر 18ساله ناپديد شده است. تحقيقات در اين زمينه ادامه داشت تا اينكه پسر جوان در خانه دوستش دستگير و خودروي مسروقه از او كشف شد. وي بعد از انتقال به شعبه سوم بازپرسي در دادسراي ناحيه يك تهران، در بازجوييها به بيهوشكردن ناپدري و سرقت خودروي وي اعتراف كرد. پسرجوان گفت: وقتي 8سالم بود مادر و پدرم از هم جدا شدند و مادرم مدتي بعد با مردي ازدواج كرد كه 20سال از خودش بزرگتر بود.
با اينكه ناپدريام هميشه سعي داشت با من رفتار خوبي داشته باشد اما من اصلا از او خوشم نميآمد. مدتي بود كه با هم اختلاف پيدا كرده بوديم. او خيلي به كارهاي من ايراد ميگرفت براي همين از وي كينه به دل گرفتم تا اينكه شب قبل از حادثه درحاليكه مادرم سركار بود با هم درگير شديم و او مرا تحقير كرد. آن شب تصميم گرفتم از او انتقام بگيرم و براي اجراي نقشهام صبح زود از خواب بيدار شدم و به داروخانه رفتم و داروي خوابآور خريدم. پس از بيهوش كردن او، ماشينش را دزديدم و قصد فروش آن را داشتم كه دستگير شدم.اين پسر جوان با قرار قانوني راهي بازداشتگاه شد و تحقيقات از وي همچنان ادامه دارد.
دوشنبه 25 آذر 1392
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: همشهری]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 56]