واضح آرشیو وب فارسی:تابناک: جستجوگران نور شاهدان نور شدند +فيلم
اميدي نمانده بود كه ناگهان محسن فريادي زد. صدايش به ناله بيشتر شبيه بود. نميدانم از شادي موفقيت بود يا به ياد برادر شهيدش افتاده بود و احساس ميكرد، استخوانهاي برادرش را پيدا كرده است. همه جمع شدند با صبر و حوصله، خيلي آرام خاكها را كنار زديم. درست يك جنازه كامل پيدا شد؛ اما چرا دست نداشت؟! هر چه گشتيم اثري از دستهايش نبود، ولي قمقمهاش پر از آب بود.
هنوز بيش از يك سال از شهادت علي محمودوند و دو ماه از شهادت مجيد پازوكي، فرماندهان بسيجي و مخلص گروه تفحص لشكر ۲۷ محمد رسول الله (ص) نميگذشت كه در ۲۶ /۹/ ۸۰ شهيدان عليرضا شهبازي و محمد زماني نيز به ياران كربلاييشان پيوستند و فضاي كربلاي فكه را با خون خود عطرآگين كردند. آنچه ميخوانيد روايتي از اين عاشقان شهادت است.
جستجوگران شهادت:
شب جمعه دعاي كميل را ميخوانيم؛ با همان سوز و گداز شبهاي عمليات. بچهها به خدا التماس ميكنند كه فردا موفق شوند، مثل آن بچههايي كه از خدا ميخواستند فقط براي اينكه دل امام را شاد كنند، در عمليات پيروز شوند. از اول صبح كار شروع ميشود؛ اما هر چه تلاش ميكنند بينتيجه است. همه خسته و نااميد، اما دوباره فردا صبح با همان شور و اشتياق و باز هم بينتيجه، و اين حركت چند روز تكرار ميشود. شب چهارشنبه دعاي توسل پرشوري برگزار ميشود. حال و هواي عجيبي حاكم است. بچهها طوري دست به دامان ائمه شدهاند كه همان جا يقين كردم فردا گشايش ميشود. از صبح زود با روحيه دوچنداني كار را شروع كرديم. مجيد چنان كلنگ ميزد كه گويي به دنبال گنج است، اما نه، كسي كه به دنبال گنج ميرود، شبها به خدا و ائمه متوسل نميشود. انگار به دنبال گمشدهاي ديگر ميگشتند. گرمي هوا طاقت همه را كم كرده بود.
جستجوگران نور شاهدان نور شدند
ديگر به زحمت خاكها را پس ميزدم. اميدي نمانده بود كه ناگهان محسن فريادي زد. صدايش به ناله بيشتر شبيه بود. نميدانم از شادي موفقيت بود يا به ياد برادر شهيدش افتاده بود و احساس ميكرد، استخوانهاي برادرش را پيدا كرده است. همه جمع شدند با صبر و حوصله، خيلي آرام خاكها را كنار زديم. درست يك جنازه كامل پيدا شد اما چرا دست نداشت؟! هر چه گشتيم اثري از دستهايش نبود، ولي قمقمهاش پر از آب بود. معلوم بود كه با لب تشنه شهيد شده و مجالي براي خوردن آبش نيافته بود. كم كم غروب شد.
حسن به بچهها گفت: امشب بايد روضه حضرت ابوالفضل (ع) را بخوانيم، شايد پلاكش را پيدا كنيم و توسل شب كار خودش را كرد. صبح پلاكي را پيدا كرديم كه نشان ميداد، جنازه متعلق به بسيجي شهيد حميد روستا از شيراز است. آن قدر بچهها خوشحال بودند كه حالشان دست كمي از يابندگان گنج نبود و من هنوز از راز اين شادماني چيزي نفهميده بودم.
جستجوگران نور شاهدان نور شدند
دوباره كار شروع شد. اين بار دلگرمي و شور بيشتري، مثل آنها كه تازه سرنخي از نقشه گنج يافتهاند و اين بار زودتر هم به نتيجه رسيديم. پيكر پاك عزيزي ديگر از شهر خون و قيام پيدا شد و تلاشها همين طور ادامه داشت و من كه ديگر خسته شده بودم، كم كم اين ترديد در دلم جاي ميگرفت كه خوب چه فايده، اينها با اين شور و حال ميگردند و جنازهاي پيدا ميكنند و دوباره به دنبال جنازهاي ديگر و نميدانستم كه اين كار با شور و حال چه معنا دارد؟
تا اينكه «علي آقا محمودوند» اين سردار بزرگ تفحص شهيد و ترديد من بيشتر شد. آيا اين جنازه ارزش اين را دارد؟ و چندي بعد مجيد پازوكي هم نتوانست دوري او را تحمل كند و جنازهاش همچون ساير شهدايي كه پيدا كرده بوديم، بر دستان مردم تشييع شد و باز بچهها كار خودشان را ادامه دادند تا اينكه سرباز سعيد ساجدي و عزيزان عليرضا شهبازي و محمد زماني هم رفتند و اين رفتنها پرده از راز من برداشت و تازه دريافتم كه اينها نه دنبال گنج بودهاند و نه هيچ چيز ديگر، اينها جستجوگران شهادت بودند كه اين چنين به مقصد خويش رسيدند.
جستجوگران نور شاهدان نور شدند
فيلمي كه ميبينيد، گوشهاي از فعاليت شهيد عليرضا شهبازي و شوخيهاي شهيد محمد زماني در منطقه فكه است كه چند روز پيش از شهادتشان است.
دانلود
دوشنبه 25 آذر 1392
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: تابناک]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 79]