واضح آرشیو وب فارسی:ايران: اول دفتـــر يادداشتي از دكتر رضا داوري در بزرگداشت نلسون ماندلا ماندلا، آموزگار بخشندگي
آكادمي علوم آفريقاي جنوبي نامهاي به رؤساي آكادميهاي علوم جهان نوشته و در آن پس از اداي احترام به نلسون ماندلا، او را حامي بزرگ علم و نمونه وطندوستي دانسته است. اين نامه تذكري بود كه من هم در باب اين مرد بزرگ چند سطري بنويسم. ماندلا يك مرد سياسي و مبارز شجاع راه آزادي و رفع تبعيض نژادي بود اما آنچه او را به اوج عظمت رساند اثر تابش درخشش برقي از آينده در دل و جانش بود و همين درخشش و تابش او را به وراي جهان سياست و مقتضيات آن برد. ماندلاي سياستمدار بيش از آن كه به سياست وابسته باشد، به نحوي از آزادي اخلاقي رسيده بود. شأن و مقام سياسي و مجاهدتهاي آزاديخواهانه ماندلا بزرگ و ستودني است اما اگر بپرسند او نام و عزت و بزرگي خود را از كجا يافت، آن را در بيرون از سياست يا در فرا رفتن از مرزهاي سياست بايد جست. سياست، ميدان اختلاف و جنگ است و ماندلا مرد صلح و دوستي و بخشش در عين تحمل درد بود.
بعضي از صاحبنظران، زمانه ما را زمانه كينهتوزي دانستهاند. اگر در آغاز قرن بيستم قبول اين نامگذاري دشوار بود، اكنون نشانههايي از تأييد آن در همه جا آشكار شده است. كينخواهي هميشه بوده است. كينتوزان هم همواره اينجا و آنجا آتش كينه ميافروختهاند اما تا زمانهاي جديد هرگز كينتوزي عنصر تعيينكننده در نظام تاريخ و زندگي مردمان نبوده و سياست با آن قوام نمييافته است. اكنون هم نميتوان جان مردمان را يكسره مسخّر كينتوزي دانست يا لااقل اين را نميتوان انكار كرد كه عنصر كينتوزي با چيزي از وجود تاريخي مردمان در تعارض است. جهان جديد غربي كه همه تاريخها را پوشانده و اصول اساسياش اعم از اين كه به آزمايش جان درك شده يا نشده باشد در همه جاي جهان راهنماي فكر و عمل شده است، هم كينتوزي را ميخواهد و هم آن را نميخواهد. اين تاريخ و پروردگانش، حتي پروردگاني كه خود را مخالف قهر جهان جديد ميدانند، كم و بيش مسخر كينتوزياند. البته در راه اين تاريخ درنگها و تأملهايي نيز وجود دارد. تواناترين و مصممترين كساني كه در اين راه ميروند، علمداران كاروان خود ميشوند. عزت و ماندگاري هم از آن رهرواني است كه قدرت درنگ و ايستادن دارند و ميتوانند ديگران را به درنگ وادارند. ماندلا از اين قدرت برخوردار بود. شايد روشي كه ماندلا و پيش از او گاندي پيش گرفتند در نظر كساني سازشكاري سياسي تلقي شود و البته اگر بخواهند با صرف موازين خشك ايدئولوژيك درباره آنها حكم كنند آنها سازشكار بودهاند اما گاندي و ماندلا از آن رو به سياست پرداختند كه راه آزادي از سياست ميگذشت و ميگذرد. آنها در حصار و حبس سياست نبودند كه سياست بينان درباره آنها بتوانند حكم كنند. بلكه از آنجا بيرون آمدند تا سياستي را كه بر مدار كينتوزي ميچرخد، مخاطب قرار دهند و بگويند و فقط بگويند كه آدمي در روي زمين، آزاد از كينتوزي نيز ميتواند به سر برد. (تلقي كينتوزي به عنوان اصل راهنما و رهآموز به تاريخ جديد تعلق دارد هرچند كه بيشتر مظاهر شناخته شده آن به بيرون از جغرافياي غرب سياسي تعلق دارد. به هرحال متذكر باشيم كه حتي بنيانگذاران تاريخ غربي (و مثلاً ارسطو) بناي سياست و مدينه را بر فيليا به معني دوستي ميگذاشتند) اگر محبوبيت و عزت ماندلا در جغرافياي آفريقا و به طوركلي در جهان استعمارزده محدود ميماند، او صرفاً يك مبارز بزرگ ضد استعمار و ضد تبعيض نژادي بود اما وقتي او از دنيا رفت ديديم كه امريكا و اروپاي غربي، راست و چپ، شمال و جنوب، سفيد و سياه همه به احترام اين آفريقايي ساده و بزرگ به پا خاستند و در برابر عظمت روحش تعظيم كردند. دوباره بپرسيم او اين عظمت را از كجا آورده بود؟ سياستمدار اگر دشمن را ببخشد پيروانش بر او خرده ميگيرند و شايد از پيروياش رو برگردانند زيرا سياست يا لااقل وجهي از سياست دنياي جديد به تعبير كارل اشميت با تعيين خصم (و شايد با افروختن آتش كينه) قوام مييابد اما در سخن صلح و دوستي و بخشش ماندلا سرّي بود كه نه فقط سياهپوستها و سفيدپوستهاي آفريقاي جنوبي آن را پذيرفتند بلكه اين سخن كه نشاني از آينده دارد، در گوش همه مردم جهان اثر كرد.
ادامه در صفحه 24
يکشنبه 24 آذر 1392
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: ايران]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 61]