واضح آرشیو وب فارسی:باشگاه خبرنگاران جوان: گپي خواندني با قهرمان داستان "خانه اي روي تپه"
شخصيت رسول آنقدر به شخصيت خودم نزديك است كه با آن خيلي وفق پيدا كردهام و توانستم آن را خوب بازي كنم.
به گزارش مجله شبانه باشگاه خبرنگاران، عباس آتشسرو كه در سريال «خانهاي روي تپه» نقش قهرمان داستان را بازي ميكند، قرار بود در يكي از صحنههاي فيلم به عنوان يك دانشآموز از جلوي دوربين رد بشود، اما شباهت او به نقش رسول و ويژگيهاي رفتارياش او را به نقش اول اين سريال بدل كرد.آتشسرو 16 سال دارد و در آستانه اشرفيه زندگي ميكند و بازيگري را دوست دارد، اما نميخواهد درآمد و آيندهاش از اين راه تامين شود.
چطور شد براي نقش رسول انتخاب شدي؟
پدرم كارمند قسمت سمعي و بصري اداره ارشاد آستانه اشرفيه است. يكي از دوستانش به ايشان گفته بود كه يك گروه از شبكه دو در هتل درياي كياسر از بازيگران نوجوان تست ميگيرند. خواهرم به خاطر علاقه به بازيگري رفته بود تست بدهد. قرار بود نقش راحله، خواهر رسول را در سريال بازي كند كه چون لهجه گيلكي نداشت نقش ليلا را به او دادند كه دوست راحله است.
بار دومي كه خواهرم به هتل رفت، همراهش رفتم. تعداد زيادي از همسن و سالهاي من آمده بودند. به آقاي ياري گفتم ميخواهم نقشي در اين سريال بازي كنم. ايشان سرشان خيلي شلوغ بود؛ فقط به من گفتند: منتظر باش شايد نقش يكي از بچههاي مدرسه را به تو سپرديم. من لباسهاي مرتب پوشيده بودم و تمام مدت انتظار به آقاي ياري نگاه ميكردم و لبخند ميزدم. ايشان هم به من نگاه ميكرد و لبخند ميزد. بعد قرار شد من نقش مجيد دوست رسول را بازي كنم،اما وقتي فيلمنامه را به من دادند آقاي ياري پرسيد ميتوانم ديالوگهاي رسول را حفظ كنم يا نه؟ من هم گفتم ميتوانم. وقتي فيلمنامه را خواندم، فكر ميكردم قرار است بازيگر نقش مجيد باشم.
نقش مجيد را دوست داشتي؟
نه راستش به نظرم مجيد اصلا به من شبيه نيست. خيلي شوخي ميكند و تقريبا هيچ چيزي را جدي نميگيرد.
خب، چه شد آقاي ياري به اين نتيجه رسيد كه ميتواني نقش رسول را بازي كني؟
وقتي كمي به چشمهاي من خيره شد و به صورتم دقت كرد به اين نتيجه رسيد كه من همان كسي هستم كه ميتواند نقش رسول را بازي كند. به من گفتند: تو قيافهات معصوم و مظلوم است وبه تو نميآيد شوخي كني.
بعد از يك بار تجربه بازيگري هنوز به اين حرفه علاقه داري؟
بله. علاقهام خيلي بيشتر شده، اما راستش هنر براي من سرگرمي است؛ نميخواهم به آن دل ببندم. دوست دارم در كنار بازيگري شغل هم داشته باشم چون به نظرم بازيگري شغل نيست و هميشه نميتوان روي آن حساب كرد. سه ماه كار هست يك سال نيست.
انگار خود رسول هستي! حسابي سرت توي حساب كتاب است و اهل چرتكه انداختن هستي!
بله. يك آقا رسول كه بيشتر نداريم.
با اين حساب اين نقش را راحت بازي كردي؟
شخصيت رسول آنقدر به شخصيت خودم نزديك است كه با آن خيلي وفق پيدا كردهام و توانستم آن را خوب بازي كنم. همه از كارم راضي بودند. شايد باور نكنيد همه گريههاي من در اين سريال واقعي است. حتي يك قطره اشك مصنوعي توي چشمم نريختند. حتي آنجايي كه با خانم صبوري در هتل حرف ميزدم و اشك از گوشه چشمم جاري شد واقعي بود.
حتي آن صحنه كه رسول به خاطر ناراحت شدن دوست نابينايش گريه ميكرد يا آنجا كه توي مدرسه قايم شده بودي و به بلايي كه سر دوستت آوردي گريه ميكردي؟
بله. همه گريههايم واقعي بود.
رسول پدر ندارد و در گذران زندگي مشكلات زيادي دارند. اما پدر تو در قيد حيات است و به نظر ميرسد با مشكلاتي كه رسول با آنها مواجه است، خيلي آشنايي نداري. پس چه چيزي تو را به رسول اينقدر نزديك كرده است؟
شباهت ما به پدر و مادر و اين چيزها ارتباط نداشت. بهكنجكاوي، غيرت، مردانگي و داشتن خانواده مذهبي مربوط است.
فكر ميكردي يك روز با بازيگراني مثل خانم گودرزي، همايون ارشادي و آتيلا پسياني همبازي شوي؟
من اصلا فكر نميكردم يك روز آنها را از نزديك ببينم. اما هميشه دوست داشتم اين اتفاق بيفتد.
پس دنياي سينما براي تو هم فريبنده است!
بله. اما من براي آيندهام روي آن حساب نميكنم. مثلا آقاي نواب صفوي خودش يك وكيل پايه يك است، اما بازيگر هم هست. من هم ميخواهم همين طوري باشم، در رشته علومانساني درس ميخوانم تا بتوانم وارد حرفه قضاوت بشوم. من عاشق قضاوت هستم.
به نظرت جالب نيست كه قرار بود يك نقش كوچك بازي كني، اما نقش اول سريال به تو رسيد؟
خدا قسمت كرد.
با توجه به اينكه شبيه رسول هستي و علاقهمند به تغيير و ساختن سرنوشت، چقدر به قسمت اعتقاد داري؟
به نظر من سرنوشت آدمها دست خودشان است، اما به قسمت اعتقاد دارم.
مگر اين دو تا با هم فرق دارد؟
بله. قسمت چيزي است كه براي انسان پيش ميآيد و سرنوشت را انسان خودش ميسازد. خدا چيزهايي را قسمت آدم ميكند و آدمها ميتوانند با اين چيزها سرنوشت خودشان را بسازند.
از قسمتت در خانهاي روي تپه راضي هستي؟
بله خيلي زياد. به خاطر بازي در اين سريال پدر و مادرم به من اعتماد كردند كه چهار ماه مدرسه نروم، بعد از آن دوستم سجاد حسينپور به من كمك كرد تا اين همه عقبافتادگي را در مدرسه جبران كنم. آقاي ياري و همه كساني كه در ساخت اين سريال همكاري داشتند به من كمك كردند و حمايتهاي آنها باعث شد من از قسمت راضي باشم.
شنبه 23 آذر 1392
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: باشگاه خبرنگاران جوان]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 71]