واضح آرشیو وب فارسی:همشهری: صحنهسازي پيچيده داستان پليسي؛ شليك از فاصله نزديك- قسمت سوم
در قسمتهاي قبل خوانديد مردي به نام احمد با شليك دو گلوله از فاصله نزديك در خانهاش به قتل ميرسد و مردي به نام نيما كه مبلفروشي مقتول را اداره ميكرد خبر ميدهد احمد با مردي به نام سعيد بر سر 25 ميليون تومان اختلاف داشت.
تحقيقات نشان مي دهد از كارت سوخت مقتول در روز قتل براي خودروي سعيد استفاده شده است. سعيد دستگير مي شود و ضمن انكار قتل مي گويد روز حادثه در خانه مردي به نام ناصر بي هوش شده بود. اكنون ادامه ماجرا را بخوانيد:
سرگرد شهاب ترجيح داد قبل از اين كه ناصر را بازداشت كند كمي بيشتر دنبال مدرك و سرنخ بگردد. سعيد مدعي بود روز حادثه هم خودش و هم ناصر در خانه بي هوش شدند البته سعيد از حال رفتن دوستش را نديده بود پس ادعاي ناصر در اين باره مي توانست كاملا بي اساس باشد. ضمن اين كه سعيد خودرواش را مقابل خانه ناصر پارك كرده بود و ناصر مي توانست در زمان بي هوشي خودروي سعيد را به پمپ بنزين برده باشد تا تحقيقات را منحرف و همه را به سعيد مشكوك كند.
دليل اين كه راننده در پمپ بنزين از خودرو پياده نشده نيز همين بود. اين فرضيه منطقي به نظر مي رسيد اما مدركي براي اثباتش وجود نداشت.
شهاب به ستوان ظهوري دستور داد فيلم دوربين مداربسته را بياورد تا يكبار ديگر تماشا كنند. شهاب فيلم را بيشتر از ده بار با دقت مرور كرد تا اين كه بالاخره چشمش به صحنه مهمي افتاد. او فيلم را روي لحظه اي كه راننده ناشناس دستش را از پنجره خودرو بيرون مي آورد تا پول بپردازد متوقف كرد. هرچند واضح نبود اما به نظر مي رسيد روي دست راننده خالكوبي است. شهاب ياد خالكوبي دست نيما افتاد و به دستيارش گفت: نيما را بايد سريع بازداشت كنيم.
نيما اول قتل را انكار كرد اما وقتي فيلم را ديد و فهميد خالكوبي، دستش را رو كرده است تمام اسرار جنايت را برملا كرد و گفت از طرف ناصر براي اين قتل اجير شده بود.
ـ ناصر گفت اگر احمد را بكشم مي توانم 50درصد دلارهايش را براي خودم بردارم البته نصف دلارها هم به او مي رسيد چون نقشه را خودش كشيده و همه چيز را مرتب كرده بود.
ناصر طبق نقشه قبلي سعيد را به خانه كشانده، او را بي هوش كرده و خودرواش را دراختيار نيما قرار داده بود. نيما در حالي كه به گريه افتاده بود به كارآگاه گفت: وقتي به خانه احمد رفتم در را باز كرد و ما مشغول صحبت شديم. گفتم براي كاري صد هزار تومان نياز دارم چون مبلغ كمي بود قبول كرد. مي خواست به طرف اتاق خواب برود تا پول را بياورد كه شليك كردم.
نيما بعد از قتل از كارت سوخت مقتول و خودروي سعيد براي رد گم كردن استفاده كرده بود. او و ناصر گمان مي كردند نقشه شان كاملا بي نقص است اما همه چيز بالاخره فاش شد و كارآگاه دستور دستگيري ناصر را صادر كرد.
طراح قتل در همان بازجويي هاي اوليه نقش خودش را در جنايت پذيرفت چون مي دانست انكار در شرايطي كه نيما به جرمش اقرار كرده، فايده اي نخواهد داشت. او گفت: احمد از خيلي ها پول يا جنس گرفته بود و مي خواست با همه پول ها فرار كند. دست ما از همه جا كوتاه بود براي همين اين نقشه را كشيدم تا به پولم برسم.
اتفاقا دلارها را همان روز فروختم. طوري برنامه ريزي كرده بودم كه همه به سعيد مشكوك شوند البته نمي خواستم سعيد را بالاي دار ببرم و برنامه ام اين طور بود كه بعد از محكوميت او هر طور شده برايش رضايت بگيرم و نجاتش بدهم.
سرگرد شهاب دستور آزادي سعيد را صادر كرد و دو متهم اصلي جاي او را در بازداشتگاه گرفتند. كارآگاه بعد از تكميل پرونده، خلاصه اي از گزارش اين قتل را در دفترچه اش يادداشت كرد تا بعدها در خاطراتش بنويسد./ ضميمه تپش
عليرضا رحيمي نژاد
جمعه 22 آذر 1392
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: همشهری]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 46]