واضح آرشیو وب فارسی:فارس: گزارش فارس از مهماننوازي ايرانيهادختركي افغان كه با مهر كرمانيها زندگي دوباره يافت
زينب كوچولو دخترك افغان مقيم كرمان است كه با دستان پر مهر و با سخاوت مردم ديار كريمان از رنج و درد رهايي يافته و زندگي، لبخند دوبارهاي به وي زده است.
![](http://media.farsnews.com/media/Uploaded/Files/Images/1392/09/18/13920918000388_PhotoA.jpg)
به گزارش خبرگزاري فارس از كرمان، زينب كوچولو دخترك شش ساله افغاني مقيم كرمان است كه با بيماري مادرزادي به دنيا آمد و با رنج و درد فراواني دست و پنجه نرم ميكرد، اما مدتي است با دستان پر مهر و باسخاوت مردم استان كرمان از رنج و درد رهايي يافته و زندگي، لبخند دوبارهاي به وي زده است.
چند هفته قبل گزارشي را مشاهده كردم كه خبرنگار يكي از شبكههاي بيگانه و معاند نظام جمهوري اسلامي در راستاي برنامههاي ايرانهراسي و خدشه وارد كردن به چهره ايران و ايراني دنبال كرده بود.
در اين گزارش خبرنگار افغانستان اين شبكه به خانه يك زوج جوان افغان رفته بود تا از آنها در مورد رفتار ايرانيها در زمان سكونتشان در ايران بپرسد.
زن جوان افغان از ابتداي سخن از رفتار و كردار ايرانيها ناليد و ناليد و شنيدم و ديدم كه در كمال ناباوري گفت: زماني كه در ايران به مدرسه ميرفتم، همكلاسيهايم به من ميگفتند، كي باشد شما افغانيهاي كثيف از ايران برويد و ما از دستتان راحت شويم.
زماني كه سخنان اين زن افغان را شنيدم، بسيار تعجب كردم و ياد دوران مدرسه افتادم، زماني كه سيناز، لِيلَما و زينب از مهاجران افغان مقيم كرمان در كلاس ما بودند، هرچه به مغزم فشار آوردم تا حتي يك مورد تبعيض و يا حرف زشتي را از همكلاسيهاي ايرانيم نسبت به آنها شنيده باشم و يا حركت ناپسندي را از آنها ديده باشم، موردي به ذهنم نيامد.
به خوبي به ياد دارم كه اين دختران افغان، دوستان خود را از بين دانشآموزان ايراني انتخاب كرده بودند و ما هم هيچ فرقي بين دوست افغاني و ايراني خود نميديدم.
يادم آمد زماني كه به كلاس هنري ميرفتيم و سُلما يكي از زنان جوان افغان هم در كنار ما مينشست و همان مواردي كه ما ميآموختيم، سُلما هم ميآموخت.
از اين دوستان افغان خود درباره فرهنگ، آداب و رسوم مردم افغانستان ميپرسيديم و حتي دستور پخت بعضي از غذاهاي آنها را هم گرفتيم و غذاهاي خوشمزه افغان را هم طبخ كرديم و با اشتها خورديم.
ما كرمانيها به واسطه هممرزي با استان سيستان و بلوچستان بيش از سه دهه است كه ميزبان مردم افغانستان هستيم، مردمي كه به ناچار ترك وطن كرده و به ايران پناه آوردهاند.
شايد باور اين موضوع براي بعضي از مردم به ويژه آنهايي كه فقط به دنبال سياهنمايي درباره ايران و ايرانيها هستند، دشوار باشد، اما براي ما ايرانيها كه سالهاست با پناهندگان افغان به صورت مسالمتآميز زندگي ميكنيم و حتي به واسطه ازدواجهاي صورت گرفته بين ايرانيها و افغانيها طي سالهاي اخير خود را بيش از سالهاي گذشته به افغانها نزديك ميبينيم به راحتي قابل درك است كه ما همواره سعي كردهايم در حد توان خود رسم مهماننوازي را به جا آوريم.
درباره مهماننوازي كرماني تنها ذكر يك مورد شايد كافي باشد و آن اين است كه در زماني كه مردم كرمان با لشكر آقامحمدخان قاجار در حال جنگ بودند و مهاجمان در پشت دروازههاي كرمان حضور داشتند، مردم كرمان روزها با دشمنان خود ميجنگيدند و شبها براي آنها غذا ميبردند.
اين نجابت و مهماننوازي را در كجاي تاريخ و در كدام ملت ميتوان پيدا كرد؟
زماني كه اين گزارش غيرمنصفانه را مشاهده كردم در دل گفتم، مگر ميشود، دست يك نفر يا بهتر بگويم، دست يك ملت اين قدر بينمك باشد كه اينگونه چهره ايران و ايراني را مخدوش ميكنند و به كهنترين، با تمدنترين و با فرهنگترين ملت جهان بيرحمانه ميتازند.
هرچند كه طي سالهاي اخير مردم ايران به واسطه ورود افاغنه غيرمجاز به اين كشور صدمات بسيار زياد و غيرقابل جبراني مانند شرارتها، افزايش قاچاق، وقوع قتلها و سرقتهاي كلان را از حضور اين مهمانان ناخوانده ديدهاند، اما جريان زندگي افاغنه مجاز در ايران و استان كرمان همچون گذشته روال طبيعي خود را طي ميكند.
نمونه مهماننوازي و سخاوت كرمانيها را ميتوان در زندگي دوباره يك كودك افغان به نام زينب ديد كه با دستان پر از مهر مردم ديار كريمان زندگي دوبارهاي يافت.
زينب كوچولو دختربچه شش ساله افغاني است، وي از زمان تولد با مشكل ارتوپدي دستوپنجه نرم كرده است، اين كودك در هنگام تولد دچار مشكل جسمي بود و به گفته مادرش پاهاي زينب در هنگام تولد آن قدر خميده بود كه بر روي گوشهايش قرار داشتند.
پدر زينب در يكي از شركت تعاونيهاي مسافربري كرمان آبدارچي است و مادرش هم كه از خردسالي به ايران آمده در كنار همسر و چهار فرزندش روزگار را سپري ميكند.
مادر زينب به خبرنگار فارس گفت: هشت ساله بودم كه با خانوادهام به ايران آمديم و هنوز عكسهايي كه از سفر به مشهد مقدس گرفتهايم را نگه داشتهام.
شهناز حيدري ابراز داشت: چهار فرزند دارم كه زينب آخرين فرزند من است.
وي با بيان اينكه زينب حدود شش سال قبل در بيمارستان افضليپور كرمان به دنيا آمد، عنوان كرد: همان شبي كه زينب به دنيا آمد، متوجه شديم كه بيمار است، پاهايش آن قدر خميده بود كه روي گوشهايش قرار داشت.
اين زن افغان اظهار داشت: پاهاي زينب از فرداي روز تولد در گچ فرو رفت و در هفت ماهگي نخستين عمل بر روي وي انجام شد، اما باز هم نميتوانست، چهاردست و پا برود و يا بنشيند و حرف هم نميزد و ما ديگر هم هيچ پولي نداشتيم و دستمان خاليخالي بود و هيچ وسيلهاي هم برايمان نمانده بود كه بفروشيم و خرج درمان زينب كنيم.
حيدري تصريح كرد: خيلي نااميد بودم، يك مهاجر در كشور غريب باشي و هيچ كسي را هم نشناسي، واقعا دل شكسته بودم.
وي با بيان اينكه عادت ما اين است تا زماني كه پول داريم، هيچ گاه دستمان را دراز نميكنيم، ابراز داشت: از آن جا كه خدا كار بندههايش را درست ميكند، يك روز در اتوبوس خط واحد خانمي به من گفت كه زينب را به بهزيستي ببرم و من اين كار را انجام و بهزيستي هم ما را به موسسه زنجيره اميد معرفي كرد.
اين مادر جوان افغان در حالي كه قطرههاي اشك از گوشه چشمش جاري شده است، افزود: زينب توسط موسسه زنجيره اميد و با كمك و لطف مردم ايران تحت درمان قرار گرفت و حالا ميتواند با استفاده از واكر راه برود و همچنين مينشيند و حرف هم ميزند.
حيدري تصريح كرد: اجر همه افرادي كه به زينب كمك كردند با امام حسين (ع) باشد و فكر نميكردم، مردم ايران اين چنين از فرزندم حمايت كنند.
وي با اشاره به اينكه نااميدي خيلي بد است، بيان داشت: اكمون هم هزينه لازم براي گفتاردرماني و يا مهدكودك زينب را ندارم، اما فكر ميكنم، همه چي روبهراه است و شب كه ميخوابم، احساس ميكنم، صبح كه از خواب بيدار ميشوم، اوضاع بهتر است.
و اما نبايد اين نكته را فراموش كرد، زينب كوچولو يكي از هزاران هزار كودك، زن و مرد افغان است كه سالهاي سال در ايران زندگي ميكنند و مهماننوازي ايرانيها را با تمام وجود درك و لمس كردهاند.
---------------------------------
گزارش از مهسا حقانيت
عكسها از محسن رجبپور
---------------------------------
انتهاي پيام/80019/ق40
چهارشنبه 20 آذر 1392
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: فارس]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 113]