محبوبترینها
چگونه با ثبت آگهی رایگان در سایت های نیازمندیها، کسب و کارتان را به دیگران معرفی کنید؟
بهترین لوله برای لوله کشی آب ساختمان
دانلود آهنگ های برتر ایرانی و خارجی 2024
ماندگاری بیشتر محصولات باغ شما با این روش ساده!
بارشهای سیلآسا در راه است! آیا خانه شما آماده است؟
بارشهای سیلآسا در راه است! آیا خانه شما آماده است؟
قیمت انواع دستگاه تصفیه آب خانگی در ایران
نمایش جنگ دینامیت شو در تهران [از بیوگرافی میلاد صالح پور تا خرید بلیط]
9 روش جرم گیری ماشین لباسشویی سامسونگ برای از بین بردن بوی بد
ساندویچ پانل: بهترین گزینه برای ساخت و ساز سریع
خرید بیمه، استعلام و مقایسه انواع بیمه درمان ✅?
صفحه اول
آرشیو مطالب
ورود/عضویت
هواشناسی
قیمت طلا سکه و ارز
قیمت خودرو
مطالب در سایت شما
تبادل لینک
ارتباط با ما
مطالب سایت سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون
مطالب سایت سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون
آمار وبسایت
تعداد کل بازدیدها :
1845912890
سلوک خونين قسمت دوم (پاياني)
واضح آرشیو وب فارسی:راسخون:
سلوک خونين قسمت دوم (پاياني) نويسنده: دکتر سيديحيى يثربى يقظهقيام آن حضرت در مدينه، صلاى “يقظه” و بيدارى بود. يقظه و بيدارى از خواب غفلتى که سايه سنگين آن را ستم بىامان و لالايى ريايى امويان بر چشم مردم تحميل کرده بود تا در پناه آن خواب گران دمشق را با مدينه جابهجا کنند! اما چشم بيدار حسين(ع) بر اين توطئه شيطانى شوريد. براى درک عمق فاجعه کافى است که سيرى در قبرستان بقيع داشته باشيد، سپس سرى به گورستان شام بزنيد. در يک لحظه چنان مىيابيد که گويا بعثت و دعوت به اسلام نه در مدينه بلکه در شام بوده است! سبحانالله! اين همه صحابى و تابعين که در شام مدفونند، از عبدالله جعفر تا بلال موذن رسول خدا! عمق دسيسه و گستره فتنه را آشکارا از همين يک نکته مىتوان دريافت. با اين توطئه نه تنها شام، جاى مدينه را مىگرفت که مجاز بر حقيقت و ظاهر بر باطن در آخرين نفس پيروزى بود. در چنين لحظات حساسى بود که حسين يقظه را در مدينه بنياد نهاد. خلوتى ساخت که اغيار را در آن راه نبود:پير ميخواران به صدر اندر نشستاحتياط خانه کرد و در ببستمحرمان راز خود را خواند پيشجمله را بنشاند پيرامون خويشجمله را کرد از شراب عشق مستيادشان آورد آن عهد الست!گفت شاباش اين دل آزادتان!باده خوردستيد بادا، يادتان!يادتان باد اى فرامش کردههاجلوه ساقى زپشت پردهها!کاين خمار، آن باده را بد در قفاهان و هان! آن وعده را بايد وفا!در اين يقظه هرکه توانست شرکت کند و سهمى داشتهباشد از جا برخاست و عزم راه کرد. اين بيداران دست در دامن داناى راز شدند که:اى وجودت در صفا مرآت حقبهرهمند از هر صفت ،جز ذات حقاى شب جهال را تابنده ماهاى به ره گمکردگان، هادى راهبا زمان زان باده، در ساغر بکنحالت ما را پريشانتر بکناين امير کاروان و سرحلقه عاشقان، ياران را به رازدارى فرمان داد که:با مخالف پرده ديگرگون زنيدبا منافق نعل را وارون زنيدپاى ما را، نى اثر بايد نه جاهرکه نقش پاى دارد گو ميا!اينک آن ساغر به کف ساقى منمجمله اشيا فانى و باقى منم!از فناى من شما هم باقىايدمژدهاى مستان که مست ساقىايد!از شريعت به طريقتبه همين دليل احرام حج بستند و مشغول طواف شدند. اين حرکت سه معنى داشت:يکى آنکه رمزى بود از هجرت و از اينکه بايد از زندگى مالوف دست برداشت و از آشيان اين خاکدان تا بارگاه سيمرغ پرواز کرد.و ديگر اينکه اشارهاى بود به استتار از نااهلان که هميشه بايد حقيقت را در پوشش مجاز پنهان کرد.و سوم آنکه در هر حرکتي، شريعت برنامه خود را دارد و زهد و ورع، البته به معنى خاص خود زمينهساز توفيق در سلوک است. به مکه رسيدند. احرام بستند و دل را به دور خانهاى از سنگ و گل طواف دادند. اگرچه حضرت حق در دل بود، نه در سنگ و گل؛ اما به هرحال توجه به مظاهر در سير و سلوک هميشه مطرح بوده و هست و چه مظهرى باشکوهتر از کوى معشوق. آري:باغ بهشت و سايه طوبى و قصر و حوربا خاک کوى دوست برابر نمىکنماين طواف در اثر جذبه گرم و پرقوت معشوق به اتمام نرسيد!چه نماز باشد آن را که تو در خيال باشي؟تو صنم نمىگذارى که مرا نماز باشد!آيين حج را به هدايت اين جذبه ناتمام گذاشته رو به کعبه مقصود نهاد. در آغاز اين مرحله لازم بود که دست به گزينشى ديگر زده ياران را هشدار دهد که تا اينجا شريعت بود و تکليف عام؛ شما هم همراهى کرديد. اما بعد از اين ديگر بر همگان تکليف نيست. شريعت تکليف عام است، اما طريقت اهل خود را مىطلبد. مردان مردى که از بلا نينديشند. پس اين راز را با ياران در ميان نهاد:اى که از جان طالب اين بادهايدبهر آشاميدنش آمادهايدگرچه اين مى را دو صد مستى بودنيست راسرمايه هستى بوداما اين جام آسان به کف نمىآيد و ساقى باقى اين باده را به ناز پروردان تنعم و گوشهگيران سلامت ارزانى نمىدارد که:اين نه جام عشرت، اين جام ولاست!درد او درد است و صاف آن، بلاست!بر هواى او نفس هرکس کشيديک قدم نارفته پا وا پس کشيدمرد خواهم همتى عالى کندساغر ما را زمى خالى کندگفت اى ياران! راه ما راه خون است و جنون! راهى که بايد همچون پروانه جان داد و دم نزد! در اين راه مرگ آرايه مردان و نقد جان کمترين ارمغان است و هرکه گام در اين راه نهد منزل به منزل بيشتر در گام بلا فرو رود. در هر قدم با استقبال توفانى از غم روبروييم:تا شدم حلقه به گوش در ميخانه عشقهر دم آيد غمى از نو به مبارکبادماين هشدار حسين(ع)براى آن بود که بيرونيان را براند، چرا که:عشق از اول سرکش و خونى بودتا گريزد هرکه بيرونى بودبيرونيان هريک به بهانهاى چنانکه افتد و داني، پا واپس کشيدند و بوسه بر سر و روى آن قربانى راه حقزده، به خدايش سپردند!ليک چون ره بس دراز و دور بودهرکسى از رفتنش رنجور بودگرچه ره را بود هر يک کارسازهر يکى عذرى دگر گفتند بازآرى اين راه، راه هرکسى نيست:هرکسى را بود عذرى تنگ و لنگاين چنين کس کى کند عنقا به چنگ؟هرکه عنقا راست از جان خواستاردست، از جان بازدارد، مردوارچون ندارى ذرهاى را گنج و تابچون توانى يافت گنج آفتابزآنچه آن خود هست، بويى نيست اينکار هر ناشسته رويى نيست اين!حسين(ع) مىدانست که نه هرکه همراه اوست تا آخر با اوست. اما هنوز فرصتى در کار بود. به راه افتادند و هر روز و هر ساعتى به گوششان مىخواند که در اين راه بايد دست از جان شست:چون دل تو دشمن جان آمده استجان برافشان، ره به پايان آمده استسد ره جان است، جان ايثار کنپس برافکن ديده و ديدار کندرد و خون دل ببايد عشق راقصه مشکل ببايد عشق راعقبههاراز مشکلات عشق آن است که آزمونى است از جوهر عاشق و اينان گام به گام با اين آزمون روبرو بودند. شايد گرانترين مرحله تا اينجا، مرحلهاى بود که خبر قتل مسلم را شنيدند. اين خبر براى شيفتگان حق معنى ديگرى داشت: اشارتى بود به توفيق و بشارتى بود از سرانجام نيکى که در انتظارشان بود! اما براى نااهلان هشدارى بود که تا دير نشده است از بلا بپرهيزند! شايد هم گروهى چنين کردند و اين فرصت را براى فرار از پنجه خونين عشق غنيمت شمردند! چرا که کمى بعد با انبوهى از لشکردشمن روبرو شدند که در برنامه کارشان جز گرفتارى اينان چيزى نبود.امام براى آنکه حجت تمام کند، پيشنهادهاى گوناگونى داد؛ اما نتيجه نداشت. پافشارى فرمانده اين سپاه بر آن بود که رهايشان نکند، که خود نخستين قربانى اين راه بود! اگرچه در آن لحظه از اين سرنوشت باشکوه خبر نداشت! اين جريان، هشدارى ديگر بود که عشقبازان با نشيب و فراز راه آشناتر گردند و نااهلان سر خود گيرند و دور شوند. با اين آخرين مانع، آن سرور عاشقان سفر را به پايان رسانده در سرزمينى که نامش صلاى بلا مىداد، خيمه زد. مشکلات و سختىها لحظه به لحظه، حلقه را تنگتر مىکند و حسين اين لحظهها را در اطمينان و آرامش مىگذراند که مبادا معشوق را “بدا”يى پديد آيد و سرانجام کار، چنانکه آرزو بود رخ ننمايد:زان نمىآرم برآوردن خروشترسم او را آن خروش آيد به گوشباورش آيد که ما را تاب نيستتاب کتان در بر مهتاب نيستاندک اندک دست بردارد زجورناقص آيد بر من اين فرخنده دور!سرانجام، شمشيرها آختند و لحظه جانبازى فرا رسيد. شگفتا که فرمانده آزاده سپاه دشمن بيش از هرکسى پاى در رکاب آورده، آماده جانبازى گشته با کمال شرمسارى به پيشگاه سرور شهيدان آمد. زبان ظاهرش خاموش و لسان حالش عذرخواه ماجرا بود که “با حکم ازل تدبير نيست!”؛ اما به شکرانه اين صبح سپيدى که در پى آن شام سياه، برايم دميده است از کرم بىپايانت انتظار دارم که افتخار سبقت در نثار جان را داشته باشم:گفت کاى صورتگر ارض و سمااى دلت آيينه ايزد نمااول اين آينه از من يافت زنگمن نخست انداختم بر جام، سنگ!بايد اول از پى دفع گلهمن بجنبانم سر اين سلسله!سوزش اندر مغز مستان آورممى به ياد مىپرستان آورم!و چنين هم شد. سپس يکايک ياران پاى در ميدان نهادند.ياد ياراندر اين ميان آزمون الهى در لحظه لحظه ياران جارى بود. عباس(ع) را که بزرگ سردار لشکر عشق بود، اماننامهاى از بلا آمد. حسين(ع) او را به قانون شريعت،اجازت داد که بتواند از اين ورطه جان به سلامت برد اما دل عباس(ع) با طعم عشق آشناتر از آن بود که جلوه جان و مال بتواند گوشه چشمى از او وام گيرد. جانب اصحاب تازان با خروشمشکى از آب حقيقت پر به دوشکرده از شط يقين، آن مشک پرمست و عطشان همچو آب آور شترتشنه آبش حريفان سر به سرخود زمجموع حريفان تشنهتراما اين تشنه که در فرات موج افشان لب به آب تر نکرد، نشان داد که چقدر با حقيقت آشناست! در راه خيام تير قضا بار آب را هم از دوشش افکند و او از اين خوشحال که دستهايى را که مىخواست مشکى آب را به خيمه آن درياى بيکران به ارمغان ببرد پيش از آب از دست داد. آزمون دگر با قاسم بود. دست قضا پاى او را در بند عشق نو عروسش نهاد. اما قاسم گوش به نداى حقيقت داشت که:اى قدح نوشان صحراى الستاز مراد خويشتن شوييد دستکشته گشتن عادت جيش شماستنامرادى بهترين عيش شماستآرزو را ترک گفتن خوشتر استبا عروس مرگ خفتن خوشتر است!و حسين را با على اکبر نظرى ديگر بود که او را مظهرى از پيامبر(ص)مىديد. اينک بايد اين آيينه را هم به آيينهگر مىسپرد و على اکبر نگران از اينکه نوبت او دير شده و مبادا که فرصت از دست برود:دير شد هنگام رفتن اى پدررخصتى گر هست، بارى زودتر!و حسين چشم بر چشم اکبر دوخته، شکوه عشق را به تماشا ايستاده بود:کردهاى از حق تجلى اى پسرزين تجلى فتنهها دارى به سرراست بهر فتنه، قامت کردهايوه کز اين قامت، قيامت کردهاي!از رخت مست غرورم مىکنيوز مراد خويش دورم مىکنى گه دلم پيش تو، گاهى پيش اوسترو که در يکدل، نمىگنجد دو دوست!بيش از اين بابا دلم را خون مکنزاده ليلى مرا مجنون مکنحايل ره، مانع مقصد مشو!بر سر راه محبت، سد مشو!و چنين شد که همه را از دست داد.ذکر يکايک ياران را مجال نيست. اما در اينجا از نکتهاى نبايد گذشت. و آن اينکه: در ره عشق کار ساز اصلى عنايت حق است و عنايت، در قيد سن و سال و تلاش و کوشش نيست.محبوبانى هستند که سلوک و فنايشان در گرو تلاش و مجاهده نيست. دولتشان دولتى است بىخون دل و گنجى است بىرنج! بر اين ادعا، گواه بزرگى داريم و آن حضور علىاصغر آن کودک شش ماهه در ميدان جانبازى است در آن فضا که شور و عشق موج مىزند، اين کودک شش ماهه نيز با اين موج به انبساط آمد که:گر ندارم گردن شمشير جوتير عشقت را سپر سازم گلو!آن سرور عاشقان که دست از همه چيز شسته بود، چرا بايد دل در گرو اصغر داشته باشد؟ و سرانجام او راهم بر کف گرفت تا نثار کند و در معرکه ايثار سرافراز باشد.لاجرم چون آن حريف پاکبازدر قمار عاشقى شد پاکبازشد برون با کيسهاى پرداختهمايه را از جزو و از کل باختهيافت اندر بزم آن سلطان ناز نيست لايقتر از اين گوهر نيازخوش رهاوردي، بدان درگاه بردبر سر دستش به پيش شاه بردکاى شه! اين گوهر به استسقاى توستخواهش آبش ز خاک پاى توستلطف بر اين گوهر ناياب کناز قبول حضرتش سيراب کن!و آن بلاجو، در ميان موج بلا، همچنان کوهى استوار ايستاده بود.هرچه خار غم بيشتر جانش مىخليد بيشتر گل از گلش مىشکفت:پيش او جسم جوانان، ريز ريز از سنان و خنجر و شمشير تيزپشت سر، بر سينه و بر سر زنان بىپدر طفلان و بىشوهر زنان چشم سوى رزمگاه، از يک طرفسوى بيمارش نگاه، از يک طرفچشم بر ديدار و گوشش بر نداتا کند جان را فدا، جانش فدامحو و مات حق، همه ذرات اوجمله ذرات، محو و مات اوبر لب بحر فناروى بنما و وجود خودم از ياد ببرخرمن سوختگان را همه گو باد ببرما چو داديم دل و ديده به توفان بلاگو بيا سيل غم و خانه ز بنياد ببرفنا همانند عشق، قابل تعريف نيست. فنا را جز اهل فنا نمىشناسند.فنا بر خلاف مفهوم لفظى آن، يک معناى سلبى نيست که عين اثبات است.فنا شکست قيود و تعينات مجازى و ظهور مطلق حقيقت است.فنا، اساس بقاى برترى است که تنها انسان شايسته آن است.اگرچه مستى عشقم خراب کرد ولياساس هستى من ز آن خراب، آباد استبا فناست که نى به نيستان، قطره به دريا، مجاز به حقيقت، مقيد به مطلق، محدود به نامحدود و متناهى به نامتناهى بدل مىگردد. با فناست که جان به جانان مىرسد و دل بر دلدار مىرود.اين فنا، محصول شيرين همه تلخىهاى سلوک است و مقصد و مقصود همه جا به جايىها و جنبشها و سامان همه نابسامانىها.اينک پيشواى عاشقان در مشقنامه عشق و عرفانش، آخرين مراحل اين سير را با وداع آخرينش از همه وابستگان به نمايش مىگذارد. تا براى هميشه به انسان و انسانيت درس شهامت فنا را داده باشد. فنا لازمه ظهور قهاريت حق است و قهاريت، مستلزم ويرانى بنياد ماسواست. و اينک اين قهرمان و ويرانى را در ظهر عاشورا به تماشا مىنشينيم!حسين(ع) پا در رکاب ذوالجناح نهاده، از آن براق تيزگام مىخواهد که درنگ روا ندارد.اى به رفتار از تفکر تيزترو از براق عقل چابک خيزتررو به کوى دوست منهاج من است ديده واکن وقت معراج من است!تو براق آسمان پيماى منروز عاشورا شب اسراى مندر شکوه اين سير، کائنات در مسير حسين(ع) به جنبش درآمده بود و ذوالجناح، نمايشى از اين جنبش بود. تنها يک گردنه در پيش بود که حسين(ع) از دار و ندار خود جدا شده، جان بر کف در ميدان شهادت آماده فنا گردد که ناگهان در سير ذوالجناح خللى يافت! جوياى علت اين خلل شد که:ديد مشکين مويى از جنس زنانبر فلک دستى و دستى بر عنانزن مگو، مرد آفرين روزگارزن مگو، بنتالجلال اخت الوقار!زن مگو، خاک درش مهر جبينزن مگو دست خدا در آستين!حسين(ع) بىتابى زينب(س) را دريافت. اندکى درنگ کرده، در آغوشش کشيده، از او خواست که در راه عشق عنانگيرى نکرده، بر پاى شوق، زنجير نبندد!پيش پاى شوق زنجيرى مکنراه عشق است اين عنانگيرى مکن!و نيز وصيتش کرد که از ولى زمان و زمين، حضرت زينالعابدين(ع) پاسدارى نمايد و با صبر و بردبارى بىنظير، يتيمان و بيوهزنان را سرپرستى کند.خانه سوزان را تو صاحبخانه باش!با زنان، در همرهى مردانه باش!پرسشى کن حال بيمار مراجستجويى کن گرفتار مراجان به قربان تن بيمار او!دل فداى نالههاى زار او!سپس به همت، دست بر دل زينب(س) نهاده، دلش را چنان قوتى بخشيد که صبراز صبورى او به ستوه آمده و دشمن از مقاومتش، سرشکسته گردد! خواهر از سر راه برادر، کنار رفته، با بوسهاى بر گلويش او را به خدا سپرد و دعايش کرد!!ديرى نپاييد که رگبار تيرها، نيزهها و شمشيرها از هر طرف بر آخرين تعلق حسين(ع) در اين خاکدان هجوم آورد. و آن پيکر پاک را چون پيراهن حرير از روح بلند پروازش تهى کرد.تير بر بالاى تير بىدريغ نيزه بعد از نيزه، تيغ از بعد تيغاين همه تير و نيزه، پيش قراولان آن تير سه شعبه بودندکه بر مرکز وجود خاکى او، يعنى بر دلش، نشست. سلطان عاشقان با واپسين قطرات خون دلش، رسم عاشقى تمام کرد! يعنى براى دو رکعت نماز عشق، وضوى خون گرفت!خوشا نماز و نياز کسى که از سر دردبه آب ديده و خون جگر طهارت کرد!او بدين سان هزاران حلاج را نکته آموخت که:“در معبد عشق دو رکعت نماز است که وضوى آن، جز با خون درست نيايد”طهارت ار نه به خون جگر کند عاشقبه قول مفتى عشقش درست نيست نمازاينک بايد تن خاکى را به اين خاکدان مىسپرد و خود به خدا مىپيوست:قصه کوته! شمر ذىالجوشن رسيدگفتگورا آتش خرمن رسيد!ز آستين، غيرت برون آورد دستصفحه را شست و قلم را سر شکست!ما نيز قلم را در همين جا سرشکسته، با اکتفا به همين مقدار، شما را جهت خواندن نکتههاى ناگفته بسيار به مثنوى “سنگين بار از اسرار” عمان سامانى حواله مىدهيم که در اينجا با شرح زيباى فاضل گرامي، جناب آقاى دکتر کلانترى همراه شده است.
#فرهنگ و هنر#
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: راسخون]
[مشاهده در: www.rasekhoon.net]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 328]
صفحات پیشنهادی
سلوک خونين قسمت دوم (پاياني)
سلوک خونين قسمت دوم (پاياني)-سلوک خونين قسمت دوم (پاياني) نويسنده: دکتر سيديحيى يثربى يقظهقيام آن حضرت در مدينه، صلاى “يقظه” و بيدارى بود.
سلوک خونين قسمت دوم (پاياني)-سلوک خونين قسمت دوم (پاياني) نويسنده: دکتر سيديحيى يثربى يقظهقيام آن حضرت در مدينه، صلاى “يقظه” و بيدارى بود.
گفتار بزرگان جهان ( قسمت اول )
شوخیهای کامپیوتری - قسمت دوم ... سلوک خونين(قسمت اول) سلوک خونين(قسمت اول) ... بارى يکى ازجهات متنوع اين حادثه، جهت عرفانى آن است که گرچه بزرگان صاحبدل در ...
شوخیهای کامپیوتری - قسمت دوم ... سلوک خونين(قسمت اول) سلوک خونين(قسمت اول) ... بارى يکى ازجهات متنوع اين حادثه، جهت عرفانى آن است که گرچه بزرگان صاحبدل در ...
باغبانان آلالههاى سرخ ايثار (قسمت دوم و پاياني)
باغبانان آلالههاى سرخ ايثار (قسمت دوم و پاياني)-باغبانان آلالههاى سرخ ايثار (قسمت دوم ... بىريايى بودهام که در شستشوى لباسهاى خونين رزمندگان و پتوها، به کرات ذرات و ... با سلوک و شکيبايى زنان، 3 پسر، پدر و چهار داماد خانواده، همزمان در جبهههاى جنگ به ...
باغبانان آلالههاى سرخ ايثار (قسمت دوم و پاياني)-باغبانان آلالههاى سرخ ايثار (قسمت دوم ... بىريايى بودهام که در شستشوى لباسهاى خونين رزمندگان و پتوها، به کرات ذرات و ... با سلوک و شکيبايى زنان، 3 پسر، پدر و چهار داماد خانواده، همزمان در جبهههاى جنگ به ...
نظام رسانههاى عالمگير
سياست خارجي ايران در دوران پهلوي (4) (1342-1357). . مطالب پیشین. حماسه اخلاق · سلوک خونين قسمت دوم (پاياني) · آسیاب بادی های ذهن من، تخم مرغ های رنگی و بوی عیدی ...
سياست خارجي ايران در دوران پهلوي (4) (1342-1357). . مطالب پیشین. حماسه اخلاق · سلوک خونين قسمت دوم (پاياني) · آسیاب بادی های ذهن من، تخم مرغ های رنگی و بوی عیدی ...
چریک انقلاب-يادمان شهيد حجت الاسلام سيد علی اندرزگو
چريك انقلاب زندگي و سلوك شهيد حجت الاسلام سید علی اندرزگو از سه جنبه قابل بررسي و تامل است . ... (5) •غروب خونين نوزدهم رمضان •افطار خونين و لقاء حق •ميراث انديشه و سنت اصلاحگري شيعه... •مهر نماز. ... استخوان زمستان WINTERS BONE (قسمت دوم) ...
چريك انقلاب زندگي و سلوك شهيد حجت الاسلام سید علی اندرزگو از سه جنبه قابل بررسي و تامل است . ... (5) •غروب خونين نوزدهم رمضان •افطار خونين و لقاء حق •ميراث انديشه و سنت اصلاحگري شيعه... •مهر نماز. ... استخوان زمستان WINTERS BONE (قسمت دوم) ...
گزيده سرمقاله روزنامههاي امروز
و در اين باره گفتني است كه؛ 1- طي 33 سالي كه از قيام خونين 19 دي مي گذرد، براي .... است، ولي يادآوري اين نكته در سطور پاياني آن نيز ضروري به نظر مي رسد، آن جناب آقاي ... چپ خود خوانده دردهه اول انقلاب تفسيري سوسياليستي از اسلام داشت و در دهه دوم ... ليبراليستي از انقلاب و اسلام روي آورد و هنوز هم بر اين طريق سلوك خود را قرارداده است.
و در اين باره گفتني است كه؛ 1- طي 33 سالي كه از قيام خونين 19 دي مي گذرد، براي .... است، ولي يادآوري اين نكته در سطور پاياني آن نيز ضروري به نظر مي رسد، آن جناب آقاي ... چپ خود خوانده دردهه اول انقلاب تفسيري سوسياليستي از اسلام داشت و در دهه دوم ... ليبراليستي از انقلاب و اسلام روي آورد و هنوز هم بر اين طريق سلوك خود را قرارداده است.
حضرت آیت اللّه آقاى حاج شیخ احمد صابر همدانی دامت برکاته
امّا یكى از اجداد مادرى ام به نام محمد شفیع بیوك آبادى رساله اى در عرفان و سلوك نوشته كه نسخه .... از فیضیّه 47 تا فیضیّه 57 (در این كتاب حادثه خونین فیضیّه در سال 1342شمسى ... نمایندگى مجلس خبرگان رهبرى در دوره هاى دوم و سوم از استان همدان. ... مژده به علاقمندان بدنسازی ( قسمت پایانی ) · ارمغان شاعران ايراني از هند · خانه نگو، بهشت بگو ...
امّا یكى از اجداد مادرى ام به نام محمد شفیع بیوك آبادى رساله اى در عرفان و سلوك نوشته كه نسخه .... از فیضیّه 47 تا فیضیّه 57 (در این كتاب حادثه خونین فیضیّه در سال 1342شمسى ... نمایندگى مجلس خبرگان رهبرى در دوره هاى دوم و سوم از استان همدان. ... مژده به علاقمندان بدنسازی ( قسمت پایانی ) · ارمغان شاعران ايراني از هند · خانه نگو، بهشت بگو ...
زندگی نامه رهبر کبیر انقلاب اسلامی
این کتاب برایخواص از اهل عرفان و سلوک نگارش یافته و تاریخ پایان تالیف آن،سال ... ق،چاپ اول در 272 صفحه در قم،و چاپ دوم در 358 صفحه در نجف به سال138917-جلد دوم ... اینکتاب که آخرین قسمت از مباحث طهارت است،تالیف آن در تاریخ 28 ذیقعده1377ه. ..... و اعتقادمسلمانان،با الهام از مکتب خونین حسینی(ع)، بدون هیچگونه وابستگی به ...
این کتاب برایخواص از اهل عرفان و سلوک نگارش یافته و تاریخ پایان تالیف آن،سال ... ق،چاپ اول در 272 صفحه در قم،و چاپ دوم در 358 صفحه در نجف به سال138917-جلد دوم ... اینکتاب که آخرین قسمت از مباحث طهارت است،تالیف آن در تاریخ 28 ذیقعده1377ه. ..... و اعتقادمسلمانان،با الهام از مکتب خونین حسینی(ع)، بدون هیچگونه وابستگی به ...
فرهنگ شهادت و ايثار (3)
مرحله دوم عمليّات فتح خرمشهر بود كه پرس و جو كنان و با عوض كردن چند ماشين، ... قرار بر اين شد كه از جمع بچهها، هر كسي به انتخاب خودش، يك قسمت از دعا را قرائت كند و ..... صالي، يكي از قهرمانان خونينشهر بود؛ كسي بود كه با تن لخت به سوي تانكهاي عراقي آر. .... تورنمنت بين المللي آلمان/حسين روحاني به ديدار پاياني راه يافت/طلاي كاتا به ...
مرحله دوم عمليّات فتح خرمشهر بود كه پرس و جو كنان و با عوض كردن چند ماشين، ... قرار بر اين شد كه از جمع بچهها، هر كسي به انتخاب خودش، يك قسمت از دعا را قرائت كند و ..... صالي، يكي از قهرمانان خونينشهر بود؛ كسي بود كه با تن لخت به سوي تانكهاي عراقي آر. .... تورنمنت بين المللي آلمان/حسين روحاني به ديدار پاياني راه يافت/طلاي كاتا به ...
سید محمد حسین شهریار
در سال 1328 هجري قمري كه تبريز آبستن حوادث خونين وقايع مشروطيت بود پدرش او را به روستاي .... خواب دوم را شهـريار در 19 سالگـي مي بـيـند، و آن زماني است كه عـشق اولي شهـريار دوران آخري خود را .... كـند؛ تا اينكه در سال 1319 داخل جرگـه فـقـر و درويشي مي شود و سير و سلوك اين مرحـله را به سرعـت ..... قسمت عمده ای از دیوان شهریار غزل است.
در سال 1328 هجري قمري كه تبريز آبستن حوادث خونين وقايع مشروطيت بود پدرش او را به روستاي .... خواب دوم را شهـريار در 19 سالگـي مي بـيـند، و آن زماني است كه عـشق اولي شهـريار دوران آخري خود را .... كـند؛ تا اينكه در سال 1319 داخل جرگـه فـقـر و درويشي مي شود و سير و سلوك اين مرحـله را به سرعـت ..... قسمت عمده ای از دیوان شهریار غزل است.
-
فرهنگ و هنر
پربازدیدترینها